با افزايش تغييرات و دگرگونيها در سالهاي آخر هزاره دوم و پديداري پيوستهي مسايل تازه در جامعه جهاني، اتكا به روشهاي برنامهريزي بر پايهي پيشبيني، جوابگوي نياز مديريت كلان كشورها نبود و سايهي سنگين عدم قعطيتها و پديداري رويدادهاي ناپيوسته و شگفتانگيز، وضعيت را به گونهاي دگرگون ساخته بود كه پيشبيني آينده در دنياي پرتحول براي برنامهريزان، امري مشكل به نظر ميرسيد. عدم توانايي در پيشبيني دقيق آينده و همچنين پيچيدگيهاي ناشي از تغييرات روزافزون موجب شد تا محققان از قابليتهاي دانش نوظهور آينده پژوهي بهره برده و آيندهنگاري را در فعاليتهاي برنامهريزي و پيشبيني خود بگنجانند. اين رويكرد در عرصهي مطالعات آينده به سرعت در ميان كشورها گسترش يافت و با گذشت كمتر از دو دهه، قلمروهاي گوناگون علوم را نيز در بر گرفت.
در اين ميان علوم انساني و اجتماعي كه ميتوانست بنيانهاي فلسفي و نظري مطالعات آينده را شكل داده و ساير علوم پايه و فني و مهندسي را در دايرهي آينده نگاريهاي خود قرار دهد از موضوع به دور مانده و در حاشيه قرار گرفت. در اين باره جنبش در شاخههاي متنوع علوم انساني و اجتماعي و تلاش براي هدايت مطالعات كلان آينده از جمله مطالعات فرهنگي امري ضروري به نظر ميرسد. از سوي ديگر در عرصهي برنامهريزي فرهنگي يا آن چه كه امروز به مهندسي فرهنگي شهرت يافته است و در واقع يكي از شاخههاي علوم انساني و اجتماعي به شمار ميآيد، پيشبيني شرايط آينده موضوع مهمي است. اما موضوع مهمتر لزوم تغيير رويكرد از پيشبيني به آيندهنگاري است و هم اينك فرايند مطالعات فرهنگي به نوبهي خود نيازمند مهندسي مجدد جهت استفاده از رويكرد آيندهنگاري به جاي پيشبيني است. چه بسا بسياري از مسايل و مشكلات فرهنگي امروز به دليل اتكا به پيشبيني و عدم جامعنگري در مورد تاثير پيشرفتهاي فرهنگي بر حل مشكلات جامعه، برنامههاي توسعهي فرهنگي را در مرحله عمل با دشواري رو به رو ساخته است. بر اين پايه افزون بر معرفي آيندهنگاري و آيندهپژوهي فرهنگي، كسب آمادگي براي پذيرش رواني بازانديشي در برنامهريزيهاي فرهنگي موجود پيشنياز بهرهبرداري موثر از آيندهنگاري در انجام مطالعات فرهنگي خواهد بود.
آغاز داستان
جهان معاصر عرصهي دگرگونيهاي شگرف و پويايي شتابنده است. تغييرات چنان غافلگير كننده و برقآسا از راه ميرسند كه كوچكترين كم توجهي به آن ميتواند به بهاي گزاف غافلگيري راهبردي در تمام عرصههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي فرهنگي تمام شود. در اين محيط سرشار از تغيير و بيثباتي و آكنده از عدم قطعيتها، تنها رويكرد و سياستي كه احتمال كسب موفقيتهاي بيشتري دارد، تلاش براي معماري آينده است اگر چه اين تلاش همواره با خطرپذيري فراوان قرين بوده اما به هر حال پذيرش اين مخاطره به مراتب عاقلانهتر از نظارهگر بودن دگرگونيهاي آينده است.
نگاه كلان به جهان امروز و بازيگران اصلي آن، حاكي از وجود مؤسسات تأثيرگذار آيندهپژوهي و آينده نگاري در مراكز قدرت و تصميمگيري دولتهاي بزرگ و توسعه يافته جهان است چه بسا رويكرد آيندهنگارانه آنان به مسايل جهان و برنامهريزي براي آينده ريشههاي تسلط آنان را بر جهان آينده بيش از پيش مستحكمتر ميكند. اما در مقابل رسالت و تلاش عمدهي برنامهريزي در كشورهاي در حال توسعه افزون بر توجه جدي به چالشهاي كنوني و ارايهي رهيافتهاي مقطعي، تفكر در بارهي چالشهاي آينده به ويژه چگونگي قدرتيابي فرهنگي در برابر فرهنگ جهاني و ارتقاي نقش فرهنگي در مجموعهي فرهنگي آينده و سهمخواهي فرهنگي است.
