مـن میتوانـم عاشــق باشـم، امّـا هیچکـدام از اجـزای بدن من نمیتـوانند عاشـق باشند. اگر شما مرا ازهـم بگسـلانیـد، پـدیـدۀ عشـق گُـم میشـود. بعـلاوه عشــق خـود را به هیـچیک از پنـج حـسّ آدمـی تسلیـم نمیکنـد. رنگ، صـدا یا عطـر و بُـو هـم نـدارد. نمیتـوان آنـرا لمـس کـرد یا چشیـد. پـس عشــق را چگونـه انـدازه میگیریـم؟ البتـه با آثـار آن.
یک چیـز در اینجا درسـت از آب در نمی آیـد. پـدیـدۀ عشــق در شــرحِ کلاسیـک پـدیـده نمی گنجـد. بعـلاوه پـدیـده عشـق در این تمایـز تنها نیـست. پـدیـده هـای مشـابـه، مثـل موّفقیـت، شکسـت و خوشبختـی همـان ویژگـی را دارنـد. لــذا آنهـا را در اینجـا "پـدیـده هـای پیـدایشــی" مینـامیـم و در طبقـۀ خودشـان قـرار میدهیـم: پـدیـده هـای نـوع دوّم که از انـواع کلاسیـک تـر آنچـه که پـدیـده هـای نـوع اوّل مینـامیـم کامـلا" متمایـزنـد