Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


امنیت ملی در دهه سوم سده بیست و یکم

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[29 Jan 2023]   [ فرهاد یزدی]

بخش نخست

– بیست و نهم ژانویه 2023

جهان امروز در دست یابی به دانش در بالاترین اندازه در تاریخ خود رسیده است. بر پایه این دست آورد توانسته بر دشمن دیرینه خود یعنی بی غذایی غلبه کند. اگر هنوز نقاط و افرادی در جهان وجود دارند که گرسنه هستند، عامل آن در تقسیم است و نه تولید. در این مورد باید گفت، شرط نخست شکوفایی ملت و رشد اقتصادی کشور و حتا در جهان، برخورداری از امنیت ملی در مقایسه با شرایط منطقه و جهان است. یا به سخن دیگر، شرایطی که با حساب احتمالات، و نه یقین، دستکم پایین ترین تضمین ثبات برای کشور و ملت وجود داشته باشد، تا بتواند به سوی هدف های ملی و از آن میان توسعه انسانی و اقتصادی در درازمدت حرکت کند. به احتمال، بیش تر جنگ ها در درازای تاریخ و به ویژه در دوران اخیر با انگیزه امنیت ملی، چه واقعی و چه توهمی، آغاز گردیده است. البته جاه طلبی، فتح سرزمین و ایجاد امپراتوری و دست رسی به ثروت همراه با برده داری از عوامل دیگر نیز می باشند که در پیش ترها آشکارتر بودند تا دوران کنونی. حتا در سده بیست و یکم که تا مقدار زیادی مفهوم پیروزی، شکست، منافع ملی و ایجاد امپراتوری، دستخوش دگرگونی تاریخی گردیده است، هنوز هم جنگ های انتخابی یعنی جنگ هایی که تحمیل نشده باشد مانند حمله روسیه به اوکراین، زیر عنوان امنیت، بازهم چه واقعی و چه توهمی، شکل می گیرند. از یاد نبریم که پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 آمریکا تحت این عنوان به افغانستان حمله نظامی کرد و سپس به بهانه تلاش صدام حسین به دستیابی به جنگ افزار هسته ای که می توانست تهدیدی بر امنیت آن کشور در آینده بدل گردد، به خاک آن کشور نیز حمله برد.
بالاترین تهدید بر امنیت ملی که می تواند ثبات را به طور کلی دگرگون کند، جنگ خارجی است. به عنوان یک اصل، جنگ باید هدف داشته باشد. یعنی جنگ به خاطر جنگ، شاید تنها درمیان قبایل آسیای مرکزی در سال های بسیار پیشین وجود داشت و بس. جنگ وسیله نهایی و پر هزینه ترین راه، برای رسیدن به هدف است. به ویژه پس از جنگ دوم جهانی و دست رسی بشر به جنگ افزار هسته ای، کشورها با احتیاط بیش تر و هیجان کم تر، با مساله جنگ برخورد می کنند. جنگ افزار هسته ای که قدرت تخریبی غیرقابل باور با خود همراه آورد، تاکنون نشان داده که نه تنها عامل بازدارنده در برابر تجاوز ابر قدرت ها بوده بلکه بدل به عامل اصلی در پیش گیری از جنگ مستقیم میان آن کشورها گردیده است. در اروپا که دستکم از سده هژدهم تا پایان جنگ دوم جهانی، مرکز ایجاد جنگ های فراگیر بوده است، بخاطر این جنگ افزار و استواری دمکراسی قابل قبول، دستکم در اروپای باختری، جنگ ها از حد ناحیه ای و میان گروه های مذهبی و نژادی بالاتر نرفت.
درتمامی این دوران، در حالی که ابر قدرت ها به توان تسلیحاتی خود به طور دایم می افزودند و در واقع صلح مسلح برقرار بود، جنگ در نواحی گوناگون در جهان چه به صورت جنگ های داخلی (لبنان، عراق، سوریه، یمن، افغانستان)، نیابتی (یمن، عراق، سوریه)، جنگ های مذهبی و نژادی (بالکان) و یا میان کشورها (ایران و عراق)، با مداخله و اثر گذاری تمامی همسایگان، قدرت های منطقه ای و ابر قدرت ها در جریان بود. پاره ای از این جنگ ها که گسترده و در دراز مدت ادامه داشت، با وجود دخالت مستقیم و موثر ابر قدرت ها، به درگیری هسته ای منجر نشد. در این درگیری های نظامی یکی از طرفین می توانست از ابر قدرت ها باشد (مانند جنگ ویتنام، حمله شوروی به افغانستان و اشغال کشور، حمله و اشغال سرزمین وسیله آمریکا به افغانستان و عراق، یا حمله روسیه به اوکراین) اما تا هنگامی که این برخوردها را می شد محدود کرد، جنگ هسته ای و فراگیر در نگرفت.
شاید هیچ کشوری در جهان به اندازه چین از نظم جهانی که هزینه آن را دیگر قدرت ها پرداخت کرده اند، بهرمند نشده است. در سایه چنین نظمی، در کم تر از دو نسل، چین از یکی از نادارترین کشور های جهان، در آستانه بدل شدن به بزرگ ترین اقتصادی جهان، می باشد. بنا به تجربه تاریخی، دستکم در اروپا، هر قدرت نوظهور اقتصادی – نظامی برای پیدا کردن مکانی در میان قدرت های تثبیت شده، از جنگ استفاده کرده است. تنها چین در این میان استثنا بوده است که بدون جنگیدن با نظم موجود، بلکه با استفاده از آن به هدف های بالایی دست یافته است. با بهره برداری از آزادی بازرگانی میان کشورهای جهان و سیلان به نسبت آزاد سرمایه میان اقتصادهای گوناگون، به چنین دست آوردی نایل شد.
نوشته زیر تلاشی است برای ترسیم وضعیت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان در دهه سوم سده بیست و یک و تاثیر آن بر تحولات ایران. پاره ای از مطالب گفته شده در مواردی در گذشته مطرح شده و برای خواننده تکراری می تواند باشد.
با در نظر گرفتن تاثیر شگرف جنگ بر زندگی بشر،باید با این مطلب آغاز کنیم.
