آینده انديشي در مقام یک فرایند ذهنی دارای آناتومی ویژه ای است که آگاهي از خاستگاه آن می تواند در پی بردن به ابعاد ناشناخته ی آینده اندیشی و پرورش ذهن های آینده گرا نقش شایان نوجهی داشته باشد. زیربنای آینده اندیشی نیز مانند هر فرایند ذهنی دیگری پدیدار شدن حالتی از ذهن است که آن را آگاهی می نامیم. بنابراین پیش از پرداختن به ذهن آینده انديش و تشریح آناتومی آن، شناخت آگاهی و ماهیت آن به عنوان یک وضعیت روانی امري ضروری است.
تاکنون تعاریف گوناگونی از آگاهی و کارکردهای ذهنی آن در انسان ارایه شده است. حتا گاهی ناخواسته تعریف آگاهی در دامنه ی امور دیگری نظیر دانایی قرار گرفته است. اما برای آن که بدانیم آگاهی چیست، ابتدا باید بدانیم آگاهی چه چیزی نیست. بر اساس آنچه كه جوليان جينز روان شناس، نويسنده و خالق اثر بي نظير ”خاستگاه آگاهي“ خاطر نشان ساخته است؛ باید بدانیم آگاهی رونوشتی از تجربه نیست، آگاهی ابزاري برای تبیین مفاهیم ضروری نیست، آگاهی لازمه ی یادگیری نیست، آگاهی برای تفکر لازم نیست، آگاهی برای خردورزی ضروری نیست؛ و از همه مهمتر این که حتا آگاهی برای همگان امری الزامی نیست! پس آگاهی چیست؟
اگر بدانیم آگاهی چه ویژگی هایی دارد، به درک بهتر ما کمک خواهد کرد. از میان ویژگی هایی که می توان برای آگاهی در نظر گرفت، مهمترین موارد اینها هستند: فضا سازی، گزینش، هویت مجازی، روایت پذیری، سازگاری.
در واقع آگاهی نوعی عمل است تا یک پدیده، منبع و یا کارکرد. آگاهی بر هر واکنش پذیری تاثیر می گذارد و با گزینش ویژگی های مربوط به یک موضوع، آن ها را در یک فضای مجازی روایت می کند و با هم سازش می دهد. آگاهی فقط بر مبنای پدیده های عینی قابل مشاهده شکل می گیرد. به بیانی دیگر در آگاهی هر چیزی تمثیلی است از چیزی که نخست در رفتار ما وجود داشته است. شاید رفتار آینده ما تمثیلی از گذشته باشد اما آیا می توانیم آینده محض یا مطلق را در رفتارهای گذشته خود و دیگران جستجو کنیم؟
وقتی می گوییم آگاه هستیم، در واقع در حال شبیه سازی یکی از حالت ها یا رفتارهای گذشته خود هستیم. اما آیا می توان پذیرفت آگاه ترین افراد، گذشته نگرترین افراد هستند؟ اگر بپذیریم هنگام تفکر پیرامون آینده مبانی آن را از گذشته قرض گرفته ایم، مطلب تا حدودی قابل هضمتر می شود.
اگر چه برخی معتقدند ذهن انسان برای اندیشه ورزی در خصوص امور آینده از گذشته کمک می گیرد، اما همیشه این گونه نیست. به بیانی دیگر ایده های آینده گرا همیشه به گذشته تکیه ندارند. این امر در رابطه با الهام هایی که ممکن است در یک مقطع زمانی مشخص به فردی القا شود و تصاویری از آینده را بدون هیچ گونه پیشینه ای از گذشته در ذهن او نقش ببندد، صدق می کند.
بسیاری از مخترعان و کاشفان نوآوری ها یا کشفیات خود را پیش از نوآوری یا کشف حتا در خواب هم ندیده بودند. از این رو نمی توانیم برای سابقه دار بودن آینده در گذشته حکم کلی صادر کنیم. تنها می توان پذیرفت که تصاویر آینده می توانند رگه هایی در گذشته داشته باشند، اما آفرینش آینده به گونه ای مستقل از گذشته صورت میگیرید و همراهی گذشته و آینده امری الزامی نیست.
بدین ترتیب باید پذیرفت که آگاهی از آینده به عنوان یک کارکرد ذهنی مستقل از گذشته بوده و در نهایت به یک اقدام منجر می گردد. این که ما از آینده آگاه شویم، هیچ تاثیری نمی تواند داشته باشد، جز آن که دست به کار شده و اقدامی را انجام دهیم. هنگامی که بدانیم در طول روز احتمال بارندگی وجود دارد، صبح هنگام خروج از منزل یک چتر همراه خود بر می داریم. بنابراین دانش آینده منشاء اقدام در زمان حال است. به همين شيوه یک سرمایه گذار با رصد در وضعیت آینده ی بازار از همین امروز سرمایه ی خود را در زمینه ای به کار می گیرد که در آینده بیشترین سود را برای او در پی داشته باشد.
دنیای پزشکی جایگاه ذهن را در مغز می داند و بخش هایی از مغز را به عنوان مسوول کارکردهای ذهنی انسان شناخته است. این که گفتیم ذهن آینده گرا میتواند تا حدودی با گذشته در ارتباط باشد، به دلیل توضیح پیرامون کارکردهای ذهن در مغز در ارتباط با گذشته و آینده است. ذهن انسان با درک گذشته می فهمد که در رابطه با رویدادهایی که گذشته اند، دیگر نمی تواند کاری انجام دهد، اما در مورد آینده این گونه نیست. یعنی بشر با درک فاصله زمانی میان آینده و حال و فهم این که فرصتی برای رسیدن به آینده در اختیار دارد، نسبت به برخی از رویدادهای آینده واکنش نشان داده و دست به اقدام هایی در حد توان خود می زند.
