حكيمي گفته است: "در نگاه کسانی که پرواز را نمیفهمند هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر دیده می شوی". شايد مهمترين چالش فرا روي انسان معاصر تبيين ضرورت آيندهانديشي به ديگر انسانهايي است كه هنوز درك صحيحي از آينده ندارند، چه برسد به آن كه از آيندهانديشي و ابعاد گوناگون آن آگاهي داشته باشند. در برخي از جوامع امروزه آيندهانديشان را مورد تمسخر قرار ميدهند. تمسخر كنندگان معمولاً اين پرسش سرزنشآميز را براي آيندهانديشان مطرح ميكنند: "انسان امروزي كه در حل مسايل روزمرهي خود درمانده است، چگونه ميخواهد براي مسايل انسانهاي آينده يا معاصر راه حلهايي را بيابد؟" اين پرسش به ظاهر واقعي با چشمپوشي از واقعيتي بزرگتر مطرح ميشود، اين كه: "بسياري از مشكلات امروز ريشه در ديروز و گذشته دارند."
براي آن كه بتوان در وهلهي نخست ذهن چنين افراد سطحي نگري را نسبت به آينده تحريك كرد، بايد پرسشهايي را براي آنان مطرح نمود. به عنوان نمونه اين كه اگر اين چالشها وجود نداشتند، جهان امروز ما چگونه جهاني بود؟ چالشهايي مانند: قحطي و سوء تغذيه، كمبود آب، بحرانهاي مهاجرت، هزينههاي غيرضروري انرژي، تخريب محيط زيست، بيكاري و استثمار، هزينههاي بالاي بهداشت و عدم دسترسي به امكانات بهداشتي، چالشهاي امنيتي و مديريتي، فقر، درگيريهاي نظامي، سبكهاي زندگي استرس آفرين، بيگانگي و ناهمبستگي، هزينههاي گزاف آموزش، خريد و فروش كودكان و استثمار آنها، بيماري و مرگ نوزادان، ريسك و ركود اقتصادي.
با در نظر گرفتن اين واقعيت كه بسياري از اين چالشها يك شبه به وجود نيامدهاند و پديداري آنها در جهان معاصر حاصل غفلت و عدم اقدام موثر و مناسب در ساليان گذشته است، افراد منطقي با رو به رو شدن با چنين پرسشي در مييابند كه شايد در گذشته امكان انجام اقدامات يا در پيش گرفتن تدابيري براي دوري از اين گونه چالشها وجود داشت اما بنا بر دلايلي فقدان اقدامات كارآمد در آن زمان سبب بروز چنين مشكلاتي در جهان امروز شده است. جهان امروز همان آيندهاي است كه در ساليان گذشته ملتهاي گوناگون منتظر فرا رسيدن آن بودند.
و باز اگر از خود بپرسيم جوامع و رهبران آنها چه گمانههاي آشكار و پنهاني را در ذهن ميپرورند كه سبب بروز چالشهاي فوق در جوامع خود و جهان شدهاند؟ يا اين كه برنامهريزي طولاني مدت چگونه ميتواند اين چالشها را كاهش داده يا از ميان بردارد؟ و يا اين كه چه درسهايي را مي توان از ملل و كشورهاي گوناگون براي رويارويي موثر با اين چالشها آموخت؟ و افزون بر اينها جوامع و ملل گوناگون چه نقشي در كاهش يا افزايش اين چالشها ميتوانند داشته باشند؟ و همچنين اين چالشها در ارتباط با هر جامعه يا ملتي كه بر جهان غلبه يابد، چه تغييري خواهند يافت؟ و افزون بر اين چالشها، چه چالشهاي جديد ديگري ممكن است پس اين چالشها در سالهاي آينده پديد آيد؟؛ ذهن ما تا حد چشمگيري نسبت به آينده تحريك خواهد شد و چه بسا نگران آن نيز شود.
هنگامي كه افراد براي پاسخ به اين پرسشها ديدگاههاي خود را با يكديگر در ميان بگذارند، مجموعهاي در خور توجه از ديدگاهها و نظريهها را در اختيار خواهيم داشت. با وجود آن كه تمامي اين ديدگاهها در بردارندهي راهحلهاي كاملاً كاربردي نيستند، اما كمترين مزيت آنها اين است كه گامي فراتر از مباحث رايج و روزمره را برداشتهاند و خواسته و ناخواسته به آينده گرايش يافتهاند.
همين گرايش به آينده به اندازهي جهاني كه امروز در آن زندگي مِيكنيم ارزشمند و حايز اهميت است. هنگامي كه انسانها از هر رنگ، زبان، نژاد و مذهبي براي ساختن جهاني بهتر با آيندهانديشان همراه شوند، استعداد در خور توجهي براي تغيير جهان در جهت مثبت پيدا ميكنند. در اين صورت آيندهانديشان در تبيين ضرورت آيندهنگري و اقدام براي آينده تنها نخواهند بود. البته اين همگرايي ذهني تا اين اندازه نميتواند كافي باشد و به تعميق بيشتر ان نياز داريم.
براي اين منظور بايد ميل و اشتياق طبيعي افراد به كسب آگاهي از آينده را در ذهن آنها بيدار نموده و تقويت كنيم. مروري بر مراحل زندگي طبيعي افراد، راه صحيح انجام اين اقدام موثر و در همان حال حساس را به ما نشان ميدهد.
