شبيهسازي مغز در 2015.
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
دانشمندان آمريکايي و اروپايي، پس از دهها آزمايش موفقيت آميزي که تاکنون در جستجو و تعقيب رد پاي «آگاهي» در مغز انجام دادهاند، همچنان به دنبال تشريح کيفيت تصميم گيري و پيدايش آگاهي در مغز انسان هستند.
بشر از مدتها پيش ميدانست که وراثت از طريق مولکولها اتفاق ميافتد، اما اين که «من روحاني و معنوي» انسان نيز از ماده باشد، همچنان يک فکر غيرعادي حتي براي بسياري از دانشمندان است.
پرفسور «کريستف کخ»، نوروبيولوگ و نوروفيزيکدان آلماني ساکن آمريکا از جمله دانشمندان برجسته اي است که در جستجوي يافتن سنگ پايههاي آگاهي در مغز انسان، تحقيقات گسترده اي انجام داده است.کخ ميگويد: امروزه نيز ميتوان متوني را خواند که جزييات مغز را در بيش از پانصد صفحه تشريح ميکنند، اما اين مطالب هرگز احساس فرد را به عنوان استفاده کننده يک مغز توضيح نميدهند.
کخ که يک دونده ماراتن و متخصص اعصاب نيز هست، افزود: فرد نوعي از احساس، لذت و ميل و درد دارد، رنگ قرمز را ميبيند، اما بايد به اين پرسش که چرا و به چه علت اين احساسات آشکار ميشوند، پاسخ داد.
کخ براي کشف اين موضوع، انستيتوي فناوري در کاليفرنيا راهاندازي کرده است که در آن يک تيم از دانشمندان جوان بين المللي، مشترکا راهبرديهاي جديد براي جستجو و کشف آگاهي را بررسي ميکنند. کخ و تيم پژوهشگرش قصد دارند نخستين تئوري اصولي آگاهي را تدوين و ارايه کنند. در حالي که در آغاز کار، بسياري از همکاران کخ، دسترسي به اين هدف را غيرممکن ميدانستند، اما اين ديدگاهها هم اکنون تغيير کرده است. «ديدن»، مستقيمترين امکان دسترسي به آگاهي است و عملکرد اين حس را ميتوان از چشم يعني درک و احساس آگاهانه يک شيء تا عمق فعاليت نورونها (اعصاب) در مغز به خوبي تعقيب کرد. پژوهشگران مغز در جستجوي کشف رابطه بين آگاهي و نورونها يعني در جستجوي دسترسي به رابطه بيولوژيکي بين روح و بدن هستند.کخ رابطه بين آگاهي و مغز را بسيار تنگ و نزديک ميداند و ميگويد، ما تلاش داريم مشکل آگاهي را تشريح کنيم، بدين ترتيب که اجزاي مغز را بيرون آوريم و بگوييم، اين بخش و اجزا، مسئوليت آگاهي را به عهده دارند و آن بخش ديگر اين مسئوليت را ندارند.کخ جزو پژوهشگراني است که تلاش دارند رد پاي آگاهي در مغز را تعقيب و آشکار کنند. اين پژوهشگر مغز که دهها آزمايش موفقيت آميز در اين زمينه انجام داده است، ميتواند کيفيت پيدايش آگاهي را تشريح کند. از ديدگاه پژوهشگران، ظرفيت آگاهي ما محدود است و در بخش آگاهي ما صرفا مطالب و موضوعات اندکي همزمان جا و مکان دارند. چنانچه ما روي يک گل رز قرمز، زيبا و خوش بو تمرکز کنيم، نميتوانيم ديگر اشياي پيرامون خود را همزمان آگاهانه درک کنيم، مگر اين که اين درک از سوي درک بعدي ايجاد شده توسط ديگر گروههاي نوروني کنار زده شود. در حالي که ما اين ذهنيت را هميشه داشتهايم که آگاهي ما، يک امر بسيار واحد است، اما اين امر صرفا يک فريب و خطاي ماهرانه مغز ماست.
پرفسور «ولف زينگر»، نوروفيزيولوگ و يکي از مشهورترين پژوهشگران مغز در آلمان و مدير بخش پژوهش مغز مؤسسه ماکس پلانک در فرانکفورت نيز چون کخ معتقد است که آگاهي ما، توليد نهايي يک سيستم پيچيده است که در بسياري از نقاط در مغز همزمان بر ادراک کار ميکند.
