بازخواني پيشينه و تاريخچهي آيندهپژوهي در جهان معاصر ما را با اين واقعيت آشنا ميسازد كه خاستگاه اين دانش نوين كانونهاي تفكري بودهاند كه يا سرشتي دانشگاهي داشتهاند و يا با مراكز علمي پر آوازهي جهان در ارتباط بودهاند. از هنگامي كه آيندهپژوهي به حوزههاي گوناگون اقتصادي، صنعتي، سياسي و فناورانه راه يافت، داوريهاي عمومي از اين دانش نوپا، بر پايهي اين باور شكل گرفت كه آيندهپژوهي ميتواند كليدي براي دروازههاي ناگشوده در بسياري از عرصهها باشد و همين ديدگاه در كنار تاكيد بر جنبههاي كاربردي آن، آيندهپژوهي را از جايگاه دانشي پايه و مهارتي عمومي در حوزهي علوم انساني و اجتماعي به دانشي سازماني و مهارتي جمعي در حوزههاي اقتصادي و تجاري ارتقا و تغيير داد.
اين در حالي بود كه سرچشمههاي اصلي آيندهپژوهي مانند انجمن آيندهي جهان يا موسسهي آيندهنگاري بينالملل همچنان به پژوهشهاي خود در اين عرصه ادامه دادند و روز به روز به كميت و كيفيت دانش آيندهپژوهي افزودند. بر اثر چندين دهه فعاليت پيگير و پيوسته، اين نهال نوپا به درختي تنومند و پر شاخه تبديل شد و امروز شاخسارهاي اين درخت سايهي خويش را بر فراز تمامي كساني گستردهاند كه نگاهي به آينده دارند و ميوههاي آن كام آيندهپژوهان و آيندهانديشان را شيرين ساخته است.
اگر چه همواره نگاه به آينده دل فريب و گوارا بوده است، اما هنگامي كه اين نگرش به عرصهي آموزش عالي و تحصيلات دانشگاهي راه مييابد، از جذابيت و توجه بيشتري برخوردار ميشود. به باور بسياري از صاحبنظران فعال در حوزهي آموزش عالي، گسترش هدفمند و خردمندانهي اين بخش از جامعه، بيش از هر چيز نيازمند برنامهريزيهاي آيندهگرا است. برنامههايي كه نيازها و شرايط آينده را به خوبي درك كرده و چشماندازهاي مناسبي را براي رسيدن به آيندههاي مرجح ترسيم و تدوين ميكنند. در اين ميان، دانش آيندهپژوهي كه خود از ميان سرچشمههاي دانشگاهي جوشيدن را آغاز كرد، بار ديگر به كانونهاي جوشان خود باز ميگردد تا متوليان دانش و آموزش عالي جامعه را در تدوين راهبردهاي خرد و كلان آينده ياري كند.
به اين ترتيب، آيندهپژوهي به خدمت صاحبان نخستين خود ميشتابد و اهالي دانش و فرهنگ عالي در دانشگاهها را از خدمات خود برخوردار ميسازد.
فراهم ساختن شرايط برابر تحصيل و آموزش عالي براي همگان در سالهاي آينده، به ويژه در جوامعي كه براي توسعه و نوسازي خود نيازمند ارتقاي سطح تحصيلي آحاد خود در حوزههاي دانشگاهي هستند، به عنوان يكي از چالشهاي پيش روي اين گونه جوامع در نظر گرفته ميشود. اين كه آحاد اين جوامع چگونه ميتوانند از دانش و تحصيلات عالي خود به بهترين شكل براي رشد و پيشرفت جوامع خود بهرهبرداري كنند، از پرسشهايي است كه ذهن سياستگذاران و تصميمسازان اين جوامع را به خود مشغول كرده است.
ارتقاي جايگاه طبقات گوناگون اجتماعي، به ويژه بانوان پس از گذراندن تحصيلات دانشگاهي و حضور و مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي از دغدغههايي است كه نه تنها ذهن برنامهريزان كنوني را اشغال كرده است، بلكه از جمله محورهاي پژوهش و تفكر در كانونهاي تفكر آيندهگرا است.
بدون ترديد، با رشد و تكامل شكل و محتواي آموزش عالي، آيندهي آن نيز متفاوت با شكل و محتواي كنوني آن خواهد بود و در نتيجه، انتظارات و اهدافي كه از چنين آموزشي، به ويژه در جوامع در حال توسعه در نظر گرفته خواهد شد، به شكل كاملاً نمايان متفاوت از انتظارات و اهداف يك دههي پيش خواهد بود.
شكلگيري شبكههاي آموزش در دههي اخير و تكامل آن در دهههاي آتي همگام با رشد و تكامل فناوريهاي آموزشي انتظارهاي رهبران دانشي جوامع را تغيير خواهد داد و با تغيير انتظارها، اهداف كيفيت و چگونگي آموزش عالي نيز دستخوش تغييرات و تحولات چشمگيري خواهد شد.
آيندهپژوهي براي پاسخ به اين پرسشها و رسيدگي به اين چالشها چارهاي جز بازگشت به خاستگاه اوليهي خود، يعني دانشگاهها ندارد و بايد نقش رسالت تاريخي خود را در پاسخگويي به تقاضاي فزايندهي محيطهاي دانشگاهي ايفا كند. آيندهپژوهي دانشگاهي ضمن تفكر پيرامون مسايل جاري و چالشهاي آينده در صورت به كارگيري ابزارهاي شناختي و قياسي مناسب ميتواند به پيشرفت علمي و فناورانه سرعت و دقت بيشتري ببخشد.