رویاهای کودکی و خاطراتی که از آن دوران داریم با وجود آن که به بخشی از گذشته ما تعلق دارند، همواره رنگی از آینده را با خود به همراه دارند. وقتی کودک بوديم و ناآگاهانه در رویاها و آرزوهای آینده خود غوطهور بوديم، نمیدانستيم که آینده ممکن است آبستن چه رویدادها و حوادثی باشد. آینده از دیدگاه ما شاید به روزها، هفتهها، ماهها و شاید سال محدود میشد و اگر میخواستيم آیندههای دور و چندین ساله را تصور کنيم یا نمیتوانستيم، یا آن قدر تصاویر ذهنی آینده تخیلی بودند که حتا خود ما را هم به خنده وا میداشتند، چه برسد به دیگران. اما همیشه میخواستيم بدانيم: " چه اتفاقی در آینده رخ خواهد داد؟"
سرعت وقوع رویدادهای جهانی و اجتماعی شاید فرصتی برای تفکر آرام و خردمندانه پیرامون آینده باقی نگذاشت و آینده را در حالي يافتيم كه با زمان حال ادغام شده بود و ديگر جدایی و تفکیک امروز از فردا براي ما کار آسانی نبود. به تدریج کنجکاویهای کودکانه جای خود را به تفکرهای خام و ناپخته در اعماق اندیشههای نوجوانی و جوانی داد و باز ترکیبی از خیال و واقعیت تصویری مبهم از آینده را در ذهن ما رقم زد که بیشتر مبنایی از احساسات و عواطف را داشت تا واقعیت گرایی و عقلانیت. به هر حال براي آنهايي كه آخرین سالهای دوران جواني را می گذرانند مشاهدهي آثاری از این کنجکاویها هنوز امري طبيعي بوده و ممكن است در دام تجزیه و تحلیل سیستمی یا برون یابی روند اسیر شده باشند و دیگر نتواند مانند گذشته در بوتهزار انديشه آزادانه جست و خیز کنند.
بگذریم، اندیشه آیندهگرا و اندیشهورزی پیرامون آینده هرگز رهایمان نميكند و ذهنهاي متلاطمی را که هیچگاه نتوانستهاند به قطعیتی نسبی برسند، با آیندههای بدیلی رو به رو ساخته که گاهی هیچ کدام از آنها نمیتوانند برای ما مرجح باشند و چارهای جز پذیرش محتملترین آنها نداريم. شاید یکی از این آیندههای بدیل پراکندگی کوششهای آیندهگرا و دانش بنیان در حوزه آیندهپژوهی و به طور مشخص در جوامع فارسی زبان باشد که با وجود برخورداری از استعدادهای مناسب طی چند سال اخیر هنوز نتوانسته به انسجام و توانمندی شایستهای دست یابد. منظور از انسجام و توانمندی همگرایی ذهنهای نواندیش و آیندهگرایی است که به آرمان "دانش برای دانش" بیش از هر اولویت دیگری اهمیت میدهند و پایهریزی جامعهاي مترقي و دانش بنیان را تنها در تحقق یافتن این آرمان می دانند.
کاملاً قابل درک است که آینده پژوهی در جوامع فارسی زبان رشتهای نوپا محسوب میشود و هنوز حتا یک دهه هم از عمر آن نگذشته و به جز برخی کانونهای اندیشه که بنا بر دریافت سفارشهایی از برخی کارفرمایان فعالیتهایی را در این حوزه به انجام رساندهاند، کوشش یا فعالیت چشمگیری صورت نگرفته و هنوز آینده پیمایی به رفتاری متعارف در جامعه تبدیل نشده است. افزون بر این و به طور کلی مقوله "آینده" گسترده تر از آن است که بتواند در کنترل و احاطه کامل دانش و آگاهی فردي يا گروهي معين و ويژه قرار گیرد و هرگونه ادعایی در این زمینه تنها نوعی گزافه گویی و درشت گویی خواهد بود.
دلایل بی شماری را میتوان برای این وضعیت در نظر گرفت. از شرایط ویژه فردی و اجتماعی آیندهپژوهان گرفته تا وِیژگیهای ذاتی این دانش نوپا که به دلیل عدم برخورداري از چارچوبهای ثابت و ايستا مانند آنچه که در دیگر علوم پایه نظير فیزیک، شیمی و پزشکی و ... وجود دارد، این حوزه شناختی و معرفتی به درستی یا نادرستی به قلمروي علوم انسانی و اجتماعی نظير فلسفه سپرده شده و حوزه های بحث و نظر به شیوهای تقریباً نامحدود برای همگان باز گذاشته شده است.
اگر بدانیم از آینده چه میخواهیم و چشم انداز مطلوب جمعی کدام است، زمینهي همگرایی ذهنهای آيندهگرا به تدریج فراهم خواهد شد و از استعدادهای موجود به شیوههای مناسب برای پیشبرد اهداف مشترکي كه عاري از هر گونه ادعا يا برتري طلبي نسبت به ديگران خواهند بود، بهرهبرداری خواهد شد. به اميد آن روز.