به نظر ميرسد اين پارادايم مشهور كه "جهاني بيانديشيد و محلي عمل كنيد" به تدريج در حال منسوخ شدن است و پارادايم نوين ديگري جايگرين آن خواهد شد كه اين گونه خواهد بود: "جهاني بيانديشيد و جهاني هم عمل كنيد." آنچه كه موجب شكلگيري اين پارادايم يا الگوي ذهني تازه شده، به هم پيوستگي اقدامهاي محلي و پديداري آنها در شكل و قالب جديدي به گسترهي جهان امروز است. با وجود آن كه هنوز اقدامهاي محلي امور اجرايي هر منطقه يا بخشي از جهان را سر و سامان ميدهند، اما اجرايي شدن همين اقدامها نيز به در نظر گرفتن شرايط و ويژگيهاي جهاني بستگي پيدا كرده است.
اين واقعيت به روشني در سطح راهبردي و تصميمهايي كه از سوي تصميمسازان كشورها اتخاذ ميشود، قابل شناسايي است. در دنياي امروز كشوري را نميتوان يافت كه در آن برنامهريزي، تصميمسازي و اقدام با در نظر گرفتن ملاحظات جهاني صورت نگرفته باشد. تمامي كشورها در وحلهي نخست همسايگان و در مرحلهي بعد كشورهاي هممنطقهاي و پيراموني خود و در پايان مجموعهي كشورهاي جهان را از نظر ميزان پيشرفت يا پسرفت در زمينههاي مختلف در نظر ميگيرند. اين مقايسه نه با هدف رتبهبندي، بلكه به منظور تعيين ميزان تلاش لازم براي رسيدن به جايگاه مطلوب و شايستهي هر كشور متناسب با ويژگيهاي جمعيتي، اقتصادي، جغرافيايي و ... صورت ميگيرد.
موازنهاي كه ميان اقدامهاي محلي و ويژگيهاي جهاني در دنياي امروز برقرار شده، به نوبهي خود بيانگر پيوستگي و در هم تنيدگي فعاليتهاي محدود محلي با ويژگيهاي گستردهي جهاني است. به بياني ديگر بخشهاي متفاوت جهان امروز به اندازهاي با يكديگر پيوستگي يافتهاند كه انجام هر اقدامي حتا در ابعادي محدود، تاثيرات دور و نزديكي را بر محيط پيراموني بر جاي ميگذارد و آن را به نسبتهاي گوناگون متاثر ميسازد. يكي از نمونههاي كاملاً عيني اين امر در جهان امروز ما موضوع امنيت در سه كشور هند، پاكستان و افغانستان است. با وجود آن كه هر يك از اين كشورها داراي قلمروها و حكومتهاي جداگانه و مستقلي هستند، موضوع امنيت داخلي به دغدغهي مشترك هر سهي آنها تبديل شده و هيچكدام نميتوانند اين دغدغه را بدون توجه به امنيت داخلي كشور همسايه پاسخگو باشند. با وجود آن كه موضوع امنيت داخلي، يك بحث داخلي است؛ اما در شرايط حاضر به مبحثي مرتبط با ابعاد خارجي مبدل شده است. در جهاني چنين پيوسته ديگر يك اقدام محلي نميتواند معنا و مفهومي را داشته باشد كه تا چند سال پيش داشت. وابستگيهاي تجاري و اقتصادي، ارتباطات رسمي و غير رسمي ميان دولتها و ملتها و فراتر از همهي اينها گسترش ارتباطات رسانهاي و مخابراتي و در رأس همهي آنها گسترده شدن شبكهي گستردهي جهاني و اينترنت دنياي امروز را با تمام بزرگي به اندازهي سرانگشتان دست كاربري كه با رايانهي همراه خود كار ميكند، كوچك ساخته است.
در يك جمعبندي از نيروهاي جهاني آيندهساز كه ميتوانند سرچشمهي هر اقدامي اعم از محلي يا جهاني باشند، با پنج نيرو رو به رو خواهيم شد كه هر يك به نوعي متاثر از ديگري و يا همافزاي يكديگر هستند. اين نيروها عبارتند از: نيروهاي ذهني – عقلاني، نيروهاي دانش بنيان، نيروهاي اخلاقي، نيروهاي فرهنگي و نيروهاي اقتصادي – مالي. منظور از نيرو عامل يا انگيزه يا سبب ساز حالت يا فعاليتي است كه در آن برتري يكي از اين گرايشهاي پنجگانه چشمگيرتر از ديگر گرايشها است. در سطح جهان تقريباًٌ هيچ اقدامي را نميتوان يافت كه پيراسته از يكي از اين نيروها باشد. به طور حتم پشتوانهي اجرايي يا انگيزهي تحقق يافتن هر اقدامي اعم از محدود يا گسترده يكي از اين پنج نيرو خواهد بود.
