جهانی شدن فرهنگ، هویت
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[22 Feb 2015]
[ گل محمدی، احمد]
خلاصه کتاب: جهانی شدن فرهنگ، هویت
خلاصه کننده: حسن گودرزی
دانشکده صدا و سیما- 2- 1387
منبع: گل محمدی، احمد (1386چا پ سوم)، «جهانی شدن فرهنگ، هویت» ،تهران: نشر نی.تعداد صفحات: 268 صفحه
چکیده ای از کتاب و فصل های آن
فردایمان چه خواهد شد؟ خبر از آینده، همیشه رازآلود و اسرارآمیز بوده است و اطلاع از آن گاهی بسیار کنجکاویبرانگیز و هیجانانگیز. همین کنجکاویهاست که بازار کفبینی و فالگیری را حتی در دوران مدرن، داغ نگه داشته است. کنجکاوی نسبت به آینده، خصوصاً در شرایط بحران و اوضاع آشفته، بسیار حاد و شدید میشود. به همین دلیل است که چنین دغدغهای، در جوامع جهان سومی، فراگیرتر و سؤالبرانگیزتر است. فردایمان چه خواهد شد؟ آیا آیندهای بسیار متفاوت خواهیم داشت؟ آیا تغییرات بزرگی در راه است؟ یا وضع همین است که هست و همین خواهد بود؟ در علم جامعهشناسی برای پیشبینی اوضاع و احوال آینده راههای متعددی اندیشیده شده و ابزارهای متنوعی پدید آمده است. یکی از جدیدترین ابزارهای مفهومی که متفکران برای تحلیل شرایط اجتماعی جوامع جهان و چهگونهگی تغییرات و تحولات آینده آنها پدید آوردهاند، مفهوم «جهانی شدن» است. عبارتی که این روزها بسیار به گوش میخورد، و اگر نیمنگاهی به دکههای کتابفروشی بیندازید، عناوین مرتبط با این موضوع، هر روز بیش از روز قبل به چشم میآید. جهانی شدن یعنی چه؟ چه اثری بر ما دارد؟ برای ما خوب است یا بد؟ آیا سرعت اثرگذاری آنچنان است که در آیندهای نزدیک شاهد تحولات بزرگی باشیم؟
برای جهانی شدن، تعاریف متعددی ذکر کردهاند. واقعیت آن است که شاید نتوان برای این پدیده به دلیل تعدد ابعاد آن، یک تعریف واحد ارائه داد، اما آن چه که بیش از همه به عنوان تعریف این پدیده ذکر شده، آن است که «جهانی شدن عبارت است از فرآیند فشردهگی فزایندهء زمان و فضا که به واسطهء آن، مردم دنیا کم و بیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعهء جهانی واحد ادغام می شوند.» مصادیق این فرآیند عبارتاند از:
ــ کاهش هزینههایی که زمان، مکان، و فضا بر ارتباطات و حمل و نقل تحمیل میکنند.
ــ فرسایش و فروریزی مرزها و دیگر عوامل محدود و مقید کنندهء امر اجتماعی.
ــ افزایش وابستهگی متقابل انسانها در سطح جهان.
ــ همسانی ساختاری و نهادی جوامع مختلف.
جهانی شدن پدیدهایست متکثر و پرابعاد. شاید ظهور این مفهوم با تکیه بر بعد اقتصادی آن بوده باشد. بُعدی که اکنون به شدیدترین وجهی در «سازمان تجارت جهانی»، WTO، متبلور است. جنبههای سیاسی، نظامی، اجتماعی، زیست محیطی، جرم و جنایت و مسأله اجتماعی از دیگر ابعاد این پدیدهاند. امروزه بعد فرهنگی جهانی شدن، یکی از ابعاد مسألهزا و پر حرف و حدیث آن است. در دهههای پایانی قرن بیستم، جهان شاهد برجسته شدن فرهنگ، یا آن گونه که «گلمحمدی» در کتاب خود نامگذاری کرده است، خاصگرایی فرهنگی بوده است. این برجستهگی فزاینده، اکثر جوامع را کم و بیش در بر میگیرد و به کشور یا منطقه خاصی محدود نمیشود. امروزه چه کشورهای توسعه یافته و ثروتمند غربی چه کشورهای توسعه نیافته و فقیر جهان سوم، شاهد حضور چشمگیر عناصر مختلف فرهنگی در زندهگی سیاسی اجتماعی خود هستند . احیا و برجسته شدن فرهنگ، هم بسیار گسترده و فراگیر است هم نمودها و مصادیق گوناگونی دارد که میتوان آنها را به چند دسته تقسیم کرد. خیزشها و ستیزهای قومی، جنبشهای ملیگرایانه، که تحت عنوان «موج سوم ناسیونالیسم» بررسی میشوند، و بنیادگراییهای دینی، انواعی از خاصگراییهای فرهنگی هستند. افزون بر اینها خاصگراییهای فرهنگی ِ دیگری نیز وجود دارند که در قالب جنبشهای اجتماعی افراطی، نژادپرستیهای جدید، گروههای نفرت و از این قبیل پدیدار می شوند
در میان آثار تألیفی در زبان فارسی تعداد آثار قوی و محققانه درباره جهانی شدن انگشتشمار است. کتاب «جهانی شدن، فرهنگ و هویت» یکی از اینهاست که در آن با تمرکز بر بعد فرهنگی جهانی شدن، به رابطه آن با فرهنگها و هویتهای بومی پرداخته میشود. فرضیهء اصلی مباحث کتاب آن است که «فرآیند جهانی شدن، خاصگراییهای فرهنگی را تقویت می کند.» خاصگرایی فرهنگ عبارت است از توسل به ایدئولوژیهایی که در آن بر بیهمتایی و حتی برتری شیوهء زندهگی، اعمال و باورهای گروه یا جماعتی معین تاکید میشود. این پدیده در انواع رفتارهای جمعی ِ خشونتبار و غیرخشونتبار مانند خیزشها و ستیزهای قومی، جنبشهای ملیگرایانه، بنیادگرایی، نژادپرستیهای جدید و از این قبیل نمود مییابد .
با به چالش کشیده شدن فرهنگ، بحران هویت یکی از موضوعاتیست که در رابطه با جهانی شدن مورد توجه قرار میگیرد. در جامعهء سنتی، پیوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ، با مکان یا محل و سرزمین معین، نیازهای هویتی را به خوبی تأمین میکرد و انسانها درون دنیاهای اجتماعی کوچک، محدود، پایدار و منسجم خود، به هویت و معنای مورد نیازشان به آسانی دست مییافتند، ولی فرآیند جهانی شدن با پاره کردن این پیوند و نفوذپذیر کردن و فروریختن مرزهای مختلف زندهگی اجتماعی، آن دنیاها را به شدت متزلزل و حتی نابود کرد. بر اثر این دگرگونیهای بنیادین، امکان هویتیابی سنتی بسیار کاهش یافت و نوعی بحران هویت و معنا پدیدار شد. چهگونهگی ایجاد این بحران در هویت و چهگونهگی بازسازی هویتهای جدید در دوران جهانی شدن، از مباحث اصلی کتاب است. به این ترتیب کتاب سه بخش اصلی دارد که در آنها به ترتیب مفاهیم جهانی شدن، فرهنگ و خاصگرایی در آن، و وضع هویتهای بومی در شرایط جهانی و بازسازی هویتهای جدید در دوران جهانی شدن به بحث گذاشته میشود. عناوین این فصول عبارتاند از: «جهانی شدن»، «خاصگرایی فرهنگی» و «بازسازی فرهنگی خویشتن».