جنگ - نظم کنونی جهان و تا آینده قابل دید، برمبنای نهادهای بنا شده و توازن قدرت در جهان، در پس از جنگ نخست و دوم جهانی ایجاد شد. از این رو نیاز به بررسی در این مورد دارد. همزمان، نظرات دمکراسی، اقتصاد باز و حقوق بشر، در غرب هوادران جدی و رو به افزایش پیدا کرد. می توان گفت که آمریکا، انگلستان و فرانسه در غرب، در آستانه جنگ نخست جهانی، کشورهای لیبرال دمکرات بودند. روسیه، پروس و اتریش همچنان بر اصول سلطنتی، اداره می شدند. جنگ نخست جهانی با شرکت کشورهای اروپایی و سپس آمریکا، در اروپا در گرفت که به مدت چهار سال ادامه داشت. بسیاری شرکت آمریکا در جنگ جهانی نخست را برای حفظ سیستم لیبرال دمکراسی می دانند. آنان بر این نظر هستند که امنیت آمریکا هیچگاه در خطر نبوده است و از این رو شرکت در جنگ از روی اختیار انجام گرفت و نه اجبار. گرچه پس از جنگ، دمکراسی در اروپا قوی تر شد به ویژه در آلمان که به نیروی برتر اقتصادی و نظامی اروپا بدل شده بود، و نهادهای جهانی برای پیش گیری از جنگ، بیش تر بنا به نظرات ویلسون ایجاد گردید، دو دگرگونی امکان حفظ صلح را به شدت سست نمود. ایجاد شوروی و ایجاد رایش سوم در آلمان. نازیسم که از راه دمکراسی به قدرت رسید، به سرعت تمامی نهادهای دمکراتیک را از میان برداشت و با گسترش سریع اقتصاد و توان نظامی به قدرت نخست در اروپا بدل گشت. باید توجه داشت که هم کمونیسم و هم نازیسم از هواداران خود خواستار بودند که حال را بخاطر آینده درخشان فدا کنند. جهان گشایی نهفته در نازیسم، اروپا را در سال 1939 به جنگ کشید که در آن فرانسه، انگلستان و آلمان قدرت های نخست بودند که با پیوستن ژاپن و پس از مدتی وسیله ی شوروی و آمریکا به خونین ترین و گسترده ترین جنگ ( به طور تقریب تمامی جهان، گرچه در همه موارد به طور مستقیم نبود) در تاریخ بشر بدل شد.
دگرگونی اساسی در ارزیابی جنگ، در پایان جنگ جهانی دوم، با دو انفجار هسته ای بر روی ژاپن رخ داد. پیدایش این جنگ افزار و دسترسی شوروی به آن، امکان درگیری نظامی میان قدرت های بزرگ را به شدت کاهش داد. توان تخریب این جنگ افزار به اندازه ای بالا بود که براثر آن، در صورت درگیری جنگ فراگیر، هم حمله کننده و هم مدافع، نابودی کامل سرزمین خود را شاهد می بودند. از 1945 پایان جنگ تاکنون، جهان شاهد درگیری مستقیم ابر قدرت ها که تعداد آنان پس از جنگ کاهش یافت، نبودند. جنگ جهانی دوم که پای آمریکا را به مداخله مستقیم در اروپا یک بار دیگر باز کرد، با شکست ژاپن و آلمان نازی، آن کشور را به قدرت نخست جهان بدل کرد. بازهم ورود آمریکا به جنگ، دستکم در جبهه اروپا اختیاری بود و نه اجباری. بسیاری براین نظر هستند که امنیت آمریکا با تهدید جدی از سوی آلمان مواجه نبود. بنا به این نظر، ورود باردیگر آمریکا به جبهه اروپا برای پاسداری از دمکراسی لیبرالی انجام گرفت.
شوروی نیز با فتوحاتی که در اروپای خاوری به دست آورد و سپس بدل شدن چین به کمونیسم، به دیگر ابر قدرت جهان بدل گشت. یک سوی جهان کشورهای ثروتمند غرب قرار گرفتند که وسیله بازار آزاد و دمکراسی بهم گره خورده بودند. این بخش از جهان با رشد اقتصادی، داد و ستد آزاد، حقوق بشر و امید به زندگی برخوردار بود. این بدان معنا نیست که این بخش با بحران روبرو نبود. اما بحران های غرب بخاطر مکانیسم اصلاح موجود در نظام، به اندازه شدید نبودند که از پای درآیند. در بخش دیگر جهان که به قول چرچیل پرده آهنین به دور آن کشیده شده بود، دیکتاتوری پرولتاریا و اقتصاد دولتی که در درازمدت نتوانست، رشد متعادل اقتصادی را همراه آورد، حکمفرمایی می کرد. باقیمانده کشورهای جهان با نظام های گوناگون، یا بنسبت جذب یکی از اردوگاه یا بنا به منافع و بیش از آن میل خودکامه های حاکم، به تعامل با ابر قدرت ها مشغول بودند. منطق زمان چنین حکم می کرد که دست آورد یکی از رقبا، به طور حتم باخت طرف مقابل می باشد (zero sum) از این رو، هریک از ابر قدرت ها در منطقه نفوذ خود با آزادی عمل بیش تر از قوانین جهانی عمل می کردند. همزمان چند کشور توانسته بودند با رهایی بیش تر از رقابت ابر قدرت ها به سود کشور خود استفاده نمایند. یا بنا به منافع و بیش از آن، میل دیکتاتورهای حاکم، به تعامل با ابر قدرت ها مشغول بودند.
دگرگونی اساسی دیگر که می توان آن را نتیجه مستقیم جنگ دوم دانست، فروپاشی استعمار و ایجاد کشورهای مستقل در بسیاری از نقاط زیر سلطه در جهان و به ویژه آفریقا، گردید. هندوستان با جمعیت 350 میلیون نفر توانست از انگلستان 50 میلیونی استقلال یابد و سپس به دوقسمت هندوستان و پاکستان (بر مبنای مذهب) و در نهایت پاکستان نیز به دو بخش تقسیم شد.
دوران دراز جنگ سرد با وجود تقسیم جهان میان شوروی و آمریکا در کنفرانس یالتا، درست پس از تسلیم آلمان نازی و ژاپن آغاز گردید که تا فروپاشی دیوار برلین و سقوط شوروی ادامه یافت.
قدرت
پایه های قدرت و سبب پیروزی غرب در جنگ سرد را چه گونه می توانیم توجیه کنیم؟ قدرت یعنی توان اثر گذاری بر روند وقایع در منطقه و در جهان. حال باید روشن کنیم که چه عواملی تعیین کننده اصلی قدرت و به ویژه در رابطه با جنگ هستند.
قدرت را می توان به دو بخش سخت و نرم تقسیم کرد.
قدرت نرم ایدئولوژی حاکم و فرهنگ آن کشور می باشد. از این رو این قدرت می تواند بر قدرت کل افزوده و یا از آن بکاهد. کمونیسم (قدرت نرم جهانی) و نازیسم (قدرت نرم کشورهای ویژه) پس از قدرت گیری، به رقابت با دمکراسی پرداختند. گرچه هر دو ایدئولوژی توانستند در سرزمین های دیگر در کوتاه مدت، هواداران فراوان (به ویژه کمونیسم) کسب کنند، نخست نازیسم با شکست در جنگ و روشن شدن جنایات آن و سپس کمونیسم با جنایات و خفقانی که به وجود آورد، گیرایی خود را هم در داخل و هم در خارج از کشور از دست داد. از این رو قدرت نرم را می توان جاذبه جلب تودها در داخل و خارج سرزمین تعریف کرد. دوران سلطنت کورش، دوران طلایی قدرت نرم ایران بود. یعنی دورانی که حقوق و آزادی های فردی نه تنها برای ایرانیان بلکه برای مردمان دیگر کشورها نیز اعتبار داشت. از این رو فرهنگ حاکم بر ایران مورد استقبال کشورهای دیگر نیز بود. قدرت نرم می تواند بیش از و یا کم تر از قدرت سخت کشور باشد. قدرت نرم در داخل کشور را می توان، همبستگی ملی نامید که در درازای زمان میان ملت قوام گرفته است. بازهم می توان گفت که دمکراسی که بیش از دیگر نظام های سیاسی، بازتاب نظرات ملت می باشد، در درازمدت مهم ترین عامل تقویت همبستگی ملی است. کوتاه سخن اینکه در درازمدت، قدرت، تنها و تنها می تواند وسیله ملت متبلور گردد.