هدف از تشريح اين نيروها در اين يادداشت بيان ويژگيها يا مشخصات هر نيرو نيست، بلكه يادآوري اين نكته است كه هر گونه برنامهريزي براي آينده بايد با توجه به اهميت و نقش اين نيروها صورت گيرد. غفلت از اين امر بديهي متاسفانه آفتي است كه در برخي فعاليتهاي آيندهنگاري مشاهده ميشود و زيربناي اين گونه فعاليتها را دچار سستي و بيثباتي ميكند و رسيدن به اهداف و نتايج مطلوب را با دشواري و چالشهاي جدي مواجه ميسازد. شايد يكي از دلايل ناكامي پروژههاي آيندهنگاري به ويژه در مراحل اجرايي عدم توجه كافي نسبت به اين نيروها و غفلت از بهرهبرداري از استعداد ذاتي آنها در همگرايي موثر براي ساختن آيندههاي بديل و مرجح است. آنچه در ادامه ميآيد يادآوري مطالبي است كه به درك بهتر اين موضوع كمك ميكند.
پيش از هر چيز بايد بدانيم آنچه در اقدامهاي مديريتي و هدايت و رهبري جوامع مشاهده ميشود، نيروي عقلاني – ذهني است. همين نيرو است كه سرچشمهي بسياري از تصميمسازيهاي عقلاني يا به ظاهر عقلاني ميباشد. در اين مجال فرصت پرداختن به تمايز اقدامهاي عقلاني از غيرعقلاني وجود ندارد و قصد تعريف مباني عقلي نيز در كار نيست، بلكه مقصود يادآوري اين حقيقت است كه هر قدر بهرهگيري از نيروهاي عقلاني و خردبنيان در تصميمسازيها و رهبريها بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال دستيابي به نتايج و اهداف مورد نظر نيز بيشتر خواهد شد و بر عكس.
از نگاهي ديگر همين نيروهاي عقلاني زيربناي شكلگيري و تقويت نيروهاي دانش بنيان هستند. تصميمهاي عقلاني و آگاهانه زماني كارآمدي خود را به نمايش ميگذارند كه از ابزارهاي دانش بنيان بهرهمند باشند. در همين حال نيروهاي دانش بنيان خود نيازمند نيروهاي عقلاني هستند و به بياني اين دو مكمل يكديگرند. بدون مباني عقلاني و منطقي دانش مدون و كلاسيك شكل نميگيرد و در همان حال توفيق نيروهاي عقلاني به نوبهي خود مرهون برخورداري از پشتيباني علمي است.
در گامي فراتر، مجموعهي نيروهاي عقلاني و دانش بنيان در پايان شكلدهندهي رويهها و نُرمهايي هستند كه در هر جامعهايي به فراخور ظرفيتهاي وجودي از آن با عنوان "اخلاق" تعبير ميشود. اخلاق دربردارندهي ارزشهاي فردي و اجتماعي پذيرفته شده در ميان گروهي از انسانها است كه از پشتيباني نيروهاي عقلاني و دانش بنيان بهرهمند است. هنگامي كه اخلاق در ابعادي گسترده در نظر گرفته ميشود و تمام يا بخشي از شئون يك جامعه را تحت پوشش خود قرار ميدهد، نيروهاي اخلاقي شكل ميگيرند و از دل آنها مكاتب اخلاقي و حتا اديان متولد ميشوند. پيروان اين نيروهاي اخلاقي يعني كساني كه ارزشهاي اخلاقي ويژهاي را پذيرفتهاند خود تشكيل دهندهي بخشي از يك جامعه خواهند بود كه در هر صورت اعم از اكثريت يا اقليت بر محيط پيراموني تاثير ميگذارند.
هنگامي كه نيروهاي اخلاقي بخش قابل توجهي از يك جامعه را در برگيرند، فرهنگ رايج در آن جامعه را نيز تحت تاثير قرار خواهند داد و به تدريج با ايجاد همافزايي ميان جنبشها و كانونهاي كوچك فرهنگي و اجتماعي، نيروهاي فرهنگي شكل ميگيرند. طبيعي است كه نيروهاي فرهنگي چيره و مسلط بر بخش گستردهي جامعه مانند آهنربا حجم بيشتري از سرمايههاي اقتصادي رايج در جامعه را به سوي خود جلب ميكنند و به تدريج نيروهاي اقتصادي – مالي را شكل ميدهند كه چرخ اقتصاد جامعه را به گردش در ميآورند. نيروي عظيم اقتصاد در ادارهي امور جامعه و تنظيم زندگي شخصي افراد تا اندازهاي حايز اهميت است كه چهار نيروي پيشين بدون برخورداري از آن نميتوانند فرصتي براي بروز بيابند. حركت نيروهاي چهارگانهي پيشين براي دستيابي به تاثيرات عميق فردي و اجتماعي نيازمند پشتيباني نيروهاي اقتصادي – مالي است. نمونههاي واقعي اين امر در طول تاريخ قابل شناسايي است. به عنوان نمونه بيلي گراهام، يكي از مبلغان مشهور جهان مسيحي معاصر در خاطرات خود نكتهي جالبي را يادآوري ميكند كه به همين موضوع اشاره دارد.
