به بهانهی مصاحبه بی بی سی با یک هنرمند
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[27 Jan 2020]
[ دکتر شیرزاد کلهری]
جدیداً کلیپی در فضای مجازی پخش شد که گوینده ی بی بی سی از شهیار قنبری چیزی میپرسد که در کلیپ حذف شده است ولی جواب استاد گرامی شهیار قنبری برایم بسیار جالب بود. ایشان بطور خلاصه میگویند که «ایرانیان در سال تنها دو دقیقه مطالعه میکنند. این نمیتواند فرهنگ بالایی را پدید آورد.» براستی نیز اگر ایرانیان دو دقیقه در سال مطالعه بکنند نمیتوانند فرهنگ بالایی را درک کنند و یا به پذیرند. حرفی نیست که اگر بخش اول گفتگو درست باشد بخش دوم نیز به تبع آن درست خواهد بود. البته مهم است که بی بی سی کی با ایشان مصاحبه کرده است.
متاسفانه ابداً آنچنان نیست که استاد میفرمایند! چرا که اگر ایشان این حرف را پنج شش سال پیش میگفتند مورد پذیرش بود و بر ایشان خرده نمیشد گرفت. ولی اکنون جهان دیجیتالیتر شده است و هر کس بهمراه خود تلفنی دارد که یک رایانهی کوچکی است. این تلفن با خود جهانی را توی جیبها، خانهها، اتوبوسها، صف نفت، ساحلها، تظاهرات خیابانی و بالاخره همه جا حمل میکند. این جهان پر از اطلاعات دست اول و تاریخ و اطلاعات کهنه و نو است. به غیر از آن دسترسی به سایتهای علمی و فرهنگی فراوانی در آن یافت می شود.
در ایران بنا به گزارش CIA Factbook، در سال ۲۰۱۹، به تعداد ۱۱۶.۵ میلیون مشترک تلفن همراه وجود داشت. یعنی به هر نفر ایرانی ۱.۴ تلفن میرسد و ایران در این مورد در ردهی ۱۳ جهان قرار دارد. این رقم فوقالعادهای است. یعنی بقول این گزارش ایران بالای آلمان، ترکیه، فرانسه، انگلیس و کرهی جنوبیست. اغلب ایرانیان عضو واتس اپ، اینستاگرام، تلگرام و غیره هستند که اطلاعات چون باران بهاری به آنها سرازیر میشود. غیر از این ایرانیان تعداد ۶۷.۶ میلیون مشترک اینترنتی دارند که در دنیا در ردهی نهم است. در این مورد تنها بترتیب کشورهای چین، هند، آمریکا، برزیل، ژاپن، روسیه، مکزیک، آلمان بالای ایران قرار دارند و این بسیار عالیست. پس اطلاعات فراوانی وارد فضای مجازی ایران شده و از ایران خارج میشود و برای استفاده از آنها باید مطالعه هم کرد. در ضمن چشمهمچشمی که در ایرانیان و مردم سایر کشورهای جهان وجود دارد. باعث شده است که نویسندگان و پخش کنندگان اطلاعات در واتس اپ و تلگرام و دیگران به ادبیات خود دقت کرده و ابتدا با خواهش از این و آن و سپس با فشار بخود طرز نوشتن مقالات کوتاه و اخبار جهت انتقال بیکدیگر را یاد میگیرند. برخی حتی برای خود مشغولیاتی هم درست کرده اند و هر روز صبح برای دوستان و آشنایان چه خواسته و چه ناخواسته صحت و سلامتی و شادی و گل و غیره ارسال میدارند و یا قطعههایی از این و آن از صفحات مختلف گیر آورده و بهمدیگر ارسال می دارند. این موارد باعث شده است که مردم با این کارها برای خود شخصیتی بیابند و در ضمن با سوادتر و با دانشتر شده و با فرهنگ جهان آشنا شوند و روز بروز بجای این مشغولیات کوچک و شاید کودکانه به نوشتهها و مقالات پربارتری بپردازند. هر بچهای ابتدا تاتی تاتی راه میرود و سپس به راه میافتد.
حال در این مورد وظیفهی روشنفکرانی که به حال جامعه ی شان دل میسوزانند. (نه آن دسته که تنها به موارد دلبخواه خود مشغولند و صد البته هم دانشمند هستند.) اینست که در این صفحاتی که اینهمه رونق گرفته است مواردی را پیش بکشند که پر از آگاهی باشد. به مردم دانش و بینش تزریق کنند. از قوانین ممالک دیگر و افکار و آثار بزرگان جهان بطور کوتاه گزیده هایی بنویسند و در این سایتها و اَپ ها پخش کنند. نکاتی راجع به دموکراسی و عدالت اجتماعی و غیره را کوتاه و موجز آموزش دهند. حالا دیگر آن زمان نیست که بخاطر یک اعلامیه آدمی را اعدام میکردند و یا به زندانهای طویلالمدت میسپردند.