زينگر ميگويد، من احساس دارم که مرکزي در يک نقطه از سر وجود دارد که همه دادهها و اطلاعات در آن جمع آوري شده تا در آنجا هماهنگ ارزيابي شوند و در اين مرکز محتواي درک اين اطلاعات ايجاد شود. اين نقطه احتمالا همان مکاني است که تصميمات در آن گرفته ميشوند و همين نقطه احتمالا مکاني است که چارچوب «من» به گونهاي مشخص ميشود و برنامهها و طرحها تنظيم ميشوند.
زينگر افزود، اين نقطه احتمالا همان مکاني است که يک فرد خلاق موضوع جديدي به جهان عرضه ميکند. اما چنانچه با روش نوروبيولوژيکي، اين سيستم و نقطه را جستجو کنيم، متوجه ميشويم که چنين نقطه اي وجود ندارد.
آگاهي من، خود «من» است. اين واقعيت من است. آيا من صرفا در اينجا و الان زندگي ميکنم؟ آيا شکستهاي من، آسيبهاي من، لحظات خوشبختي من، تمام تجربيات خوب و بد من، تمام تجربيات خوب و بد من، آنهايي نيستند که مربوط به من هستند؟
«هانس مارکوويچ»، نورولوگ و متخصص هوش و حافظه دانشگاه بيلفلد در آلمان بر حافظه پژوهش و تحقيق ميکند و در جستجوي يک سيستم حافظه کاملا مشخص موسوم به «حافظه خاص فرد» است.
اين سيستم پيچيدهترين سيستمهاي حافظهاي و خاطرهاي ماست. در اين سيستم بطور مستمر و دايم، تاريخچه زندگي شخصي ما ذخيره ميشود و در مسأله جستجوي «من» يک نقش کاملا مهم ايفا ميکند. «حافظه سرگذشت خويش» مربوط به خود فرد است و شخصيت ما را تعيين ميکند. ما خود را با گذشته خويش تعريف ميکنيم، از گذشته براي حال خوشحال ميشويم و براي آينده برنامه ريزي ميکنيم. در حالي که پژوهشگران بيست سال پيش بر اين باور بودند که حافظه و هوش نوعي کامپيوتر است که همه رويدادها را بدون کم و کاست ثبت ميکند، اما در اين ميان، روشن است که اين ديدگاه صحيح نيست و هيچ آرشيو و بايگاني در سر وجود ندارد که در آن گذشته بصورت جز به جز و بسيار دقيق و کوچک ذخيره شده باشد.
حافظه ما، پويا کار ميکند و پژوهشگران مغز به تازگي دريافتهاند که سلولهاي عصبي چگونه تجربيات و خاطرات فرد را در مغز جاي ميدهند و متصل ميکنند. براي ذخيره خاطرهها، نورونها ميتوانند اتصالات خود را در بين خود تقويت کنند. اين امر در «سيناپتيکها» يعني کانالهاي کوچک اتصال در سلولهاي عصبي، اتفاق ميافتد.
«مارکوويچ» فيزيولوگ و ديگر پژوهشگران مغز معتقدند، انسان از طريق مطالبي که دريافت ميکند، خود را تغيير ميدهد و تجربه نيز مغز را تغيير ميدهد. بر پايه ديدگاه مارکوويچ، تمام آنچه را که ما دريافت ميکنيم به سمت اتصالات جديد در مغز ميرود و ارتباطات و اتصالات قديمي و کهنه را کنار ميگذارد، به گونهاي که انسان واقعا در طول يک عمر در حال تغيير و تحول است. ما هر روز در يک جريان بي نهايت و بي پايان از ذهنيتها و خاطرها و حوادث در حرکت هستيم و برخي از آنها را حفظ و ثبت ميکنيم، اما بسياري از آنها را در خاطره نميسپاريم.
هدف مارکوويچ، کشف کيفيت اين گزينش و انتخاب در مغز است. وي قصد دارد کشف کند که چه نوعي از تجربيات و خاطرهها در حافظه خاص فرد ثبت ميشود؟ مارکوويچ در تحقيقاتش از افراد ميخواهد که خاطرات خود، اعم از مهم و کمتر مهم را بيان کنند و بيشتر آنها به ويژه خاطرههاي دوران جواني را به ياد ميآورند.
