علوم انسانی دیجیتالبنابراین درحالحاضر بهترین کاری که علوم انسانی میتواند انجام دهد، این است که سونامی دیجیتال را نپذیرد، بلکه آن را نقد کرده و در برابر آن ایستادگی کند. این لادیسم نیست. این مسئولیتپذیری روشنفکرانه است.
آدام کرش(سردبیر نیو ریپابلیک)/ ترجمه و تلخیص: امیر قاجارگر:
افسانۀ علوم انسانی بهمثابۀ قلمرو نابغهای منزوی، که بهتنهایی روی یک اثر خلاقانه کار میکند، اثری همچون یک متن فلسفی، یک مطالعۀ تاریخی روشنگر یا یک نقد ادبی پارادایمشکن، که وقتی کامل شد بهخاطر منحصربهفرد بودنش قابل توجه خواهد بود، بدون شک یک افسانه است. نابغه وجود دارد، اما دانش همواره بهشیوههایی تولید و در دسترس قرار گرفته است که اساساً فراگیر هستند، اگرچه این موضوع امروز بیشتر صادق است.
اینجا هم عبارت «بدون شک» نشان میدهد که در قلمرو ایدئولوژی پای گذاشتهایم. تجربه نشان میدهد دانشمندی منزوی که روی یک اثر پارادایمشکن کار میکند، کاملاً واقعی است. میمسیس[۱] افسانه نیست. جریانهای اصلی در عرفان یهود،[۲] فلسفه و نمادگرایی[۳]و تمدن رنسانس در ایتالیا[۴] هم افسانه نیستند. میتوانید به کتابخانه بروید و آنها را ورق بزنید (یا اگر وقت نمیکنید، آنها را دانلود کنید). بین این واقعیت و این ایده که دانش «اساساً فراگیر» است، تناقضی وجود ندارد. دانش همیشه مثل یک گفتوگو بوده است و هر دانشمندی برای کتاب نوشتن، به کتاب احتیاج دارد. دانش علوم انسانی همواره در حال افزایش و اشتراکی بوده است، حتی اگر بهمعنای واقعی کلمه جمعی نبوده باشد. چرا فقط به این دلیل که میتوانیم بر روی صفحه کامپیوتر یا موبایل کتاب بخوانیم، چیزها باید تغییر کند؟ درست مشخص نیست.
البته این بدینمعنا نیست که دانشمندان سنتی حتی «نوابغ منزوی» نمیتوانند از ابزارهای دیجیتال استفاده کنند. آنها همین حالا هم از این ابزارها استفاده میکنند. امروزه تقریباً تمام کتب علمی روی کامپیوتر نوشته میشوند و پرسشها و سؤالات در قالب ایمیل ردوبدل میشوند و بعضی از شیوههای علمی پیشرفته متکی بر ابزارآلات جدید و هیجانانگیز تکنولوژیکی هستند. انتقال کتابها به فایلهای دیجیتال، که بهواسطۀ اینترنت در سرتاسر جهان در دسترس هستند، میتواند یکی از این ابزارهای کاربردی باشد که امور را تسهیل میکند، اما کار واقعی علوم انسانی که همانا تفکر و نوشتن است را تغییر نمیدهد. البته همانطور که مکگان در مجموعۀ مقالات جدید خود، «جمهوری نوین حروف»[۵] میگوید، تبدیل کتابخانههای جهان به قالب دیجیتال، فرصتی بزرگ برای احیای زبانشناسی، سنتیترین شکل از دانش متنی، فراهم میآورد. او معتقد است تا اینجای راه «ما حتی به ساخت رابطهای مرورگری که با رابطهای تکاملیافته در پانصد سال اخیر قابل مقایسه باشند، نزدیک هم نشدهایم.»
