در سالهاي اخير ادبيات آيندهگرا پيرامون امور مرتبط با نسلهاي آينده رو به فزوني گذاشته است. از دغدغههايي كه در خصوص نياز نسلهاي آينده به انرژيهاي گوناگون (اعم از تجديد شونده و تجديد ناپذير) مطرح ميشود تا شيوههاي اقدام آنها در تعامل با محيط زيست و حتا شكلگيري گونههاي جديد و آيندهي جوامع و ساختارهاي اجتماعي. با اين وجود بايد ديد كه مجموعهي اين مقالات، كتب و بازتابهاي نظري آيا واقعاً براي نسلهاي آينده اهميت يا كاربردي خواهند داشت؟ ما انسانهاي امروزي به كدام يك از پيشنهادها يا توصيههاي احتمالي نسلهاي پيشين عمل ميكنيم؟ كدام يك از چالشهاي منحصر به فرد امروزي و معاصر نظير از ميان رفتن لايهي ازن در جو كرهي زمين براي نسلهاي پيشين به عنوان يك دغدغهي جدي مطرح بوده است؟ آيا انسانهايي كه در عصر قاجار در ايران و به عنوان نمونه در تهران زندگي ميكردند، از بحرانهايي مانند آلودگي هوا يا ترافيك رنج ميبردند؟!
انديشه و تفكر جدي پيرامون مسايل و چالشهاي نسلهاي آينده نشاندهندهي تعهد و مسووليتپذيري انسان امروزي نسبت به سرنوشت و دغدغههاي نسلهاي آينده است و به نوبهي خود در خور تقدير و احترام است. اما واقعيت اين است كه هر نسل از بشر دغدغهها و نگرانيهاي ويژهي خود را دارد و دلسوزي بيش از حد و نامعقول براي مسايل نسلهاي آينده ميتواند به نوعي ايفاي نقش در مقام "كاسهي گرمتر از آش" باشد و مايهي تمسخر آيندگان گردد. به طور حتم نسلهاي آينده از چارهانديشي انسانهاي پيشين براي مسايل خود خرسند خواهند شد، اما ممكن است چارهانديشي آنها را با توجه به شرايط زماني و مكاني خود غير قابل پيادهسازي بيابند. با توجه به سرعت سرسامآور پيشرفت دانش و فناوري در دهههاي اخير و احتمال بروز جهشهاي پيشبيني نشده در اين روند، بايد اميدوار باشيم نسلهاي آينده در خوشبينانهترين حالت حداقل به راهكارها و چارهانديشيهاي امروز ما براي آنها نخندند و آنها را مضحك نپندارند.
اگر اين احساس وظيفه نسبت به نسلهاي آينده همراه با انديشهاي خردگرا و واقعبينانه باشد، ميتواند تاثيرگذار و شايستهي احترام باشد. بر اين اساس پيش از هر چيز بايد از خود بپرسيم آيا مسايل نسلهاي آينده نيز مانند مسايل امروزي ما خواهد بود؟ آيندهپژوهان هوشمند از خود ميپرسند تعريف ما از نسلهاي آينده چيست و نسلهاي آينده چگونه خواهند بود؟ چگونه ميتوانيم نيازهاي آيندهي آنها را شناسايي كنيم؟ مهمتر از آن اين كه چگونه ميتوانيم اين نيازهاي آينده را با توجه به مقدورات و امكانات امروز تعريف نموده و پاسخگويي كنيم؟ پاسخهاي دانشبنيان به اين پرسشها ميراثي ارزشمند را از دنياي معاصر براي آيندگان بر جاي خواهد گذاشت و به جاي تمسخر، تحسين و احترام آنها را به نسبت به پيشينيان خود به همراه خواهد داشت.
به لحاظ نظري ميان آيندهپژوهي و نسلهاي آينده ارتباط معناداري ميتواند وجود داشته باشد، اما بر خلاف اين باور گسترده و متاسفانه نادرست كه پنداشته ميشود آيندهانديشي و آيندهپژوهي ميتواند مبناي بسيار خوبي براي پاسخگويي به نيازهاي نسلهاي آينده داشته باشد، واقعيت اين است كه آيندهپژوهي نيز مانند هر دانش ديگر به دليل محدوديتهاي طبيعي خود قادر است تنها به حل بخشي از مسايل آينده كمك كند و حلال تمامي مشكلات نيست. اين انتظاري غيرواقعبينانه از آيندهپژوهي است اگر تصور كنيم كه با انديشه و پژوهش پيرامون روندهاي آينده ميتوانيم براي تمامي پرسشها و چالشهاي آينده پاسخهاي مناسب و در خور اجرا بيابيم.