فهرست مطالب
فصل اول: جهانی شدن
تعریف، پیشینه ، اهمیت
نظریه های جهانی شدن: نسل اول ، نسل دوم ، نسل سوم
مصداق های جهانی شدن: جهانی شدن اقتصادی، جهانی شدن سیاسی، جهانی شدن فرهنگی
فصل دوم: خاص گرایی های فرهنگی
فرهنگی شدن جهان
عام گرایی فرهنگی
روابط و ساختار پیچیده ویژگی بخش عرصه فرهنگی جهان
همزیستی و آمیزش فرهنگی
دیالکتیک عام/ خاص
تحول و تعالی فرهنگی
خاص گرایی فرهنگی
خاص گرایی قومی
ملی گرایی
بنیادگرایی دینی
خاص گرایی های فرهنگی دیگر
فصل سوم: بازسازی فرهنگ خویشتن
خاص گرایی فرهنگی واکنش به کاستی های جهان معاصر
واکنشی به نابرابری ها و تبعیض ها
واکنشی به دیگر کاستی ها و تناقض های تجدد
خاص گرایی فرهنگی، پدیده ای سیاسی
بازسازی فرهنگ خویشتن
هویت
جهانی شدن و هویت سازی سنتی
بحران هویت ومعنا
بازسازی هویت
خاص گرایی فرهنگی، واکنشی به بحران هویت ومعنا
منابع و مآخذ
فصل اول : جهانی شدن
سال های پایانی سده بیستم و ماه های آغازین هزاره سوم میلادی با بحث های داغ و مناقشه برانگیز درباره جهانی شدن همراه بوده است.(گل محمدی 1386،ص17)
در این میان تلاش های نظریه پردازان و دانشمندان علوم اجتماعی برای ارائه تعریفی جامع ومانع از فرآیند جهانی شدند- همچون بسیاری از پدیده های اجتماعی موجود در علوم انسانی- هنوز به نتیجه قابل قبولی نرسیده است. بنابراین گاهی تعاریف متفاوت و حتی متضادی از این پدیده ارائه می شود. این ابهام، اختلاف و تناقض موجود در تعریف جهانی شدن از عوامل گوناگونی همچون چند وجهی بودن، فراگیر بودن و نوپا بودن نظریه پردازی و مطالعات معطوف به جهانی شدن سرچشمه می گیرد.« در اغلب تعاریف عرضه شده، جهانی شدن چونان فرآیندی تدریجی و پایدار توصیف می شود که از گذشته ای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد.»(archibugi,1998:1 )
« تاکید بر افزایش بی سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ویژگی دیگر اکثر تعریف های جهانی شدن است.»(mcgrew,1992:23)
« افزون براینها در اغلب تعریف ها، جهانی شدن را نوعی فرآیند همگونی و همسانی فزاینده به شمار می آورند.»(calrk,1997:23) بر اساس تعاریف و دیدگاههای ارائه شده از سوی نظریه پردازان برجسته جهانی شدن نویسنده در نهایت این پدیده این گونه تعریف می کند« جهانی شدن عبارت است از فرآیند فشردگی فزاینده زمان و فضا که به واسطه آن مردم دنیا کم وبیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعه جهانی واحد ادغام می شوند.»(گل محمدی،1386:20)
در این تعریف بر فشردگی زمان و فضا یا به عبارتی نابودی فضا توسط زمان تاکید شده و تدریجی ، زمانمند و رو به گسترش بودن فرایند جهانی شدن مدنظرقرارگرفته است.
بررسی پیشینه تاریخی و مفهومی جهانی شدن موضوع دیگری است که در کتاب به آن پرداخته می شود.« نظریه پردازان مختلف مراحل آغازین فرایند جهانی شدن را در ده ها، صدها و حتی هزاران سال پیش جست و جو و شناسایی می کنند و بر سر این قدمت اختلاف نظر فاحشی وجود دارد.»(گل محمدی،1386:22)
البته برخی نیز قدمت فرآیند جهانی شدن را با قدمت مفاهیم معطوف به آن همچون واژه «جهانی» همراه می دانند. برخلاف واژه جهانی که قدمتی 400 ساله دارد- بیش از چند دهه از کاربرد واژه «جهانی شدن» نمی گذرد. این واژه برای نخستین بار در سال 1961 به فرهنگ وبستر راه یافت که بر بازشناسی آشکار اهمیت فرآینده پیوند ها و ارتباطات جهان گستردلالت داشت.(kilminster,1998:93)
« در نیمه دوم دهه هشتاد این واژه به عرصه جامعه شناسی راه یافت تازمینه تدوین نظریه های جامعه شناسی مستقل درباره فرآیند جهانی شدن و جنبه های اجتماعی آن فراهم شود. در واقع امروزه مفهوم جهانی شدن در کانون اغلب بحث های سیاسی، اقتصادی و جامعه شناختی قرار گرفته است.»(Giddens,1998:28)
« پس ازبحث درباره تعریف جهانی شدن به بیان اهمیت بررسی این پدیده و شرایط و الزام های آن می پردازیم. این اهمیت در درجه نخست از شتاب و شدت نفس گیرفرآیند جهانی شدن ناشی می شود. شتاب و شدتی که بر ابزارها و امکانات ارتباطی استوار است . امروز انقلابی شگرف در فنون ارتباطی و اطلاعاتی و شکل گیری یک نظام ارتباطی جدید مبتنی برزبان همگانی دیجیتالی ،بنیاد مالی جامعه را چنان دگرگون کرده که هیچ گونه انزواگزینی و کناره گیری را برنمی تابدو حتی دورافتاده ترین وسنتی ترین جوامع نیز از بستن مرزهای خود به روی جریان ها و شبکه های جهانی ناتوان هستند(Castells,1996:1).
بنابراین طی سالهای اخیر این پدیده به شدت مورد توجه نظریه پردازان مختلف قرار گرفته است. این پژوهشگران با عقاید متفاوت همگی بر اهمیت جهانی شدن و تاثیر آن بر جنبه های مختلف علوم انسانی همچون اقتصاد،فرهنگ،سیاست و .. تاکید دارند. این مسئله نشان دهنده فراگیری و تاثیر گذاری گسترده فرآیند جهانی شدن است.«پدیده ای با چنین تاثیر عظیمی ، بی گمان هرگونه تلاش و تکاپوی علمی نظری و کاربردی معطوف به درک و تبیین آن را موجه و لازم می سازد.
