يكي از آسيبهاي صنعت و فناوري در جهان معاصر افزون بر ايجاد سهولت در كارها، مبدل ساختن فعاليتها و امور انساني به عادتها و شيوههاي هميشگي است كه به نوبهي خود موجب روزمرگي و خستهكننده شدن فعاليتهاي متعارف و حتا زنگي انسانها شده است. دنياي معاصر به گونهاي شكل گرفته است كه براي انجام هر كاري خواسته يا ناخواسته و بيدرنگ به سراغ ابزار انجام آن ميرويم و پيش از آنكه كمي با خود بيانديشيم "آيا امكان انجام آن كار بدون دخالت ابزار و تجهيزات پيشرفته نيز وجو دارد يا خير؟"؛ خود را درگير كار با فناوريها وابزارهايي مييابيم كه گاهي بدون آنها نيز ميتوانيم به زندگي خود ادامه دهيم.
اين روزمرگي و وضعيت خستهكننده در ابعاد گوناگون زندگي انسان امروز مشاهده ميشود. به عنوان نمونه دهها سال است فناوري ديگري براي پخت غذا كه پيشرفتهتر از اجاقهاي مايكروويو كنوني عمل كند يا از انرژي برتري نسب به الكتريسيته يا امواج ميكرو استفاده كند، به بازار نيامده است. مدلهاي گوناگون اجاقهاي مايكروويو به بازار معرفي ميشوند اما خبري از معرفي فناوري جديدي نيست. در عرصه ارتباطات نيز با همين وضعيت رو به رو هستيم، صرف نظر از ارتباطات اينترنتي با وجود گذشت نزديك به سه دهه از ابداع تلفن همراه يا همان موبايل هنوز وسيله ارتباطي پيشرفتهتري نسبت به آن وارد بازار ارتباطات نشده است و مردم مجبورند فقط مارك يا مدل گوشي هاي همراه خود را عوض كنند.
ديگر عرصههاي حيات بشري نيز از اين روزمرگي در امان نبوده است. در حوزه هنر، ادبيات، موسيقي، فيلم و غيره نيز ديگر شاهد بروز آثار شاهكارگونهاي كه مانند گذشتهاي نه چندان دور جهان هنر و ادبيات را تكان ميدادند، نيستيم. فيلسوفي در اين دنيا زندگي نميكند يا حداقل نمي شناسيم كه با افكار فلسفي خود بنيانگذار يك نحلهي فكري جديد باشد و با عقايد خود جهان انديشه را به لرزه درآورد. در دنياي ايدئولوژي و نظريههاي سياسي نيز با همين روزمرگي رو به رو هستيم. اغلب انديشههاي سياسي معاصر حداقل به يك يا چند دههي پيش تعلق دارند و اين روزها ديگر انديشهي تحول آفرين يا شورانگيز جديدي را نميبينيم. غمانگيز است كه بگوييم دنياي امروز به شدت از روزمرگي رنج ميبرد و پاياني بر اين رنج فرساينده در آيندهي نزديك قابل تصور نيست.
با اين وجود، هنگامي كه پيرامون آينده به بحث و بررسي ميپردازيم با موضوعات اميدبخش و جالبي مانند "نوآوري" برخورد ميكنيم. اگر بگوييم نوآوري و نوپديدي يكي از ويژگيهاي انكارناپذير آينده است، گزاف نگفتهايم. هنگامي كه نوآوري در يك محيط انساني به يك رويهاي متعارف تبديل شود، كهنگي و روزمرگي ديگر مفهومي نخواهد داشت. اما آيا واقعاً نوآوري در جهان آينده به صورت خودكار و پايدار به وقوع خواهد پيوست يا آنكه روزمرگي گريبان جهان آينده را خواهد گرفت و اميدي به نوشدن و نوگرايي دايمي و پيوسته در آن نخواهد بود؟
با پايش در روندهايي كه به تازگي در صنعت و فناوري و به طور مشخص فناوريهاي هوشمند آغاز شدهاند، ميتوان نياز انسان معاصر به رهايي از روزمرگي را دريافت. ابداع خانههاي هوشمند كه متناسب با حالات روحي و رواني صاحبخانه و اهالي منزل به تغيير رنگ، دما، ميزان رطوبت، رايحه و غيره مبادرت ميكنند، طراحي وسايل خانگي قابل كنترل با حواس پنجگانه و حتا بدون نياز به اشاره يا لمس دست كه خود را با نيازهاي آني كاربران هماهنگ مي سازند، به كارگيري مواد نانو مقياس در قالب پوششهاي گازي، پودري و مايع براي ايجاد تنوع در محيطهاي كاري و مسكوني و صدها اختراع و نوآوري ديگر همگي از اين نياز فزاينده حكايت دارند.