اهمیت دمکراسی در بحث ما بخاطر وجود مکانیسم خودکار اصلاح در داخل سیستم است که به ملت اجازه می دهد که در فواصل معین اشتباه در گزینش پیشین را بدون درگیری و شورش اصلاح کند. چون ردوبدل شدن نظرات و عقاید به طور دایم در این رژیم وجود دارد، امکان جنگ داخلی و همچنین جنگ خارجی با وجود دمکراسی به شدت کاهش می یابد. باید توجه کرد که دمکراسی یکی از راه های گزینش رهبران کشور می باشد. از این رو دمکراسی امری مطلق نیست و نیاز به اصلاح، پاسداری و حفاظت دایم دارد. دمکراسی به معنای حاکمیت ملت است. به سخن دیگر، تنها ملت شایستگی گزینش رهبران و آینده خود را دارد. دمکراسی مطلق وجود ندارد و امری نسبی و دارای مسایل بسیار است. از این رو از واژه دمکراسی قابل قبول استنفاده می شود. برای پیش گیری از دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت، دمکراسی لیبرال در درازای زمان در غرب شکل گرفت. این نظام حقوق همه افراد و از آن میان اقلیت و رواداری در جامعه را تضمین می کند. با وجودی که دمکراسی دارای مسایل و کمبودهای بسیار است، اما در مقایسه با نظام های دیگر در درازای تاریخ ثابت کرده که برای ملت و توده کم خطرناک ترین نظام حکومتی می باشد. در دمکراسی، حکومت بنده ملت است و نه ملت بنده خسرو. دمکراسی، اقتصاد بر پایه بازار را همراه خود می آورد. از این رو در بطن خود، نابرابری ثروت در تولید و توزیع را ارایه می دهد. در دمکراسی تمامی ملت در همه دوران نمی توانند از وضع موجود خشنود باشند. اما کم ترین تعداد ناراضی در هر زمان وجود دارد. کندی تصمیم گیری و اجرا، از دیگر اشکالات در دمکراسی است. همبستگی ملی قابل قبول و در درازمدت تنها در پناه چنین سازوکاری می تواند تامین گردد.
تاکنون جنگ های متعدد میان حکومت های خودکامه با یکدیگر و جنگ میان دمکراسی با حکومت خودکامه درگرفته است. اما هنوز جنگ فراگیر میان دو کشور دمکرات تجربه نشده است. از این رو امید می رود که با پراکش هرچه بیش تر دمکراسی در جهان، به طور خود کار از تعداد و ابعاد جنگ کاسته شود.
غرب در معنای فرهنگی آن، یعنی کشورهایی که به دمکراسی قابل قبول دست یافته اند، همزمان در سایه اقتصاد بازار به سطح زندگی بالاتر نیز دست یافتند، اولویت نخست آنان پرهیز از جنگ فراگیر می باشد که می تواند تمام دست آوردهای چند سد ساله گذشته را از میان بر دارد. می توان از آمریکای شمالی، اروپای غربی، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، نیوزیلند و سنگاپور به عنوان کانون این اتحاد نام برد. البته در این اتحاد کشورهای دیگر نیز گرچه نه در کانون بلکه در حاشیه گنجانده شده اند: مکزیک، شیلی، برزیل، کستاریکا در آمریکای لاتین، با درجات مختلف کشورهای اروپای خاوری آزاد شده از شوروی سابق، اسرائیل، تایوان، تا اندازه ای هند. چسب اتصال کننده این کشورهای دمکراسی لیبرالی و اقتصاد آزاد می باشد. هرچه این دو عامل در داخل کشور توانمندتر باشند، تعین کننده مکان آنان در کانون و یا حاشیه، در چنین اتحادی می باشد. نظم برقرار در این اتحاد و دادوستد و تضمین راه های دریایی و بازرگانی جهانی، وسیله غرب و هزینه تضمین آن تا کنون تا مقدار زیاد بر دوش آمریکا بوده است. گرچه توان نسبی آمریکا در حال حاظر، کم تر از پایان جنگ جهانی بوده است، اما تا کنون جانشین جدی برای به عهده گرفتن چنین وظیفه ای دیده نشده است. البته آمریکا تلاش می کند تا آنجا که ممکن است بخشی از هزینه را به دیگر کشورها و به ویژه در منطقه، منتقل کند.
قدرت سخت: اقتصاد و توان نظامی.
یک نیروی نظامی توانا، به اقتصادی قوی نیاز دارد. تولید باید بیش از مصرف باشد تا بتواند هم سرمایه گذاری برای تولید بیش تر در آینده وهم هزینه ی نیروی نظامی که از دو بخش انسانی و تجهیزات تشکیل شده را بپردازد. ملت با نیروی انسانی و تولید خود و پرداخت مالیات، امکان ایجاد ارتش ملی را فراهم می آورد. پس از افول تدریجی اقتصاد در دوران پسین صفویه، افول نیروی نظامی ایران اجتناب ناپذیر بود. شوربختا که پس از این دوران، تلاش های نادر شاه و آغامحمد خان قاجار، چون بر پایه اقتصادی قوی بنا نشده بود، می تواند درخشش های لحظه ای فردی به حساب آید. این افراد با نبوغ فردی نظامی و اراده قوی، قادر به انجام کارهای مهم در مواقعی حساس گردیدند. نادر شاه با ثروتی که از هندوستان به دست آورد، بر این نظر بود که بتواند دست به ایجاد ارتش منظم حرفه ای زند. اما اقتصاد قوی برپایه صنعت که بتواند هزینه ی چنین نهادی را پرداخت کند، در ایران وجود نداشت. چنین وضعی، در دوران قاجار با شتاب رو به بدی گذاشت. جنگ ها، مانند گذشته با تجهیز نیروی عشایر انجام می گرفت و نشانی از جنگ های منظم و استفاده از فن آوری های نوین که هر روزه در اروپا شکل می گرفت، دیده نمی شد. البته باید به این وضعیت دخالت سیاسی امپراتوری های اروپایی را نیز افزود که در نهایت سبب، شکست های بزرگ نظامی و از دست رفتن بخش های بزرگی از سرزمین کشور گردد. در چنین شرایطی از ارتش ملی و حرفه ای نمی توانست، اثری وجود داشته باشد. این گفته بدان معنا نیست که بخش هایی از نیروی نظامی و به ویژه با وظیفه محافظت از پادشاه و نظام حاکم، نیروی حرفه ای و منظم نبودند. بخش کوچکی از نیروی جنگنده از افراد حرفه ای و منظم تشکیل شده بودند. اما بخش اصلی نیروی جنگنده از عشایر تامین می شد و تا مقدار زیاد تابع رهبران خود بودند. رضا شاه موسس ارتش مدرن ایران با تشکیلات ثابت و سلسله مراتب روشن، می باشد. او به درستی درک کرد که ارتش کارا بدون پشتیبانی اقتصادی قوی نمی تواند شکل گیرد و از این رو، او به ایجاد زیر نهادهای اقتصاد، دست زد.