هنگامی که مغز انسان را در نظر می گیریم، بخش های گوناگونی در آن برای وضایف مختلف تعیین شده است. اگر آن بخش از مغز را که مربوط به اندیشه و تفکر می شود، در نظر بگیریم، می توانیم بگوییم اندیشه های گذشته و آینده هر دو در این بخش شکل می گیرند. بخش دیگری که مسوول اعمال و حرکات ارادی انسان است و در حقیقت کنترل کارکرد موتوری مغز را در دست دارد، با بخش تفكري در ارتباط است. اما تنها آن بخش از انديشه هاي بخش تفكري مي توانند روي بخش موتوري تاثير داشته باشند كه مربوط به زمان حال يا آينده باشند.
اگر يك فرد سالم را در حالت بيدار يا به اصطلاح خودآگاه در نظر بگيريم، اندام هاي حركتي ارادي او تحت كنترل بخش موتوري مغز قرار دارند. هر انديشه اي كه در زمان حال يا آينده در ذهن فرد شكل بگيرد، مي تواند بر اين بخش اثر بگذارد و موجب انجام حركتي توسط او شود. اما انديشه هاي مربوط به گذشته نمي توانند چنين تاثيري داشته باشند. تنها آن بخش از حافظه كه رويدادهاي حسي را در خود ثبت و ضبط كرده است، مي تواند سبب برخي كاركردهاي غير ارادي در شخص شود. به عنوان نمونه هنگامي كه فرد تصوير يا نام ليموترش را در ذهن خود تداعي مي كند، بزاق دهان او به گونه اي خودكار ترشح مي شود و نمي تواند كنترل ارادي چنداني روي اين واكنش طبيعي داشته باشد. اما در خصوص كاركردهاي ارادي موضوع به شكل ديگري است، يعني انديشه هاي حال يا آينده مي توانند محرك اقدام هاي كنوني فرد باشند.
اما آينده انديشي چه فرايندي را در ذهن طي مي كند؟ روان شناسان معمولاً دو روش اصلي را در خصوص آينده انديشي در نظر مي گيرند: آينده انديشي ”با“ و ”بدون“ پس زمينه هاي ذهني. به بياني ديگر انديشه هاي آينده گاهي اوقات برخوردار از پس زمينه هاي ذهني هستند و گاهي نيز فاقد چنين پس زمينه هايي هستند. در هر دو مورد ”گزينش“ يا ”انتخاب فردي“ نقش مهمي دارد و بر اساس انتخاب ماست كه آينده و به بيان بهتر ”آينده ارجح“ شكل مي گيرد. بازخواني يك نمونهي تاريخي مي تواند تصوير روشني را در اين خصوص در اختيار ما بگذارد.
از هنگامي كه بشر روياي پرواز را در ذهن خود مي پروراند، تنها پس زمينه ذهني كه از پرواز داشت، پرواز پرندگان در آسمان بود. بسياري از پيشگامان پرواز حتا داشتن ”پر“ را براي پرواز ضروري مي دانستند! چيزي مانند ”بال“ به پارادايم ذهني ثابت و هميشگي كساني كه پيرامون پرواز فكر مي كردند، تبديل شد. حتا برادران رايت نيز كه سرانجام اين انديشه را محقق ساختند، هر گاه مي خواستند براي كسي طرحي را كه در ذهن داشتند، روي كاغذ ترسيم كنند؛ نخستين چيزي كه مي كشيدند دو بال براي پرواز بود.
اما پيش از برادران رايت هنگامي كه تاثير بالاروندهي هواي گرم مورد درك قرار گرفت و به نيروي آن پي بردند، تني چند از مخترعان حاضر شدند پارادايم هميشگي بال را كنار بگذارند و به جاي آن چيزي مانند يك بالن را جايگزين كنند. اگر هدف بالارفتن و ارتقاع پيدا كردن از سطح زمين بود، بالن نيز مي توانست اين آرزو را برآورده سازد هر چند كه اين وسيله نيز محدوديت هاي ويژهي خود را داشت. اما به هر حال اين رويا به واقعيت پيوست. اينك پرسشي كه مطرح مي شود، اين است كه كساني كه براي نخستين بار به ساختن بالن روي آوردند، چه تصوير يا پس زمينهي ذهني قبلي از آن داشتند؟ اين همان آينده انديشي بدون پس زمينهي ذهني است.
نكته ديگري كه در رابطه با تاريخ پرواز پيرامون بحث آيندهانديشي جالب به نظر مي رسد، اين است كه مدت زماني كه صرف كشف و اختراع بالن شد به مراتب كمتر از هواپيما بود كه روياي به آسمان پريدن انسان را به تاخير انداخت. هدف تعيين خوبي يا بدي براي پس زمينه هاي ذهني نيست، بلكه تاكيد بر اين واقعيت است كه گاهي اوقات آيندههاي فاقد پس زمينهي ذهني كه هيچ ريشه اي در گذشته ندارند و تنها بر پايهي اكتشافها و تجربههاي علمي شكل گرفتهاند، ميتوانند تاثيري سريعتر و بهتر بر پيشرفت جوامع بشري داشته باشند. از اين رو نبايد آينده را در لا به لاي تصاوير گذشته جستجو كرد، بلكه در فرايندي واقع نگر و پايه ريزي شده بر اساس كشفيات زمان حال و عصري كه در آن به سر مي بريم.