بعنوان مثال من چندی پیش دریافتم که مردم ما مرز بین توهین و بحث و مکالمهی عادی را نمیدانند. خوب معلوم است که فرهنگ ما بقول استاد شهیار قنبری بسیار پایین است. با این مردم نمیشود یک دیسکورس عادی پیش برد. صبر و صبوری میخواهد تا این مردم را آنچنان تربیت کرد که بار لغات و عبارات و برخورد با دیگران و خودیها را فراگیرند. لطمهی فرهنگی که به این ملت وارد شده نهایت ندارد. آنقدر به این مردم توهین شده است که در زیر خروارها توهین غرق هستند و براحتی توهین و درشتی میکنند بدون اینکه وزن و بار آن توهین ها را درک کنند. اینها جملگی مواردی هستند که روشنفکران باید برای اصلاح این ملت صدمه دیده آستین بالا بزنند و بیاریشان بشتابند. کتب دبستان و دبیرستان پر از چرندیاتی شده است که ترس و وحشت آسمانی و زمینی را بهمراه دارد و بچهها از خوف و ترس اتکا بنفس خودشان را پیش از اینکه به جامعه قدم بگذارند از دست میدهند. این نوشته قصد ندارد که بگوید تنها با اینستاگرام و تلگرام میشود این مسائل را حل کرد! نه بهیچوجه! اما حداقل میتوان نطفهی آنچیزی که در آینده بتوان براحتی بدان اندیشه ی بزرگ دست یافت را بنا گذاشت.
مثلا کسانی که میتوانند به مردم درس قصه نویسی و رمان نویسی مدرن یا الفبای اقتصاد، سیاست، تکنولوژی، برنامه نویسی، اطلاعات دیگری یاد بدهند و از تجربیات خود بنویسند و سریالهای مطالعاتی بگذارند آستین بالا بزنند. جوانان جویای علم بسیارند و دسترسی به آنها از طریق موبایل و یوتیوب و غیره بسیار راحت و بی دردسر است! اکنون نباید دست رو دست گذاشت و همدیگر را متهم کرد. حالا بهترین موقع برای انتقال تجربیات و اندوختهها و دانش است. فیس بوک ایرانیان پر از صفحات تاریخی، فلسفی، ریاضی، فیزیک و دیگر علوم طبیعی و اجتماعیست و این بسیار خوبست. جوانانی در آنجا یافت میشوند که معلوم است بسیار دقیق از موضوعات مهم و اساسی سر درآورده و بحثهای بسیار بجا و پر محتوایی را پیش میبرند. آنچنان نیست که بگوییم همه دست رو دست هم گذاشتهاند. استادانی مثل هشترودی و حسابی تنها انگشت شمار از یک ملت بیرون میآیند و انتظار دهها تن از آن بزرگان داشتن انتظار بزرگیست ولی اگر زمانی دهها تن از آنها داشته باشیم بایستی شاد و خوشحال شده و بفهمیم که به برآورده شدن آرزوهایمان نزدیکتر شدهایم. ما جواد معروفی و انوشیروان روحانی و یا در آواز شجریانها و مرضیه و دلکش و در عرصههای دیگری مثل ریاضیات شادروان خانم بزرگوار مریم میرزاخانی داشتهایم و آنها در دامن همان ملت بزرگ شده و ببار نشستهاند و باعث افتخار ما هستند. ما باز میتوانیم از آن فرزندان در دامان این مملکت بزرگ کنیم و ملت خود را با افتخارات جدید ارزشمندتر کرده و در دنیا سری بین سرها در بیآوریم و افتخارات بزرگی بیآفرینیم و به جهانیان هدیه کنیم.
