پيتر دراكر، محقق و تحليلگر مشهور در عرصههاي سياسي، اقتصادي و مديريتي (Knowledge) يا همان آگاهي را در يكي از كتابهاي خود با عنوان "حقايق تازه" اينگونه تعريف كرده است: "آگاهي عبارت است از اطلاعاتي كه سبب تغيير يك چيز يا يك شخص ميگردد – چه با فراهم ساختن زمينه اقدام براي تغيير و چه با قادر ساختن يك فرد يا يك نهاد براي انجام يك عمل متفاوت نسبت به آنچه كه در گذشته انجام ميداده است."
از نظر دراكر، يك شخص دانشگاهي ممكن است آگاهي را به عنوان چيزي در نظر بگيرد كه چاپ شده است. اما لزوماً آنچه كه به صورت مكتوب در ميآيد آگاهي نيست، بلكه صرفاً دادههاي خام است. آنچه مهم است، اين است كه ادراك كارشناسان دانشگاهي به سرعت از آنچه كه ميتواند به عنوان "آگاهي" تعبير شود، فاصله ميگيرد. در اين وضعيت "آگاهي" فقط ميتواند "انباشت دادهها" خوانده شود. به اين ترتيب آگاهي نوين ديگر نميتواند در قالب قواعد گذشته به دست آيد.
چكيده تعريف دراكر از "آگاهي" در عنصر "تغيير" نهفته است و تغيير يعني "آينده". اگر آگاهي آينده گرا را نوعي از آگاهي در نظر بگيريم كه ويژگي تغيير بارزترين مشخصه آن است، در مي يابيم كه انديشه آينده گرا و دستاورد آن يعني آگاهي آينده گرا نوعي تفكر پويا است كه پيوسته در حال تغيير است و ماندگاري بر ادراك پيشين را قابل تحمل نمي داند. تغيير نگرش ها و باورها و زايش انديشه هاي نوين و جا به جايي كانون هاي اهميت ذهني همگي جلوه هاي اين نوع تفكر و انديشه هستند.
بررسي مسير تكاملي آگاهي آينده گرا مي تواند جالب توجه باشد. نخست اين كه فرد آينده انديش با مجموعه اي از داده هاي آينده مدار سر و كار پيدا مي كند و يافته هاي جديدي پيرامون آينده را مي يابد كه ممكن است پيش از آن با آنها برخوردي نداشته است. اين رويارويي در وهله اول جذاب و گيرا است اما در مرحله بعد اين داده ها بر اثر پردازش ذهني به اطلاعات آينده گرا مبدل مي شوند و ارزشي بيشتر از داده ها پيدا مي كنند. اطلاعات آينده گرا را مي توان شكل تكامل يافته داده هاي آينده گرا دانست. در گام بعدي اين اطلاعات هنگامي كه مورد تجزيه و تحليل ذهن آينده انديش قرار مي گيرند و به گزاره هاي منطقي پيرامون آينده منتج مي شوند، آگاهي آينده گرا را به ارمغان مي آورند.
اما هنوز مسيري طولاني تا رسيدن به محصول نهايي و متعالي آينده انديشي در پيش داريم. آگاهي آينده گرا با پيمودن مسير تكامل خود به شكل نهايي "خردمندي آينده گرا" بروز يافته و "خردمندي" آينده گرا متفاوت از "آگاهي" آينده گرا خواهد بود. در تبيين اين تفاوت بايد گفت آگاهي به مدد تجزيه و تحليل داده ها و اطلاعات دريافتي پيرامون آينده حاصل مي شود اما خردمندي آينده گرا شكل تكامل يافته و بالغ ذهن آينده انديش است. محدوديت هايي كه در كسب آگاهي آينده گرا خواسته و ناخواسته به آنها دچار مي شويم در خردمندي جايي ندارند و شكستن مرزهاي "داده بنيان" يا "اطلاعات محور" ركن اصلي رسيدن به اين بلوغ ذهني است.
معمولاً از آگاهي با عنوان سرمايه فكري و ذهني ياد مي شود (به ويژه در بحث پيرامون منابع انساني)، حال آن كه خردمندي ارزشي به مراتب بيش از آن داشته و در مقام مقايسه مي توان آن را به مثابه يك گنج پايان ناپذير به شمار آورد. موضوع جالب توجه ديگر «پيشآگاهي» (Foreknowledge) است كه در گذشته آن را علم غيب ميخواندند.