به بیان دیگر فرایند گسترده و پرشتاب جهانی شدن در دهه های اخیر،افق ها و امکان های جدیدی به روی جامعه شناسی می گشاید. بدین ترتیب جامعه شناسی و علوم سیاسی می توانند تفسیرهای محلی وبومی از جهانی شدن عرضه کنند که برای درک ساکنان زمین از چگونگی کم اثر شدن نظام های سیاسی ملی ومحلی آنها ودست یابی به تصویری واقع بینانه از فضای جهانی زندگی اجتماعی ضرورت دارد. البته انجام این مهم نیازمند بازاندیشی و تجدید نظر در پارادایم ها و الگوهای مسلط بر دانش اجتماعی رایج است.(گل محمدی،29:1386)
«از این دیدگاه نخستین اقدام برای روزآمدو پو یا ساختن جامعه شناسی، تغییر دادن سطح تحلیل و سوژه یا واحد اصلی تحلیل خواهد بود.جامعه در تفکر جامعه شناسی ارتدکس و جامعه شناسی مدرن، واحد اصلی تحلیل است که ویژگی ها ثابت و معین دارد.جامعه مورد نظر یک فضای اجتماعی بسته و یکپارچه است که معمولاً مرزهای سیاسی-فرهنگی معینی دارد.(mcgrew,1996:97)
ولی فرآیند جهانی شدن ، این ثبات ،محدودیت و یکپارچگی را برهم زده و جامعه جامعه شناسی مدرن را به یک فضای اجتماعی نفوذپذیر و پاره پاره تبدیل کرده است. بنابراین برای درک جنبه های عمده زندگی اجتماعی در جهان معاصر باید بستر جهانی را سطح تحلیل قرارداد(Beyer,1994:2)
نظریه های جامعه شناسی
با توجه به دوره های زمانی مختلف و عقاید حاکم بر این دوره ها نظریه های جهانی شدن به سه نسل مختلف تقسیم می شود.
نسل اول:«گرچه اولویت یافتن موضوع جهانی شدن در آثار مورخان ،جامعه شناسان و نظریه پردازان نظام جهانی به سال های اخیر برمی گردد،اما بحث از فرآیند همگرایی و وابستگی و نیروهای جهانی ساز قدمت زیادی دارد. نویسندگان و نظریه پردازان مختلف کم و بیش تحت عناوین گوناگون از چنین فرایندها و نیروهای صحبت کرده، درصدد توصیف و تبیین آنها برآمده اند، ولی در این میان، جامعه شناسان و اقتصاددانان برجسته سده نوزدهم و اوایل سده بیستم جایگاهی ویژه دارند.(گل محمدی،32:1386)
سن سیمون جامعه شناس فرانسوی عقیده داشت به واسطه عملکرد نیروهای جهانی ساز و همگونی آفرین، حدود مرزهای سیاسی – فرهنگی بیش از پیش تضعیف شده و جامعه ای جهانی شکل خواهد گرفت. دو نیرو یا عاملی که از دیدگاه سن سیمون در فرایند جهانی شدن موثرند،صنعتی شدن و علم الاجتماع است(Holton,1998:22)
اگوست کنت ، شاگرد سن سیمون ، همگونی و همبسگی فزاینده و و سرانجام شکل گیری یک جامعه جهانی را در گرو پشت سرگذاشتن مراحل سه گانه می دانست. وی معتقد بود همه جوامع سرانجام از مرحله خداشناسی و مرحله ما بعدالطبیعی عبور کرده به مرحله اثباتی خواهند رسید.مرحله اثباتی که پیشرفته ترین مرحله تکامل بشر است«تحت سلطه مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود.»
در حالی که سن سیمون و اگوست کنت ریشه فرایند جهانی شدن و شکل گیری جامعه جهانی را در علم وصنعت و تحول ذهنی بشر جست و جو می کردند، دورکیم پدیده ای اجتماعی رازمینه ساز فروپاشی مرزهای فرهنگی- سیاسی و همگونی جهان می دانست.(گل محمدی،33:1386)
«وبر نیز نوسازی و تجدد را به عواملی بسیار موثر درجهانی شدن می دانست و معتقد بود این تاثیر در درجه نخست به واسطه گسترش عقلانیت امکان پذیر است.از دیدگاه وبر، فرایند عقلانیت چونان حلالی جهانی ساز است که با گسترش آن همه فرهنگ ها کم و بیش ویژگی های مشترک پیدا کنند.(Waters,1995:5)
« گرچه نظریه پردازان کلاسیک نام برده کم وبیش از فرایند جهانی شدن و عوامل آن سخن گفته اند،ولی مارکس از این نظر جایگاهی برجسته دارد. مارکس هم تجدد را نظامی جهانی شونده و رو به گسترش می داند، ولی از زاویه ای متفاوت. از دیدگاه مارکس جهانی شدن فرایندی است که تقریباً همزمان با شکل گیری سرمایه داری آغاز شده است(Sweezy,1997:1)
«مارکس با توجه به ویژگی های سرمایه داری این نظام را متولی یکپارچه سازی جهان می داند»(Lowy,1998:17) او واسطه ای میان تولید سرمایه دارانه و فرهنگ مصرفی جهانی برقرار می کند که هنوز هم معتبر است. اکثر پیشگامان نظریه پردازی درباره جهانی شدن در تحلیل ها و تبانی های خود به روابط غیر سیاسی میان جوامع توجه دارند و نقش نهادها و متغیرهای سیاسی را چندان جدی نمی گیرند(گل محمدی،35:1386).
نسل دوم: نظریه پردازان این نسل را چه بر حسب اولویتی که به یکی از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داده اند دسته بندی وبررسی خواهیم کرد.
«نظریه های اجتماعی جهانی شدن را با بررسی آرا واندیشه های کارکردگرایان آمریکایی آغاز می کنیم . این نظریه پردازان که در چارچوب سنت فکری دورکیم می اندیشند نوسازی را عامل ادغام کننده و همگون ساز می دانند»(گل محمدی،36:1386).
«از دیدگاه پارسنز جوامع در فرایند نوسازی همواره دگرگون می شوندو انفکاک ساختاری فزاینده ای آنها را در برمی گیرد،ولی این دگرگونی اجتماعی جهتی نسبتاً ثابت ومعین داردو از منطق واحدی پیروی می کند.بنابراین اگر جوامع در مسیر تحول مشترکی حرکت کنند همانندتر در یکدیگر ادغام خواهند شد. این همان فرایند جهانی شدن است(Waters,1995:13-15).
نظریه پردازانی مانند کر، دانلپ و هاربیسن هم ادعاهای مشابهی درباره فرایند همگون تر شدن جوامع دارند. این همگونی فزاینده از «منطق صنعتی شدن» پیروی می کند. دانیل بل نظریه پرداز دیگری است که از چنین دیدگاهی به فرایند یکپارچه و همیشه شدن جوامع می پردازد.جامعه نوپدیدی که بل شکل گیری آن رابشارت می داد،«جامعه اطلاعات محور»بود. او با معیار قراردادن فن آوری ،جوامع را به سه نوع جامعه کشاورزی،جامعه صنعتی و جامعه اطلاعات محور تقسیم می کند.(Dutton,1999:410-411).
