موسوی و يارانش کيستند ؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[23 May 2009]
[ احمد تقوائی]
احمد تقوائی
۱ خرداد ۱٣٨٨
در پی انتشار بیانیه آقای کروبی در باره حقوق شهروندی، آقای موسوی نیز بیانیه ای را زیر عنوان «بیانیه حقوق بشر و حقوق شهروندی» منتشر ساخت. دراین بیانیه که میتوان آنرا اقتباسی از پلاتفرم آقای کروبی دانست آقای موسوی نیز مانند آقای کروبی مخالفت خود را با تبعیضاتی که علیه زنان و اقلیت های مذهبی در جامعه جاری است اعلام کرده ند. اما آقای موسوی نه در این بیانیه و نه در سخنرانی ها و گفتگوهایش، به یک موضوع کلیدی پاسخ نداده اند: آیا بدون تغیر یا اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی، تحقق خواستهای مطرح شده در بیانه ایشان ممکن است؟
آنچه در بیانیه آقای موسوی با زیرکی مسکوت گزارده شده این حقیقت است که برخلاف دوران پیش از انقلاب اسلامی، تبعیض در جامعه ما تنها یک موضوع فرهنگی نیست بلکه اینک صورت حقوقی و ساختاری یافته و بر پایه یک نظام حقوقی پیش بینی شده در قانون اساسی استوار است. از اینرو انتشار بیانیه های پرطمطراق با انشای زیبا و دلچسب پیرامون مخالفت با تبعیضات جنسی، دینی و قومی، چنانچه با الزام در اصلاح قانون اساسی همراه نشود، در بهترین حالت و با نیک ترین نیات، نتایجی فراتر از دولت برخاسته از جنبش دو خرداد به بار نخواهد آورد.
آقای موسوی دچار خطای فاحشی است چنانچه تصور کند که تنها با گشودن درهای برخی از نهادهای دولتی و اداری به روی اقلیت های مذهبی و زنان پاسخی جدی و شایسته ائی به معضل تبعیض در ایران داده است. گویا گرفتاری زنان ایران در جمهوری اسلامی به دلیل «ذهنیت جامعه» درباه ایشان است و نه قوانین تبعیض گرایانه که آقای موسوی در پاسخ به دانشجویان می فرمایند که «دولت ضمن تلاش برای حل مشکل زنان واستفاده از آنان در بالاترين سطوح مديريتی بايد تلاش کند که تصور غلط نسبت به زنان در جامعه از بين برود»! گویا این خود قانون اساسی ایران نیست که تبعیض علیه اهل سنت و ادیان غیر اسلامی را قانونی کرده است که ایشان به اهل سنت در ایران وعده می دهند که از آدم های درس خوانده ایشان در کارهای اداری استفاده خواهند کرد! به عبارت دیگر صورت ساختاری و حقوقی تبعیض در ریاست جمهوری آقای موسوی باقی خواهند ماند، اما این تبعیض با عطوفت و مهربانی همراه خواهد شد!
تا هنگامیکه آقای موسوی با صراحت اعلام نکند که برای پایان دادن به مناسبات تبعیض گرایانه در جامعه با جبهه هواداران اصلاح قانون اساسی همراه می باشد، هر نوع پشتیبانی کلامی و نوشتاری ایشان از رفع تبعیض، عملا به تضعیف مبارزه برای پایان دادن به تبعیض یاری خواهد رساند و در آینده همان نتایجی را به باور خواهد آورد که رهبران جنبش دو خرداد با پیروی از تئوری «خوانش دمکراتیک از قانون اساسی» به بار آوردند. هر اندازه نیز که آقای موسوی مانند آقای خامنه ای به یکباره بیدار شده و از توهین هایی به اقلیت های دینی می شود اظهار ناخشنودی کند، و هر آینه هزار برگ کاغذ را در مخالفت خود با تبعیض سیاه نمایند، مادام که با صراحت و شفافیت از لزوم اصلاح قانون اساسی و پایان دادن به قوانین تبعیض گرایانه سخن نگویند، آن دعاوی شان بی پایه و عوام فریبانه خواهد بود.