ملاحظات آموزشي آن گونه كه در حوزهي آموزش عالي مطرح هستند و گسترهي عظيمي از استاد و دانشجو را تا محتواي دروس و اهداف آموزشي در بر ميگيرند، همگي در آيندهپژوهي دانشگاهي مورد توجه قرار ميگيرند و اولويت هر يك متناسب با نقشي كه در آموزش عالي يك جامعه بازي ميكنند، مورد توجه قرار ميگيرد.
پاكسازي آگاهيهاي جاري از آموزش عالي و تدوين نگرشهاي نوين به جاي آنها بخش ديگري از وظايف آيندهپژوهي دانشگاهي است. اگر تغييري پس از فعاليت آيندهپژوهان در محيطهاي دانشگاهي در زمينهي محتوا و كيفيت آموزش عالي ارايه شده در آن دانشگاهها مشاهده نشود، در حقيقت، ميتوان گفت فعاليت سودمندي صورت نگرفته يا آن كه اندك بوده است.
مسووليت ديگر آيندهپژوهي دانشگاهي پرورش و تربيت آيندهسازان دانشگاهي است. آيندهپژوهان ميتوانند با آموزش بخشي از دانشجويان يا گروههايي از فارغالتحصيلان ضمن ايجاد نسلهاي بعدي خود، زمينههاي لازم را براي تربيت منابع انساني آيندهگرا فراهم كنند. آموزش جزء لاينفك آيندهپژوهي و آيندهانديشي است و غفلت از اين جنبه، بيتوجهي به يكي از اصليترين وظايف آيندهپژوهي دانشگاهي است.
مسووليت مهمتر آيندهپژوهي دانشگاهي، ترسيم سناريوهاي آينده دانش و فناوري است. تخصص يا حرفهي پيشبيني فناوري در اين بخش با كمك بخشيدن به آيندهپژوهان محورهاي پژوهش و توسعه را براي دانشگاهيان تدوين و مشخص ميكند. بدون ترديد، هيچ فرد كارشناس يا كارداني بهتر از خود او نميتواند چشمانداز آينده و نيازهاي آن را تعيين كند. حضور آيندهپژوهان دانشگاهي در اين بخش و در كنار كارشناسان فعال در حوزهي علمي يا پژوهشي آنان را در ترسيم بهتر آيندههاي بديل و كوشش براي محقق ساختن آيندههاي مرجح ياري ميدهد.
پيشبرد اصلاحات آموزشي در حوزهي آموزش عالي نيازمند مشاركت آيندهپژوهان دانشگاهي است و نقش آنها در بازنگري برنامههاي آموزشي دانشگاهي غير قابل چشمپوشي است. آيندهپژوهي دانشگاهي از يك سو ضمن ياريرساني به اهالي دانشگاه و آموزش عالي با تكاپو در كانونهاي تفكر دانشگاهي به رشد و تكامل خود نيز كمك ميكند و اين تاثير دو سويه در حقيقت امتيازي دو جانبه براي آن به شمار ميآيد.
تدوين طرحهاي جامع و همه جانبهنگر براي ايجاد و توسعهي كانونهاي تفكر آيندهگرا در محيطهاي آموزش عالي و دانشگاه گام نخست براي شكوفاسازي استعدادهاي آيندهانديشي و آيندهنگري دانشگاهي است. تشكيل انجمنهاي علمي دانشجويي كه با پرهيز از گرايش به نحلههاي فكري گوناگون رايج در جامعه تنها و تنها در پي گسترش و تعميق باورهاي اميدبخش آيندهاندشي و آيندهنگري هستند، از جمله كوششهاي هدفمند آيندهگرا به شمار ميآيد. اين انجمنهاي علمي ضمن مطالعهي فنون و تكنيكهاي آيندهپژوهي دانهها و بذرهاي اوليهي اين دانش را در خود پرورش ميدهند و طبقات و قشرهاي گوناگون جامعه را از ؟؟ آيندهپژوهي دانشگاهي برخوردار ميسازند.
در يك جمعبندي ميتوان كاركردهاي آيندهپژوهي دانشگاهي را اين گونه خلاصه كرد:
1- جلوگيري از انحراف نظري و علمي آيندهپژوهي و كاربردهاي غير كارشناسانه؛
2- نظريهپردازي و كاربردي سازي دانش آينده در دانشگاه؛
3- كمك به پيشرفت ديگر رشتهها و نيز كمك گرفتن از آنها؛
4- ايجاد تحول در ساختار و درونمايهي رشتههاي دانشگاهي و حوزههاي آموزشي؛
5- همكوشاني و كمك به سياستگذاريهاي علمي و فناورانه؛
6- تسهيل در ارتباط دانشگاه و صنعت با معرفي حوزههاي نوين فناوري؛
7- تربيت كارشناسان و نيروي ماهر آيندهپژوهي.
نكتهاي كه بيان آن در اين مجال مهمتر از هر قيل و قالي به نظر ميرسد، يادآوري اين نكته و واقعيت است كه دانشهاي نو بنياد تا هنگامي كه سرشتي دانشگاهي نگيرند، مسير استقلال، تكامل، نقد و زايش را نميپيمايند. آيندهپژوهي نيز از اين قاعده بيرون نيست و براي بالندگي و تبلور بيشتر، نيازمند نيازمند كسب هويت و پذيرش سرشتي دانشگاهي است.