نظریه پرداز دیگری که از منظری جامعه شناختی به فرایند جهانی شدن می نگرد،نیکلاس لوهمان است. آنچه نظریه لوهمان را با فرایند جهانی شدن پیوند می زند، تعریف او از جامعه است. از دیدگاه لوهمان ، اگر ارتباط معنادار را عنصر تشکیل دهنده جامعه بدانیم، می توان نظام اجتماعی جهانی را یک جامعه به شمارآورد، چرا که عملاً دو فرد واقع در دو سوی کره زمین می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند(Beyer,1994:34).
البته او همان فرایند نوسازی را زمینه ساز چنین جامعه ای می داند و جهانی شدن را پیامد تقریباً فرعی نوسازی ساختاری به شمار می َآورد(گل محمدی،38:1386)
گروهی دیگراز نظریه پردازان نسل دوم ریشه جهانی شدن را در عوامل اقتصادی جست وجو می کنند. آنان تحت تاثیر آموزه های مارکس،جهانی شدن را همان گسترش نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری به اقصی نقاط جهان می دانند نظریه پردازانی مانند لنین،سمیر امین و اسکلیر چنین دیدگاهی عرضه کرده اند، ولی والرشتین برجسته ترین نماینده این دیدگاه به شمارمی آید.مفهوم محوری نظریه والرشتاین درباره جهانی شدن،«نظام اجتماعی»است.او با معرفی سه نوع نظام اجتماعی در تاریخ زندگی اجتماعی بشر، نظام های کوچک، امپراتوری های جهانی و اقتصاد های جهانی – اقتصادهای جهانی را نوعی از نظام های اجتماعی می داند که در چارچوب آنها چندین دولت سیاسی دارای فرهنگ های متمایز به واسطه یکه نظام اقتصادی مشترک ادغام می شوند. نظام سرمایه داری در رده چنین اقتصادهایی می گنجد و نخستین نظام اجتماعی است گستره ای جهانی پیدا می کند(گل محمدی،39:1386)
از دیدگاه والرشتاین اقتصاد جهانی سرمایه داری اکنون بستر اجتماعی جهانی است که همه دیگر جنبه های زندگی اجتماعی از جمله سیاست و فرهنگ را تعین می کند.
در سالهای اخیر برخی نظریه پردازان رشته روابط بین الملل و علوم سیاسی فرایند جهانی شدن را در رابطه با نقش و جایگاه دولت تحلیل می کنند. برتن،بول ،گیلپین و روزنا را می توان در ردیف چنین نظریه پردازانی به شمار آورد.گیلپین فرایند جهانی شدن را با فرایند کالایی شدن مترادف می داند و کالایی شدن را نتیجه گریز ناپذیر نظام سرمایه داری . او حتی گام را فراتر نهاده ،منطق و عامل اصلی فرایند جهانی شدن را سیاسی- نظامی می داند. بنابراین به اعتقاد وی جهانی شدن اقتصاد تابعی است از ساختار قدرت در نظام جهانی(گل محمدی،41و42:1386)
در این میان برخی نظریه پردازان نیز با یادآوری نقش بسیار موثر جریان های و شبکه های رسانه ای، توجه بیشتر به فرهنگ و آگاهی را خواستارند.مک لوهان از جمله نظریه پردازانی است که نگاهی فرهنگی به جهانی شدن دارد. به اعتقاد وی «پیشرفته ترین و گسترده ترین فرایند جهانی شدن از زمانی آغاز شد که رسانه های الکترونیک پا به عرصه ارتباطات گذاشتند. به نظر مک لوهان این رسانه ها ما را قادر می کنندجهان را چونان یک کل درک کنیم :«با الکتریسیته ، ما نظام عصبی مرکزی خود را در سطح جهان گسترش می دهیم و بلافاصله با تجربه هر انسانی پیوند می خوریم(MuLuhan,1964:358)
نسل سوم: در این دوره نظریه های مختلفی توسط دین پژوهان ،جامعه شناسان ، مردم شناسان ، عالمان سیاسی، پژوهشگران روابط بین الملل ، اقتصادانان و فرهنگ پژوهان در باب جهانی شدن مطرح شد. بنابراین ادبیاتی پرحجم،گسترده و گوناگون شکل گرفت. ما در اینجا از سه نظریه پرداز(دیوید هاروی، آنتونی گیدنزو رولن رابرتسون)سخن خواهیم گفت. محور بحث هاروی تشریح شرایط و ویژگی های مدرنیته است. او مانند بسیاری از اندیشمندان عرصه های مختلف علوم انسانی – اجتماعی به فرارسیدن دوره جدید در زندگی اجتماعی باور دارد. بنابراین به تشریح زندگی اجتماعی در دوران سنتی و مدرن می پردازد تا وجه تمایز این دو دوران رابا یکدیگر و با دوره نوپدید آشکار کند. اوچنین تمایزی را در فضا و زمان و جایگاه آنها در زندگی اجتماعی پیدا می کند بر این اساس به بازسازی تاریخ تحولات اجتماعی در جهان می پردازد(گل محمدی،45:1386).
«گیدنز هم مانند هاروی فرایند جهانی شدن را محصول برهم خوردن نظم سنتی فضا و زمان می داند ، ولی به اندازه او برنظام اقتصادی تاکید نمی کند. در نظریه گیدنز، جهانی شدن جنبه ای از تجدد یا ویژگی بخشش پیشرفته ترین مرحله فرایند تجدد است. از این رو شناخت جهانی شدن ، جنبه های گوناگون آن و همچنین آثار و پیامدهای آن مستلزم آگاهی از فرایند شکل گیری ،گسترش و تداوم تجدد است. به عبارتی ، برای درک درست جهانی شدن باید به نحوه گسست از جامعه جایگاه فضا و زمان و فرایند تحول آنها می داند(Hoogvelt,1997:119).
تشریح عوامل موثر بر شکل گیری و پویایی نهادهای تجدد ، نقطه عزیمت گیدنز برای توصیف و تحلیل فرایند جهانی شدن است . به نظر او جهانی شدن نتیجه گسترش طلبی و عام گرایی نظام اجتماعی مدرن است که آن را از نظام های اجتماعی پیشین متمایز می کند.(گل محمدی،50:1386).
رابرتسن نظریه پرداز دیگری است که جنبه های فرهنگی –اجتماعی جهانی شدن را مدنظر قرار می دهد و بر عنصر آگاهی تاکید می ورزد. او جهانی شدن را مفهومی می داند معطوف به فشردگی جهان و تشدید وافزایش آگاهی از آن مانند یک کل(Roberston,1992:8)در واقع وجه تمایز نظریه رابرتسن از تاکید وی بر آگاهی ناشی می شود. به نظر او صرف وابستگی متقابل و در هم تنیدگی جهانی برای واقعیت یافتن جهانی شدن کافی نیست ، بلکه انسان ها هم باید از امرجهانی و تعلق به جهانی واحد آگاهی داشته باشند(Holton,1998:33-34).