به گفته اين روانشناس، ما در دوران جواني بسياري از مسائل را براي نخستين بار تجربه ميکنيم، اما از آنجا که ما اين خاطرهها را از منظر زمان حال از نو ارزشيابي ميکنيم، کيفيت آنها نيز با يادآوري هر بار تغيير ميکنند. اين خاطرهها ميتوانند زيباتر و يا از رنگ و هيجان آنها کاسته شود و يا اينکه مهيج تر و يا خيال پروازانه تر شوند.
«حافظه سرگذشت خويش» شبيه يک خانه محکم است که هر روز مجددا منظم و مرتب شده و تغيير داده ميشود و در صورتي که اين نيرو و قدرت را نداشت، آگاهي ما در بسياري از جزييات از هم ميپاشيد. چنانچه يک نقطه محکم آگاهي يعني يک «مرکز من» در مغز وجود نداشته باشد که فکر و عمل من را تعيين کند، تصميمات من چگونه به وجود ميآيند، چه کسي عمل و رفتار من را مشخص ميکند، «من» من در کجاست؟ و اين من تا چه اندازه اصلا نفوذ دارد؟
زماني که «بنيامين ليبت»، نوروفيزيولوگ آمريکايي در آغاز دهه 1980 ميلادي جريانهاي الکتريکي مغز فرد را اندازهگيري ميکرد، نميدانست که موضوع پژوهش وي به معناي يک انقلاب در بخش تحقيق مغز است.
اين نوروفيزيولوگ که سال گذشته (2007) جهان را بدرود گفت، قصد داشت بفهمد که آيا ميتوان از طريق واکنشها و جريانات موجود در مغز، از زمان گرفتن تصميم توسط فرد آگاه شد؟
در آزمايشهاي ليبت که در آن جريانهاي الکتريکي مغز اندازهگيري ميشد، فرد بر صفحهاي گرد دوار نگاه ميکرد که داراي نقاط نوري بود و در هر زمان که ميخواست ميتوانست با يک دکمه نقطه نور را نگه دارد، اما زمان تمايل اتخاذ اين تصميم را به ياد بسپارد.
بر پايه نتايج بسيار شگفتآور اين آزمايشها، پيش از آگاهي فرد نسبت به تمايل خود براي فشار آوردن بر دکمه، واکنشهاي (فعل و انفعالات و جريانات) مغزي تا 400 ميلي ثانيه شدت يافتند.
اين امر بدين معناست که مغز ما ابتدا روند و پروسه تمايل را آغاز ميکند و سپس «من» نسبت به اين تصميم ما آگاه ميشود. پرسش اين است که بنا بر اين نتايج، مغز ما و نه «من» تصميم ميگيرد که ما دست به چه اقدامي بزنيم؟
«جان دايلانهاينس»، نوروفيزيکدان آلماني انگليسي الاصل هم اکنون آزمايشهاي ليبت را دنبال ميکند و تلاش دارد کيفيت افکار و نيات و مقاصد فرد را بفهمد. در حالي که ليبت براي آزمايشهاي خود، صرفا دستگاههاي ساده در اختيار داشت، اماهاينس که در مؤسسه ماکس پلانک براي علوم عصبي و نورولوگي در لايپزيگ آلمان فعاليت ميکند، از مدرن ترين دستگاههاي تصويربرداري استفاده ميکند که بدون آنها امروزه پژوهش مغز اصلا امکان پذير نيست.
هر فکري در مغز، از طريق نورونها يک نمونه خاص خود و غيرقابل تعويض ميسازد و تيم پژوهشيهاينس تلاش دارد نيات، افکار و برنامههاي يک انسان را در مغز درک کند و بفهمد.
هاينس يک کامپيوتر را طوري طراحي کرده است که ميتواند مدل و نمونه مشخصي از افکار را بشناسد. اما پرسش اين است که آيا ميتوان با فعل و انفعالات در مغز پيش بيني کرد که يک فرد قصد جمع و يا منها کردن اعداد را دارد؟ آيا ميتوان از طريق فعل و انفعالات در مغز تصميم بعدي فرد را پيش بيني کرد؟ دانشمندان اين آزمايش را چندين بار با افراد گوناگون انجام دادند و نتايج مشابهي عايد آنها شد.
