آيندهپژوهي در مقام يك "رشتهي دانشگاهي" و حوزهاي دانشبنيان بر روشهايي تكيه دارد كه روايي و پايايي آنها با بهرهگيري از سنجههاي علمي به اثبات رسيده باشد و تجربهپذيري و تكرار آنها در شرايط عمومي بدون مانع يا دشواري عملي و امكانپذير باشد. اين در حالي است كه جذابيت "روشهاي شهودي" براي كشف آينده در طول تاريخ افراد بسياري را مجذوب و مفتون خود ساخته و موجب گشته تا برخي ناخواسته و بدون آگاهي پژوهش پيرامون آينده را به اشتباه با آيندهشناسي يا به بيان ديگر "پيشگويي" يكي دانسته و جوياي كشف شرايط و رويدادهاي آينده به هر طريق ممكن باشند.
تلاشها و زحمات آيندهپژوهان همواره و پيش از هر چيز متمركز بر زدودن اين ابهام بزرگ از اذهان ترديدآلود است و بزرگترين دغدغهي آنان اين است كه مخاطبان اين حوزهي علمي را از اين واقعيت آگاه سازند كه در نظر گرفتن آيندهپژوهي در رديف شيوههاي نهچندان علمي مانند "پيشگويي" خطايي بنيادين است و به هيچ وجه نميتوان كاوشهاي علمي در خصوص آينده را با روشهاي به اصطلاح شهودي كه تصاويري را از آينده دريافت مينمايند يكي دانست.
اين تمايز بر اساس دو دليل بنيادين شكل گرفته است. نخست اين كه آيندهپژوهان بر خلاف كساني كه منتظر ملاقات با آينده هستند، انسان را به دليل برخورداري از نيروي اراده و قدرت تاثيرگذاري بر آينده صاحب اختيار آينده ميدانند و معتقدند انسان به جاي آن كه مانند ديگر موجودات طبيعت منفعل باقي بماند تا با آينده رو به رو شود اين قدرت، امكان و توانايي را دارد كه خود "آيندهآفرين" باشد و آينده را بر اساس اهداف و تصاوير مطلوب خود بيافريند. از اين رو در ديدگاه و انديشهي آيندهپژوهان انفعال جاي خود را به فعاليت و تحرك داده و تسليم شدن در برابر شرايط آينده با قدرتمندي در تعيين شرايط آينده جايگزين ميگردد. يادآوري اين نكته ضروري است كه اين ديدگاه به هيچ وجه مطلقانگارانه نيست و همواره نسبيت امور و درصدهايي از احتمال در تاثيرگذاري بر آينده در نظر گرفته ميشود.
دليل دوم اين تمايز آن است كه روشهاي علمي مورد استفاده در رشتهي آيندهپژوهي همواره بر پايه سنجهها و معيارهاي دانشبنيان سنجيده ميشوند. از اين رو روايي و پايايي آنها بايد همواره قابل اثبات و دفاع باشد، در غير اين صورت اعتبار روشهاي ياد شده در معرض ترديد و پرسش قرار گرفته و ديگر در مطالعات آيندهپژوهي كارايي يا كاربردي نخواهند داشت.
حال آنكه روشهاي شهودي به دليل منحصر به فرد بودن از دو ويژگي برخوردارند و به بياني ديگر در چارچوبهاي دانشبنيان از دو عارضه رنج ميبرند. نخست، اين كه اين روشها بر پايهي ادراكات حسي و فراحسي فردي بنيانگذاري شدهاند. دوم، اين كه روشهاي شهودي به دليل منحصر به فرد بودن تضميني براي تكرارپذيري ندارند و انتقال دقيق آنها از يك فرد به فرد ديگر غيرممكن است و هر فرد در صورت برخورداري از توانمنديهاي شهودي ادراك خاص خود را خواهد داشت كه به طور حتم متفاوت از ادراكات شهودي ديگران خواهد بود.
