ما زندگي را به صورت مجموعهاي از رخدادها و وقايع ميدانيم و براي هر اتفاق نيز يك دليل روشن ارائه ميكنيم. "تمركز بر روي وقايع"، ما را از يافتن "الگوي تغييرات درازمدت" كه در پشت رخدادها نهفته است محروم ميسازد. عادت تمركز بر وقايع و بويژه “وقايع ناگهاني” باعث ميشود كه انسان از درك "تغييرات تدريجي" عاجز بماند، در حالي كه روند حركت نظام هستي در ساحتهاي مختلف، تدريج و تكامل است. داستان قورباغهاي كه در درك افزايش تدريجي آب ناتوان است و همان مسئله باعث از بين رفتن او ميشود معروف است. توجه و عكسالعمل قورباغه تنها به وقايع ناگهاني معطوف ميشود. اين درست نظير واقعيتي است كه در جامعه ما وجود دارد و رسانهها نيز بر آن دامن ميزنند. گاه مرگ ناگهاني يك نفر چنان مورد توجه قرار ميگيرد كه زمينههاي بروز و ظهور آن از ديدهها نهان ميماند. در مقابل، مرگ تدريجي هزاران انسان به دليل مشكلات اقتصادي و بهداشتي و اجتماعي حساسيتي برنميانگيزد. تمركز بر وقايع، از موانع توجه به "تفكر سيستمي" و توسعه آن است. اين مسئله منجر به توضيح واقعه ميشود اما انسان را از دريافتن الگوي تغييرات درازمدت كه در پشت اتفاق مزبور وجود دارد بازميدارد، در حاليكه تحول، چه مثبت و چه منفي، يكشبه اتفاق نميافتد. تمركز بر رخدادهاي منفرد و بهظاهر ناگهاني، سطحينگري و ظاهربيني را در افراد و سازمانها و جامعه دامن ميزند. به تعبير دكتر ديويد هاوكينز: گزينش دلخواه به چيزي منجر ميشود كه متكي بر موقعيت است. به عبارت ديگر، اين نوع نگاه به صورت مصنوعي، وحدت حقيقي را به قسمتهاي بهظاهر مجزا تجزيه ميكند. اين قسمتها تنها در ظاهر ديده ميشوند و واقعا از يكديگر جدايي ندارند. بنابراين در حالت خاصي قرار ميگيريم كه از "اينجا" و "آنجا" يا از "اكنون" در مقابل "بعد" سخن ميگوئيم، يا اجزائي را از جريان زندگي به اختيار گزينش ميكنيم كه از آنها به عنوان "رخداد" يا "اتفاق" ياد ميكنيم. يك نتيجه جدي اين فرآيند ذهني، ايجاد درك اشتباه از "روابط علت و معلولي" است. اين سوء تفاهم، مشكلات و فجايع بيپايان انساني را به بار ميآورد.
جامعهای که در مواجهه با رویدادهای اجتماعی بیشتر از آنکه بر علل تمرکز کند بر وقایع و بهخصوص وقایع ناگهانی توجه میکند، دچار سندروم "شوکدرمانی" میشود. هرکس و همگان در هرلحظه و هرجا منتظر است تا خبری ناگهانی یا واقعهای نامنتظر را که هیچ کس فکرش را نمیکرده و چهبسا کاملا برخلاف جهت و مسیر و حتی برنامههای از پیش تعیین شده است بشنود یا ببیند. معلوم است که چنین جامعهای بهسرعت در جهت پیری روانی و فرسودگی جمعی رانده میشود، درست مثل انسانی که دائما قلب و اعصاب و روانش در معرض تنشها و التهابات مکرر و مستمر است. بیتردید هر جامعهای، مثل هر انسانی، به حدی از هیجان و تنش و رخدادهای بهجتآفرین و حتی نامنتظر نیاز دارد تا از یکنواختی برهد؛ اما اگر تنشها و التهابها و بیبرنامگیها و تیرهای پرتاب شده از غیب! چنان زیاد شوند که به هنجار اصلی جامعه تبدیل شوند، آنگاه به جای اثر درمانی، به صورت مرضی مزمن در جامعه نمود پیدا میکنند.