تاكنون هرگاه سخن از نوآوري و تنوع به ميان ميآمد، عامل انساني و شخص انسان به عنوان اصل انكارناپذير ايجاد تغيير در محيط پيراموني در نظر گرفته ميشد، اما اينك به مدد همان فناوري كه روزمرگي و خستگي را براي بشريت به ارمغان آورده است، عوامل ديگري به ميدان آمدهاند كه به تدريج جايزگزين عوامل انساني براي ايجاد هرگونه تغيير محيطي شدهاند. از عوامل ماشيني و روباتيك گرفته، تا عوامل زيستي و نانومقياس ابزارها و عناصر ايجاد تغيير محيطهاي كاري و مسكوني را در بر گرفتهاند و همچنان رو به تكامل هستند. پاكسازي و تصفيهي هواي تنفسي در اماكن سرپوشيده، تنظيم رايحهي محيط متناسب با حالات رواني افراد، تغيير رنگ و طرح ديوارهاي اتاقها با دريافت محركهاي محيط نظير كلماتي كه توسط افراد حاضر در يك اتاق بيان ميشود و غيره تنها نمونههايي از فناوريهايي هستند كه در آغاز راه هستند و نمونههاي تكامل يافتهي آنها در آينده سبب بروز تغييراتي چشمگير در سبك زندگي افراد و انسانها در جوامع پيشرفته و توسعه يافته خواهد شد.
شايد اين كوششهاي فناوري – مدار بتواند زمينههايي از نوآوري را در حوزه صنعت و فناوري پديد آورد، اما در حوزه انساني چه طور؟ فناوري چگونه ميتواند براي پايان دادن به روزمرگيهاي هميشگي، به كمك ايجاد خلاقيت و نوآوري در انسان بيايد؟ به طور حتم اين كمكها نسبي خواهد بود. ممكن است بتوان با بهرهگيري از روشهايي مانند تاباندان امواج خفيف الكترومغناطيس به نواحي معيني از نيمكره چپ مغز جرقههاي كوچكي از نوآوري را در آن ايجاد نمود و به اين وسيله تا حدودي به بروز خلاقيت در انسان كمك كرد. اما خلاقيت و نوآوري بيش از هر چيز نيازمند وجود تفكر خلاق در ذهن و انديشه يك فرد در مقام يك الگوي ثابت ذهني است. تدوين الگوهاي تفكر خلاق و تربيت نسلهاي آينده بشر با بهرهبرداري از تمامي امكانات موجود و آينده (از فنون ژنتيكي گرفته تا روشهاي تكاملي عصب - هورمون شناختي و ديگر روشهايي كه در حال حاضر چندان براي ما شناخته شده نيستند)، ميتوانند نوزايي ذهني را به رويهاي ثابت در انديشهي بشري تبديل كنند و روشهايي مناسبي را براي رهايي از روزمرگي پديد آورند.
بايد اميدوار بود كه رشد و تكامل تمدن بشري با نگرش به آسيبهايي كه تاكنون از ناحيه "روزمرگي" به ويژه در دهههاي اخير ديده است، راههاي نويني را براي رهايي از اين عارضه بيابد.