مفهوم مشروطه و میهن از نگاه کسروی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
به مناسبت چهاردهم مرداد
دل بستگی به آبادی كشور و جان فشانی در راه آزادی آن و هم دستی و هم دردی با هم میهنان، «میهنپرستی» نامیده می شود.
بخش نخست:
اگر آدمیان، هم چون شیران و پلنگان، در جنگل و كوهستان، جدا از هم زیستندی به حكومت یا فرمان روایی نیاز نیفتادی. زیرا نیاز به فرمانروایی در نتیجه با هم بودن و با هم زیستن خاندان ها پدید آمده. چون هزار خاندانی در یك جا گرد می آیند و یك آبادی پدید می آورند از همین جا یك رشته كارهایی پیدا می شود. زیرا این خاندان ها با یكدیگر نزاع ها خواهند داشت و یك كسی یا یك دادگاهی می خواهد كه در میان ایشان داوری كند، برخی دزدان و راهزنانی پیدا خواهند شد و پاسبانی می خواهد كه مواظب ایمنی باشد، هم چشمی و دشمنی با آبادی های همسایه خواهند داشت و سپاهی می خواهد كه از هجوم آنان جلو گیرد، بیماری به خاندان ها رو خواهد آورد و پزشكانی می خواهد كه با آنها به نبرد كوشد... این كارها و مانند این ها كه در نتیجه با هم زیستن پدید میآید، و ما آن ها را در این گفتار «كارهای تودهای» خواهیم نامید، یك دستهای یا گروهی را می خواهد كه آن ها را به عهده گیرند و مجری گردانند. این دسته یا این گروه همانند، كه ما حكومت یا «فرمان روایی» یا «سر رشتهداری» می نامیم.
چنان كه می دانیم در زمان های باستان، این فرمان روایی صورت خودكامگی «یا استبداد» می داشته. به این معنی كه یك كسی چیره می گردیده و مردم را زیر دست می ساخته و به دل خواه، آنان را راه می برده. هر چه هست مردم در آن فرمان روایی، زیر دست بوده، از خود اختیاری نداشتند. از آن سوی در برابر كشور هم دارای وظیفهای نبودند و مسئولیتی متوجه آنان نمی شد. پادشاه چه ستمگر و چه دادگر، مردم تنها می بایست مالیات پردازند، و فرمان برند، و به ستم ها تاب آورند، و به سربازی روند، و همیشه دعاگو باشند، و هیچ گاه گفتگو از كشور و كارهای آن نكنند (صلاح مملكت خویش خسروان دانند). می بایست سرهاشان پایین انداخته به كسب و كار خود پردازند و جز در اندیشه زندگان خود نباشند.
این بود شكل فرمان روایی كه تا قرن های بسیاری متمادی در جهان رواج داشت. ولی كمكم خردمندانی پیدا شدند و به این گونه فرمان روایی و این گونه زندگانی ایراد گرفته گفتند: «این به زندگانی بردگان شبیهتر است تا به زندگانی مردم آزاد». اینان در معنی حكومت دقیق گردیده و آن را به حقیقت خود رسانیده گفتند:«حكومت یا سر رشتهداری از آن خود مردم است و هم باید خودشان اداره كنند. زیرا آن كارهائی كه پادشاه یا حكومت میكند در واقع كارهای خود این تودهاست. چیزی كه هست خودشان نمیتوانند همگی به آن كارها برخیزند این است باید كسانی را از میان خود برگزینند و سر رشته كارها را به دست آنان سپارند، و خودشان نظارت به آن ها كرده، همیشه در بند پیشرفت كارها باشند.این سخنان همه راست است و سراپا با مصالح تودهها سازگار است این بود در جهان رو به پیشرفت گذاشت. همین سخنان كوچك آتش ها در كشورها بر افروخت و پادشاهان خودكامه بسیار بزرگ را از میان برداشت، شارل دوم ها و لویی شانزدهم و محمد علی میرزاها و سلطان عبدالحمید، زبون آن ها گردیدند.