بر خلاف آنچه كه در گذشته پنداشته مي شد، پيشآگاهي محصول آگاهي نيست؛ بلكه حاصل خردمندي آينده گرا است. پيش آگاهي نمي تواند مانند آگاهي بنيان هاي محدودي در تجزيه و تحليل داده اي يا اطلاعاتي داشته باشد. خردي بالاتر از تكيهي محض بر ارقام و داده ها و برخوردار از مهمترين ويژگي سامانه عصبي انسان يعني يادگيري و فرگيري براي پيشآگاهي لازم است.
پيش آگاهي امروزه در تصميمگيري مديران يك سازمان نقشي حياتي دارد و افزون بر برخورداري از دادههاي درست و منطقي، نيازمند رفتاري زنده از سوي فرد يا مدير آينده انديش است. امروزه شايد مهمترين مساله در سازمانها موضوع چگونگي سرمايهگذاري و صرف بودجه باشد، آگاهي به عنوان يك سرمايه محل مصرف خود را از قبل مشخص ساخته است يعني پيشرفت و توسعه سازمان، اما پيشآگاهي موفقيت يا عدم موفقيت در دستيابي به اين هدف را مشخص مي سازد.
دراكر در يكي ديگر از كتابهايش به نام "مديريت براي قرن بيست و يكم" قرن آينده را قرن كار گروهي (Team Work) ميداند. در واقع سازمان هاي آينده مدير ندارند، بلكه مجموعهاي از مدير دارند و قطعاً همه افراد سازمان هم نميتوانند در سطح هستههاي كليدي، به لحاظ محدوديت منابع و اقتضايي بودن وضعيت كار قرار گيرند. قطعاً براي سازمانها تيمهاي راهبردي به صورت تخصصي و تصميمگيري استراتژيك نياز داريم. ويژگي اين تيمها آن است كه در كارهاي تخصصي، پيشرفت خوبي دارند و در كارهاي كلان نيز با رويكرد محيطي شركت آشنا و به صورتي پويا و هوشمندانه عمل ميكنند.
آنچه كه موجب پويايي و هوشمندي اين تيمها مي شود آگاهي آينده گرا است. اگر اين آگاهي تكامل يافته و به شكل خردمندي آينده گرا بروز و نمود يابد، در آن صورت با سازمانهايي به مراتب هوشمند تر از آنچه كه تاكنون شناختهايم، رو به رو خواهيم شد. بر اين اساس بايد در هر سازمان بر اساس استعدادهاي دروني و فرصتهاي بيروني، نياز واقعي را كه سازمان موظف است به آن پاسخ دهد مشخص نمود. اين نياز را همان كميتههاي راهبردي اين گروهها به عنوان نمايندگان اثربخش در سازمان ميتوانند شناسايي و تعريف كنند.
در بستر چنين سازمانهايي هوشمند به مفهوم واقعي (خرد گرا و نه دانايي مدار) امكان انتقال ديدگاهها و تجارب بين خردمندان عملي ميشود و همگرايي آينده گرا حاصل ميشود. آنچه كه امروزه در بسياري از كشورهاي در حال توسعه به شدت مورد نياز است، همين نوع كارگروهي است. كار گروهي كه بر بنيان كوشش هاي خردگرا پايه ريزي شده است و نه تقلاهاي دانايي گرايانه. خردگرايي بر پايه نگاه به آينده سبب مي شود تا سازمانهاي خرد بنيان از اعضايي خود كنترل (Self-Control) برخوردار باشند.
در چنين شرايطي است كه "تخصصگرايي" آن هم با نگرش بر آينده از قالب شعارهاي سازماني خارج شده و به شكل يكي از صفات بارز اعضاي اينگونه سازمانهاي هوشمند نمايان خواهد شد. در چنين سازمانهايي هر يك از اعضاي سازمان مانند نوازندگان يك اركستر موسيقي به انجام وظيفه و نقش از پيشتعيين شده خودشان بدون هيچگونه اعمال فشار يا زوري ميپردازند. خردمندي آينده گرا به دنبال محقق ساختن اين آرزوي آرماني براي سازمان هاي قرن بيست و يكم است