اثر تكنولوژى برجهان بينى
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[02 Aug 2004]
[ رضا كريمى]
تكنولوژى از موضوعاتى است كه داراى شاخصه هاى منحصر به فردى در ميان موضوعات اجتماعى است. يكى از اين شاخصه ها اين است كه اين موضوع با وجود اينكه توجه تحقيقاتى زيادى را به خود معطوف كرده و اين تحقيقات دستاوردهاى زيادى نيز داشته ولى ابهام حول آن نيز زياد است. يكى از اين ابهامات در حوزه رابطه ميان تحولات تكنولوژيك و تحولات فرهنگى است كه در دل اين موضوع رابطه تحولات تكنولوژيك و تحولات در جهان بينى افراد از جايگاه ويژه اى برخوردار است.
به خصوص در جامعه ما به چند دليل توجه پژوهشگران به آن مى تواند ثمرات قابل توجهى داشته باشد: ۱- اهميت كانونى مذهب در تحولات سياسى و اجتماعى كشور. ۲- بحث ها در اين حوزه بيش از اينكه با ديدگاهى علمى همراه باشد و پيامدها در جهت گام هاى مثبت بررسى شود با هياهوى سياسى و متأثر از ديدگاه هاى گروهى بوده است. ۳- با اينكه در چند دهه اخير موضوع مذهب در كانون توجه مراكز فرهنگى بوده ولى به موضوع اخير عنايت زيادى نشده است. در اينجا قصد بر اين نيست كه مطالعه اى جامع و مرجع در اين خصوص انجام شود ولى همين كه بتواند اهميت اين موضوع را گوشزد سازد به هدف خود نايل گرديده است.
در تفكرات اجتماعى رابطه مقوله تكنولوژى با مقولات ديگر اجتماعى منازعات زيادى را برانگيخته است. متفكرانى كه در بعد تغييرات اجتماعى فعاليت كرده اند بيشتر به اين امر پرداخته اند. ماركسيست ها و بسيارى از نئوماركسيست ها از آنجا كه تحول در حوزه اقتصادى را براى تغيير در حوزه هاى ديگر مهم و كليدى به حساب مى آورند از تكنولوژى نيز به عنوان عاملى با اهميت در تحول فكرى و فرهنگى ياد مى كنند. از نظر اينها آگاهى _ كه جهان بينى بخشى از آن به حساب مى آيد - محصول عمل انسان در تاريخ است نه اينكه بالعكس آگاهى به وجود آيد و در پس آن و براساس آن واقعيت ساخته شود.
البته ماركس خود تكنولوژى را نيز عاملى مى داند كه تحول در آن به عوامل ديگرى برمى گردد. متفكران جديدتر نيز با وجودى كه عقيده فوق را به عنوان اينكه بيش از اندازه به اقتصاد اهميت داده و نقش عوامل ديگر را ناديده گرفته است مورد انتقاد قرار مى دهند، ولى در اهميت تحولات تكنولوژيك در تحول در حوزه هاى ديگر زندگى كمتر ترديد مى كنند. مانهايم، پارسونز و گيدنز از جمله اين متفكران هستند.
بسيارى از عوام نيز بدون اينكه به مبناى نظرى خاص يا با اهميتى متكى باشند بر اين نظر صحه مى گذارند. «مگر مى شود كسى كه پشت كامپيوتر مى نشيند مثل كسى فكر كند كه صبح تا شب بيل مى زند»، «انسان مغز اتم را شكافته است و ما هنوز داريم اين طور فكر مى كنيم»... به اين دليل مى گوييم كه اين صحبت ها بدون مبناى نظرى است كه براى مثال اگر از يكى از آنها پرسيده شود كه چه رابطه اى ميان شكافتن اتم در كشورهاى پيشرفته و اين است كه ما نبايد نسبت به يك سنت يا رسم اجتماعى اينگونه فكر كنيم؟
اعتراف خواهد كرد كه به اين مسئله فكر نكرده است و شايد جواب قانع كننده اى نيز در اين رابطه از او نشنويم. ولى بايد اينجا بگوييم كه شايد آنها به صورت شهودى و يا ناشى از تجربيات زندگى روزمره به اين نتيجه رسيده اند ولى تا حدود زيادى نيز درست استنباط كرده اند.
تكنولوژى و جهان بينى دو حوزه ظاهراً جدا از يك زندگى واحد هستند. رفتارها و تفكراتى كه در اين دو حوزه اتفاق مى افتد با اهداف و تأثيراتى مختلف هستند ولى فرد به عنوان كنشگر و بازيگر هر دو حوزه، اين دو را به يكديگر وصل مى كند. انسان در حوزه هاى مختلف زندگى اش تجربيات مختلفى داشته و در هر كدام از آنها ناچار است به روش خاصى رفتار كند. اين تجربيات و روش ها به شكل ظريفى با يكديگر ارتباط دارند و به صورت متقابل بر يكديگر تأثير وارد مى كنند. بعضى متفكران كشورمان از اين نكته غافل نمانده اند.