هاينس ميگويد: در اين آزمايشها چنانچه فرد پيش از ديدن اعداد، براي جمع و يا منها کردن آنها تصميم گرفته بود، ما ميتوانستيم از فعاليت مغز پيش بيني کنيم که فرد چه نوع تصميمي خواهد گرفت. اين بدين معناست که توانستهايم يک طرح مخفي و پنهان را کشف و درک کنيم. بدين ترتيب، اين پژوهشگر زودتر از فرد از تصميم وي اطلاع داشت و قادر بود ده ثانيه قبل بگويد که يک انسان و فرد چه تصميمي گرفته است.هاينس ميگويد: بدين معنا، ما اراده آزادي نداريم که بتوانيم مستقل از فعاليت مغز خود بين «آ» و «ب» تصميم بگيريم و فعاليت مغز ما نوع تدبير و تصميم ما را تعيين ميکند.بدين ترتيب پرسش اين است که آيا آگاهي ما يعني «من»، واقعا آخرين تصميم گيرنده در رابطه با کيفيت عمل ما نيست؟ اما پس چه کسي تصميم ميگيرد که ما چه شلواري و يا چه شالي بخريم، ازدواج کنيم و يا نه؟ و اين سوالات در رابطه با تصميمات روزانه ما مستقل از درجه اهميت و يا عدم اهميت آنها چگونه است؟ به باور پژوهشگران، ظاهرا بخشهاي بزرگي در مغز وجود دارد که ما به آنها دسترسي نداريم و در همين بخشها تصميمها اتخاذ ميشوند. آيا ما ناخودآگاه يک عنصر هدايت شده از سوي مغز خود و بدون يک اراده آزاد هستيم؟ آيا ما براي «من» خود، يک اهميت بيش از حد قايل شده ايم و اراده آزاد صرفا در درک ما از «وجود خود» واقعيت دارد؟
از اين ديدگاه، ما جهان اطراف خود را نه با چشم، گوش و پوست بلکه با مغز تجربه ميکنيم.
پرسش اينجاست که مغز انسان چگونه جهان محيط پيرامون را به گونه اي براي خود ترسيم و خلق ميکند که با واقعيت مطابق باشد. ما بايد براي درک اين موضوع، به عمق اين مکانيسم وارد شده و آن را تجزيه و تحليل کنيم.
چهل دانشمند و پژوهشگر در دانشگاه پلي تکنيک لوزان در سوئيس (اي.پي.اف.ال.) نيز بر پروژه اي به نام «مغز آبي» کار ميکنند. چنين پروژه اي که عصب شناسان (نورولوگها)، زيست شناسان، فيزيکدانان و متخصصان برنامهريزي کامپيوتر (اينفورماتيک) در آن دخالت داشته و همکاري ميکنند تاکنون در اين وسعت وجود نداشته و در نوع خود بي نظير است.
هدف اين پروژه که «هنري مارکرام» رياست آن را به عهده دارد، کشف کيفيت عمل و کار مغز انسان است.
شبيه سازي مغز انسان و ساخت تک تک سلولهاي عصبي مغز انسان، تنها هدف و روياي مارکرام است.
نخستين نمونه بيولوژي و دقيق سلولهاي مغز انسان در کامپيوتر طراحي شده است و دانشمندان تلاش دارند تا کيفيت عمل و فکر کردن سلولهاي عصبي در مغز را درک کرده و بفهمند.
حدود صد ميليارد سلول عصبي به نام «نورون»ها در مغز انسان وجود دارد و فعل و انفعالات و مبادلات وسيعي بين اين سلولها اتفاق ميافتد و مغز با انتقال و تبادل تکانههاي الکتريکي کار ميکند. يک سلول مغز ميتواند در هر ثانيه صدها بار از چنين تکانههايي توليد کند که سرعت آنها حدود 100 متر در هر ثانيه است. پيش از اينکه ما شئي را تشخيص بدهيم، مغز ما بايد با استفاده از دادههاي زيادي اين شيء را ترکيب کند و بسازد و شرط نگاه به يک گل رز قرمز اين است که ما يک بار چنين گلي را ديده باشيم. براي اين کار، تمام دادههايي فعال ميشوند که با قرمز با گل رابطه دارند و تاکنون ذخيره شدهاند.
