گفتار دوم: اقدام شجاعانهي جينز در رد نظريههاي زيستي آگاهي
نوشتهي: سيد عليرضا حجازي
آنچه كه هر انسان آزاد انديشي را شيفتهي ديدگاه و نظريههاي جوليان جينز ميسازد، گستردگي ديدگاه و آزادي انديشهي او در به نقد كشيدن نظريههاي به ظاهر علمي است كه در دورههاي پيشين بي چون و چرا از سوي محافل علمي پذيرفته شدهاند و خواسته يا ناخواسته باورها و ذهنيت عوام را مطابق ميل خود شكل دادهاند. جينز حتا يك لحظه هم در پرسش پيرامون هر موضوعي ترديد نميكند. او كاري به اين ندارد كه فلان ديدگاه يا نظريه را چه كسي يا كدام نهاد علمي مطرح كرده است، بلكه در آزمون آن ديدگاه يا نظريه شخصاً پيشگام شده و اگر خود به راستيآزمايي آن نايل شد، آن را ميپذيرد. اين يعني همان آزاد انديشي علمي؛ اين كه هيچ چيزي را بدون اثبات نپذيريم و از پيروي كور كورانه از انديشههاي ديرين ولو آن كه به ظاهر علمي باشند، دوري كنيم.
در گفتار پيشين سرآغازي را بر انديشهي جوليان جينز پيرامون آگاهي مطرح كردم و گفتم كه چرا جينز بازانديشي در آنچه را كه ما به نادرستي آگاهي ميپنداريم، پيششرط حركت تازهي خود در مسير كالبدشكافي مسالهي آگاهي ميداند. او با مروري بر انديشههاي رايج در قرن بيستم كه برخي از آنها حتا امروز نيز طرفداراني دارند، در يك جمعبندي واقعبينانه هشت مورد از راهحلهايي را كه تا كنون پيرامون تبيين موضوع آگاهي ارايه شدهاند، بر شمرده و تشريح مينمايد و به صراحت ميگويد كه چرا اين راهحلها نميتوانند پاسخي واقعي به اين پرسش باشند كه "آگاهي چيست؟". از آنجا كه ادامهي اين بحث نيازمند آگاهي از اين گونه راهحلهاي منسوخ است، مناسب ديدم در اين بخش دوم مروري بر سه مورد از نظريههاي زيستي پيرامون آگاهي داشته باشم و دليل رد آنها را آن گونه كه جينز برشمردهاست، بازتاب دهم.
جينز "آگاهي در مقام ماده" را به عنوان نخستين راه حل مطرح شده از سوي دانشمندان قرن بيستم در نظر ميگيرد. او اين راه حل را كه تا كنون براي فيزيكدانان جذابيت داشته، از نگاهي ديگر در نظر ميگيرد و ميگويد كه چرا اين پاسخ در اساس به دنبال پاسخگويي به پرسشي كاملاً اشتباه بوده است. آنها به جاي اين كه پاسخ دهند "آگاهي چيست؟"، به دنبال يافتن "رابطهي آگاهي با انسان" بودند. حال آن كه كساني مانند جينز اصلاً به دنبال يافتن اين پاسخ نبودند. جينز ميگويد ارايه دهندگان اين ديدگاه به دنبال بيان آگاهي در قالب ويژگي بنيادين مادهي در حال تعامل با محيط بيروني بودند. به اعتقاد آنان آگاهي نوعي رابطهي اجتنابناپذير ميان موجودات زنده و غير زنده است كه اندازه و چگونگي آن به ميزان برقراري اين رابطه بستگي دارد. اين دسته از انديشمندان در تمثيل آگاهي از انداختن يك قطعه گچ روي ميز استفاده ميكردند و ميگفتند كه تعامل گچ و ميز تنها از نظر ميزان پيچيدگي با ادراكات و معرفتهايي كه ذهن ما را سرشار ميسازد، متفاوت است. گچ همان اندازه ميز را تشخيص ميدهد كه ميز گچ را.
جينز معتقد است اين تمثيل و تشريح دچار خطايي بنيادين شده است. او ميگويد ما سعي نداريم چگونگي تعامل با محيط خود را تبيين كنيم. در نتيجه در نظر گرفتن موضوع آگاهي به عنوان نوعي رابطه اساساً نادرست است. به اعتقاد جينز تلاش انسان در درك آگاهي توضيح تجربهاي ويژه از "دروننگري" است. حتا اگر در اينجا نيز بخواهيم آگاهي را در مقام يك رابطه در نظر بگيريم، تلاش بر سر شناسايي رابطهي آگاهي با خود و درون اوست، نه محيط بيروني يا تعامل آن با اين محيط. بنابراين پرداختن به آگاهي با اين ديدگاه كه آگاهي مانند رابطهي حاكم در ميان افرادي است كه نسبت به هم آگاهي و شناخت دارند، نادرست است زيرا اين ديدگاه به دنبال تبيين چگونگي اين رابطهي آگاهانه است، حال آن كه مساله بر سر خود آگاهي در مقام عامل پديدآورندهي آگاهي اعضاي يك واحد اجنماعي نسبت به يكديگر است، نه چگونگي شكلگيري رابطه ميان آنها. به نظر ميرسد جينز پيش از هر چيز به دنبال تنوير و تعديل نگرش متفكران علاقمند به موضوع آگاهي است تا تبيين خود آگاهي.