براى مثال جلال آل احمد در يكى از نوشته هايش ميان استفاده از اتومبيل و اعتقاد به نظر زخم به اين شكل ارتباط برقرار كرده كه كار با اتومبيل باعث مى شود به تدريج اعتقاد به نظر زخم سست شود: «مرد بدوى به شهر آمده و به خدمت ماشين كمر بسته با همه كندى ذهنش و با همه قضا و قدرى بودنش بايد پا به پاى ماشين بدود و پا به پاى او عكس العمل نشان دهد. اين مرد استخاره كننده حالا با ماشين سروكار دارد كه نه از تقدير چيزى مى فهمد و نه به خاطر گوسفند قربانى هر ماهه او ترمزش زودتر مى جنبد يا موتورش كندتر مى شود. اين است كه وقتى قربانى هر ماهه اش فايده اى نبخشيد و هى تصادف كرد يكهو طاقتش تمام مى شود و مى زند زير همه چيز و جانى از آب در مى آيد يا هرهرى يا نان به نرخ روز خور.»
اين برداشت اگر چه در برگيرنده واقعياتى است ولى چندان قوى تر از برداشتى عاميانه در اين رابطه نيست. چون به جاى اينكه مسير دقيق تأثيرگذارى عوامل بر يكديگر را شناسايى كرده و به نتايج كلى برسد نتيجه گيرى اين چنينى فرد در رابطه با آن اعتقاد را اينگونه فرض گرفته است. بهتر است كه براى بررسى اثرگذارى تكنولوژيك بر جهان بينى ابتدا از خود بپرسيم كه تكنولوژى داراى چه ماهيتى است كه اينگونه تأثيراتى در بردارد؟
در واقع تحولات تكنولوژيك نتيجه گيرى هاى كلانى را باعث مى شوند كه با تعميم يافتن آنها به حوزه هاى جزيى تر عقايد، شاهد تحول خواهيم بود. براى مثال فرد زمانى كه به دليل رابطه مستمر با وسايل مدرن به اين سمت مى رود كه در همان حوزه كارى اش به صورت عقلايى و محاسبه گرانه فكر كرده و اقدام به تصميم گيرى كند، اين امر باعث مى شود كه به راحتى در جهان بينى اش متقاعد نشود.
اعتقاد به هر مقوله اى هر اندازه هم كه براساس عادت صورت گيرد باز هم ميزانى از استدلال ها و توجيهات و احساسات را پشت سر خود دارد. اگر تجربيات تازه منجر به تضعيف آن پشتوانه هاى استدلالى يا از ميان رفتن آن احساسات شود شايد در كوتاه مدت شاهد فروپاشى آن نباشيم ولى در بلندمدت در اضمحلال آن تأثيرگذار خواهد بود.
در مجموع تكنولوژى داراى تأثيراتى در جهان بينى است كه به واسطه آن بر نهادهاى اجتماعى تأثيرگذار است. بعضى از مهمترين اين تأثيرات به شرح ذيلند:
۱- از ميان بردن يا تضعيف احساس حيرت در برابر جهان؛ ۲- معطوف كردن توجه و احساس حيرت از طبيعت به خود انسان؛ ۳- وحشت زدايى از جهان؛ ۴- قانونمند نمايى.
ماكس وبر جامعه شناس آلمانى بر عامل اول تأكيد زيادى دارد. از نظر وى گسترش عقلانيت مدرن كه مبناى پيشرفت سرمايه دارى است باعث افسون زدايى (disenchantment) از جهان خواهد شد و در واقع پيشرفت عقلانيت جديد هدفى جز اين ندارد. يعنى اين هدف كه جهان را خالى از هرگونه شگفتى و رمز و راز كند و دانش ابزارى را جايگزين آن سازد. براى مثال ساخت عينك در قرن سيزده و به دنبال آن اختراع و تكامل ميكروسكوپ و تلسكوپ در قرون بعد باعث پيشرفت دانش بشرى در زيست شناسى و نجوم شدند. بشر بيش از گذشته پى برد كه جهاز داخلى انسان و ديگر حيوانات و ستارگان آسمان كه براى او مايه حيرت و شگفتى بوده اند قابل شناسايى و قابل پيش بينى هستند.