بشر در طول تاريخ همواره براساس كشش دروني، شيفتهي كشف آينده و رمزگشايي از آن بوده است اين پرسشها كه «آينده چگونه قابل پيشبيني است؟»، «آيا آينده تداوم حال و گذشته خواهد بود؟»، «چه اتفاقاتي ممكن است در آينده اتفاق بيفتد؟» و ... تا كنون چالش و درگيري عمده فكري براي برنامهريزان و مديران بخشهاي گوناگون جامعه از جمله قلمروي فرهنگي بوده و تاكنون برنامهريزان، رويكردهاي گوناگوني را در رويارويي با مسايل آينده به كار بستهاند كه عمدتاً بر پايهي تحليل روندهاي گذشته و ادامهي آن در آينده بوده است. اما در آغاز هزاره سوم براي دستيابي به جامعنگري در برنامهريزيها، به ويژه برنامهريزي فرهنگي دانش آينده پژوهي، ادبيات پراكنده و غيرمنسجم پيرامون برنامهريزي براي آينده را به دانشي مدون با اصول و مباني متقن تبديل كرده كه وظيفهي آن افزون بر تحليل روندهاي گذشته، كشف، ابداع و ارزيابي آيندههاي ممكن، محتمل و مطلوب است.
در شرايط پر تحول كنوني، در برنامهريزيهاي توسعهي فرهنگي مباحثي مانند فناوري فرهنگي و توسعهي صنايع فرهنگي، ارتقاي شاخصهاي فرهنگي، احداث شبكههاي فرهنگي، توسعهي خدمات فرهنگي و مسايلي از اين دست تنها از مباحث توسعهي فرهنگ در آينده و محورهاي مرتبط با آن نيست بلكه از جمله الزامات و مقدمات توسعهي فرهنگي براي حضور در جهان آينده است. در جامعهي آينده ريشههاي توسعهي واقعي در حوزههايي همچون رقابت براي حضور در فضا، هوش مصنوعي، مهندسي ژنتيك، دنياي شگفتانگيز مجازي و ساير امور مشابه در مقولهي "فرهنگ" نهفته است و بر پايهي نظرسنجي به عمل آمده از بيشتر آيندهپژوهان اين دنياي شگفتانگيز در كمتر از 4 دههي آينده پديد خواهد آمد. واقعيت اين است كه برنامهريزي براي آيندهي فرهنگ بر پايهي نيازهاي فعلي و يا كمبودهاي خدماتي فرهنگي فعلي، سرمايهي مناسبي جهت حضور موفق در جامعهي فرهنگي جهان آينده نيست و براي ايفاي نقش موثر در شكل بخشيدن به فرهنگ آيندهي جهان ضرورت دارد با اتكا به رويكردهاي جديد برنامهريزي، به شكل جدي پيشرانهاي توسعه و تحولات فرهنگي آينده را بر پايهي كلان روندها و روندهاي ناپيوسته، سناريوسازي و بهرهگيري واقعبينانه از توانمنديهاي جامعهي فرهنگي كشور شناسايي كنيم. در اين راستا واكاوي مسايل چالش برانگيز كنوني و آيندهي فرهنگ و برنامهريزي براي حضور موفق در قلمروي فرهنگي آينده اقدام ضروري است. به مفهوم ديگر امروز ادبيات برنامهريزي از مفاهيم پيشبيني، آيندهنگري و كشف آينده عبور كرده و به حوزهي آيندهپژوهي و آيندهنگاري كه وظيفهي آن نگاشت آينده و ساختن آن است، رسيده است. در ادامه 11 گام كاربردي جهت آيندهپژوهي فرهنگي معرفي ميشود.
گام 1: شناخت وضعيت فرهنگي موجود
در اين مرحله شرايط فرهنگي قلمروي مورد مطالعه (روستا، شهر، استان، كشور، منطقه، قاره) از زمان گذشته تا حال مورد بررسي قرار ميگيرد. دادههاي مربوط به محدوديتها، قابليتها و امكانات طبيعي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي گردآوري، طبقهبندي و تجزيه و تحليل ميشود.
گام 2: شناسايي مسائل كليدي
در اين مرحله بر پايهي برونداد اطلاعات شناخت وضعيت موجود، مسايل كليدي فرهنگي در تمام زمينهها استخراج شده و نقاط قوت و ضعف در ارتباط با مسايل كليدي مورد بحث قرار ميگيرد. مثلاً ممكن است مسايل كليدي فرهنگي يك منطقه مورد برنامهريزي در 20 سال آينده مسايلي همچون تامين مراكز فرهنگي مورد نياز، بهرهوري فرهنگي در بخش صنايع فرهنگي، تامين بودجه براي صنايع فرهنگي، تمركز در كلان روندهاي فرهنگي، ظهور نسل جديد نيروي جوان و نخبه، امكان بهرهگيري از پديدههاي نوين فرهنگي و نوآوري در فناوريهاي فرهنگي باشد. شايد مسايل كليدي فرهنگي تنها به مشكلات فرهنگي يك جامعه يا يك منطقهي مورد برنامهريزي مربوط نباشد بلكه توانمنديها و نقاط قوت قطعي و احتمالي يك منطقه را نيز در بر بگيرد.