جينز دومين راه حل را در قالب "آگاهي به مثابهي ويژگي پروتوپلاسم" در نظر مي گيرد. ارايهدهندگان اين راه حل ميگويند كه آگاهي به خودي خود در ماده نيست، بلكه ويژگي بنيادين تمامي موجودات زنده است. در اين نگرش يك گام از مركز دايرهي حيات دورتر ميشويم و موجودات غير زنده را پشت سر ميگذاريم. اين نگرش كه بيشتر از سوي زيست شناسان مورد پشتيباني قرار گرفته بود، آگاهي را همان تحريكپذيري كوچكترين موجودات تك سلولي ميداند كه تكامل پيوسته و با شكوهي به سوي غضروفيان، كاواكان، ماهيان، دوزيستان، خزندگان و پستانداران تا انسان دارد.
جينز اين نگرش را از آن جهت مضحك ميداند كه بيشتر از آنچه كه موجودات مورد مطالعهي ما بر پايهي همين تحريكپذيري رفتار نموده يا از خود واكنش نشان ميدهند، ما انسانها از ويژگي تحريكپذيري آنها براي تعميم ويژگيهاي زيستي – شيميايي به ويژگيهاي رواني و دروني خود استفاده ميكنيم. او يادآوري ميكند كه رفتار تك ياختههايي كه تحريكي را دريافت ميكنند، تماماً در شيمي طبيعي نهفته است و نه در روان شناسي دروننگر.
او سومين راه حل را در قالب انديشهاي در نظر ميگيرد كه آگاهي را نوعي يادگيري ميپندارد. اين راه حل از سوي انديشمنداني مطرح شده كه ميگويند آگاهي با ماده به وجود نيامده و با زندگي حيواني هم آغاز نشده، بلكه در زمان معيني پس از پيدايش حيات به وجود آمده است. اين پنداشت بر پايهي اين دريافت ذهني شكل گرفته بود كه اگر قرار باشد به تكامل آگاهي بپردازيم، بايد تنها تكامل يادگيري را مطالعه كنيم.
جينز با انجام آزمايشي روي يك گياه و استفادهي جايگزين از عامل نور شديد كه زماني عامل نامساعد براي گياه بود، اما در زماني ديگر به عامل سرسبزي آن تبديل شده بود، ثابت كرد كه گياه آگاه نيست و در نتيجه يادگيري نميتواند نشانهاي از وجود آگاهي باشد. او اين آزمايش را در مورد موجودات تك ياختهاي نيز انجام داد و به همان نتيجه رسيد. با تكرار اين آزمايش در سطوح عاليتر، جينز دريافت كه انسان در طول تاريخ در قلمداد نمودن يادگيري به عنوان شكلي از آگاهي دچار خطايي راهبردي شده است.
او حتا خود را نيز در اين مسير سرزنش كرد كه چرا تا زماني يادگيري را مقولهاي در خور مطالعه براي پي بردن به آگاهي دانسته بود. او دريافت كه مطالعهي يادگيري نميتواند پاسخ مناسبي را براي دروننگري انسان و مسالهي آگاهي به دست دهد. او دليل اين وضعيت را اين گونه شرح ميدهد: "اشتباه در اين جا بوده، و هنوز هست، كه گويي آگاهي فضايي است كه در آن عناصري به نام احساسات و ايدهها جاي دارند و در حقيقت تداعي اين عناصر، از آنجا كه به هم شبيه هستند و يا از آن جا كه به وسيلهي جهان خارج ساخته ميشوند، يادگيري را تشكيل ميدهد، و ذهن هم اين گونه است. بنابراين يادگيري و آگاهي با هم اشتباه ميشوند."
اميدوارم در گفتار بعدي به رد ديگر نظريهها از سوي جينز بپردازم. دو گفتاري كه تاكنون گذشت و گفتارهاي بعدي همچنان به اين موضوع ميپردازندكه "آگاهي چه چيزي نيست؟". پس از شناخت اين موضوع وارد بحث شناخت آگاهي از ديدگاه جينز خواهيم شد. البته اگر عمر و فرصتي باقي باشد.
منبع: جينز، جوليان. "خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دوجايگاهي" جلد 1، ترجمه خسروپارسا و ديگران. تهران: آگاه، 1380