جمعی از نظریه پردازان جبهه مشارکت که با تئوری «خوانش دمکراتیک از قانون اساسی» و ایجاد یک گسست مصنوعی میان رژیم حقیقی و رژیم حقوقی، جنبش دوم خرداد را به بیراهه و سرانجام به نابودی کشاندند، اکنون باردیگر در ستاد آقای موسوی گرد آمده اند و این بار با توسل به همان تئوری های آزمایش شده و شکست خورده جنبش های ضد تبعیض را به کجراه برند و اقای موسوی را به سقوط در همان دره سوق دهند که آقای خاتمی را روانه کردند. فراموش نکنیم که بسیاری از از این نظریه پردازان، پس از شکست جنبش دو خرداد کوشیدند همه کاسه کوزه ها را بر سر آقای خاتمی بشکنند و تذبذب و بزدلی آقای خاتمی را تنها عامل شکست جنبش اصلاحات جلوه دهند. من امیدوارم که جوانانی که به ستاد آقای موسوی چشم امید دوخته اند، به مقالات و نوشته هایی که برخی از سخنگویان کنونی ستاد آقای موسوی پس از شکست اصلاح طلبان در انتخابات دوره های پیش مراجعه کنند تا دریابند که این آقایان چه چشم اندازی برای به بیراهی کشاندن جنبش تبعیض ترسیم می کنند.
دومین تفاوت میان دیدگاه آقای کروبی و آقای موسوی همان است که آقایان احمد پورمندی و مجید تولائی در یادداشت و گفتگوهایی پیرامون انتخابات به آن پرداخته اند که توجه به آن برای آینده دمکراسی در ایران دارای اهمیت فراوانی است. تفاوت میان ستاد آقای کروبی و آقای موسوی تنها به نگاه دوگانه ایشان یکی در لزوم اصلاح قانون اساسی و دیگری در مخالفت با آن محدود نمی گردد. بلکه یکی دیگر از تفاوت های اساسی میان این دو ستاد، برخورد متفاوت ایشان به جایگاه احزاب در سیاست است. بیش از سه سال است که آقای کروبی ازلزوم حزبی شدن سیاست در ایران سخن گفته و برای این منظور خود از جامعه روحانیت استعفا داد و بیشتر کوشش و امکانات خود را صرف ایجاد و گسترش حزب اعتماد ملی کرد. در همین راستا نشریه اعتماد ملی نیز در طی سه سال گذشته کوشیده است که اندیشه حزبی شدن سیاست را به اشکال گوناگون در میان افکار عمومی ایران کند. در فرایند این دوره از انتخابات نیز ابتکار برای ایجاد ائتلافات های حزبی از سوی اعتماد ملی در پیش گرفته شد که غالبا با سکوت آقای خاتمی و هواداران ایشان و جبهه مشارکت روبرو شد. در مقابل این تلاش میتوان گقت که جبهه مشارکت در طول حیاتش نه تنها قدمی در راستای گذار به حزبی کردن سیاست بر نداشته بلکه به سمت تبدیل این جبهه به یک نهاد ایلی و «رَجـُلی» که ریشه های عمیق در فرهنگ سیاسی و تاریخ ایران دارد گام برداشته است. مناسبات میان آقای خاتمی با دسته هایی که بی شباهت به هیئت های مذهبی نیستند و خود را جبهه مشارکت می نامند، بر پایه یک فرهنگ ایلیاتی بنا شده است. زیرا نه آقای خاتمی در شان خود میدانند که خود را به سطح یک رهبر حزبی «پایین» بیاورند و حزبی عمل کنند و نه طوایف مشارکتی توانسته اند خود را از فرهنگ سیاسی ایلیاتی و کهنی که برپایه روابط رعیت و صاحب مِلک بناشده، جدا سازند. به همین خاطر نیز به محض اینکه رهبر ایل اعلان کرد که او نامزد ریاست جمهوری است، فریاد ما همه سرباز توییم خاتمی از سوی رعایا بلند شد و چون رهبر بنا به دلائلی که تا امروز نیز مردم را لایق سخن گفتن درباره آن نمی داند، صحنه را به سود آقای موسوی خالی کرد، رعایای ایشان در جبهه مشارکت بی آنکه رنج بررسی برنامه و چشم اندازهای سیاسی و اجرایی دولت آینده را به خود هموار کنند، با رئیس جدید ایل عهد و پیمان بستند و به بیعت با ایشان شتافتند.