علاوه بر این سه نظریه پرداز ، دراین دوره نظریه پردازان دیگری همچون «لش واوری»،«اولریخ بک»،«مالکوم واترز»و «اسکلیر» نیز درباره جهانی شدن سخن گفته اند که شرح نظریات آنان از حوصله این بحث خارج است(گل محمدی،60:1386).
مصداق های جهانی شدن
نظریه های جهانی شدن اغلب درصدد توصیف و تبیین این فرایند هستند بنابراین برای دست یابی به تصویری عینی تر ازجهانی شدن باید به شناخت نمودها و مصداق های آن همت گماشت(گل محمدی،61:1386)
جهانی شدن اقتصادی
هر چند تا کنون تعریفی جامع و یکسان از جهانی شدن اقتصادی توسط اندیشمندان این حوزه ارائه نشده است این بخش ویژگی های جهانی شدن اقتصاد را با توجه به وجوه و محورهای مشترک بیان خواهیم کرد.
از لحاظ تاریخی تقدم و برتری به جهانی شدن اقتصادی تعلق دارد و همراه با گسترش سرمایه داری فرایند جهانی شدن اقتصادی نیز با شدت و شتاب فزاینده ای تداوم یافت. هر چند این فرایند با نوسان ها و فراز و نشیب هایی نیز همراه بود(گل محمدی،61:1386).
از سال 1914 تا 1945 تحت تاثیر جنگ و ملی گرایی اقتصادی که تا اواخر دهه هشتاد در کشورهایی مانند چین ، هند، روسیه و ... ادامه داشت ،رشد ادغام اقتصادهای ملی سیر نزولی پیدا کرد.(Hirst,1995:144)
در اواخر دهه هفتاد موج جدیدی از فرایند جهانی شدن اقتصادی شکل گرفت که در درجه اول تحت تاثیر تحولات و پیشرفت های حیرت انگیز در عرصه ارتباطات بود. این پیشرفت ها زمینه ساز ادعام جهانی اقتصادها شد.(Webster,1995:144).بررسی آمارها نشان می دهد که در طول بیش از 180 سال نسبت صادرات به تولید ناخالص داخلی در کل جهان حدود سیزده برابر افزایش یافته است . البته این نسبت در رابطه با کشورها و مناطق مختلف با نوسان های قابل توجهی همراه بوده است . همچنین در سالهای اخیر گسترش چشمگیر تجارت الکترونیک سبب شده افراد بتوانند بدون تحمل رنج سفرهای تجارتی ، کالای مورد نظر خود را از هر نقطه جهان تهیه کنند. در واقع گذر از فن آوری سخت افزاری به نرم افزاری نقطه عطفی در شکل گیری بازارهای مبتنی بر نظام ها و شبکه های اطلاعاتی رایانه ای و بنابراین یک بازار جهانی است . تاسیس سازمان تجارت جهانی بر پرشتاب بودن این موضوع دلالت دارد(گل محمدی،66:1386)
تجارت مبتنی بر فن آوری های اطلاعاتی و ارتباطی،جنبه دیگری از تجارت جهانی و به تبع آن جهانی شدن اقتصادی را آشکار می کندکه تجارت جهانی خدمات است.
در واقع به نظر می رسد امروزه پیشرفته ترین بخش های تجارت جهانی ، بخش هایی است که عمدتاً دست اندرکار مبادله کالاهای نمادی وغیر مادی هستند(Cable,1995)
«البته آنچه امروزه در شبکه های اقتصادی جهانی جریان می یابد، به کالاهای مادی و خدمات گوناگون محدود نمی شود. در موارد بسیاری کارگزاران اقتصادی نه تولیدات خود، بلکه سرمایه های خود را به کشورهای دیگر منتقل واقدام به سرمایه گذاری های گوناگون می کنند. اقتصاددانان چنین اقدامی را سرمایه گذاری مستقیم خارجی می نامند و آن را یکی از جنبه های مهم جهانی شدن اقتصادی به شمار می آورند.(گل محمدی،68:1386).
در رابطه با مشارکت و بهره مندی سرمایه گذاری های مستقیم خارجی نیز کشورهای مختلف دنیا جایگاه های متفاوت و نابرابری دارند چرا که بخش عمده این سرمایه گذاری ها در کشورهای پیشرفته صنعتی انجام می شود. علاوه بر این ها پدیده دیگری که از عناصر اصلی جهانی شدن اقتصادی به شمار می آیدجریان و گردش جهانی سرمایه است. امروزه اشکال گوناگونی از سرمایه در کوتاه ترین زمان بین کارگزاران مختلف اقتصادی که در فواصلی بسیار دور از یکدیگر فعالیت می کنند،رد وبدل می شود و میزان چنین مبادلاتی در سالهای اخیر به صورت مبهوت کننده ای افزایش یافته است.(Held,1998:15)
امروزه علاوه بر جریان و نقل وانتقال فراملی کالاهای مادی که در تجازت جهانی فزاینده نمود می یابد، برای نیروهای کار هم بازاری جهانی شکل گرفته است. هر روز بر تعداد انسان هایی که در جست وجوی کار(مناسب) کشور خود را ترک می کند، افزوده می شود. بنابراین اگر جهانی شدن اقتصادی، جریان جهانی کالا، پول،خدمات، اطلاعات نیروی کار باشد، افزایش شمار مهاجران در گستره جهانی را باید جنبه ای از این فزاینده دانست(گل محمدی،73:1386).
از سوی دیگر آمارها نشان می دهد شرکت های چند ملیتی نقشی اساسی در جهانی شدن تولید و مبادلات مالی دارند.آنها در حال حاضر حجم عظیمی از محصولات مورد نیاز بازار مصرفی جهان را تامین می کنند. حدود هفتاد درصد تجارت جهانی نیز به واسطه این شرکت ها انجام می شود. همچنین شرکت های مورد نظر از سرمایه گذاران اصلی در عرصه سرمایه گذاری مستقیم خارجی به شمار می آیندو نقش شرکت های چند ملیتی در بازارهای مالی هم کلیدی و قابل توجه است(Held,1998:17)
با این وجود برخی نظریه پردازان معتقدند که جهان اکنون در حال گذر به مرحله اقتصاد فراملی یا پیشرفته ترین مرحله فرایند جهانی شدن اقتصادی است. امروزه به واسطه انقلاب ارتباطی، حوزه ای نمادین در عرصه جهانی پدید آمده که کار شبکه های جهانی ثروت، قدرت واطلاعات را بیش از پیش آسان کرده است. بنابراین اقتصادها هم گرایشی روزافزون به فعالیت در این حوزه نمادین پیدا می کنند و به مبادله کالاها و ارزش هایی روی می آورندکه با واسطه های نمادین ممکن می شوند(گل محمدی،77:1386)
با تمامی این تفاسیر فرایندجهانی شدن به هیچ وجه در اقتصاد خلاصه نمی شود.