آيندهپژوهي به عنوان يك رشتهي دانشگاهي مباني نظري ويژهي خود را دارد و مطالعهي مسايل نسلهاي آينده نيز اگر نگوييم به عنوان يك رشتهي مجزا، حداقل ميتواند به عنوان درس يا سرفصل درسي مجزايي متمايز از آيندهپژوهي و آيندهانديشي در محيطهاي دانشگاهي تدريس شود. به نظر ميرسد در مطالعهي مسايل نسلهاي آينده بيش از هر چيز از تكنيكهاي حل مساله كمك گرفته ميشود كه كاملاً متمايز از تكنيكها و روشهاي متداول در آيندهپژوهي است و بيشتر با حوزهي برنامهريزي راهبردي و به طور كلي مديريت استراتژيك نزديكي دارد. اهل دانش و خرد ميدانند كه پيش از هر اقدام دانش مدارانهاي براي تدوين روششناسيهاي مورد نياز در بررسي يك پديده يا مساله بايد به مشخص ساختن محدودهي آن توجه داشته باشيم و اين امر نيازمند آگاهي از تمايزهاي موجود ميان حوزهي مورد مطالعه با ساير حوزههاي همراستا يا مشابه است. قرابتهاي احتمالي ميان آيندهپژوهي و مطالعهي مسايل نسلهاي آينده نبايد ما را دچار خطاي راهبردي در يكي دانستن اين دو حوزه نمايد.
تفكر پيرامون مسايل نسلهاي آينده از چند دههي پيش توجه آيندهپژوهان را به خود جلب نمود. با اين حال پس از گذشت مدتي از مطالعه و بررسي در اين زمينه روشن شد كه مطالعهي مسايل نسلهاي آينده نيازمند روششناسيهاي خاص خود است و به طور كلي نميتوان همان تكنيكهاي عمومي و متداول در آيندهپژوهي را در خصوص آنها به كار برد. از تجارب آيندهپژوهي و آيندهانديشي ميتوان در اين زمينه بهرهبرداري كرد اما مطالعهي مسايل نسلهاي آينده مسيرهاي مطالعاتي خاص خود را دارد و چارهاي جز پيمودن آنها نيست.
حتا امروز نيز در بسياري از همايشها و كنفرانسهايي كه با موضوع آيندهپژوهي برگزار ميشود، نشانههايي از انديشه پيرامون مسايل نسلهاي آينده در مقالات ارايه شده مشاهده ميشود. بحث و گفتوگو در خصوص دغدغههاي نسلهاي آينده به تدريج به امري متعارف در گفتمان آيندهنگر مبدل شده است. در بيشتر اين مقالات و گفتوگوها به ارايهي توصيههايي عمومي و كلي براي آيندگان اكتفا ميشود و كمتر گفتاري را ميتوان يافت كه به شكلي كاملاً بنيادي و راهبردي راهحلي عملي را براي مسايل نسلهاي آينده ارايه كرده باشد. شايد يكي از بزرگترين اتهامات نسلهاي آينده به انسانهاي امروزي يا حداقل مدعيان آيندهانديشي در جهان معاصر همين كليگوييها باشد.
شايد اشكال و علت اصلي اين پديدهي منفي در شيوهي تصور ما از آينده نهفته باشد. ما دلسوزي ارزشمند خود براي نسلهاي آينده را قرباني تصورات مبهم و نامشخص خود از آينده ميكنيم. تصاوير ذهني از آينده را بر مبناي پيشزمينههاي ذهني كه از امروز داريم استوار ميكنيم و حتا گاهي پرآوازهترين آيندهپژوهان نيز ناخواسته اين گفتهي مشهور گريت جيلوف را فراموش ميكنند كه به همگي ما گوشزد كرده: "آينده آن چيزي نخواهد بود كه تاكنون بوده است."
اگر اين جملهي ساده را به عميقترين باور خود تبديل كنيم، شناسايي عنصر "تغيير" در آن به راحتي براي ما امكانپذير خواهد شد. غفلت ما از اين عنصر بسيار مهم و حساس سبب ميشود كه در وهلهي نخست فراموش كنيم آنچه كه موجب متفاوت شدن فردا و آينده از امروز ميشود، عامل تغيير است و در وهلهي بعد نيز تصاويري از آينده را در ذهن خود نقش ميبنديم كه با واقعيت آينده اختلافات بسياري خواهند داشت. و به همين دليل است كه راهحلهاي امروزي ما براي مسايل نسلهاي آينده ظاهري مضحك به خود خواهند گرفت. اگر ما نيز در آن دوران حضور يابيم به انديشههاي كودكانهي گذشتهي خود خواهيم خنديد.
ايمان و باور راسخ آيندهپژوهان به اين امر كه آينده محتوم و قطعي نيست و پديد آمدن آن بستگي بيواسطه به ارادهي انسانها دارد، موجب ميشود كه خود را عامل ايجاد كننده تغيير بدانيم. در آيندهپژوهي همواره سخن از آيندهها به ميان ميآيد و آيندهپژوهان باور دارند كه فراروي هر فرد، سازمان و يا جامعهاي آيندههايي متفاوت وجود دارد و آيندهي مطلوب را بايد طراحي و معماري كرد. طراحي و معماري آينده نيازمند عنصر اساسي تغيير است. براي رسيدن به آيندههاي مطلوب و مرجح چارهاي جز پديدآوردن تغييرات فردي، سازماني و اجتماعي نداريم. بررسي و چارهجويي براي مسايل نسلهاي آينده را نيز بايد از اين منظر ديد و عنصر تغيير را در آن در نظر گرفت.