يكي از ممتازترين كاركردهاي آيندهانديشي در جامعه اميدوار ساختن اعضاي جامعه به آينده به ويژه آيندههاي مرجح و برتر است. هنگامي كه يكايك اعضاي يك جامعه به ساختن آيندهاي بهتر اميدوار باشند، تلاشهاي خود را در راه رسيدن به اهداف و آرزوهاي خود متمركز نموده و با پيگيري مداوم و پيوستهي اهداف خود شاهد به بار نشستن آنها خواهند بود.
اگر اميد اجتماعي در ميان مردم احيا و زنده شود، علاقه به ساختن آينده از محدودهي آرزوهاي فردي خارج شده و در گامي فراتر انديشههاي جمعي را در بر گرفته و آنها را رو به سوي آينده به جنبش و حركت در ميآورد. پويايي اجتماعي استعدادهاي فردي را در مسير تحقق اهداف جمعي شكوفا نموده و به كار ميگيرد. از توانمنديها و استعدادهاي فردي در جايگاه موثر و صحيح با هدف تاثيگذاري بر جريانهاي اجتماعي آيندهگرا ميتوان بهرهبرداري نمود. صاحبان اين استعدادها و توانمنديها در عمق بخشيدن به كوششهاي اجتماعي با نگاه به آينده ميتوانند نقشهاي مهمي را بر عهده بگيرند.
انديشه پيرامون آينده در تبديل شدن به رويهاي اجتماعي و آنچه كه از آن ميتوان با اصطلاح "آيندهپيمايي" ياد نمود، ميتواند آحاد جامعه را به آيندهانديشان موفقي تبديل كند. امروزه بسياري از قشرهاي اجتماعي اعم از كارشناسان، كارمندان، كاسبان، بازرگانان و كارگران دغدغهي آيندهي خود و خانوادهي خود را دارند، اما نميدانند شيوهي صحيح براي آيندهانديشي چيست. بسياري مصلحت انديشيهاي آيندهگرايانه را براي خود نوعي آيندهانديشي يا آيندهنگري تلقي ميكنند و گمان ميكنند با فراهم ساختن يك مسكن يا سرپناه و اندك درآمدي براي دوران بازنشستگي آيندهنگري موثري را به انجام رساندهاند.
طبيعي است كه تفاوت در حداقلهاي معيشتي در جوامع گوناگون انتظارات اجتماعي متفاوتي را ايجاد ميكند و هنگامي كه افراد هنوز در انديشه يا دغدغهي جانپناه و آب باريكهي دوران كهنسالي باشند، هرگز نخواهند توانست از استعدادهاي فردي و ذهني خويش براي ساختن آيندههاي جمعي و اجتماعي استفاده كنند. اين افراد بر اين اعتقادند كه در حل مسايل روز خود درماندهاند چه برسد به آن كه بخواهند براي ساختن آيندههاي جمعي كه تاحدي مربوط به ديگران است، قدمي بردارند.
با وجود آن كه اين افراد برچسب واقعبيني را بر انديشهي كنوني ميزنند، از يك واقعيت چشمپوشي ميكنند: اين كه درماندگي امروز آنها در حل مسايل جاري نتيجهي تلخ بيتفاوتي آنها يا ديگر شهروندان در توجه جدي نسبت به شرايط آينده بوده است. اين چرخهي اجتماعي در طول تاريخ همواره بارها و بارها تكرار شده و تنها جوامعي موفق به توقف آن شدهاند كه از گذشتهي خود درسهاي عبرتآموزي را آموختهاند و آن را توشهاي براي حركت موثر و هدفمند به سوي آيندهاي سعادتمند و برخوردار از تمامي مواهب اجتماعي و انساني ساختهاند.
پرسش اينجاست كه آيندهانديشي براي بهبود اين وضعيت چه تدبيري را ميتواند ارايه دهد؟ آيندهانديشي چگونه ميتواند به بيتفاوتي اجتماعي نسبت به آينده پايان دهد و عبارت "چو فردا شود، فكر فردا كنيم" را در همان گذشتهاي مدفون سازد كه اين انديشه از آن برآمده است؟
در پاسخ به اين گونه پرسشها بايد به بنيانهاي پذيرفته شدهي آيندهانديشي بازگرديم. به عنوان نمونه هنگامي كه از مقولهي "آيندههاي بديل" سخن به ميان ميآوريم ناخودآگاه اين واقعيت را مطرح ميكنيم كه آدمي ميتواند و بايد به آيندههاي متفاوت بيانديشد و هيچگاه نبايد تنها يك آينده را در ذهن خود متصور شود. اين يعني اين كه در ارتباط با هر موضوعي بتوانيم از ديدگاههاي متفاوت بينديشيم و آن موضوع را از زواياي گوناگون در نظر بگيريم. اين يعني پايان جزم انديشي. اين يعني اين كه به خود اجازه دهيم دربارهي مسلمترين موضوعات و امور بينديشيم و پرسشهاي خود را پيرامون آنها مطرح كنيم.