جهانی شدن سیاسی
جهانی شدن از دیدگاه سیاسی فرایندی است که به واسطه آن امر اجتماعی بیش از پیش از حصار تنگ و محدود دولت – ملت رها می شود و انسان ها در چارچوب جامعه ای گسترده تر زندگی اجتماعی را از سر می گیرند(گل محمدی،79:1386)
»در مراحل مختلف دوران مدرن، مرزهای جامعه توسط دولت تعریف و تحدید می شد و مرزهای سیاسی کم و بیش برمرزهای اجتماعی منطبق بود. مرزهای فرهنگی- هویتی نیز به واسطه تلاش های پایدار و حتی کم و بیش خشونت بار دولت، از مرزهای ملی فراتر نمی رفت وهرگونه فرهنگ فراملی وفروملی نوعی ناهنجاری و یا بحران قلمداد می شد. ولی فرایند جهانی شدن با نفوذپذیر کردن مرزهای ملی، زمینه جدایی جامعه، روابط اجتماعی و فرهنگ را ازنهاد دولت- ملت فراهم می کند(گل محمدی،80:1386)
همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد شکل گیری این جامعه جهانی بیش از هرچیز محصول فرایند فشردگی زمان، فضا و بی بستر شدن روابط اجتماعی است. امروزه زندگی اجتماعی برای پیوند زدن انسجام و همبستگی اجتماعی با حوزه محلی وقوع فعالیت ها و کنش های اجتماعی اعتباری ندارد(گل محمدی،81:1386)
از زمان شکل گیری دولت به مثابه مهم ترین و قدرتمندترین نهاد سیاسی، بخش عمده ای از مسائل اجتماعی،همچون مسائل ملی قلمداد و در این سطح بررسی و تحلیل شده است. ولی فرایند گسترده و پرشتاب جهانی شدن تعریف مسائل اجتماعی- ملی به مثابه مسائل جهانی را گریز ناپذیر کرده است. چنین فرایندی از راه های مختلف به مخدوش شدن حاکمیت ملی و کاهش استقلال دولت می انجامد. بسیاری از نظریه پردازان جهانی شدن عقیده دارند که عصر دولت- ملت پایان یافته و حکم رانی ملی در برابر فرایندهای اقتصادی و اجتماعی جهانی کارآیی چندانی ندارد(گل محمدی،82،1386).
جنبه دیگر فرایند جهانی شدن سیاسی مخدوش شدن مرز میان صادرات و واردات است.امروزه جایگاه مسلط شرکت های فراملی در جریان های تجاری جهانی، معنا و مفهوم صادرات وواردات را دگرگون کرده و بر ابهام و فرسایش حد مرزهای اقتصاد ملی افزوده است.تا جایی که شناسایی و محاسبه میزان صادرات و واردات کشورها را بسیار دشوار و حتی ناممکن شده است(گل محمدی، 84:1386)
البته کاهش توان دولت و کنترل جریان های اقتصادی جهانی به عرصه های مالی وپولی محدود نمی شود. امروزه آنچه در عرصه تجارت جهانی داد و ستد می شود صرفاً کالاهای مادی نیستند و خدمات نیز به صورت یکی از اقلام صادرات وواردات درآمده اند. آنچه در جهان معاصر اقتصاد فرهنگی نامیده می شود، بخش های نمادین اقتصاد است که کالاهایی غیرمادی تولید و عرضه می کنند. این کالاها در چارچوب مرزهای ملی محدود نمی شوند و کنترل آنها برای دولت بسیار دشوار است و از این رو برجسته ترین نمود نا توانی دولت از کنترل فضا و زمان به شمار می آید(گل محمدی،85:1386)
چنین تحولاتی نشانگر کم رنگ تر شدن نقش قدرت سیاسی در قلمرو اقتصاد و افزایش قدرت بخش خصوصی و نیروهای بازار است(Baker,1998:2).
البته نظریه پردازانی هم هستند که ادعاهای مربوط به جهانی شدن سیاسی و کاهش چشمگیر قابلیت ها و توانایی های دولت در عرصه اقتصاد را چندان واقع بینانه نمی دانند. از دیدگاه آنها گرچه توانایی های دولت دگرگون شده و دربیشتر حوزه ها بویژه مدیریت کلان اقتصادی بسیار کاهش یافته، اماهنوز هم نهادی مهم به شمار می آید و در فراهم آمدن شرایط لازم برای حکمرانی موثر بین المللی نقشی اساسی بازی می کند(گل محمدی،86:1386).
هر چند استدلالهای این نظریه پردازان تا حدودی زیادی معتبرند اما به هیچ عنوان نمی توانند فرایند جهانی شدن سیاسی را زیر سوال ببرند. گرچه جامعه بشری با نوع آرمانی اقتصاد جهانی شده بسیار فاصله دارد اما از الگوی آرمانی اقتصاد بین المللی هم فراتر رفته و به یک اقتصاد فراملی دست یافته است. امروزه کنترل جریان های اطلاعاتی در شبکه های بسیار پیچیده و متنوع ارتباطات جهانی نیز دشوار و در واقع غیر ممکن است چراکه ارتباطهای مبتنی بر فناوری الکترونیک همچون ماهواره، اینترنت ، شبکه های ماهواره ای ، تلفن ، نمابر هرگونه محدودیت طبیعی و سیاسی را از بین می برند و افکار واطلاعات بدون هیچگونه کنترلی از مرزهای ملی عبور می کنند( Holton,1998:1) و(Castells,1997:1)
گسترش جریان های جهانی و شکل گیری جامعه ای فراملی دولت را در عرصه هویت سازی نیز دچار مشکل می کند چرا که با نفوذ پذیرتر شدن مرزهای ملی حد مرزهای هویتی در هم می ریزد و سلطه بلامنازع هویت و فرهنگ ملی مخدوش می شود(Hall,1996:299).
به هرحال با توجه به آنچه تا کنون بیان شد می توان به تصویری روشن تر از فرایند جهانی شدن سیاسی دست یافت. با فشرده تر شدن فضا وزمان ، برگستره محیط وروابط اجتماعی افزوده می شود و نوعی جامعه فراملی شکل می گیرد. این گسترش محیط اجتماعی گستره تاثیر پذیری افراد را افزایش می دهد و کارایی فواصل طبیعی و سیاسی برای محدود کردن تاثیرهای اجتماعی پدیدهای گوناگون به میزان چشمگیری کاهش می یابد. بنابراین احتمال تبدیل یک معضل محلی به یک مسئله جهانی بیشتر می شود و به همان میزان امکان افراد و گروه های مختلف برای برکنار ماندن از تاثیر محیط جهانی کمتر می شود(گل محمدی،91:1386).