اگر بعضی از متخصصین علوم انسانی دیجیتال تناقضی آشکار بین فرد نابغه و فعالیت دیجیتال میبینند، به این خاطر است که اینجا چیزهای بیشتری از کتابخوانی آنلاین یا الکترونیک در خطر است. از نظر نویسندگان «علوم انسانی_دیجیتال» تغییر ابزار دانش بهمعنای تغییر در ساختار و حتی ذات آن است. آنها تحتتأثیر نوعی ماتریالیسم تاریخی ابتدایی، این نکته را بدیهی میدانند که دانشی که از طریق یک کتیبه به خوانندۀ آن میرسد، متفاوت از دانشی است که در یک دستنوشتۀ قدیمی ثبت شده است و این دانش خود متفاوت از دانشی است که در کتابهای چاپی موجود است و این آخری هم خودش از دانشی که از طریق مانیتور به دست میآید، متمایز است. به همین خاطر است که «متخصصین علوم انسانی دیجیتال گذشته و آینده را بهشیوهای تصور میکنند که شیوۀ تألیف شعرا و مورخین را با استفاده از مجموعهای جدید از ابزارها، فناوریها و استراتژیهای طراحی، دگرگون میسازد. از نظر متخصصین علوم انسانی دیجیتال، تألیف در فرایندهای طراحی و خلق امر تجربی، امر اجتماعی و امر اشتراکی ریشه دارد.
تمام این مفروضات الزاماً صحیح نیستند و شاید بتوان تمام این موارد را بهشکلی وارونه بیان کرد: چنین نیست که متخصصین علوم انسانی دیجیتال ابزارهای خود را از روی تعهد به امر اجتماعی ساخته باشند، بلکه شاید ابزارهای علوم انسانی دیجیتال تنها برای فهم چیزها در جمع مناسب هستند. فرانکو مورتی[۶] دانشمند پیشرو در تاریخ رمان به این نوع مواجهه با متون که به کمک ماشینها صورت میگیرد، «خواندن از راه دور»[۷] میگوید.
نقد نو ما را با خوانش دقیق آشنا کرد؛ یعنی پیوند با نکات ظریف و دقیق زبانی یک متن که این شیوه همچنان رونق دارد. مطالعات هلن وندلر[۸] بر سوناتهای شکسپیر و اشعار دیکنسون، نمونههای کلاسیک و معاصر در نقد نو هستند. اما همانطور که مورتی در مقالۀ «نظریاتی درباب ادبیات جهان»[۹] استدلال میکند، خوانش دقیق بهطور ضمنی بدینمعناست که بعضی از متون بهطور خاص ارزش چنین توجهی را دارند؛ یعنی خوانش دقیق مبین یک قانون کلی و یک معیار است. مورتی میگوید: «اگر میخواهید از این قانون کلی فراتر روید... خوانش دقیق این کار را نخواهد کرد.» شما میتوانید دویست شعر را با دقت بخوانید، اما بیست هزار شعر را نه. برای تحلیل چنین حجم وسیعی از متون، باید «باید بر واحدهایی تمرکز کنید که یا خیلی کوچکتر از خود متن باشند یا خیلی بزرگتر از آن؛ واحدهایی مثل دستگاهها، درونمایهها و مجازها یا سبکها و اسلوبها. و این همان شیوۀ دقیق الگویابی است که کامپیوترها در آن متخصص هستند. خوانش از راه دور، خواندن به سبک کامپیوترهاست، نه انسانها. همانطور که مورتی باصراحت میگوید: «ما میدانیم چگونه باید متون را بخوانیم. اکنون بیایید نخواندن آنها را یاد بگیریم.»
بهعنوان مثال، مورتی بهجای اینکه تمام رمانهایی را که بین سالهای ۱۷۴۰ و ۱۸۵۰ چاپ شدهاند بخواند (کاری که یک عمر طول میکشد)، تنها عناوین این رمانها را برمیدارد و با استفاده از یک برنامۀ کامپیوتری الگوهای موجود در این دادهها را پیدا میکند. اولین الگو بلافاصله مشخص میشود: در طول دورۀ مورد بحث، طول متوسط یک عنوان بهشکل قابل ملاحظهای کاهش پیدا میکند و از پانزده تا بیست کلمه در اوایل این دوره به شش کلمه در آخر آن میرسد. استفاده از عناوین بلند در رمانهای اولیه مرسوم بود، اما بهتدریج نامرسوم و قدیمی شد.