اما در جهان غرب و سپس ژاپن، با افزایش تولید داخلی و سرازیر شدن سرمایه از دیگر نقاط به ویژه مستعمرات، ما شاهد افزایش نیروی نظامی می باشیم. با افول امپراتوری عثمانی، انگلستان، فرانسه، روسیه، اتریش و سپس پروس در اروپا و ایالات متحده و ژاپن به تنها دارندگان قدرت جنگی که می توانست دور از مرزهای خود دست به عملیات نظامی زنند، مبدل شدند. فرانسه روزگاری دارای بزرگ ترین قدرت اقتصادی و نظامی اروپا بود که بر اثر جاه طلبی های ناپلئون برای فرمانفرمایی بر سراسر اروپا، چنین مقامی را از دست داد (شباهت این وقایع با دوران هیتلر در آلمان بسیار نزدیک است). فرانسه، با وجودی که قدرت مطرح در جهان باقی ماند، اما هیچگاه دیگر نتوانست به مقام پیشین خود دست یابد. در حالی که ژاپن با شکست روسیه در جنگ 1905 قدرت نظامی خود را ثابت، این آمریکا بود که با استفاده از موقعیت جغرافیایی که دو اقیانوس اطلس و کبیر برای امنیت آن کشور ایجاد می کردند، به قدرت نخست اقتصادی و نظامی جهان بدل گردید.
قدرت سخت مجموعه تمامی امکانات کشور به صورت اقتصادی، نظامی (در بر گیرنده پایگاه ها و اتحادها) و توان سیاسی می باشد. سبب شکست شوروی در جنگ سرد بخاطر اقتصاد بود. پس از پایان جنگ هزینه نظامی آمریکا در سال 1945 از رقم 962.7 میلیارد دلار به رقم 133.7 میلیارد در سال 1947 کاهش یافت. در تمامی دوران جنگ سرد درسد هزینه های نظامی شوروی به تولید ناویژه ملی همیشه از آمریکا بسیار بزرگ تر بود. به عنوان نمونه این درسد برای آمریکا در سال 1960 برابر با 9.5% و برای شوروی برابر با 20% بود. در سال 1980 آمریکا 5% از تولید ناویژه ملی را صرف هزینه های نظامی و شوروی 15 تا 17% را هزینه کرد. ریگان هزینه نظامی آمریکا را افزایش داد و شوروی نیز به تاسی دست به همین امر زد که در نهایت ورشکستگی کشور را به وجود آورد.
توان اقتصادی از محاسبه تولید ناویژه ملی تعیین می گردد. در این رده بندی که صدر آن مدت ها در اختیار کشورهای غربی بود، دو پیشرفت شگفت انگیز چین و در سطح پایین تر هندوستان در سی سال گذشته به چشم می خورند. بر اثر اصلاحات اقتصادی در هندوستان و به ویژه در چین و محدود کردن هرچه بیش تر اقتصاد دولتی همراه با جمعیت بزرگ، امروزه تولید ناویژه چین پس از آمریکا در مقام دوم ایستاده است. می توان انتظار داشت که در دهه های آینده، هندوستان به مقام سوم در جهان یابد. البته از شتاب پیش رفت اقتصادی هم در چین و هم در هندوستان کاسته شده است. بخشی از سستی بخاطر خستگی ناشی از سال ها پیشرفت سریع و بخش دیگر آن بخاطر نیاز به اصلاحات داخلی و از آن میان سیاسی، به ویژه در چین می باشد. از این رو تا پایان دهه کنونی می توان انتظار داشت که رقابت اصلی همچنان میان چین و آمریکا ادامه یابد. هم اکنون باوجود توسعه شگفت انگیز چین در چند سال گذشته، سطح زندگی در مقایسه با غرب هنوز فاصله زیاد دارد.
آزادی بازرگانی و دادوستد همراه با حرکت بنسبت آزاد سرمایه و باز بودن بازارهای جهان غرب به روی کالاهای وارداتی، هندوستان، چین و دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی، را قادر به ایجاد معجزه اقتصادی نمودند. به سرعت اقیانوس اطلس مکان نخست در بازارگانی و دادوستد را به اقیانوس کبیر واگذار کرد. کشورهای، ساحلی به تولید کننده و صادر کننده بزرگ به کشورهای ثروتمند و همزمان بازرگانی میان خود بدل شدند. سرازیر شدن سرمایه از غرب و به ویژه آمریکا، نخست به ژاپن، کره جنوبی و تایوان و پس از آن به تمامی آن منطقه و به ویژه چین، سبب رشد سریع منطقه گردید. تنگه مالاکا در جوار سنگاپور و مالزی به یکی از شاهراه های دریایی جهان بدل گشت.
نیروی نظامی. سنجش نیروی نظامی، در مقایسه با توان اقتصادی، پیچیده تر است. یکی از راه ها، توان هسته ای کشور می باشد که دستکم، قوی ترین نیروی بازدارنده در برابر حمله دیگر قدرت های جهانی را تشکیل می دهد. اما، تاکنون جنگ هسته ای فراگیر در جهان صورت نگرفته و امکان تحقق آن ضعیف به نظر می رسد. دو نقطه خطرناک هسته ای پاکستان و کره شمالی هستند. در مورد کره شمالی، جهان در این امید بسر می برد که چین با نفوذی که در آن رژیم دارد، باید بتواند آن کشور را مهار نماید. زیرا چین با جمعیت بسیار زیاد و به ویژه در کرانه ها خاوری، به راحتی در تیررس جنگ افزار هسته ای کره شمالی قرار دارد. کره جنوبی و چین نزدیک ترین کشورها به کره شمالی هستند. ژاپن، پایگاه های آمریکا در منطقه و خاک اصلی آمریکا، از کره شمالی دورتر هستند و هدف قرار دادن آنان نیاز به موشک های دقیق دور پرداز با سرعت چند برابر صوت دارد که دستکم در مورد خاک آمریکا هنوز روشن نیست که تا چه اندازه این امر عملی می باشد. اما در هر حال، اگر چین بر نظام کره شمالی سلطه مطلق نداشته باشد، جهان با تهدید جدی روبروست. پاکستان که ارتش آن از نفوذ بالا در کشوربرخوردار است و هرگاه که لازم بوده حکومت را در دست می گیرد، برای منطقه و به ویژه ایران خطر نزدیک و دایم را ارایه می دهد. در صورت باج خواهی از کشورهای منطقه و به ویژه ایران، با تهدید استفاده از جنگ افزار هسته ای و حتا استفاده از آن، روشن نیست که هیچ نیرویی به یاری ایران خواهد شتافت یا خیر؟ که به احتمال دوم قوی تر است به ویژه اگر نظام اسلامی هنوز بر سرپا باشد.