گام 3: آينده نگاري فرهنگي
آينده نگاري يكي از اصليترين مراحل فرايند برنامهريزي به شيوهي جديد است كه ضرورتاً بايد بعد از شناخت وضع موجود و تعيين مسايل كليدي به آن پرداخته شود. در اين مرحله، آينده نگاري تحولات فرهنگي جهاني و ملي با چارچوب مسايل كليدي منطقهي تحت برنامهريزي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد. به عنوان نمونه اين احتمال ميرود كه در عرصهي جهاني در بارهي دستيابي به فناوريهاي نوين فرهنگي و يا استفاده بهينه از يك صنعت فرهنگي مانند سينما راهكارهاي جديدي با بهرهگيري از فناوريهاي نوين در حال پيدايش باشد كه آگاهي از آنها امكان برنامهريزي مناسبتر و صحيحتر را براي برنامهريزان فراهم ميكند. بنا بر اين، اين مرحله از فرايند برنامه ريزي فرهنگي، پل ارتباطي مسايل كليدي با تعيين حوزههاي هدف در آيندهي فرهنگ و ترسيم چشم انداز فرهنگي است.
گام 4: ترسيم چشم انداز فرهنگي و تعيين حوزههاي هدف
در اين گام افزون بر تعريف افق برنامهريزي فرهنگي، اهداف آرماني برنامهريزي فرهنگي براي منطقهي مورد مطالعه متناسب با ويژگيها و توانمنديها مشخص ميشود و حوزههاي هدف نيز در افق آينده به شكل مشخص تببين ميشود. بروندادهاي گامهاي اول تا سوم شامل شناخت، مسايل كليدي و آيندهنگاري، درونداد يا ورودي خام گام ترسيم چشم انداز فرهنگي و تعيين حوزههاي هدف هستند و به عبارت بهتر شناخت وضع موجود و شناخت آيندههاي ممكن، محتمل و باوركردني در بارهي مسايل كليدي فرهنگي منطقهي در دست مطالعه اضلاع مثلثي هستند كه ترسيم چشم انداز يا آيندهي مطلوب فرهنگي را براي برنامهريزي ممكن ميسازند. ترسيم آينده مطلوب فرهنگي نقطهي گست انديشهي برنامهريزي دربارهي گذشته و حال منطقهي در دست برنامهريزي است و از اين مرحله به بعد انديشهي برنامهريزان مبتني بر ساختن آينده خواهد بود. در ترسيم چشمانداز فرهنگي، سه سطح آيندههاي ممكن، باور كردني و محتمل مورد ارزيابي قرار گيرد.
آيندههاي ممكن: شامل تمامي وضعيتهاي ممكن است كه ميتواند در آينده محقق شود اين طيف از آيندهها مجموعهاي از تصويرهايي هستند كه انسان براي آينده در نظر دارد و عمدتاً تخيلي و حاصل تصويرپردازي ذهن بشر است. اين آيندهها معمولاً فراتر از سطح دانش و فناوري بشر امروزي هستند.
آيندههاي باور كردني: شامل آن دسته از آيندههايي است كه براساس دانش فعلي بشر امكان ظهور آنها در آينده وجود دارد و برخلاف آيندههاي ممكن كه متناقض با اصول و دانش فعلي بشر هستند، اين آيندهها منطبق بر اين اصول هستند. آيندههاي باور كردني زير مجموعهاي از آيندههاي ممكن هستند.
آيندههاي محتمل: به آن دسته از آيندههايي اشاره دارد كه احتمالاً تحقق مييابند. اين آيندهها زيرمجموعهاي از آيندههاي باور كردني هستند.
در سناريونويسي براي آينده، تركيبي از آيندههاي ممكن، محتمل و باوركردني به عنوان آيندهي مطلوب ترسيم ميشود و جهت رسيدن به آن آينده سناريوهاي مختلف تدوين ميشود كه سبد سناريوهاي متناقض، متناسب، متفاوت و متشابه را تشكيل ميدهد.