مورتی با بررسی این عناوین بلند، به این نتیجه میرسد که آنچه تغییر کرده، کارکرد خود عنوان بوده است. از یک خلاصۀ مختصر از کتاب به یک تبلیغ گیرا و جذاب برای کتاب که باعث فروش بیشتر آن در بازار میشود. جالب است که ابزارهای دیجیتال، هرقدر هم که قوی باشند، خودشان قادر نیستند ایدههای جدیدی در حوزههای مختلف علوم انسانی ایجاد کنند. این ابزارها دادهها را جمعآوری میکنند و الگوهایی که در آنها وجود دارد را آشکار میسازند، اما دانستن اینکه چه سؤالی دربارۀ داده و الگوهای آن بپرسیم، مستلزم خوانندهای است که خود بهخوبی با ادبیات آشنا باشد. کامپیوتر میتواند به ما بگوید که نام کتابها کوتاه شدهاند، اما برای اندیشیدن به چرایی کوتاه شدن عناوین و اهمیت آنها به یک دانشمند با دانش گسترده به ادبیات نیاز است؛ یعنی دانشمندی که در کنار جلد کتابها، داخل کتابها را هم دیده و بررسی کرده باشد. آیا مؤلفۀ دیجیتال علوم انسانی دیجیتال راههای جدیدی برای اندیشیدن در اختیار ما قرار میدهد یا تنها راههایی ارائه میدهد برای شرح آنچه از پیش میدانیم؟
گوگل انگرام یکی از ابزارهای قسمت کتابهای گوگل[۱۰] و البته نمونهای از ابزارهای دیجیتال است که میتوان از آن در پژوهشهای ادبی نیز استفاده کرد. این ابزار به ما امکان میدهد تا بسامد واژهای خاص در یک محدودۀ زمانی خاص را به دست آوریم. بهطور قطع اگر سؤالهای ساده و پیشپاافتاده بپرسیم، پاسخهای سطحی و پیشپاافتاده نیز خواهیم گرفت. این درسی است که ایرز آیدن و ژان باپتیست میشل در کتاب «ناشناخته» به مخاطبین خود میدهند. آنها در این کتاب به ترفندهای انگرامِ گوگل پرداختهاند. آنها در بخشی عجیب و درعینحال آشکارکننده، فهرستی از سخنانی را نقل میکنند که ناشران دربارۀ اختراع آنها در زمان شروع به کارش گفته بودند، مثلاً «مادر جونز[۱۱] از این اختراع بهعنوان بزرگترین اتلافکنندۀ وقت در تاریخ اینترنت تجلیل کرد.» استفاده از عبارت «تجلیل کرد» در این جمله چندان درست به نظر نمیرسد، اما ایدن و میشل اهمیتی نمیدهند. آنچه اهمیت دارد کیفیت توجه نیست، بلکه این واقعیت است که «هیجان و غوغا سایتهای اینترنتی و توییتر را فراگرفت.» اینکه اکثر کتابهایی که عدد ۱۹۵۰ در آنها چاپ شده، در این سال منتشر شدهاند، چیز عجیبی به نظر نمیرسد. تحقیقی دیگر نشان میدهد که در بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ برخی نامها بهعمد از کتابهای آلمانی محو شدهاند. ایدن و میشل متوجه شدند نام هنرمندان ممنوعهای همچون مارک شاگال و ماکس بکمان در حکومت نازیها عملاً از کتابها حذف شده و سپس بعد از جنگ بهشکل چشمگیری به کتابها بازگشته است. آنچه هست، تا وقتی ندانیم بهدنبال چه هستیم و چرا، به فکر جستوجوی این نامها نمیافتیم. این مثالها نشان میدهد که تحلیل دیجیتال چیزی را به میگوید که ما از پیش میدانستهایم.