باوجودی که آمریکا در جنگ دراز مدت در آسیای جنوب شرقی شرکت کرد و حتا در دوره ای 500 هزار نیروی نظامی در منطقه نگاه می داشت، اکنون کشورهای منطقه براثر قدرت یابی سریع چین از حضور آمریکا استقبال می کنند. تمامی کشورهای منطقه از هندوستان پرجمعیت گرفته تا فیلیپین تا کشورهای کم جمعیت تر مانند ویتنام، کامبوج و لائوس، از چین بنا به سابقه تاریخی وحشت دارند. این سرزمین ها که مورد ظلم ژاپن در جنگ دوم نیز قرار گرفته بودند، بسرعت به آن کشور و کره جنوبی نزدیک شده اند. اتحادیه آمریکا، ژاپن، کره جنوبی، تایوان، استرالیا و نیوزیلند، اتحاد ننوشته با کشور های آسیای جنوب شرقی برقرار کرده اند. در برابر چین همراه با کره شمالی، تهدیدی بر تمامی آن سرزمین ها و به ویژه سه متحد نزدیک آمریکا یعنی ژاپن، کره جنوبی و تایون، به طور دایم می باشد. البته نمی توان تصور کرد که چین در حال حاظر ژاپن و کره جنوبی و حتا تایوان که آن را بخشی از خاک خود می داند، آن سه کشور را تهدیدی جدی بر امنیت ملی خود بداند. چین سیاست حساسی را در پیش گرفته که از یک سو با آمریکا رقابت می کند و همزمان بر نیروی نظامی خود افزوده و جزایر مصنوعی ایجاد وآنها را بخشی از حریم دریایی و هوایی خود به حساب می آورد. یعنی حالت تهاجمی بخود می گیرد و به تهدید دایم تایوان مشغول است. از سوی دیگر بهیچوجه خواستار دست یابی آن سه کشور به جنگ افزار هسته ای که به سادگی و بسرعت، قابلیت دست یابی را دارا می باشند نیست. چین به خوبی آگاه است که اگر چتر حمایتی هسته ای آمریکا روزی سست گردد، امکان روی آوری آنان به جنگ افزار هسته ای بالا می رود. در ضمن، چین خواستار نیست که باشگاه کشورهای هسته ای جهان از مقدار کنونی بالاتر رود که خطر درگیری را بشدت افزایش می دهد.
جنگ افزار هسته ای از سه بخش اصلی تولید اورنیوم با درجه بالا، تولید بمب که بتواند در موشک و هواپیما قابل حمل باشد و بالاخره توانایی پرتاب آن به هدف مورد نظر، تشکیل شده است. هر سه کشور آمریکا، روسیه و چین با داشتن موشک های هدایت شونده که هریک چند بمب را همزمان با هدف های مختلف حمل می کنند و ناوگان هوایی گسترده از چنین امکانی برخوردار هستند. در مورد زیر دریایی های اتمی با امکان زندگی در زیر آب در بیش از شش ماه بدون نیاز به سوخت گیری و غذا، آمریکا از دو کشور دیگر با فاصله زیاد برتری دارد. عامل نهایی که برتری آمریکا را ثابت می کند، وجود پایگاه های هوایی، دریایی و زمینی متعدد نظامی، گسترده در سراسر جهان می باشد که هرگونه عملیات نظامی چه محدود و چه گسترده را امکان پذیر می نماید. گفته می شود که آمریکا در هر لحظه امکان 2.5 جنگ گسترده همزمان را دارست.
در این بخش باید از وجود پدافند هوایی که قادر به هدف قرار دادن موشک های مهاجم در فضا می باشند یاد کرد. این سازوکار نیاز به سازمان پیچیده ای از ماهواره ها در فضا دارند که اطلاعات را به طور منظم به فرماندهی ارسال و همچنین مسیر حرکت هر لحظه و آینده آن را گزارش دهد. البته پایگاه های زمینی با رادارهای قوی که آمریکا به طور گسترده در اختیار دارد، بازهم سرآمد دیگر کشورها در حال حاظر می باشد.
در هر حال، ابر قدرت ها در سده بیست و یکم عبارت بودند از آمریکا، چین و روسیه. این نام گذاری برای دو کشور نخست بر مبنای توان هسته ای و اقتصاد و در مورد روسیه بخاطر ارثیه ای که از شوروی به جا مانده بود، به دست آورد. اما از نظر اقتصادی روسیه در یک رده با آمریکا و چین قرار ندارد و با جنگ سنتی در اوکراین، دیگر شایستگی ابر قدرتی نیست.
در نهایت باید از متحدین یاد شود. اتحاد به عنوان عامل موثر در امنیت ملی، پس از دست یابی بشر به جنگ افزار هسته ای، اهمیت بیش تر یافته است. پس از جنگ دوم، اتحادیه ورشو و ناتو در برابر یکدیگر در اروپا صف کشیدند. از ناتو به عنوان موفق ترین اتحادیه نظامی در تاریخ یاد می شود. این اتحادیه با سهم گذاری بزرگ آمریکا، مانع نفوذ نیروهای نظامی شوروی به سوی غرب گردیدند. کشورهای این منطقه نه تنها از چتر دفاعی آمریکا در جنگ های سنتی بلکه از چتر هسته ای آن کشور نیز سود بردند. بدون نیاز به هزینه بالای نظامی، کشورهای اروپای باختری بخش بزرگ تری از بودجه خود را صرف سرمایه گذاری و تعهد هزینه های اجتماعی نمودند. بدون هزینه ی بالای نظامی، این کشورها قادر شدند که از رشد سریع اقتصادی برخوردار گردند. بر اثر سقوط شوروی و همچنین پس از آن به ریاست جمهوری رسیدن دونالد ترامپ، ناتو تا مقدار زیاد هدف خود که مقابله با شوروی بود را از دست داد و در خطر از همپاشی قرار گرفت. حمله روسیه به اوکراین با همین منطق انجام گرفت. بنظر می رسد که پوتین بر این گمان بود که ناتو با حمله به اوکراین از هم خواهید پاشید. بهانه تدافعی پوتین برای دست زدن به جنگ قانع کننده نمی باشد. پس از حمله ناپلئون و هیتلر به روسیه، دیگر روسیه تهدید جدی از سوی غرب بر امنیت ملی خود را تصور نمی کرد. برعکس برای نخستین بار در سده های گذشته، روسیه می توانست تا مقدار زیاد از امنیت در مرزهای خود با غرب مطمئن باشد. جاه طلبی فردی و برآورد بیش از اندازه قدرت نظامی و دست کم گرفتن عزم غرب، پوتین جایگاه خود و روسیه در تاریخ را لگدمال کرد. با این حمله نه تنها ناتو از هم نپاشید، بلکه سبب اتحاد هرچه بیش تر آنان گردید و کشورهای ناتو، را مجبور کرد که به تعهد 3% تولید ناویژه ملی به هزینه های نظامی را دوباره زنده کنند. دو کشور سوئد و فنلاند، با سابقه دراز بی طرفی، تقاضای عضویت در ناتو را در مجلس خود تصویب کردند. اروپا با عزم جمعی، کاهش صادرات نفت و گاز از روسیه و در نتیجه کاهش رشد اقتصادی را تحمل کردند. باوجودی که بهانه تهدید غرب بر روسیه پیش از این درگیری را می توان رد کرد، تهدید روسیه بر اروپا همیشه وجود داشت. اروپا از مرزهای شرقی خود احساس امنیت نمی کرد. این حمله سبب شد که عزم جمعی برای حل مساله روسیه و تهدید آن بر غرب مقابله گردد. باید بخاطر داشت که پس از سقوط شوروی اروپا در انتظار نزدیک شدن آن کشور به غرب و اروپا بود. روسیه دارای این موقعیت بود که با نزدیک شدن به اروپا بتواند از دادوستد و دست یابی به پیشرفت های تکنیکی غرب، سطح زندگی را بالا برده و همزمان از هزینه های نظامی خود بکاهد. اما رویای زنده کردن امپراتوری که در روسیه در دوران پوتین گسترده گردید، او را از گزینش راه منطقی بازداشت. روسیه بخت جبران عقب افتادگی تاریخی خود را یکبار دیگر از دست داد.