غمانگیز است که در تاریخ خود میخوانیم که بزرگانی مثل رازی تنها به دلیل آتهایست بودن مورد آزار قرار میگیرد و یک والی بیخرد با کتاب خود رازی آنقدر به سرش میکوبد که او میمیرد. یا عمر خیام ریاضی دان مورد لعن ارباب دین قرار میگیرد و دهها مورد از این مثالها میتوان یافت که آدمی از شنیدنش شرم میکند. ملت ما باید تحمل عقاید و نظرات دیگران را داشته باشند. این به تمرین و آموزش احتیاج دارد. هنوز هم در بحثها بهمدیگر امان نمیدهیم. یک اشتباه کوچک را گرفته رها نمیکنیم و آنقدر توی سر حریف میکوبیم تا به بحث کردن خود پشیمان شود و دیگر دور و بر ما نپلکد. ما ایرانیها از یافتن یک اشکال از طرف مقابل جشن میگیریم اشکال را بزرگ میکنیم. این یک بیماریست. در حالیکه برای یک سوئدی و آلمانی تا آنجا که من میشناسم تنها یک مورد از طرف مقابل است که اشتباه است نه نفی تمامی نظرات و حتی تمامی هیکل شخص متقابل! تنها از ما ایرانیان بر میآید تا آن حد ویران کننده پیش برویم. یادم میآید که یکی از هواداران پروپا قرص یکی از گروههای قدیم که آنزمان نظرات ایشان و من همسو بود و نه یکی! از بحث با یک نفر دیگر چنان دچار شعف و شادی بود که با وجد تمام بمن اینچنین بیان کرد: «شیرزاد! فلانی را حسابی مالوندم و کیف کردم و دیشب از شادی آن مالش خوابم نبرد!» من تا چند روز حیران از این برخورد او بودم. این یک بیچارگیست و نه خردمندی! منظورم از آوردن این مثال این بود که بگویم این ایراد در ما نهادینه شده است و باید بگونهای با آن برخورد شده و از میان برداشته شود. بی شک برای این مبارزه که مثل مبارزه با آفات نباتی است ممکن است زهر انتقاد نیز تجویز شود. ولی اگر هنرمندان روشنفکر و بقیهی روشنفکران دست بدست هم دهند خواهند توانست از عهدهی این امر خطیر بر بیآیند. ما باید بدانیم که همهیمان پر از اشکالیم و برای رفع آن باید به همدیگر یاری برسانیم. اینرا بدانیم که هرکس که ترا بیش از آنی که هستی تعریف میکند دشمن توست! دوست باید انتقاد کند ولی هرگز تو سرت نزند و تو هم نبایستی اجازه بدهی که تو سرت بکوبند.
متاسفانه وقتی آدمی تاریخ میخواند براحتی پی میبرد به اینکه ما ایرانیان حتی پاکترین سیاستمداران را با تعریف و تمجیدمان دزد و بزهکار کردهایم. همین منوچهری دامغانیها و نظامیها و دهها شاعر ما چنان تمجیدهایی از اربابان خود کردهاند که آدمی در حیرت میماند که آیا این همان شاعریست که ما بدو افتخار میکنیم یا یکی دیگر است که خود را بجای او نشانده است. هزلیات فراوانی از سعدی و عبیدزاکانی و ملکالشعرای بهار است که همهی شان هم ارباب سخن بودند که وقتی میشنویم پاهایمان از اینهمه وقاحت واژگان به زمین میچسبد. پس بیآیم و انصاف را رعایت کنیم و لبهی انتقاد را تیز کنیم و از تعریف و تمجید بیخودی بپرهیزیم و سعی کنیم خودمان نیز بیآموزیم و به ملتمان نیز بیآموزانیم که طرز فکر کردن و انتقاد کردن و روان خود را از خواریها و زبونیها رهانیدن از چه کانالهایی میگذرد.
خوشبختانه در این مورد ما نمونه کشورهایی را داریم که به فرزندانشان از همان کودکستان این مهم ها را آموزش میدهند. کتابهای درسی اغلب کشورهای اروپایی پر است از آموزشهایی که بچه ها را یاد میدهند از حق خود دفاع کنند. یاد میدهند که بزرگسالان اشتباهات بزرگ میکنند. یاد میدهند که بچه در میان هر جمع بزرگی هم که شده برخیزد و سخنرانی کند و با تمام نیرو از نظر خود دفاع کند. کتابهای درسی مدارس ما بسیار شرم آور است. در ابتدای کتاب پنجم دبستان از نظامی شعری آورده شده است که به بچه میآموزد که بی خدا هیچ نیست، بی کس و بی یاور است و او باید ببخشد و بچه نمیداند که چه گناهی کرده است که باید بخشیده شود؟ درس دوم از همان کتاب بسیار خوب شروع میشود ولی بعد تمامی موضوع را با آوردن خلقت و خدا بباد میدهد و دوباره دست بچه را خالی میگذارد و و به او نهیب میزد: «هیس، گوش بده! به آفریدههای ساکت خدا گوش بده.» جمله با خودش در تضاد است بچه به چه چیز ساکت گوش دهد؟ تا آنجا که بچه میداند معنی ساکت یعنی بی سروصدا! پس گیج میشود که به چه گوش بدهد وقتی بی سروصداست؟ آخه این مزخرفات چیه که به بچه میآموزند؟ تمامی کتاب پر است از ترهات و خزعبلات و بچه هیچ نقشی در هیچ چیزی ندارد. کار روشنفکر و هنرمند نمایاندن ابتذال اینگونه غلط آموزیهاست. تنها اینرا بگویم که از ریشه وضعمان خراب است. ملت ما هنوز هم نفهمیده است که ادامهی فشار این رژیم را سرنگون خواهد کرد. چرا که به خودش باور ندارد. قدرت خودش را درک نمیکند. عظمت و بزرگی را از آنان گرفته اند باید بدانان باز گردانده شود. من در بالا به چند مورد اشاره کردم مشکل ما بسیار زیاد است. همین!
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۴
دکتر شیرزاد کلهری
|
|