همچنین بروزمسائل جهانی ،راه حل ها و تدبیرهای جهانی می طلبند و دست یابی به چنین راه حل هایی مستلزم شکل گیری و اقدام سازمان ها و نهادهای گوناگون فراملی است. این سازمانهای بین المللی از لحاظ وابستگی یا عدم وابستگی به حکومت ها حوزه فعالیت ، اهداف، گستره فعالیت و میزان اهمیت و تاثیرگذاری با یکدیگر متفاوتند اما وجه مشترکی نیز هم دارند. شکل گیری و گسترش چنین سازمانهایی حاکی از آن است که در نتیجه فرایند جهانی شدن جریان های فراملی و شبکه های جهانی بیشتر وگسترده تر شده، جهان به یک فضای اجتماعی واحد تبدیل می شود که اداره و ساماندهی آن از توان و ظرفیت دولت ملی بیرون است. کوتاه سخن اینکه فرایند جهانی شدن با رها کردن امر اجتماعی از چارچوب و حوزه استحفاظی دولت – ملت ، عامل تغییر و تعدیل دولت مدرن است و سبب کاهش توانایی و اسقلال دولت، کاهش کارایی حکومت و تضعیف مشروعیت و اقتدار دولت – ملت می شود(گل محمدی،94:1386)
جهانی شدن فرهنگی
جهانی شدن فرهنگی عبارتست از شکل گیری و گسترش فرهنگی خاص در عرصه جهانی. این فرایند موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید می آورد و همه خاص های فرهنگی را به چالش می طلبد(گل محمدی،98:1386)
گرچه دیدگاههای متفاوت بسیاری درباره جهانی شدن فرهنگی و شیوه شکل گیری و گسترش فرهنگ جهانی وجود دارد، ولی به طور کلی می توان سه جنبه کلی را در این خصوص شناسایی کرد. این جنبه ها عبارتند از گسترش تجدد غربی، گسترش و جهانی شدن فرهنگ مصرفی سرمایه داری و جهانی شدن فرهنگ آمریکایی.
برجسته ترین وجه جهانی شدن فرهنگی را می توان جهانگیر شدن ویژگی های محوری تجدد دانست . ویژگی های همچون صنعت گرایی ، نظام سرمایه داری ، وجود نهادهای نظارت و مراقبت و شکل گیری دولت ملت ها از آن جمله اند(گل محمدی،99-100:1386)
افزون بر این ها ویژگی های دیگری را هم می توان برای تجدد شناسایی کرد که با نظام سرمایه داری و دولت مدرن پیوند دارد. دولت مدرن به دموکراسی، شهروندی و ملی گرایی متعهد است و برای گسترش این ارزشها در جامعه می کوشد. نظام سرمایه داری نیز به عقلانیت ابزاری، سود محوری، فرد گرایی و ثروت اندوزی پایبند است. در کنار این ویژگی ها باید به گسترش و جهان گیر شدن زبان های اروپایی بویژه انگلیسی ، الگوهای پوشش ، تغذیه و معماری، زندگی شهری و صنعتی و یک رشته ارزش های و رهیافت های فرهنگی درباره آزادی فردی ، روابط جنسی ، حقوق بشر و سکولاریسم نیز اشاره کرد(Tomlison,1999:23)
گسترش تجدد به جوامع غیر غربی درطول چندین دهه تداوم داشت ولی در سده بیستم و بویژه دهه ها اخیر ، شتاب بیشتری گرفت. از این رو فرایند شتاب بیشتری گرفت. از این رو فرایند جهانی شدن را می توان فرایند جهانی شدن تجدد یا به عبارتی ، جهانی شدن فرهنگ و تمدن غربی دانست(Clark,1997:23)
در حالی که بسیاری از نظریه پردازان جهانی شدن شکل گیری یک فرهنگ جهانی در غالب تجدد غربی را می پذیرند ولی در ارزیابی آن اختلاف نظر دارند. یک برداشت رایج و آشنا از جهانی شدن فرهنگ همان امپریالیسم فرهنگی است. از این دیدگاه جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان(گل محمدی،101:1386).
نقش تعیین کننده صنایع فرهنگی غرب در فرایند جهانی شدن فرهنگ و از جایگاه مهم اقتصاد در عرصه فرهنگ دلالت دارد. به بیان دیگر گرچه گسترش فرهنگ غربی در جهان در برگیرنده فراگیر شدن عناصر مختلف تجدد غربی است، اما می توان گفت از میان مجموع عناصر ویژگی بخش تجدد آنچه بیشتر از عناصر دیگر جهان گیر می شود نوعی فرهنگ مصرفی متناسب با نظام سرمایه داریست(گل محمدی،102:1386)
تحت تاثیر چنین فرهنگی همه مردم جهان ، شرقی یا غربی ، شمالی یا جنوبی و فقیر یا غنی مصرفگرا می شوند وجامعه ه مصرفی شکل می گیرند.این موج عظیم به یک حوزه محدود نمی شود و همه زوایای زندگی اجتماعی را در بر می گیرد(گل محمدی،104،1386).
فرهنگ مصرفی از آن رو نیروی همگونی آفرین و جهانی ساز است که هرچیزی را به کالا تبدیل و در بازار جهانی عرضه می کند(Miller&Ames,1996) جهانی شدن فرهنگی به واسطه پرشتاب فرهنگ مصرفی نه تنها همه فرهنگ های بومی منطقه ای و ملی را نفوذپذیر می کند بلکه مرز میان فرهنگ عالی و فرهنگ عامیانه را نیز از بین می برد(Lyon,1999:96)
«اقتصادی شدن فرهنگ و جریان جهان گیر فرهنگ مصرفی الگوهای هویت یابی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.فرایند جهانی شدن فرهنگی در حالی که همه مرزهای فرهنگی را تخریب می کند و نهادها و عناصر سنتی هویت بخش را به چالش می طلبد مصرف رابه منبع هویت و انفکاک اجتماعی تبدیل می کند»(گل محمدی،106:1386)
همانگونه که جهانی شدن فرهنگ و تمدن غربی عمدتاً در جهانی شدن فرهنگ مصرفی مرتبط با نظام سرمایه داری نمود می یابد و فرهنگ آمریکایی محتوای اصلی این فرهنگ مصرفی را تشکیل می دهد(Owen,1999:117) فرهنگ جهانی شونده آمریکایی در حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی مردم جهان نمود می یابدو اقشار و گروه های مختلف وجوه متفاوتی از این فرهنگ را جذب می کنند(Friedman,1996).
برجسته ترین وجه آمریکایی شدن جهان گسترش فرهنگ مصرفی آمریکاست، این فرهنگ از درجه نخست از طریق تولید توزیع و مصرف برخی محصولات شرکت های معتبر آمریکایی جهان گیر می شود(Elliot& Atkinson,1998:19) تنوع محصولات به قدری زیاد است که علاوه بر کوکاکولا و مک دونالد برنامه های خبری شبکه CNN ، فیلم های سینمایی هالییود ، انواع موسیقی های آمریکایی و غیره را نیز در بر می گیرد.