از اين فعاليت عظيم عصبي، مدل و نمونه يک گل رز قرمز ايجاد ميشود، اما پرسش اين است که اين هماهنگي عصبي چگونه مديريت ميشود؟ در اين فعل و انفعالات هميشگي، مغز چگونه ميداند که چه دادههايي متعلق به پروژه و شئي مورد نظر هستند؟ دانشمندان در لاوزان به دنبال کشف اين راز هستند. تيم پژوهشي هنري مارکرام در دو دهه دادههايي را براي کشف کليد اين راز جمعآوري کرده است. مارکرام عصب شناس ميگويد: مغز به کمتر از 60 وات برق نياز دارد، بافتهاي عصبي آن دستكم يک ميليون کيلومتر طول دارند و در مغز يک فناوري شگفتآور نهفته است. هر ابرکامپيوتري که چنين راندمان کاري داشته باشد، به ميلياردها دلار برق نياز دارد. براي نخستين بار ممکن شده است تا از دادهها، يک نمونه و مدل دقيق از تک تک انواع نورونها ساخته شود. هر چند که اين کار نخست براي مغز موش انجام شده، اما همين امر نيز يک تحول مهم است تا بتوان زماني کيفيت پيدايش تصوير يک گل رز قرمز در مغز انسان را درک کرد. دانشمندان هم اکنون ميتوانند از اين نورونها، پايه و سنگ بناي مغز موسوم به «ستون نئوکورتيکالي» را به وجود آورند. مغز انسان حدود 5/2 ميليون عدد از چنين ستونهايي دارد که هر کدام از آنها از هفتاد هزار نويرون تشکيل شدهاند. هر يک از ستونها ي نئوکورتيکالي شبيه يک چيپ کامپيوتر عمل ميکند. اين ستونها، شنيدن، ديدن، چشيدن و به ويژه فکر کردن را براي ما ممکن ميکنند. مارکرام ميگويد: ستون نئوکورتيکالي، معمايي چون «گرال مقدس» است که چنانچه ما آن را درک کنيم، ميتوانيم هوش و مغز حيوانات و در نتيجه هوش و مغز انسان را درک کنيم.
با توجه به اين که براي فعاليت و تحريک حتي يک ستون نئوکورتيکالي، به محاسبه بسيار وسيع و دقيقي نياز است، کنسرسيوم «آي.بي.ام.» براي پروژه دانشگاه پلي تکنيک لوزان، يکي از با سرعتترين کامپيوترهاي جهان را در اختيار گذاشته است.
هر کدام از هشت هزار پروسسور اين ابرکامپيوتر يک تا دو سلول عصبي را تحريک ميکند. سرعت اين ابرکاميپوتر، ده برابر کمتر از سلولهاي عصبي واقعي بدن انسان است و براي تحريک و فعال کردن کامل مغز انسان، راندمان اين کامپيوتر بايد بيست هزار برابر بيشتر از راندمان کنوني باشد. چنين ابرکامپيوتري هنوز وجود ندارد، ولي مارکرام مطمئن است که در آينده، چنين کاميپوتري نيز عرضه خواهد شد.
اطمينان مارکرام بدين خاطر است که رمز تکانههاي الکترونيکي «ستونهاي نئوکورتيکالي» شناخته شده است و گام بعدي تجزيه و تحليل فعل و انفعالات شيميايي، نقش ژنها، مولکولها در سلولهاي عصبي است. تيم مارکرام يک هدف بزرگ پيش روي خود دارد و قصد دارد تا سال 2015 ميلادي، نخستين مغز شبيه سازي شده را ارايه کند، اما پرسش اين است که چنين مغزي چه ميتواند انجام دهد؟مارکرام ميگويد: شايد اين پژوهش و مدل ما بتواند آگاهي را رشد دهد، اما اين مطلب نيز يک مسأله فلسفي است.
اين پژوهشگر برجسته مغز در پاسخ به اين که آيا يک تصوير و نقش واقعي ميتواند آگاهي داشته باشد، ميگويد: مطمئن هستم که اين پروژه، جستجو به سمت آگاهي را پيش خواهد برد. اما پرسش اين است که آيا دانشمندان و عصب شناسان معماي آگاهي را به زودي حل خواهند کرد؟ آيا آنها به زودي «مني» را در ابرکامپيوتر عصب پيدا و کشف خواهند کرد که ما آن را مغز ميناميم؟
«متسينگر» فيلسوف و نورولوگ ميگويد: پروژه قديمي و فلسفي درک خود (خودشناسي، شناخت خويش) در حال حاضر حمايت و حتي رقابت قوي از بخش پژوهش مغز دريافت کرده است. هم اکنون يکباره پژوهشگران مغز اعلام ميکنند که قصد تشريح روح و فلسفه آن را دارند و فلاسفه بايد سکوت کنند. متسينگر افزود: پژوهشگران مغز ميگويند که فلاسفه 2500 سال فرصت داشتند، اما موفق نشدند. هم اکنون ما قصد داريم در بيست سال آينده، امر تشريح روح و فلسفه آن را محقق کنيم.