گام 5: تهيهي سبد سناريوهاي فرهنگي
براي فعاليت در جهاني سرشار از عدم قطعيت، مديران و برنامهريزان بايد مفروضات خود را درباره مسير حركت با پرسشهاي فراوان «اگر اين گونه شود چه؟» به چالش بگيرند تا بتوانند جهان آينده را به روشني ببينند. هدف سناريوسازي در برنامهريزي فرهنگي كمك به رهبران و مديران فرهنگي براي تغيير نگرش آنها نسبت به واقعيتهاي پنداري فرهنگ و نزديك كردن ديدگاه آنها به واقعيتهاي موجود و يا در حال ظهور در قلمروي فرهنگ است. نتيجهي نهايي سناريو نويسي ترسيم نقشهاي درست از آينده نيست، بلكه هدف آن اصلاح و بهبود نظاممند تصميمسازيها در حوزههاي هدف مربوط به آيندهي فرهنگ است.
گام 6: گزينش سناريوي مطلوب
از ميان انبوه سناريوهاي گردآوري شده در گام پنجم، بايد سناريوهاي مناسب كه متناسب با آيندهي مطلوب فرهنگي طراحي شده باشد، انتخاب شده و تاثيرگذاري دگرگونيهاي دانش و فناوري بر انعطافپذيري سناريوهاي منتخب مورد ارزيابي دوباره قرار گيرد.
گام 7: هدف گذاري كيفي و كمي
اين مرحله مختص تدوين راهبردهاي كلان فرهنگي براي پوشش اجرايي سناريوي مطلوب است. در اين گام غير از اهداف كلان كيفي، اهداف كلان كمي نيز جهت تبيين دقيق مسير برنامهريزي فرهنگي تعريف ميشود.
گام 8: سياستگذاري فرهنگي
در اين مرحله راهها و روشهاي اجرايي شدن سناريوي بهينه جهت رسيدن به آينده مطلوب سياستگذاري ميشود و بصورت كاملا اجرايي و عملياتي، چگونگي دست يافتن به هدفهاي كمي و كيفي ترسيم ميشود.
گام 9: تدوين برنامههاي اجرايي
برنامهها مجموعهاي از پروژههاي فرهنگي و اجتماعي هستند كه نقش پيشران فرهنگي را براي يك منطقه ايفا ميكنند. برنامههاي اجرايي معمولاً ه شكل يك بستهي جامع ارايه ميشوند. مثلاً در خصوص راهاندازي يك مركز بزرگ فرهنگي، صرفاً به طرح احداث مركز ياد شده بسنده نميشود بلكه در قالب يك مجموعه به مسايلي از قبيل بازار فروش محصولات فرهنگي، شبكهي فرهنگي، تامين بودجه، طراحي و استقرار صنايع فرهنگي، شناسايي كاربران و تمامي مسايل مربوط به آن مركز به شكل يكپارچه اشاره و هر يك از اقدامات لازم اولويتبندي ميشوند.
گام 10: اجرا و پايش فرايند
اين گام در واقع نمود عينيت يافتن تلاشهاي تيم برنامهريزي فرهنگي جهت ترسيم آينده مطلوب فرهنگي و هدفگذاري براي آن است. در اين گام به غير از مسايل مربوط به اجرا، همزمان دگرگونيهاي محيط رصد شده و تغييرات لازم در مراحل گوناگون برنامهريزي فرهنگي داده ميشود.
گام 11 : بازخورد
اين مرحله در واقع شامل ارزيابي روند انجام كار و بروندادهاي مثبت يا منفي آن است. بروندادهاي مثبت يا منفي ميتواند تاثير مهمي بر اصلاح فرايند برنامهريزي فرهنگي، موانع و مشكلات و يا احتمالاً كاستيهاي فرايند برنامهريزي فرهنگي داشته باشد.
جمعبندي
در جهان پر از تحول معاصر، مديران و برنامهريزان آگاه و آيندهنگر، به جاي انتظار براي استقبال از آينده در محيط كارشان و اتخاذ تصميم در هنگام رويارويي با آينده، انديشهي برنامهريزي خود را با ماشين زمان به آينده منتقل كرده و با حضور در آينده مطلوب، با رويكرد پسنگري از آينده به امروز مسيرهاي توسعه را تابلوگذاري و سياستهاي رسيدن به آن آيندهي مطلوب را ترسيم ميكنند. از ميان تمامي آيندههاي موجود آيندهي فرهنگ مهمتر است به جهت اينكه ديگر ابعاد زندگي بشر در آينده را ترسيم ميكند و انسان را در زندگي به تلاش و فعاليت وا ميدارد. گذشته ديگر در دسترس نيست و تنها خاطراتي از آن در هزار توي ذهن ما بر جاي مانده است. حال نيز رمنده و گريزپا در گذر است و كوچكترين تأثيري را برنميتابد. آينده به ويژه آيندهي فرهنگي تنها چيزي است كه براي برنامهريزي باقي مانده تا در آن و با آن زندگي كنيم. آيندهپژوهي فرهنگي را دريابيم.