ژانويه ٢٠١٨
وجود شرايط درد آورى كه اين روز ها مردم صبور ما را به خيابانها كشانده است نتيجه تسلط يك مكتب مذهبى بنام ”جمهورى اسلامى“ است كه در ان اينده ايران و مردمانش در مقابل منافع خيالى “اسلام عزيز” ازهيچ اولويتى برخوردار نيست. من ازاين اگاهى، كه اين روز ها بنحوى در شناخت اين درد در جنبش مردم ما متجلى شده است، حتى اگر ناقص هم باشد، خوشحالم چونتصوير يك "اينده ديگرى" براى ايران را در اين حركت ميبينم. و با همه دل نگرانى از عواقب تهديد آميز اين حركت نميتوانم از اهميت اين آگاهى بى تفاوت بگذرم زير بقول كسروى: ”ما يك حكومت اسلامى به مردم خود بدهكاريم تا شايد با اين تجربه به ماهيت واقعى ان پى ببرند “ واكنون بعد از اين تجربه ى چهل ساله اگر ازاين فرصت هرچند تهديد اميز در ايجاد اگاهى لازم در مردمان به تنگ امده خود استفاده نكنيم شايد شانس يا فرصت ديگرى برايمان پيش نيايد و انوقت حق نداريم گناه اين غفلت را، مطابق رسم معمول خودمان، بپاى توطئه گران ناشناخته داخلى يا خارجى بنويسيم. با هزينه سنكينى كه بابت اين تجربه و شناخت مسئله بنيانى كشورمان پرداخته ايم، نبايد به بهانه هاى خسته و با بى تفاوتى خود دوباره ميدان رابه اپوزيسيون فريبكار و بظاهر اصلاح طلب كه خود از محافظان قسم خورده جمهورى اسلامى اند واگذار كنيم. جوانان ما اگر ميخواهند اينده آى داشته باشند بايد شهامت انرا نيز داشته باشند كه لااقل مقاومتى در مقابل اينهمه زورگوئى، فساد و فريبكارى از خود نشان دهند. زيرا هيچ چيز باارزشى بدون پرداخت هزينه بدست نميايد. متاسفانه جمهورى اسلامى توانسته است با مظلوم پرستى ومستظعف پروى و ترس از سوريه شدن ملت ما را به اسارت بكشاند و طنز قضيه در اين است كه متاسفانه اين راه خود همان راه سوريه شدن است زيرا سازشكارى با شرايطى كه به تدريج و ارام ارام بد تر و بد تر ميشود يك تراژديست. و فرم واقعى داستان قورباغه ايست كه اگر ناگهان در يك ظرف اب جوش بيافتد فورا خود را به بيرون پرتاب ميكند ولى اگر در اب ولرمى كه كه ارام ارام به نقطه جوش ميرسد قرار گيرد بيخيال ميجوشد و از بين ميرود. مطمئنم، هستند كسانى كه با ريشخند خواهد گفت: ”جا خوش كرده اى و براى ديگران موعظه ميخوانى“ ولى در واقع شمائى كه به هر دليلى به اين نظام فاسد دلبسته ايد و منافع هر چند محدود خود را در ادامه ان ميبينيد خود ان كسى هستيد كه جا خوش كرده ايد و براى ترساندن مردم دائم روضه سوريه ميخوانيد و نميخواهيد بدانيد كه ادامه اين وضع است كه ايران را سوريه خواهد كرد. ولى بقيه ى ما تا كى ميتوانيم به بهانه اى كه چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش به تماشاى انهدام مردم خود بنشينيم؟ ايا اين مدعيان چراغدارى خود ائين چراغدارى ميدانند؟ پس بااينهمه انكار و خود فريبى در حمايت از نظم موجود چه بايد كرد؟
قبول كنيم كه ارزشهاى پنهان و اشكار يك مكتب رسمى اينبار بنام حكومت اسلامى در نابسامانى امروز ما نقش اساسى دارد و مسائل سرگرم كننده اى كه اين روز ها براى گمراهى و انحراف دادن مردم ما مطرح ميشوند همگى خود از اين منبع سر چشمه ميگيرند. باور كنيم كه ادامه ى بى نقشى در حفظ اين نظام بهر بهانه اى براى همه ى ما فاجعه افرين خواهد بود ( پايه هاى ناكامى ساسانيان و صفويه و شكست انقلاب مشروطيت هم با تحميل كردن يك مذهب رسمى رقم خورد ). بيائيد بپذيريم كه حكومت هاى مكتبى مخصوصا از نوع مذهبى ان با نياز هاى دنياى امروز ما همخوانى ندارد هيچ معجزه اى براى شكوفائى ايران در چهارچوب حكومت اسلامى، (و مردم صغيرى! كه نيازمند ولى باشند!) در اين دنياى اشفته وجود ندارد. شكوفائى يك نظام اجتماعى از همكنشى دو بعد خواستن و توانستن مردم ان بدست ميايد و متاسفانه حكومت اسلامى با ابعاد خواستن (زيبائى) و توانستن ( دانائى) دشمنى اشكار و اشتى ناپذير دارد. و تا زمانى كه دانايان مكتبى شده ما، بدلايلى كه براى همه ما اشكار است، اين مهم را انكار كنند اينده ى جزاين كه هست براى ايران ما متصور نيست. باور كنيم كه بزركترين خطرى كه يك اجتماع را تهديد ميكند انست كه افراد فرديت و گوناگونى خود را از دست بدهند و بصورت يك “توده” يكرنگ درايند.
شعر زيباى عقاب خانلرى شرح ديگرى از واقعيت اين نوع ماجرى است خواندن اين چند بيت كه انان را از تابلوى اخر اين اثر بى مانند انتخاب كرده ام شايد بتواند شما راهم مثل من به درك اين مهم بكشاند كه: زنده بودن لزوما زندگى كردن نيست.
… عمر در اوج فلك برده بسر دم زده بر نفس باد سحر
ابر را ديده بزير پر خويش حيوان را همه فرمانبر خويش
… ليك افتاده در اين گوشه گند بايد از زاغ ( ملا) بياموزد پند
بوى گندش دل و جان تافته بود حال بيمارى دق يافته بود
… بال بر هم زد برجست زجاى گفت اى دوست ببخشاى مرا
من نيم لايق اين مهمانى گند و مردار ترا ارزانى
گر در اوج فلكم بايد مرد عمر در گند بسر نتوان برد