پوتین درک نکرد که ابر قدرت، می تواند در دوردست ها به جنگ با قدرت ضعیف تر، دست زند. اما در منطقه حساس اروپا که قدرت های هسته ای در آن صف کشیده اند، بکارگیری نیروی نظامی، آنهم بسیار عقب مانده از استاندارهای کنونی دنیای مدرن، با مقاومت شدید روبرو خواهد شد. در این جا این پرسش مطرح می گردد که چه نقاطی امکان درگیری نظامی فراگیر را ارایه می دهند؟ در دوران جنگ سرد، خارج از حمله مستقیم به خاک ابر قدرت، اروپا، بخشی از خاوردور و به احتمال خلیج فارس، نقاطی بودند که ابر قدرت ها در آن، برای حفظ منافع حیاتی دخالت نظامی می کردند. سال هاست که خلیج فارس بخاطر از دست دادن موقعیت استراتژیک خود، دیگر درگیری فراگیر میان ابر قدرت ها را موجب نمی شود. روزی جهان برای زنده ماندن به نفت خلیج فارس نیاز حیاتی داشت. امروز با (1) پیدا شدن سوخت فسیلی و به ویژه گاز در بسیاری از نقاط جهان و (2) تکنولوژی نوین بشر را قادر کرد که ژرف تر از همیشه چاه حفر کند و با حفر افقی پس راهه ها در هر چاه، تولید از چاه های خاموش را از سر گرفته و تولید از هرچاه را نیز افزایش دهد و (3) بالاتر از همه با دست یابی به منابع انرژی از خورشید، باد، موج دریا و هسته ای نیاز خود را تا مقدار زیاد بر طرف کند و (4) در بخش تقاضا، صرفه جویی های اساسی انجام گرفته که نیاز به انرژی را کاهش داده است. امروز دیگر نمی توان توقع داشت که بخاطر آزادی جریان نفت از خلیج فارس، جنگ فراگیر درگیرد، تا چه رسد در حد استفاده از جنگ افزار هسته ای. همچنین، روسیه برخلاف انتظار دریافت که اروپا از کاسته شدن صادرات انرژی فسیلی آن کشور، از پای در نیامد. البته بهیچوجه نمی توان گفت که انرژی فسیلی دیگر اهمیتی ندارد و بر سر آن جنگ محدود نمی تواند در گیرد. تا آینده قابل دید این نوع انرژی در جهان از تقاضای بالا برخوردار است. هنوز هم تولید برق از گاز طبیعی در مقایسه با منابع رقیب ارزان تر می باشد. اما دورانی که پیشرفت اقتصادی دارای رابطه مستقیم با افزایش مصرف انرژی فسیلی در هر کشور بود، به سر رسیده است و این رابطه مستقیم دیگر وجود ندارد.
اکنون جنگ فراگیر بر سر دو منطقه اروپا و کرانه های اقیانوس کبیر می تواند در گیرد. حال اگر، چنانچه انتظار می رود، روسیه از مقام ابر قدرتی تنزل کند و در آینده تلاش نماید که با اروپا نزدیک تر شود و راه دشمنی را کنار گذارد، ما در جهان تنها دو ابر قدرت خواهیم داشت. در آن صورت تنها منطقه خاور دور می تواند مسبب جنگ گردد.
اشتباه استراتژیک پوتین در حمله با اوکراین، نتایجی بسیار بالاتر از سقوط روسیه از مقام ابر قدرتی همراه خواهد آورد. می توان انتظار داشت: (الف) تا سال ها رشد اقتصادی روسیه با افت شدید روبرو گشته که رتبه اقتصاد آن را از آنچه که امروز هست نیز پایین تر برد. احتمال سقوط پوتین و هواداران امپراتوری روسیه، با وخیم شدن وضعیت جنگ و اقتصاد، هر روز بیش تر می گردد. جمعیت اروپایی روسیه که اکثریت جمعیت موثر آن سرزمین می باشند، بازهم به احتمال فشار برای تحول و دست یابی به تکنولوژی غرب را افزایش خواهند داد. چنین دگرگونی با خود می تواند دو دگرگونی دیگر به همراه آورد. نخست آنکه هزینه نگاهداری زرادخانه هسته ای در یک اقتصاد کوچک تر به اندازه ای بالا خواهد رفت که روسیه از پس نوسازی آن بر نیاید. در آن صورت با تحول سیاسی، امکان آن دارد که کشورهای اروپا (در بر گیرنده روسیه) آن منطقه را غیر هسته ای اعلان کنند. دگرگونی دیگر که می تواند اتفاق افتد، بخاطر سستی روسیه و برتری زیاد چین، احتمال جدا شدن بخش خاوری روسیه از مسکو، هر روزه افزایش می یابد. در آن صورت احتمال ایجاد واحدهای سیاسی نوین در بخش خاوری روسیه کنونی بالا خواهد بود. بازهم به احتمال این واحدها با کوچ چینی ها (وشاید هندوان) به آن مناطق دستکم زیر نفوذ شدید چین در خواهند آمد. چین برای رشد در آینده، به این سرزمین ها چشم دوخته است که با در نظر گرفتن ذخیره بزرگ ارزی چین،همزمان مساله ایجاد شغل در آینده را حل خواهد کرد. سرمایه های چین به آن سوی روان خواهد شد.
(ب) نتیجه دیگر حمله روسیه به اوکراین، فراز چین خواهد بود. اگر در درازمدت اروپا بخاطر حل دایمی تهدید روسیه برآن سرزمین ها، با پرداخت هزینه ی سنگین جنگ، سودمند خواهند شد، چین بدون هزینه از این موقعیت بالاترین بهره را خواهد برد. نفت ارزان از روسیه در کوتاه مدت، به سود چین تمام شد. روسیه و چین برای انتقال نفت و گاز به احداث خطوط لوله به ویژه از سیبری مشغول خواهند شد که در آینده تا مقدار زیاد از وابستگی چین به تنگه مالاکا برای عبور نفت خلیج فارس که در کنترل آمریکا می باشد، رها خواهد شد. تا سال ها در آینده این منابع در مهار چین خواهند بود. در آن صورت، روسیه با اروپا ی دمکرات و پاسفیست طرف نخواهد بود که هر زمان نخواست بتواند نفت خود را قطع کند. چین با بیش از 1.2 میلیارد جمعیت و حکومت غیر دمکرات، تحمل چنین وضعیتی را نخواهد داشت.