باید یادآور شد که جنس شوک نیز ممکن است مثبت یا منفی باشد، یعنی بسته به رخدادی که روی میدهد یا اثرات و تبعاتی که به بار میآورد ممکن است فرحبخش و شادیآفرین باشد یا حیرتآور و نگرانکننده. و باز ممکن است در هر موردی اتفاق بیفتد، از زمینههای اجتماعی تا تصمیمات اقتصادی و رخدادهای ورزشی و .... درد مضاعف آنجاست که برخی از حاکمان نیز بخواهند با همین نسخه "شوکدرمانی" به درمان دردهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بپردازند و با لعاب پویایی و نوآوری و ابداع و سرعت و شتاب و عملگرایی و واژگانی از این دست، آن را موجه و بلکه بدیع جلوه دهند. اینجاست که شوکها و هیجانات طبیعی و موردی مثبت و منفی، مثل بروز زلزله و سقوط هواپیما و سربرآوردن قتلها و قاتلهای زنجیرهای و تصادفات مرگبار و صحنههای اسیدپاشی تا شکست پیروزی! و پیروزیهای ورزشی و ... در کنار شوکدرمانیهای مکرر دستاندرکاران اداره اجتماع، که هرگونه اقدام و عمل عجولانه و شتابزده تخریبکننده را قبل از تفکر و تدبیر و عاقبتبینی و آخراندیشی، با الفاظی مثل اقدام انقلابی و پویا میپوشانند، معجونی پدید میآورد که نه تنها به اجتماع، نشاط و طراوتی نمیبخشد که چون سمی مهلک، آرامش و اعتماد را از جامعه میستاند. دست کم آن است که نهال سطحینگری و ظاهربینی در اجتماع قوت میگیرد و دیگر کسی به عمق رخدادها و عقبه آنها و علل و اسباب بروز آنها و ریشههای سربرآوردن آنها توجهی نمیکند و به همین آسانی، جامعه به جامعهای بیبرنامه و بیهدف و بیآینده تبدیل میشود.
به عنوان شاهد مثال، تنها به ذکر دو نمونه ورزشی و علمی بسنده میکنم. شواهد در زمینههای گوناگون بسی فراوان است. نگاهی به لیگ برتر فوتبال در سالهای اخیر وافی به مقصود است. پس از سالها حاکمیت تیمهای تهرانی، ناگهان تیمی از خوزستان سربرمیآورد و در میان ناباوری! جامعه را با قهرمانی خود شوکزده! میکند. تب شوک که فرو مینشیند، در فصل بعد، نه از تاک نشان میماند نه از تاکنشان! تیم قهرمان به قعر جدول میرود. تیمی از اصفهان سربرمیآورد و بعد از شمال و بعد از تبریز و به همین ترتیب این شوکسازی و فرو نشاندن تب نیاز جامعه دردمند و نامتعادل به شوکدرمانی ادامه مییابد و این کلاف سردرگم نزدیکبینی و ظاهرنگری و سطحیکاری و زودبازدهی! به فربه شدن فرهنگ بزن و برو! و بگیر و ببند! و بساز و بفروش! و بفروش و بنداز! در همه عرصههای اجتماع کمک میکند. کسی نیز در پی آن نیست که چه عواملی سبب کامیابی و سپس ناکامی فلان تیم شد تا بر اساس آن بتوان به تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف همت گماشت. کسب قهرمانی تیم کشتی فرنگی کشورمان پس از سالها و بهویژه، کسب نقره طلافام احسان حدادی در دو و میدانی پس از قرنها!! از این دست شوکهای جدید در حوزه ورزش است. بهخوبی میتوان پیشبینی کرد که اگر به ظاهر کار و ارضای غرور ملی! و مصاحبه و صدور بیانیه و وعده پول و ماشین و نشان، اکتفا شود و همان روال مالوف در پیش گرفته شود چهبسا "بنا" از ساختمان برود و جزای "احسان" بیاحسانی باشد و چند صباحی دیگر آن ساختمان فرو ریزد و کمر معماران و پدیدآورندگان آن، زیر فشار این شوک بشکند یا دست کم دیسک! کمر بگیرند.
قصه شوکدرمانیهای ما در حوزههای علمی نیز همین است. ستارههای المپیاد و مسابقات و نفرات برتر دانشگاهها ناگهان میدرخشند و ماه مجلس کشور و صفحه مطبوعات و رسانهها میشوند و سپس افول میکنند و به پشت پرده میروند و وقتی پرده غفلت و جهالت مسئولان اجتماع کنار میرود، جامعه میبیند که همه رفتهاند و فقط مصاحبهکنندههای مسئول! ماندهاند با نظام آموزشی سردرگم و بیبرنامه که هنوز پس از دهها سال نمیدانند چگونه باید بازی کنند: 3-3-6، 5-3-3-1، 3-3-3-3، یا ... ! یا چگونه کنکور برگزار کنند و دانشجو بگیرند و دفترچه بدهند و دائما با تصمیمات خلقالساعه فردی، به اجتماع محتاج به آرامش و اطمینان خاطر، شوک وارد نکنند و درک کرده باشند که وقتی یک طرف معادله ورودی دانشگاهها، 60 درصد دختر و ۴0 درصد پسر است نمیتواند خروجی آن حذف گترهای و عقدهای دختران از رشتههای دانشگاهی و برهم زدن تعادل و توازن طبیعی و عدالت اجتماعی باشد.
چنین مصادیقی در عرصه اجتماع فراوان یافت میشود. باید به این واقعیت باور داشت که شوکدرمانی راه درمان جامعهای که همواره به دلیل شوکزدگی و تنش مداوم و التهاب بیش از حد در آی سی یو نگه داشته شده، نیست. این روش درمان، خود بزرگترین درد مزمن این جامعه است.