به ياد داشته باشيم، اگر گاليله نيز مانند ديگر همعصران خود بي قيد و شرط شيوهي ستارهشناسي بطلميوس و ديگر قدما را ميپذيرفت و اعتراف ميكرد كه زمين ثابت و مركز جهان است، شايد تا پيش از فراهم شدن امكان مسافرت به خارج از زمين همگان هنوز نميدانستند كه زمين نه مركز جهان و نه ثابت است، بلكه خود متحرك بوده و به دور خورشيد نيز ميچرخد.
بر اين اساس آيندهانديشي پيش از هر چيز پرسشگري پيرامون همه چيز را تشويق ميكند. اين كه انسانها به خود اجازه دهند دربارهي همه چيز سوال كنند و هيچ چيز را بدون تفكر و انديشه نپذيرند، بزرگترين توفيق آيندهانديشي است. اگر پرسشگري به رويهاي اجتماعي مبدل شود، آن گاه ميتوان دربارهي آينده نيز پرسشهايي را مطرح كرد. هنگامي كه افراد به خود اجازه نميدهند دربارهي حال و حتا گذشتههاي دور و نزديك اجتماعي خود پرسشي را مطرح كنند، چگونه ميتوان از آنها انتظار داشت كه به پرسشگري پيرامون آينده روي آورند؟
اگر از خود بپرسيم كه "چه عواملي منجر به كمبود آب در بسياري از مناطق جهان كه پيش از اين از آب كافي برخوردار بودند، شده است؟" آن گاه ميتوانيم بپرسيم كه "تداوم اين روند در آينده چه مناطق ديگري را به كم آبي دچار خواهد ساخت؟" يا اگر ريشههاي فقر در جوامع گوناگون را شناسايي كنيم، آنگاه ميِتوانيم از رشد آنها در آينده جلوگيري كنيم يا دست كم براي محدود ساختن آنها راهكارهايي را ارايه دهيم. يادآوري اين نكته ضروري است كه مقدمهي پرسشگري، "آزاد انديشي" است. در حقيقت پرسشگري دستاورد انديشهي آزاد افراد است.
آيندهانديشي به آزادانديشي بيش از هر چيز ديگري نيازمند است. بدون داشتن ذهني آزاد نميتوان آن را به ذهني آيندهانديش مبدل ساخت. آيندهانديشي اجتماعي نيز از اين مقوله خارج نيست و شايد نياز آن به آزادانديشي بيش از آيندهانديشي فردي است. اما آنچه كه آزاد انديشي را به ارمغان ميآورد آمادگي فردي براي آغاز تغيير ذهني و رهايي از پارادايمهاي فكري گذشته است. اگر قرار باشد دربارهي آينده نيز همان گونه بينديشيم كه هميشه ميانديشيديم، بديهي است كه به هيچ فكر تازهاي دست نخواهيم يافت. بازنگري در قالبهاي فكري پيشين و آماده ساختن آنها براي پذيرش افكار و ايدههاي نوين پيششرط تربيت ذهنهاي آزاد انديش است.
هنگامي كه آزاد انديشي در سطح و عمق جامعه به عنوان يك ارزش سرمايهآفرين براي آينده پذيرفته شود، ميتوان اميدوار بود كه هر روز استعدادهاي ناشناختهي بيشتري براي ساختن آيندههاي مرجح اجتماعي شكوفا شوند. فراموش نكنيم كه آزاد شدن انرژيهاي ذهني در مسير آيندهانديشي نيازمند مديريت و برنامهريزيهاي اجتماعي است به گونهاي كه هر فرد صاحب انديشهاي در جايگاه صحيح اجتماعي خويش قرار گيرد تا بتواند با پرورش ايدههاي خود و تلاش براي محقق ساختن آنها به عنوان عضوي از جامعه نقش خود را به درستي ايفا نمايد.