انسان قبل از اينكه در سال ۱۸۲۸ فردريش وهلر به ساخت ماده عالى در آزمايشگاه نايل شود، مواد تشكيل دهنده كالبد موجودات زنده را «ماده عالى» نامگذارى كرد. يعنى ماده اى كه تفاوت ماهوى با مواد ديگر تشكيل دهنده جهان دارد. اما اين كشف باعث شد كه افسون در اين حوزه زدوده شود. هزاران سال بشريت به واسطه ترسى كه از صاعقه و توفان داشته براى او مايه توليد اوهام بوده است.
پيشرفت تكنولوژى آزمايشگاهى و كنترل اين رخدادهاى طبيعى باعث شد شگفتى و اسرارآميز بودن از آنها رخت بسته يا به حداقل برسد. البته ممكن است در مقابل استدلال شود كه پيشرفت علم و تكنولوژى بيش از پيش باعث كشف پيچيدگى و رمز و رازخيزى موجودات و كل سيستم جهان شود. مثلاً پيشرفت هاى علم نجوم باعث كشف بيش از پيش وسعت جهان و شگفتى از عظمت آن شد.
اين امر صحت دارد ولى شاخصه با اهميت در اين رابطه اين است كه انسان از اين به بعد توجه را از طبيعت به سمت خود معطوف كرد و اعتقاد به توانايى بشر بيش از عظمت جهان بيرونى مورد دقت قرار گرفت. اين امر در مورد بعدى، يعنى معطوف ساختن توجه از طبيعت به انسان مستتر است. تا پيش از تحولات رنسانس آنچه كه توجه انسان را به خود جلب كرده بود طبيعت و ماوراى طبيعت و اسرار آن بود ولى موج انسانگرايى اين توجه را بر انسان و توانايى نامحدود او در شناخت جهان متمركز كرد. يعنى اگر چه جهان، بزرگ و امورش شگفت آور است ولى انسان به عنوان ادراك كننده اين امور مركزيت دارد.
با اذعان به اين امر و مفروض گرفتن اين امر است كه بشر در تلاشى پيوسته سعى كرده با پيشرفت علم و تكنولوژى مشكلاتى را كه طبيعت مقابلش قرار داده اند از سر راه بردارد. پيشرفت ارتباطات سريع السير و آسان با استفاده از قطار، اتومبيل، تلگراف، تلفن، هواپيما، اينترنت و غيره جهان را هر چه كوچك تر و طاقت فرسايى و محدود كنندگى اش را به حداقل رسانده است. اين امر بر بسيارى از عقايد و نهادهاى اجتماعى و در نتيجه مناسبات قدرت ميان آنها تأثير گذاشته است.
|||||||||||||||||||||||||||||
مورد ديگر تأثيرگذارى تكنولوژى، وحشت زدايى از جهان است. موارد ديگر عمدتاً برآيند علم و دانش به همراه يكديگر بودند ولى اين مورد به صورت مشخص تر از تكنولوژى تأثير پذيرفته است. جهانى را تصور كنيد كه انسان در هزار سال پيش در آن زندگى مى كرده است. جهانى كه فقط روشنايى آتش ناشى از سوختن هيزم روشنايى دهنده شب هايش بوده اند. خود آتشى كه آنقدر انسان اين دوره به آن نياز داشته، برايش حياتى بوده و هر روز با آن سروكار داشته برايش مملو از اسرار و رموز بوده است. بى جهت نيست كه آتش در تاريخ بيشتر اقوام باستانى از پديده هاى مقدس به شمار مى رفته و خاكستر به عنوان باقى مانده و توليد شده از آتش در بسيارى از مناطق كشور ما داراى جنبه هاى فرامعمول بوده و عقايد خرافى مختلفى در رابطه با آن ايجاد شده است.
براى نمونه زن حامله را از عبور كردن از روى آن منع مى كرده اند. انسان اين زمان بيشتر حيوانات را نمى شناخته و حتى صداى حيوانات و باد به هنگام شبانگاهان را بانگ ارواح به شمار مى آورده است. طبيعى است كه در اين وضعيت بشر از هر پديده مرموز و مجهولى وحشت داشته باشد. حالا تصور ايجاد شده اينچنينى را با تصور امروز مورد مقايسه قرار دهيد، جهانى كه شعله هاى آتش را با كمترين خطر و ايمنى، در هر خانه اى در مهار و كنترل بشرى قرارداده است.
روشنايى لامپ هاى الكتريكى تاريكى شب را همچون روز زيبا كرده و لحظاتش را در حيطه كنترل انسانى درآورده است... و طبيعى است كه بشرى كه اينقدر آتش برايش معمول و روزمره شده ديگر اعتقادش به اين موارد از بين رفته يا كمرنگ شده است. اين تحولى است كه از رسالت تكنولوژى در وحشت زدايى مد نظر است.مورد با اهميت بعدى اثر تكنولوژى بر نگرش قانونمند نسبت به امور جهان است. تكنولوژى در هر حوزه اى كه انسان با آن سروكار دارد به نگرش قانونمند در افرادى كه با آن تكنولوژى سروكار دارند، كمك مى كند. اين مسئله به ويژه در رابطه با فهم ماهيت آثار تكنولوژى در جوامع جهان سوم از اهميت بالايى برخوردار است.