سومین تفاوت اساسی میان دو ستاد آقای موسوی و آقای کروبی در ماهیت نیروهای شرکت کننده در این دو ائتلافند. بیشتر تحلیل گران سیاسی بر این نکته تاکید دارند که ستاد آقای موسوی بر پایه ائتلافی میان جناحی از اصول گرایان و و گروهی از اصلح طلبان معروف به اصلاح طلبان مشارکتی یا به قولی حکومتی ایجاد شده است. نقطه اشتراک این دو گروه دعوت ایشان از جامعه برای باز گشت به دوره های زرین گذشته است. یکی بازگشت به گفتمان انقلاب دهه 60 را می طلبد و دیگری در آرزوی بازگشت به دورانی است که به قول آقای خاتمی ریاست جمهوری به به سطح تدارک چی دستگاه رهبری تنزل یافت. آقای علوی تبار در زمانی که هنوز به ستاد آقای موسوی نپیوسته بودند، از نتایج آن دوره تدارکچی گری چنین یاد می کند: «به نظر می رسد عملكرد اصلاح طلبان در هشت سال گذشته مردم را ناامید كرده است آیا در چنین فضایی می توان از مردم انتظار داشت كه به پای صندوق های رای بیایند؟ گمان می كنم واژه ناامیدی وضعیت روحی كنونی مردم ما به خصوص روشنفكران را به طور كامل توضیح نمی دهد. موقعیت روحی و روانی موجود تركیبی از عناصر متفاوتی است. از یك سو مردم احساس می كنند نظام سیاسی ما ظرفیت بسیار محدودی برای اصلاحات دموكراتیك دارد و گذر كامل به دموكراسی با حفظ چارچوب حقوقی و حقیقی آن ممكن نیست. از سوی دیگر احساس می كنند كسانی را كه متفاوت از "محافظه كاران اقتدارگرا" تصور می كردند و باور كرده بودند كه از جنسی غیر از جنس حكومتگران هستند، واقعا چندان متفاوت نبوده اند». ( http://news.g00ya.com/politics/archives/2005/06/030868print.php)
البته اصلاح طلبان مشارکتی به ما خواهند گفت که آنها این بار تنها نیستند و بر پایه ائتلاف گسترده تری عمل می کنند که آقای موسوی سمبل آن است. ائتلافی که مرزهای سنتی میان اصلاح طلبی و اصول گرائی را کمرنگ کرده و مبانی اصلاح طلبی اصول گرا را جایگزین اصلاح طلبی نموده است. آن ها به ما نوید می دهند که با قیچی کردن دو دوره از تحول انقلاب اسلامی (دوره آقای احمدی نژاد و دوره آقای هاشمی) فضای لازم برای پیوند فرهنگ انقلابی دهه شست و فرهنگ مداراجویانه دورانی خاتمی پدید خواهد آمد. به راستی این اصول گرایان رفرم شده کیستند؟ چه اهدافی را دنبال می کنند و در صورت پیروزی آقای موسوی چه گلی به جمال ایران خواهند زد؟ پاسخ را از زبان خودشان بخوانیم:
«بر مبنای نپذیرفتن تداوم وضع موجود، ضرورت است عرصه تازهای در مقابل مردم و نیروهای اصول گرا گشوده شود و فضای سیاسی متفاوتی در مقایسه با وضع موجود، پدید آید. با این هدف، "جبهه اصولگرایان حامی میرحسین موسوی" اعلام موجودیت می کند. ظهور این جبهه انتخاباتی، از بعد تحلیلی بر محورهای زیر تکیه دارد:
1- اصول گرایی، جریان عام انقلاب است و همه نیروهای معتقد به اسلام، انقلاب، خط امام، ولایت فقیه و قانون اساسی را در بر میگیرد.
2- اصول گرا در ذات خود، اصلاحطلب است. اصولگرایی، ضامن تداوم انقلاب و اصلاح طلبی، ضامن پویایی انقلاب است.