اگر کامپیوترها نمیتوانند بهتر از انسانها فکر کنند، استدلالی که برای متخصصین علوم انسانی دیجیتال باقی میماند، این است: حداقل کامپیوترها سریعتر فکر میکنند: استدلال جان هنری.[۱۲] رمزی و جافری راکول[۱۳] در مقالۀ «ساختن چیزها: یادداشتهایی دربارۀ معرفتشناسی ساختن در علوم انسانی»[۱۴] میگویند: «خواندن فوکو و استفاده از چارچوب نظری او میتواند ماهها و سالها به طول بینجامد. یک ابزار تحلیل متن مبتنی بر شبکه میتواند این کار را در چند ثانیه انجام دهد.» و اصلاً اهمیتی ندارد که درک این موضع نظری بیشتر از چند ثانیه طول خواهد کشید. در اینجا میتوانیم به دو خطای بنیادین اشاره کنیم که نظریهپردازی دربارۀ ذات انقلابی علوم انسانی دیجیتال اغلب مرتکب آن میشود. اول اینکه این ایده وجود دارد که فکر کردن بهشیوۀ علوم انسانی، گرفتن یک چارچوب از ایدهها و استفاده از آن در یک متن یا یک اثر هنری است. دوم اینکه استفاده از ایدهها به این روش، منجر به یک نتیجۀ خارجی خودپایا میشود. حال این نتیجه ممکن است یک نظریه یا یک کتاب دیگر باشد. هر دو این خطاها از یک قیاس نادرست بین علوم انسانی و علم ناشی شده است. تفکر در علوم انسانی وابسته به آزمایش و نتایج آن نیست، بلکه تجربهای ذهنی است که بهوسیلۀ آثار هنری و تاریخی برانگیخته میشود و محدودۀ درک و همدردی انسان را گسترش میدهد. وقتی تجربۀ اندیشیدن دقیقاً همان چیزی است که ذات آموزش علوم انسانی را تشکیل میدهد، بیمعنی خواهد بود که با محول کردن اندیشیدن به یک کامپیوتر، فرایند آن را تسریع کنیم. مشکل علوم انسانی (مشکلات سازمانی و بودجه) این است که اذهان متحولشده و ارواح مترقی و شکوفا چیزهای نیستند که در گزارشهای بروکراتیک بگنجند. محاسبات در علوم انسانی کاربردی محدود دارد (حتی اگر کمیتیاب از دیدن این حدود امتناع ورزد). اندازهگیری ابزارها (کتابهای چاپشده، انبوه نقلقولها و ارجاعات) بسیار آسانتر از اندازهگیری غایات است و احتمالاً علوم انسانی دیجیتال تنها این نوع فشارها بر دپارتمانهای علوم انسانی را کاهش خواهد داد. تمام این کمکهزینهها باید با حسابوکتاب خرج شود. لفاظیهای دیجیتال، در دانشگاه هم مثل بازار، به نتیجهمحور بودن خود افتخار میکند. ازاینرو نویسندگان «علوم انسانی_دیجیتال» میگویند: «اگر علوم انسانی میخواهد در این بازار پرسود، علاوه بر وجود داشتن، پیشرفت هم کند، باید آشکارا نقش خود در دانش و جامعهای که در عصر دیجیتال در حال ساختن آن است را نشان دهد.» اینجا زبان پوپولیستی برجهای عاج با زبان بهرهوری بازار ترکیب میشود تا یک سیستم شوم اندازهگیری دیگر برای علوم انسانی بسازد.
بنابراین درحالحاضر بهترین کاری که علوم انسانی میتواند انجام دهد، این است که سونامی دیجیتال را نپذیرد، بلکه آن را نقد کرده و در برابر آن ایستادگی کند. این لادیسم نیست. این مسئولیتپذیری روشنفکرانه است. آیا تصاویر قادرند کار یک گفتمان پیچیده را انجام دهند؟ اگر نه و با توجه به اینکه استدلال بهطرز کاهشناپذیری امری زبانی است، حذف نوشتار از مرکز آموزش علوم انسانی، اشتباهی مهلک خواهد بود.
پینوشتها:
[۱]. Mimesis
[۲]. Major Trends in Jewish Mysticism
[۳]. Philosophy in a new Key
[۴]. The Civilization of the Renaissance in Italy
[۵]. A New Republic of Letters
[۶]. Franco Morreti
[۷]. Distant reading
[۸]. Helen Vendler
[۹]. Conjectures on World Literature
[۱۰]. Googlebooks
[۱۱]. Mother Jones
[۱۲]. John Henry
[۱۳]. Geoffrey Rockwell
[۱۴]. Developing Things: Notes toward an Epistemology of Building in the Humanities