متسينگر بر اين باور است، ما در زمان پرهيجاني زندگي ميکنيم. در حالي که بسياري از انسانها احساس دارند که آگاهي انساني، نهايي ترين مرز تلاش براي آگاهي است. ما تجربه ميکنيم که چگونه مسائل مهيجي رخ ميدهد که در آن روح انساني با ابزارهاي علمي به خويشتن خويش برگرانده ميشود و براي نخستين بار واقعا در اين بخش گامهاي بزرگي برداشته ميشود.
از سوي ديگر، هيچ «مني» بدون حافظه سرگذشت خويش وجود ندارد و اين امر هميشه تابع طرز فکر شخص (زوبيکتيو) است.
زندگي من، کشف و درک من نيز است، اما چه چيزي در من نهفته و پنهان است که من هرگز نسبت به آن آگاهي ندارم و من چه مقدار از جهان درون خود را، اصلا درک ميکنم؟
واژهها:
Blue Brain
«مغز آبي»، پروژهاي با همکاري کنسرسيوم آمريکايي «آي.بي.ام.» و دانشگاه پلي تکنيک لوزان سوئيس (اي.پي.اف.ال.) است که در سال 2005 ميلادي به مديريت «هنري مارکرام» آغاز شده است. هدف اين پروژه، تهيه نقشه کامل مغز انسان و ستونهاي نئوکورتيکال است که دو ميليمتر ارتفاع و نيم ميليمتر شعاع دارند. اين ستونها در انسان شصت هزار عصب (نورون) و در موش، حدود ده هزار عصب دارند. تهيه يک مدل دقيق از تک تک انواع نورونهاي مغز و ستون نئوکورتيکالي مغز موش ممکن شده است. در يک چشم انداز ده ساله، قرار است پژوهشگران و دانشمندان گوناگون در سراسر دنيا، يک نقش خاص خود از بخشهاي گوناگون مغز انسان تهيه و در يک بانک اينترنتي ثبت و ضبط کنند. نرم افزار مغز آبي قرار است اين مودولها را در شبکه به يکديگر متصل کند و با کمک آنها نخستين تحريک يک مغز کامل را بسازد.
بيوگرافيها:
Wolf Singer
«ولف زينگر» که در سال 1943 ميلادي در شهر مونيخ به دنيا آمد، يک نوروفيزيولوگ و يکي از مشهورترين پژوهشگران مغز اين کشور است. زيتگر پس از پايان تحصيلات دانشگاهي، در سال 1981 ميلادي، عضو جامعه ماکس پلانک و به مديريت بخش نوروفيزيولوژي در مؤسسه پژوهش مغز ماکس پلانک در شهر فرانکفورت ام ماين منصوب شد. در اين مؤسسه در سال 2004 ميلادي به همراه «والتر گراينر» و «هورست اشتوکر» دو فيزيکدان آلماني، مؤسسه مطالعات امروزينه فرانکفورت (اف.اي.آ.اس) تأسيس شد.ولف زينگر که پدر پرفسور «تانيا زينگر»، پژوهشگر آلماني در دانشگاه زوريخ است، تاکنون چندين جايزه علمي دريافت کرده است.
Benjamin Libet
«بنيامين ليبت»، فيزيولوگ آمريکايي در آوريل 1916 در شيکاگو چشم به جهان گشود و در ژوئيه سال 2007 ميلادي رخت از دنيا بربست. ليبت در دهه 1980 ميلادي به خاطر آزمايشهاي جنجال برانگيزش در بخش پژوهش مغز و اراده انسان معروف و مشهور شد.
John Dylan Haynes
«جان دايلانهاينس»، يک پژوهشگر مغز آلماني است که 1971 ميلادي در انگليس به دنيا آمده و در آلمان و انگليس فيزيولوژي و فلسفه تحصيل کرده است.هاينس در سال 2005 مدير يک گروه پژوهشي در مؤسسه ماکس پلانک شهر لايپزيگ در آلمان براي عصب شناسان (نورولوگها) شد.هاينس از سال 2006 ميلادي، استاد تئوري و آناليز علامتهاي مغز در کلينيک شارتيه دانشگاه برلين است.
ترجمه: مرتضي جواديان
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
خبرهای علمی
|
|