کرانه های روسیه در اقیانوس آرام و ناوگان جنگی آن کشور، به منطقه رقابت چین و آمریکا بدل خواهد شد و چین از هم مرزی با یک قدرت هسته ای دیگر، رها خواهد شد. باید در نظر گرفت که چین از تجاوز روسیه به اوکراین استقبال نکرد. حمله به اوکراین وسیله روسیه، سابقه لازم برای حمله نظامی چین به تایوان را فراهم می ساخت. با این وجود چین از برخورد نظامی حساس وسیله ابر قدرت ها، خشنود نیست. چین خواهان آرامش و ثبات در جهان که در چهل سال گذشته، برای آن کشور بسیار سود آور بوده است، می باشد. از این رو، چین باوجود استفاده از اشتباه استراتژیک روسیه، از آن کشور به طور عملی حمایت نکرد. چین در مورد برخورد ابر قدرت ها که نباید به برخورد نظامی منجر شود، با نظر آمریکا نزدیک تر است تا روسیه. روسیه، با اقتصادی ضعیف احساس می کند که در بی ثباتی و هرج مرج، آسان تر می تواند بر قدرت خود بی افزاید. روسیه با نظام عقب افتاده اقتصادی و مدیریت ضعیف، در صحنه رقابت جهانی، هر روز عقب تر خواهد رفت. اما چین، ثابت کرده که در رقابت با دیگر قدرت های اقتصادی جهان، می تواند با درخشش عمل کرده و بر توان خود بی افزاید. همراه با جمعیت بزرگ، روزی فرا خواهد رسید که بدون درگیری و از میان بردن دست آوردهای خود، به قدرت نخست اقتصادی جهان بدل خواهد شد.
باید نتیجه گرفت که هدف های ملی نمی توانند بالاتر از توان ملی باشند. هر کشوری دستکم در کوتاه مدت، اگر خواهان موفقیت می باشد، اجبار دارد که دست از جاه طلبی برداشته و هدف های خود را با توان ملی که جمع تمامی قابلیت های کشور است، همسو و هم اندازه کند.
تا چه اندازه اتحاد کشورهای غیر دمکرات ممکن است؟ کشورهای غیر دمکرات بخاطر منافع مشترک در زمانی خاص می توانند با یکدیگر دست به اتحاد زنند. چون ایدئولوژی و فرهنگ مشترک که آنان را به یکدیگر پیوند زند، میانشان موجود نیست، در درازمدت نمی توانند اتحادیه ثابت قدمی ایجاد کنند. حتا دو رژیم کمونیستی چین و شوروی، پس از مدتی نتوانستند به اتحاد خود ادامه دهند و هریک بدنبال منافع خود، راه جداگانه ای انتخاب کردند. اتحاد میان کشورهای دمکرات، چون برپایه منافع و فرهنگ مشترک در درازمدت بنا شده، به زودی شکننده نمی باشد.
در مورد جنگ های سنتی (بدون استفاده از جنگ افزار هسته ای) باید گفت که با وجودی که چین بزرگ ترین تعداد زیر پرچم را در اختیار دارد، هنوز توانایی جنگیدن در دورتر از مرزهای خود را ثابت نکرده است. روشن نیست که چین بتواند از نظر پشتیبانی به صورت ارسال نفرات، تجهیزات، آذوقه، پرستاری و برنامه ریزی بتواند در فاصله زیاد از خاک خود دست به عملیات گسترده نظامی زند. روسیه با حمله به اوکراین ثابت کرد که نه تنها فاقد انظباط لازم بلکه فرماندهی و پشتیبانی می باشد، آنهم حمله به سرزمینی در همسایگی کشور. از سوی دیگر، آمریکا با شرکت در جنگ ویتنام، آزادی کویت، افغانستان و عراق ثابت کرد که آمادگی جنگیدن در ده هزار کیلومتر دورتر از مرزهای خود را دارد. می توان گفت که هنوزهم آمریکا، با وجود کاهش نسبی توان نظامی، بالاترین قدرت در جهان می باشد و به احتمال زیاد این عنوان را تا مدت ها بر دوش خواهد کشید.
/////////////////////////////////
۱ - گفته می شود که هر جنگ افزاری که اختراع می گردد، وسیله بسر استفاده می گردد. حتا در مورد جنگ افزار هسته ای با این توان تخریب بسیار بالا، این گفته به واقعیت پیوست.
۲ - فرهنگ باستانی ایران و ارزش های انسانی همراه با آن، همراه با زبان فارسی بسیار گسترده تر از قدرت سخت کشور از بعد از صفویه تاکنون بوده است.
۳ - مردم سالاری برگردان فارسی دمکراسی می باشد. واژه دمکراسی دارای بار تاریخی می باشد یعنی دوران دراز هشت سده را پیموده تا به امروزه رسیده، این واژه با خود شرایط و قوانین آن را همراه آورده. از این رو در این نوشتار از واژه دمکراسی استفاده می شود.
۴ - فروپاشی دیوار برلین ماه نوامبر 1989. شوروی در دسامبر 1991 به پانزده جمهوری تقسیم شد.
۵ - سازمان ملل، هرساله این توان GDP را بر مبنای دلار تعیین می نماید. پاره ای از کشورها ترجیح می دهند که بخاطر پایین بودن نرخ تبدیل پول ملی به ارز این توان را بر مبنای PPP و یا قدرت خرید، محاسبه نمایند.
۶ - آسیبی که بر دمکراسی آمریکا بخاطر عدم پذیرش نتیجه انتخابات وسیله رئیس جمهور سابق ترامپ، وارد گردید بسیار شدید برآورد می گردد. سال ها به درازا خواهد کشید و یا قوانین نوین باید وضع گردد، تا از تکرار چنین اتفاقی پیش گیری شود.
۷- هزاران سال پیش در مکتب مهری این مطلب درک شده بود: چو خسرو شدی، بندگی پیشه کن.
۸ - بخاطر منافع کشورهای دمکرات برای کاستن از احتمال و در نهایت پرهیز از جنگ، هوادار گسترش و استواری دمکراسی هستند.
۹ - این کشورها با وجودی که خودکامه نمی باشند، براثر عوامل دیگر مانند فساد، فقر بیش از اندازه، شورش های مسلحانه و یا جدایی مذهبی و زبانی نمی تواند در راه دمکراسی های قابل قبول قرار گیرند.
۱۰ - آلمان، بزرگ ترین اقتصاد اروپا، اعلان کرد که بنظر نمی رسد پیش بینی رکود اقتصادی در سال 2023، محقق گردد.
- روزی آمریکا وارد کننده 17 میلیون بشکه نفت در روز بود. امروزه به صادر کننده انرژی فسیلی بدل شده است. انرژی هسته ای که پس از واقعه فوکوشیما در ژاپن، تا مقدار زیاد، بخاطر خطرات ناشی از آن، جلوه خود را از دست داد، با پیش رفت تکنیکی در واحدهای کوچک به ویژه در فرانسه، دوباره در حال افزایش استفاده در جهان می باشد.
- اقتصاد روسیه همپایه ایتالیا بود. هزینه ی جنگ، کاهش صادرات و تحریم های غرب تمامی رده بندی آن کشور را به شدت ساقط خواهد کرد