پیشرفت این سخنان در جهان بهترین نمونهای از نیروی حقیقت است. بهترین دلیل است كه نیرو در جهان تنها توپ و تفنگ و تانك و بمب و خمپاره نیست. یك نیروی دیگری بالاتر از آن ها است، و آن نیروی راستیهاست.چیزی كه هست این سخنان، چنان كه از یك سو به سود مردم است، از سوی دیگر یك بار سنگینی به دوش آنان می گذارد. این سخن كه «فرمان روایی با سر رشتهداری از آن خود تودهاست». دو معنی دارد:
یكی آن كه نباید پادشاهان با زور، رشتهكارها را به دست گیرد و به دل خواه پیش برد. دیگری این كه خود مردم باید رشته كارها را به دست گیرند و مردانه كشور را راه برند، باید هر یكی خود را وظیفهدار و پاسخ ده آبادی و استقلال آن كشور شناسد، هر كسی به نوبت خود كوششهایی كنند. همین است معنی سر رشتهداری توده.
«ما می خواهیم از این پس رشته كارها را خودمان در دست داریم. می خواهیم خودمان كشور را راه بریم». با این عنوان بوده كه با خودكامگی جنگیده و آن را از میان برداشته.
بخش دوم:
در ایران چون معنی مشروطه را ندانستهاند، ارجش را هم نمیشناسند. مشروطه تنها آن نیست كه یك قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و كارها به دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.
مشروطه آن است كه یك توده شایندگی پیدا كرده و خودش كارهای خودش را راه برد و كسی در میان آن ها برای فرمان روایی نباشد. برای روشنی سخن، نخست باید معنی توده و زندگانی تودهای را بدیده گیریم؛ یك توده كه از دیگران جدا گردیده كشوری برای خود برگزیده، زندگی می كند، این معنایش آن است كه ایشان دست بهم داده، سود و زیان یكی گردانیدهاند. آن كشور، میهن ایشان است كه باید در آن زندگی كنند و به آبادیش كوشند و از دست برد بیگانگان نگاهش دارند.
مانند آن است كه آنان گرد آمده، همه با هم پیمان بستهاند كه در نیك و بد و سود و زیان یكی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشآمدها، یك صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگهداشتن كشور پشتیبانی به یكدیگر كنند، یك جمله بگویم: هم چون یك خانواده با هم زندگی بسر برند.
این معنی زندگانی تودهای است. در هر توده یك چنین پیمان ورجاوندی در میان است. «میهنپرستی» كه گفته می شود به همین معنی است. دل بستگی به آبادی كشور و جان فشانی در راه آزادی آن و هم دستی و هم دردی با هم میهنان، «میهنپرستی» نامیده می شود و بایای هر مرد و زن با خرد و پاك دل است.
گاهی كسانی ایراد گرفته می گویند: میهن چیست كه آنرا بپرستیم؟... می گوییم: میهن این سرزمینی است كه آسایشگاه ماست، زیستگاه ماست، سرچشمه زندگانی ماست، در این سرزمین زندگی بسر می بریم و آن گاه نیازمندیهای زندگانی از خوراك و پوشاك و نوشاك و دیگر چیزها هم از این سر زمین به دست میآید. به این سرزمین باید «خدمت» كرد و پرستش نیز به معنی «خدمت» كردن است. روزی یكی با من چنین می گفت: «من كه در خوزستان هستم چرا باید عرب های بصره را با آن نزدیكی هم میهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری هممیهن خود شناسم؟...» گفتم: با آن زابلی پیمانی در میان دارید و نیك و بد و سود و زیانتان به هم بسته است.
اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله كند آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت ولی با عرب های بصره چنان پیمانی در میان نیست و اگر روزی یك گرفتاری برای خوزستان پیش آید آن ها دستی به نام یاوری به سوی شما دراز نخواهند كرد. این است جدایی كه در میانه می باشد.
آری ما با عرب های بصره نیز همسایهایم و همبستگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید كه با عراق یكی گردیم با آن عرب ها نیز هم میهن خواهیم بود.
تا این جا كه گفتم معنی زندگانی تودهای و میهنپرستی بود. اكنون این توده و این میهن یك رشته كارهای همگی دارد كه از آنِ یك تن یا یك خانواده نیست، بلكه از آن همه كشور و همه توده است. مثلاً جلوگیری از دزدان و راه زنان، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماری ها و كم گردانیدن آن ها، پیمان ـ بستن با دولت های همسایه، قانون گزاردن، ارتش آراستن و مانند این ها ـ سر رشتهداری یا حكومت كه می گوییم برخاستن به این كارهاست.