كشاورزى كه فقط به وسيله ابزارهاى قديمى امور زراعى را انجام مى دهد، ميزان محصولش به عواملى بستگى دارد كه تا حدود زيادى از كنترل و دخل و تصرف او خارج اند ولى زمانى كه تراكتور تبديل به ابزار زندگى روزمره او مى شود، ميزان موفقيت او در استفاده از تراكتور بيشتر بستگى به قانونمند فكر كردن و برخورد عقلايى او با آن وسيله دارد. غيرممكن است كه استفاده از اين تكنولوژى در روش نگريستن او به جهان يا همان جهان بينى تاثيرى نداشته باشد. او بى اختيار عقلانيتى را كه در يك حوزه از زندگى او به وجود آمده به حوزه هاى ديگر زندگى اش تعميم مى دهد.
براى مثال جامعه اين ايده را به او داده كه در صورت عطسه كردن مدتى درنگ كرده و بعد كارهايش را دنبال كند. تا اين زمان او از اين الگو تبعيت كرده و شايد اصلاً به ميزان عقلايى بودنش نيز فكر نكرده باشد ولى بعد از اين حتى اگر به ادامه تبعيتش نيز ادامه دهد در او ترديدهايى در رابطه با منطقى بودن آن ايجاد مى شود.
• ماهيت پنهانى اثرات تكنولوژى بر نهادهاى اجتماعى
تكنولوژى از موثرترين و در عين حال پاكدست ترين عوامل تحول زا در جامعه به حساب مى آيد. نقش زيركانه اى كه اين عامل ايفا مى كند در بيشتر موارد بر بازيگران نهادهاى اجتماعى پوشيده مى ماند. براى مثال در قرون اوليه رنسانس، تبعيت از افكار ارسطو و افلاطون و نويسندگان ديگرى كه ملحد فرض مى شدند، احساس خطر زيادى در روحانيون مسيحى به وجود آورده بود ولى آن فردى كه براى خودكار كردن وسايل نساجى تلاش مى كرد حتى ممكن بود مورد تشويق نيز قرار گيرد. در حالى كه شايد اثرات دومى بيشتر نيز بوده باشد. به علت ماهيت كاربرد وسيع و عاميانه محصولات تكنولوژيك، عقلانيتى كه به واسطه آنها ايجاد مى شود در سطح وسيع ترى داراى اثرگذارى هستند تا كتبى كه روشنفكران له يا عليه عقايد خاصى منتشر مى كنند.
نظر افراطى اى نيست اگر بپذيريم كه تا اندازه زيادى، محيطى كه روشنفكران براى ترويج افكار خاص خود يافته اند نتيجه اثراتى است كه بر اثر شيوع استفاده از تكنولوژى مدرن و محصولات علمى در حوزه هاى ديگر _ براى مثال در فيزيك يا شيمى _ ايجاد شده است. اين امكان وجود دارد كه هيچ نهاد اجتماعى اى در برابر استفاده عمومى از ماشين لباسشويى، اتومبيل، چرخ خياطى و كامپيوتر موضع نگيرد ولى فردى كه عقايد قسمتى از افراد جامعه را به صورت مستقيم و صريح زير سئوال مى برد به سرعت مورد تخطئه قرار گرفته و به اشكال مختلف توسط مناديان آن عقايد مورد مجازات قرار گيرد.
حتى خود يك فرد معمولاً از اينكه در معرض افكارى قرار گيرد كه قسمتى از جهان بينى او را مورد ترديد قرار دهند اجتناب مى كند ولى به راحتى خود را متقاعد به استفاده از دستاوردهاى جديد تكنولوژى مى كند؛ غافل از اينكه بر اثر آن ممكن است در بعضى افكارش ترديد به خود راه دهد. البته لازم به توضيح است كه لزوماً اين تاثير آنى و فورى نيست و چه بسا مدت زيادى طول بكشد تا اثرگذارى مشخص شود. فردى كه به فالگيرى و جادو معتقد است ممكن است مدت زيادى در زندگى شخصى اش از وسايل جديد نيز استفاده كند و در آن عقايد ترديدى روا ندارد ولى تاثيرگذارى اين عوامل به تدريج انباشته شده و روزى به تحول در آنها خواهد انجاميد. به ويژه در سنين جوانى و نوجوانى كه ذهن فرد براى پذيرش تغييرات آماده تر است، اين امر ممكن است زودتر اتفاق بيفتد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
آیندهنگری و سیاست
|
|