او ميگويد: "تبليغ و گسترش مسيحيت در نقاط محروم جهان از جمله در مناطق گستردهاي از آفريقا بيش از آن كه نيازمند توزيع رايگان انجيل به زبانهاي محلي مردم آن مناطق باشد، نيازمند كيسههاي غذا و آذوقه براي براي مردم گرسنهاي است كه از شدت گرسنگي تحمل يا حوصله شنيدن پيام انجيل را ندارند." بر اين اساس ميتوان دريافت كه حتا نيروهاي اقتصادي و مالي زيربنايي براي به حركت درآمدن نيروهاي اخلاقي و فرهنگي هستند.
حال اين پرسش مطرح ميشود كه "چگونه ميتوان از همگرايي اين نيروها براي ساختن آينده استفاده كرد؟" پيش از پاسخ به اين پرسش توضيح يك نكتهي ظريف ضروري است. اين كه حركت از عقل به علم و از علم به اخلاق و از اخلاق به فرهنگ و از فرهنگ به اقتصاد مسيري يك سويه نيست، بلكه در جوامع و تمدنهاي تكامل يافته ميتوان جهت عكس اين حركت را نيز پيمود. به بياني ديگر در جوامع امروزي اقتصاد ميتواند فرهنگ را تحت تاثير قرار دهد، همان گونه كه فرهنگ بر اخلاق و اخلاق بر علم و علم بر شيوهي تعقل افراد تاثير ميگذارد. البته تاثير اخلاق بر علم مستلزم توجه به نكات ديگري است كه ذكر همگي آنها در اين مجال ممكن نيست و همين بس كه به عنوان نمونه حتا در برخي از جوامع پيشرفته ملاحظات اخلاقي سبب شد تا امكان شبيهسازي انسان با استفاده از فناوري زيستي و توليد اندامهاي انساني براي مصارف پزشكي با مانع يا تاخير رو به رو شود و حتا امروز نيز برخي نهادهاي مذهبي جهان غرب از جمله واتيكان با اين فعاليت علمي مخالف ميورزند و آن را مغاير با ارزشهاي اخلاقي حاكم بر جوامع مسيحي ميدانند!
با توجه به تاثير دو سويهي اين نيروها ميتوان آنها را به گونهاي به كارگيري نمود كه به جاي رويارويي با يكديگر، در هماهنگي با هم و در راستاي رفع نيازهاي جوامع باشند. به عنوان نمونه تاثير دانش و مقولات دانش بنيان از جمله فناوري بر فرهنگ سبب گرديده تا "فناوري فرهنگي" شكل بگيرد و اين مقوله با در نظر گرفتن فرهنگ در مقام يك فناوري نگاهي متفاوت نسبت به فرهنگ داشته و ديدگاهي تازه را ارايه نمايد. در ديگر حوزهها نيز ميتوان شاهد نمونههاي مشابهي بود. به عنوان نمونه پوشش اخلاق بر تجارت و بازرگاني موجب شده تا مقولهاي با عنوان "اخلاق بازرگاني" مطرح شود و مجموعهاي از ارزشهاي اخلاقي كه ميتوانند پيوندهاي تجاري را مستحكمتر سازند، در اين راستا تدوين و به بازرگانان معرفي شوند و زمينهساز موفقيت بيشتر آنها در حوزهي كسب و كار شوند. آنچه كه موجب به كارگيري اين نيروها در راستاي ساختن آيندههاي مرجح ميشود، تغيير نگرش هميشگي به آنها است. همانگونه كه مدتي است در جامعهي پزشكي تلاش ميشود در خصوص اهداي اعضاي بيماراني كه دچار مرگ مغزي شدهاند، فرهنگ سازي مناسب صورت گيرد به گونهاي كه خانوادههاي اينگونه بيماران به شكل داوطلبانه بيمار متوفي خود را در اختيار جراحان براي استخراج و به كارگيري اندامهاي سالم او براي ديگر بيماران قرار دهند.
تركيب منطقي اين نيروها با هدف ايجاد همگرايي بيشتر ميان آنها و همافزايي آنها جهت حل مسايل و دشواريهاي موجود بر سر راه پيشرفت و تعالي جوامع ميتواند به عنوان يك راهحل كارآمد مورد توجه تصميمسازاني واقع شود كه حاضر هستند به مسايل موجود در برابر خود به گونهاي ديگر نگاه كنند. كليد بهرهبرداري موثر از همگرايي نيروهاي جهاني آيندهساز در تغيير نگرشهاي هميشگي و يافتن ديدگاههاي تازه است.