دل بستگی به آبادی كشور و جان فشانی در راه آزادی آن و هم دستی و هم دردی با هم میهنان، «میهنپرستی» نامیده می شود.
نیك خواهانی برخاسته و به مردم راهنمایی كرده گفتهاند: هر تودهای باید خودش كارهای خود را راه برد، بدین سان كه هر چند سال یك بار نمایندگانی از میان خود بر گزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و آن رشته كارهای همگی را بدست آنان سپارد و خود از دور و نزدیك نگهبان باشد. مشروطه یا حكومت دموكراسی یا سر رشتهداری توده همین است. همین است كه می گوییم: بهترین شكل حكومت است.
مشروطه را چنان كه نام نهادهاند آزادی است. در استبداد تودهها اختیاری از خود نداشتند و درباره نیك و بد و سود و زیان خود نتوانستندی اندیشید، میبایست سر پایین اندازند و گردن به دل خواه و هوس پادشاهان.
اساساً معنی آزادی همین است. آزادی لذت دارد و مایه سرافرازی است، لیكن با رنج و كوشش توأم میباشد. یك تودهای، چون شورش كرده و مشروطه طلبیده در واقع آزادی خواسته، در مشروطه تودهها آزادند و اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آن چه سودمند می دانند و میخواهند با دست نمایندگان به كار توانند بست. هر قانونی را بهتر دانستند از مجلس توانند خواست. در مشروطه توده، سر رشته حكومت را خود بدست می گیرد و باید برای چنان كاری آماده و شایسته باشد. در توده ایرانی چنین آمادگی پیدا نشد. اساساً مردم، مشروطه را به این معنی نشناختند تا آماده باشند.
پس از آن در ایران فرقه دموكرات برپا گردید و در همه شهرهای كشور شاخهها پیدا شد. این حزب در تاریخ نامی از خود گذاشت. دموكرات ها بیشتر، مردان غیرتمند و جان فشانی میبودند و كوشش های بسیار در راه پیشرفت مشروطه كردند. ولی معنی مشروطه یا سر رشتهداری توده را، نه خود نیك فهمیدند و نه به توده توانستند فهمانید. امروز بسیاری از آنان كه از دموكرات ها بودند زندهاند. شما اگر بپرسید، بیشتر آنان معنی درست مشروطه یا دموكراسی را شرح دادن نخواهند توانست، و آنان كه بتوانند از شمردن مزایای آن خواهند درماند. زیرا این ها چیزهایی است كه خودآگاه نبودهاند و نمیباشند.
كنون بسیاری از مردم این را نمی دانند. كوهنشینان و روستاییان دژآگاه كه كمترین دانش را در این باره ندارند و به كشور و توده دارای هیچ علاقه نیستند به مانند، بسیاری از مردم شهری را می گویم، كه از معنی مشروطه و این گونه زندگی آگاه نیستند و تاكنون كسی نبوده به آنان آگاهی دهد و بفهماند، و هم چنین بسیاری از درس خواندگان را می گویم، كه یك چیزهایی را از مشروطه شنیده و فراگرفتهاند ولی كمتر یكیشان فهمیدهاند. و شنیدن جز از دانستن است. از این گذشته امروز در میان توده عقیدههای گوناگون بسیاری رواج دارد كه همگی مخالف با معنی مشروطه می باشند و این است دستههای انبوهی آشكارا دشمنی می كنند و زمختی می نمایند. دستههای انبوهی در این كشور زندگی میكنند ولی همیشه بدخواه آن می باشند.
این است می گویم: نخست باید معنی درست مشروطه را در میان توده رواج داد و همه مردم را چه مرد و چه زن، و چه باسواد و چه بی سواد، و چه روستایی و چه شهری، از آن آگاه گردانید.
دوم باید با عقیدههای متضاد نبرد كرد و آن ها از دل ها بیرون ساخت تا بدین سان هر كسی علاقه مند به این معنی گردد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
تاریخ از دیدگاه نو
|
|