آينده انديشي به عنوان يكي از ضروريات انكار ناپذير جهان معاصر، به عاملي تعيين كننده در سرنوشت فردي و اجتماعي انسانها تبديل شده است. بهرهگيري از هنر يا دانش آينده ديگر نه به عنوان يك پيشنهاد، بلكه به عنوان يك راه حل آزموده شده توانسته است به جايگاه در خور توجهي در ميان بسياري از جوامع پيشرفته و توسعه يافته دست يابد.
امر به ظاهر سادهاي كه پس از جنگ جهاني دوم تنها در قالب چند نشريه، مقاله و كنفرانس تحت عنوان ”آيندهنگري” مطرح شد، با روندي شتابان به يكي از مهمترين رشتههاي دانشگاهي مبدل شد و ابعاد گوناگون دانش و فناوري را در نورديد.
اگر آيندهانديشي و آيندهپژوهي را به عنوان علمي براي تمام علوم بپذيريم، در آن صورت مهمترين و اولين پرسش آن خواهد بود كه چگونه ميتوان از اين علم برخوردار شد. اگر چه امروزه دورههاي دانشگاهي متعددي براي تحصيل در رشته مطالعات آينده در دانشگاههاي معتبري مانند هاوايي يا آريزونا برگزار ميشود؛ اما پيش درآمد تمامي اين دورهها داشتن روحيه آيندهانديشي و آيندهگرايي است. بدون برخورداري از چشماندارهاي آيندهگرا نميتوان در اين عرصه گام نهاد و هر گونه كوششي اعم از علمي و غير علمي محكوم به شكست خواهد بود.
اكنون اين پرسش مطرح ميگردد كه چگونه ميتوان روحيه آيندهنگري را در افراد علاقمند به اين حوزه پديد آورد و گسترش داد؟ طبيعي است كه مهمترين بخش از دوران حيات يك فرد مرحلهاي است كه در آن شكل گيري انديشه و تفكر انفرادي صورت ميگيرد، و اين دوران چيزي نيست جز دوران كودكي.
اگر بتوان كودكان را از همان ابتدا به آينده و امور آن علاقمند كرد، خلاقيت و نوآوري را در آنان بيدار نمود و ذهن كنجكاو آنان را رو به سوي آينده حركت و گسترش داد، ميتوان اميدوار بود كه در آينده همين شيوه را در انديشه خود ادامه دهند و نگاه خود را همواره رو به آينده تنظيم نمايند.
شايد به اعتقاد برخي از روان شناسان، كودكان به لحاظ شكل گيري قواي انديشهورزي و تفكر هنوز از تكامل و بلوغ عقلاني برخودار نشده باشند؛ اما يك چيز مسلم است و آن اين كه كودكان نيز ميتوانند متناسب با ظرفيتهاي عقلاني خود فكر كنند. حال اگر چشم انداز تفكر آنان را رو به سوي آينده جهتدهي كنيم و نيروهاي كوچك ذهني آنان را با گرايشهاي آينده نگرانه پرورش دهيم، ميتوانيم اميدوار باشيم كه اين آيندهپژوهان كوچك در آيندهاي نه چندان دور به آيندهانديشاني بزرگ تبديل شوند.
هم اينك در برخي از كشورهاي پيشرفته، آيندهانديشي به عنوان يكي از محورهاي كليدي در پرورش و تربيت كودكان مد نظر ميباشد. كودكان را از سنين بسيار كم به گونهاي پرورش ميدهند كه ذهن آنان همواره نسبت به آينده هوشيار باشد. بر اساس مطالعات به عمل آمده چنين پرورشي داراي دستاوردهاي بسيار گوناگوني براي كودكان و والدين انها بوده است كه مهمترين آنها دقت نظر كودكان نسبت به پيامدهاي اعمال خودشان است.
ذهن كودكان آيندهانديش به مرور به گونهاي توسعه مييابد كه نسبت به پيامد كارهاي خودشان دقيق ميشوند و با تكامل قواي عقلاني پيش از انجام هر اقدامي پيامدهاي احتمالي آن را در نظر ميگيرند. بدين ترتيب آيندهانديشي به شكلي كاملاً طبيعي در آنان پديد ميآيد و توسعه مييابد.
حال با اين چالش اساسي رو به رو ميشويم كه مردان آينده به چه ميانديشند؟ بخشي از انديشههاي كودكان بر مبناي ظرفيتهاي سني و عقلاني متمركز بر ساده انديشي و زود باوري است. بخشي ديگر معطوف به تخيلات و انديشههايي است كه تحقق آنها از نظر بزرگسالان بعيد يا كاملاً غير ممكن به نظر ميرسد، اما دقيقاً همين تفكرات محال است كه ممكن است مبنا يا ريشهاي از واقعيت در انديشههاي آينده گرا داشته باشند. تاريخ نشان داده است كه بزگترين مخترعان و كاشفان همواره مورد تمسخر مردم معاصر خويش بودهاند، اما هنگامي كه انديشههاي تمسخرآميز آنان رنگي از واقعيت به خود گرفته است؛ يكباره تمسخرها به تشويقها مبدل ميشوند.
تشويق كودكان به بيان انديشههايشان ولو آنكه غير واقعي باشند، ميتواند زمينهها و استعدادهاي خلاقيت نهفته در آنان را بيدار نمايد و آنان را به انسانهايي خلاق تبديل كند. هيچگاه نميتوانيم از يك كودك انتظار داشته بايم كه در همان چارچوبهاي فكري به تفكر بپردازد كه بزرگسالان يا والدين او ميانديشند و تفكر ميكنند. بلكه بايد انتظار داشته باشيم كودكان به چيرهايي كاملاً متفاوت از انديشههاي ما فكر كنند و آنان را در محقق ساختن اين انديشهها ياري كنيم. هر كودك ميتواند يك آيندهانديش يا يك آيندهپژوه بالقوه و با استعداد باشد. اين بر عهده والدين اوست كه بتوانند با درايت و هوشمندي شايسته انديشههاي او را واقعي و ملموس سازند.