اين به معناي دست كم گرفتن يافتهها و دستاوردهاي روشهاي شهودي يا بياهميت دانستن آنها نيست، بلكه به مفهوم آن است كه قلمروي روشهاي شهودي با روشهاي دانشگاهي متفاوت است و بررسي هر يك بايد در چارچوب و قلمروي خاص آنها صورت گيرد. غفلت از اين نكته موجب خلط مبحث گرديده و موجبات خطاهايي را پديد ميآورد كه مهمترين آنها يكي پنداشتن آيندهپژوهي با پيشگويي است.
در حقيقت پيشگويي شناخت آينده با استفاده از ابزارهايي مانند علوم فراطبيعي و فراحسي، خوابنمايي، پيشگوييهاي شگفتانگيز و ديگر روشهاي شهودي است كه ممكن است گاهي از آنها با عنوان آيندهشناسي ياد شود. به همين علت است كه واژهي معادل آن در زبان انگليسي (Divination) است كه برگرفته از علوم الهي، آسماني و آخرتشناسانه است. آيندهشناسي يا پيشگويي در كتب آسماني پيشين مانند تورات، انجيل و ... بارها مطرح شده است:
به عنوان نمونه در عهد عتيق پيشگوييهاي دانيال، ارميا، زكريا، حزقيال و حبقوق و در عهد جديد باب 24 انجيل متي و نيز مكاشفهي يوحنا مواردي از پيشگويي و آيندهشناسي مشاهده ميشود. در ديگر كتب آسماني نيز پيشبينيهايي مانند پيروزي گروهي بر امپراتوريهاي باستاني ذكر شده كه با عنايت به بعد زماني اين پيشبينيها از زمان وقوع آنها در نوع خود آنها آقابل تامل به نظر ميرسند.
پيشينهي پيشگوييهاي غيرآسماني نيز در نوع خود شايان توجه است. در جوامع كهن و باستاني شماري از افراد در مقام كاهنان و پيشگويان مسووليت پيشگويي آينده را براي حاكمان و فرمانرويان آن جوامع عهدهدار بودند و از آينده و حوادث آن خبر ميدادند. به باور اين جوامع برخي افراد با آسمانها در ارتباط بوده و با مراجعه به آنجا و همنشيني با موجودات فرازميني از آينده و جهان غيب خبر ميآوردند و به همين سبب در جوامع خود از احترام و جايگاه خاصي برخوردار بودند.
شايد پرداختن به تمامي گزارههايي كه تاكنون از "پيشگويي" براي تمدن بشري برجاي مانده در گنجايش اين نوشتار نباشد، اما يادآوري برخي مصاديق و نمونهها مانند پيشگوييهاي نوستراداموس (Nostradamus) در اعصار پيشين يا ادگار كيسي (Edgar Cayce) در جهان معاصر تنها براي يادآوري اهميت خوانشهايي كه از آينده صورت گرفته كافي باشد.
شناسايي قلمروي شگفتانگيز پيشگويي اعم از آسماني و غيرآسماني نيازمند روششناسي خاص خود ميباشد كه به طور حتم متفاوت از روششناسيها و شيوههاي دانشبنيان متعارف در آيندهپژوهي است. منظور از بيان اين موارد و مصاديق پيشگوييها و يادآوري نام آيندهشناسان مشهور تاييد يا تكذيب پيشگويي و آيندهشناسي نيست.
هدف يادآوري اين نكته به علاقمندان امور آينده است كه اقدام كساني مانند نوستراداموس يا ادگار كيسي در تبيين رمزآلود يا مشروح رويدادهاي آينده، حتا در صورت اثبات صحت آنها اقدامي علمي و كنشگرانه بر پايهي آموزههاي آيندهپژوهي نيست؛ بلكه اقدامي است كه بر پايهي روشهاي شهودي صورت گرفته و در آيندهپژوهي به عنوان يك رشتهي دانشگاهي و حوزهاي كلاسيك جايگاهي ندارد و تنها ميتواند ابزاري انفرادي براي كشف آينده باشد.