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ -  ۲ دسامبر ۲۰۲۴

ستون آزاد

+ زنان حزب دموکرات آمریکا اسب های خود را زین کرده اند  رضا علوی

+ تعویض در دقیقه نود  رضا علوی

+ جمهوری اسلامی و شالوده شکنی های مدرنیته  کیومرث صابغی

+ "زدن سر هشت پا" و حکایت "ببر کاغذی" رضا علوی

+ جهانِ پس از جنگ غزه  رضا علوی

+ آیا اسراییل بر نفت و گازغزه چیره خواهد شد ؟ رضا علوی

+ توتالیتریسم چیست؟ حسین مولا

+ گفتگو بارد هوش مصنوعی با حسین مولا حسین مولا

+ تفاوت مبارزه جوانان در زمان حکومت شاه ایران برای آزادی و دمکراسی با مبارزه جوانان کنونی برای آزادی و دمکراسی علیه جمهوری اسلامی چیست؟ گفتگو حسین مولا با بارد بزرگترین هوش مصنوعی گوگل

+ دو حادثه مهم  رضا علوی

+ جوانانیکه در جنبش زن زندگی آزادی شرکت کردن در چه سنینی بودند؟ Bard هوش مصنوعی

+ خود آموز دیکتاتورها رندال وود کارمینه دولوکا

+ موانع توسعه دموکراسی در خاورمیانه  دکتر امیر ساجدي

+ راز یک کشتار  رضا علوی

+ آیا غول خفته بیدار می شود ؟  رضا علوی

+ ریزش مداحان در این عاشورا رضا علوی

+ رهبر نقاب دار!  رضا علوی

+ بخش سوم : "لاریجانی ها " ؛ مردانی برای تمام فصول رضا علوی

+ حقوق زنان - کانون درگیری. فرهاد یزدی

+ آمریکا ؛ به کجا چنین شتابان ؟ رضا علوی

+ جهان و ایران در آغاز سال نو خورشیدی. فرهاد یزدی

+ نبرد برای نامزدی  رضا علوی

+ . 

+ ایران لیبرال فرهاد یزدی

+ روز جهانی زنان گرامی باد  گیتی پورفاضل

+ سالروز حمله روسیه به اوکراین فرهاد یزدی

+ کالبد شکافی" پرویز ثابتی" رضا علوی

+ سقوط محسن رنانی

+ فشار برملت ایران از دو سو. فرهاد یزدی

+ نشست واشنگتن – تلاش در راه ذلیل کردن جنبش ملی ایران فرهاد یزدی

+ الگوی روسی چپاول اموال ملی فرهاد یزدی

+ امنیت ملی – بخش دوم فرهاد یزدی

+ امنیت ملی در دهه سوم سده بیست و یکم فرهاد یزدی

+ آیا روسیه، جمهوری اسلامی را به عنوان متحد استراتژیک خود محسوب می کند؟ رضا علوی

+ منافع ملی و استقلال فرهاد یزدی

+ نقش "طنز" و شعار های "کاف دار" در جنبش انقلابی ایران رضا علوی

+ قشر میانه ایران مهرداد: یکی از همکاران سایت آینده نگر

+ دیگر چین به ایران اهمیت نمی‌دهد ! رضا علوی

+ نقش توازن قوا در جهان در خیزش ملی فرهاد یزدی

+ نیروهای مسلح در دو مقطع تاریخی فرهاد یزدی

+ تراژدی جمهوری اسلامی با مهسا امینی آغاز و با محسن شکاری پایان می‌یابد!  دکتر شیرزاد کلهری

+ دستاوردهای جنبش انقلابی ایران یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ از خیزش اجتماعی تا انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ پایان کار رژیم، تکیه بر عصای سلیمان شیرزاد کلهری

+ انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ انقلاب مدرن ایران شیرزاد کلهری

+ ادامه خیزش اجتماعی – سیاسی ایران فرهاد یزدی

+ بیانیه شماره ۱ لیدرهای میدانی  لیدرهای میدانی

+ خیزش اجتماعی نسل جوان ایران فرهاد یزدی

+ اولویت پاسداری از یک پارچگی سرزمینی ایران فرهاد یزدی

+ با کمال تاسف و تاثر از در گذشت دوست نازنین مان محمد امینی .

+ اعتراضات مردم و راهکار های روی میز حکومت یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ تعلل نیروهای مسلح فرهاد یزدی

+ آینده در کوتاه مدت فرهاد یزدی

+ سپاه پاسداران و نجات ایران فرهاد یزدی

+ رسالت انسان در برابر آزادی سعیده امین‌زاده

+ ایران – روسیه - اوکراین فرهاد یزدی

+ نیاز به زمان فرهاد یزدی

+ مبارزه مدنی و چرائی آن کیومرث صابغی

+ دو بازنده – یک برنده. فرهاد یزدی

+ نظام سیاسی در ایران آینده فرهاد یزدی

+ آیا بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ کاندید خواهد شد ؟ رضا علوی

+ اسطوره سیاسی از دموکراسی آمریکا تا اقتدار گرائی چین پرفسورجیم دیتو

+ اسطوره جدید و آینده سیاسی عربستان سعودی -

+ فرمان فرمایی روسیه بر نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ دگرگونی قدرت در کانون نظام فرهاد یزدی

+ برجام در تاریکی رضا علوی

+ برای مام زمین در روز زمین فرهاد یگانه‌

+ تکرار تاریخ، نابودی محتوم دیکتاتورهای بزرگ به دست خودشان است فرهاد یگانه‌

+ چرا رابطه کشورهای غربی و روسیه پس از پایان جنگ سرد، به چنین کابوسی برای اردوگاه کشورهای غربی ختم شد؟ فرهاد یگانه‌

+ تاثیر جنگ اوکراین فرهاد یزدی

+ نوروزتان مبارک .

+ چیرگی «جبهه موافقت» بر «جبهه مقاومت» رضا علوی

+ نخبه گان یا پخمه گان در حکومت اسلامی  رضا علوی

+ رویا یا کابوس ؟ رضا علوی

+ خودکامگی  تیموتی اسنایدر

+ نگاهی بر موقعیت ایران در منطقه فرهاد یزدی

+ در باره انتخابات ۱۴۰۰ مجید / ایران

+ حسن هم از میان ما رفت گروهی از یاران دیروز، امروز و فردای حسن

+ در باره ظریف ... و میدان  مجید / ایران

+ نظام اسلامی و اردوی خاور بر علیه باختر فرهاد یزدی

+ چرا سازمانهای اطلاعا تی معتقدند که آینده جهان تیره و تار است ترجمه: کیومرث صابغی

+ تضمین حداقل درآمد یکسان برای تمام شهروندان. فرهاد طالع

+ قرار داد ۲۵ ساله ؛ ماندگاری حکومت یا ترکمانچای ؟ رضا علوی

+ سخنی با آقای مهاجرانی. محمد امینی

+ مذاکره غرب با نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ هنر فاشیست نبودن ترجمه ناصر فکوهی

+ با ناسيوناليسم راه به جايي نمي‌بريم عظيم محمودآبادي

+ در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب فرهادی یزدی

+ روز سياه  رضا علوي

+ مصباح یزدی ؛ معمار خشونت مقدس و طرا ح "کادرسازی " رضا علوی

+ حمله به ایران و یا حزب الله؟ فرهاد یزدی

+ تهدید از سوی قفقاز فرهاد یزدی

+ بهار آن سال و «بهار هر سال...» محسن یلفانی

+ بحران امنیتی و حکومت نظامیان فرهاد یزدی

+ جستجوی کار در ایران امروز 

+ سیاست دولت نوین آمریکا در منطقه فرهاد یزدی

+ اوباما برجام را آورد و ترامپ آنرا پاره کرد- چرا؟ مجید / ایران

+ ارزش های اندیشه های دکتر فاطمی  رضا علوی

+ مرگ نهائی رژیم  فرهاد یزدی



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995