3- اصولگرایان با مجموعه ای از نیروهای سیاسی مدعی اصلاحطلبی که در صدد تجدید نظر در مسیر اصلی انقلاب بوده و اقدامات ساختارشکنانه را پی میگرفتند و دوران انقلابیگری را پایان یافته تلقی کرده و فاصله گرفتن از اصول انقلابی و آرمانهای اسلامی را طلب می کردند، مرز روشنی دارند و با آنان مخالفند». (نقل از بیانیه جبهه اصول گرایان هوادار موسوی)
«فضای دهه شصت در ذهن مردم است، این مردم خسته از رنگ بندی ها هستند، ما همان روزها را میخواهیم. روزهایی كه جامعه در فضایی پاك، اعتقادی و دینی تنها به پیشرفت می اندیشید و به فكر چراغ سبز نشان دادن به آمریكا و اسراییل نبود. برادرموسوی، به پایگاه و آغوش اصلی خود یعنی میان بسیجیان بازگردید كه ما با تمام توان در صحنه خواهیم ماند و مشت محكمی به دهان خود فروشان داخلی خواهیم زد. برادر موسوی، لباس رزمت را به تن كن، چفیه ات را به گردنت بنداز و راهی میدان رزم شو كه با تو روزی دگر را خواهیم ساخت. ما بچه های بسیج دوران طلایی آن روزها آمده ایم بگوییم: موسوی موسوی حمایتت می كنیم». (نقل از سایت حامیان اصول گرای آقای موسوی – "انصار موسوی")
دبیر شاخه جوانان جبهه اصولگرایان حامی مهندس موسوی در مصاحبه خود به نکته ای اشاره می کند که تا حدود زیادی بیانگر سیاست های دولت آقای موسوی در آینده خواهد بود و ماهیت خیال بافانه بودن شعارهای اصلاح طلبان مشارکتی را بر ملا می سازد. «به نظر من، حمایت جریان های دگر اندیش از مهندس موسوی برای آن ها حکم اکل میته (خوردن مُردار!) را دارد. این جریان ها در سال های گذشته شعار تحریم انتخابات و نافرمانی مدنی را سر می دادند اما حالا مجبور شده اند از فردی حمایت کنند که از وی دعوتی به عمل نیاورده اند. این جریان ها همواره بر محورهایی مثل حقوق بشر، مطالبات رادیکال فمینیستی، اسلام زدایی از قوانین، دموکراسی به شیوه غربی و سایر موارد این چنینی تاکید داشته اند، در حالی که مهندس موسوی در هیچ جا مدعی پیگیری چنین مسائلی نشده اند»! تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
با نگاه دقیقتر به برنامه ها و حامیان سه نامزد کنونی، آقایان احمدی نژاد، موسوی و رضائی به راحتی میتوان تلاش نیروهای شکست خورده را برای احیای دوران های گذشته مشاهده کرد. آقای احمدی نژاد هم چنان در سودای بردن جامعه به فضای انقلابی نیمه دوم پنجاه است. آقای رضائی تا حدود زیادی بیان گر آرزوهای بر باد رفته دوران رفسنجانی است. اصول گرایان پیرو موسوی در آرزوی دوران "طلائی" دهه 60 هیجان زده شده اند.اصلاح طلبان مشارکتی هوادار ستاد موسوی می کوشند خاطره دوران آقای خاتمی در اذهان زنده کنند.
در این میان تنها اقای کروبی است که پیامی از آینده می دهد و طرح ازوم اصلاح قانون اساسی را بر پایه حقوق شهروندی به پیش می گذارد و می کوشد که با حزبی کردن سیاست، فضای گفتمانی نوینی را در جامعه شکل دهد. فضایی که فرادستی آن در گفتمان میان نخبگان جامعه ایران جدا از انگیزه آن، یک گسست اساسی با گذشته می باشد.
اصلاح طلبانی که امروز خود را در ستاد آقای موسوی جای داده اند، از این غافل اند که چه سرنوشت شومی در آینده دولت آقای موسوی در انتظار ایشان است. امروز ظاهرا اصولا گرایان در یک سر درگمی و پراکندگی به سر می برند . با این همه چه کسی میتواند این مطلب را نادیده بگرید که انان پس از کنار رفتن احمدی نژاد صفوف خود را از نو سازمان خواهند داد، فرادستی خود را در ائتلاف کنونی با قدرت نشان خواهند داد و اصلاح طلبان مشارکتی را به تدارکچی آمال و آرزوهای خود مبدل خواهند ساخت. کسانی که از هم اکنون حتی از طرح اصلاح قانون اساسی بیمناک اند، آیا هنگامی که جبهه اصول گرایان مجددا سازمان دهی کرده، جسارت مخالفت با ایشان را خواهند داشت. هر آینه هم مخالفت کنند، آیا آن اصول گرایان دوباره به قدرت رسیده که دیگر نیازی به دوستان پیشن خود ندارند، مانند دهه شصت مخالفین خود را زنده زنده به آتش نخواهند کشید؟
من تعجب نمی کنم که سازمانی که از مدرنیته سخن میگوید اما هنوز خود را مجاهدین انقلاب اسلامی می نامد به دنبال اقای موسوی روان گردد. بازهم تعجب نمی کنم که آن گروههای چپ و توده ای که هم چنان آرزوی دولتی کردن هرچه بیشتر جامعه را دارند، در قامت اقای موسوی آرزوهای بر باده رفته خویش را بیابند. تعجب من از کسانیست که سالها پرچمدار اصلاح قانون اساسی بر پایه حقوق شهروندی و ازادی انتخابات بوده اند و اکنون که چنین خواست هائی توسط ستاد آقای کروبی به پیش نهاده شده، به جای هواداری از این حرکت و کوشش برای تبديل ان به يک گفتمان عموی به تخطئه آن مشغولند.
ataghvai@gmail.com
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
احمد تقوائي
|
|