آمریکایی شدن چشمگیر جهان در درجه نخست از توان مالی عظیم شرکت های آمریکایی و سلطه این کشور برصنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرند. در جهان کنونی قدرتمند ترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند در مالکیت آمریکایی هاست(گل محمدی،112:1386)
با وجود آنکه نقش شرکت های آمریکایی و فرهنگ آمریکایی در همگون سازی فرهنگی جهان بسیار برجسته است شرکت های غیر آمریکایی نیز در این عرصه کم و بیش فعالند. افزون براین به نظر می رسد که جهانی شدن را باید پایان سلطه هژمونیک آمریکا و آغاز مرحله ای جدید در تاریخ جهان دانست(Taylor,1999:123)
به هر حال فرایند جهانی شدن با نفوذ پذیر کردن و تخریب حد ومرزهای موجود پیوندها و ارتباطات جهانی را افزایش داده ، انسان ها را در فضای اجتماعی واحدی قرار می دهد، واکنش هایی را بر می انگیزد. این واکنش های به صورت هایی گوناگون پدیدار می شوند و اهمیتی متفاوت دارند.
بخش دوم
خاص گرایی فرهنگی
هر چند تعریف مشخصی از جهانی شدن وجود ندارد لیکن باید اذعان داشت جهان کنونی عرصه عمل نیروهای همگون ساز و ادغام گر است .نیروهایی که هرگونه مرز ومانعی را اعم از طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی موجود در جهان را کم و بیش تخریب می کند .جهانی شدن در فرایند خویش باعث نزدیکی ، ارتباط فزاینده و وابستگی متقابل میان انسان و جوامع مختلف است و از میان فرهنگ ها وهویت ها ی فراگیر تر می شود. هر مقدار فرهنگ ها با یکدیگر برخورد می کنند و گفت وگو و مبادله میان انسان ها بیشتر می شود مشترکات میان فرهنگ و هویت ها افزایش می یابد(گل محمدی،120:1386).
البته هرچند داده های بسیاری دلالت بر شکل گیری و گسترش هویت های فراگیرترو فرهنگی های ملی وفراملی و حتی جهانی حکایت می کند ولی داده ها حاکی از شکل گیری خاص گرایی های فرهنگی بی شمارترند. لازمه ورود به بحث تعریف واژه فرهنگ است، هرچند که اتفاق نظر چندانی بر سر تعریف آن وجود ندارد. مشتقات کلمه فرهنگ از ریشه واژه لاتینی cultivate ریشه می گیرند(Skelton,1992:2) امروزه معنای فرهنگ معطوف است به هرآنچه که انسان را از حیوان متمایز می کند و هرآنچه غیر ژنتیکی منتقل می شود(Gellner,1995:96)
فرهنگ سیال و متغییر است که این ویژگی دال بر این است که فرهنگ ساخته می شود. حال پس از تعریف فرهنگ به صورت مختصر باید این نکته را گفت که در فرایند جهانی شدن برخوردهای فرهنگی بسیاری اتفاق می افتد و به تعداد خرده فرهنگ ها ، فرهنگ های بومی ،محلی و ملی برخورد فرهنگی وجود دارد، برخی از فرهنگ ها در مقابل جهانی شدن و ادغام منعطف و برخی دیگر موضعی سخت گیرانه و تدافعی دارند . حال در اینجا انواع واکنش ها و اندرکنش ها و تحولات فرهنگی را در دو دسته عام گرایی فرهنگی وخاص گرایی فرهنگی مورد بررسی قرار می دهیم(گل محمدی،136:1386)
عام گرایی فرهنگی
عام گرایی اساساً معطوف است به اصول ، ارزش ها و معیارهایی که درباره همه مردم و در همه جا معتبر باشد.ولی معنای عام گرایی در این پژوهش بر معنای وجود یک جهان بینی نهایی و عالی که همه انسان ها را در برگیرد نیست، بلکه به معنای اتخاذ مواضعی انعطاف پذیر تر از طریق یافتن اصول و مسائل مشترک است(گل محمدی،127:1386)
پس عام گرایی فرهنگی به آن دسته از واکنش ها و تحولات فرهنگی اطلاق می شود که بر محور تبادل، آمیزش ، همزیستی و انطباق شکل می گیرند.عام گرایی فرهنگی مناسب ترین راه زندگی را در فضای جهانی در برگیرنده فرهنگ ها و جریان های مختلف، دست یابی به ترکیبی ظریف و پیچیده از فرهنگ خاص/عام و محلی/ جهانی است، نه جست و جوی فرهنگ و هویت ناب.
از مصادیق این گونه عام گرایی می توان ساکنان شهرها و روستاهای دور افتاده، روابط و ساختار پیچیده ویژگی بخش عرصه فرهنگی جهان.
جهان عرصه تاخت و تاز یک فرهنگ جهانی مصرفی که محصول نیروهای سرمایه داری جهان است از یک سو و در سوی دیگر واکنش های ستیز آمیز در برابر آن است. در نیروی مورد نظر ترغیب کننده و زمینه ساز هویت یابی خونین قبیله ای هستند و یا شخص را به مصرف کننده صرف تبدیل می کنند(Barber,2000:24)
ساختار فرهنگی حاکم بر جهان امروز مبتنی بر رابطه استعماری و استثماری است که از ده ها، بلکه صدها سال پیش میان غرب و بقیه جوامع جهان برقرار بوده است. هر چند امپریالیسم فرهنگی همآره دارای دست آوردهای منفی نبوده است و مواردی همچون دموکراسی، حکومت قانون و حقوق بشر و... که امروزه به صورت ارزش های جهانی در آمده اند، اینان میراث گرانبهای فرهنگ و تمدن غرب است(گل محمدی،131:1386)
همزیستی و آمیزش فرهنگی
در گذشته عوامل جغرافیایی و اکولوژیک و مقاومت فرهنگی در برابر هرگونه ارتباط با غیر معمولا دست به دست هم داده، گستره روابط و اندرکنش های فرهنگی را بسیار تنگ می کردند. ولی تحولات نسبتا خود به خود قاره های مختلف جهان و سپس برخی پیشرفت ها در حوزه فناوری حمل و نقل و ارتباطات که زمینه ساز فرایند جهانی شدن بودند این وضع را کاملا بر هم زد و روز به روز بر گستره روابط فرهنگی افزوده شد. (Appadurai,2000:322).
بنابراین می توان گفت که فرایند جهانی شدن با جریان، سیالی و ارتباط ویژگی می یابد. این برخوردها و کنار هم قرار گرفتن فرهنگ ها تنش زا هستند و معمولا به ستیزها و خاص گرایی های فرهنگی می انجامد. مرحله جهانی شدن فرهنگ ها از جنبه های مختلف با مرحله ناسیونالیسم و مراحل قبل از آن متفاوت است و امکان های بیشتری برای فرهنگ سازی و هویت سازی فراهم می کند. این مرحله دوره ای بی نظیر در تاریخ فرهنگی جهان است، چرا که سرانجام بشر به دنیایی وارد شده که یک موزائیک فرهنگی دارای تکه های جداگانه را در بر می گیرد. (Hannerz,2000:331)
در مراحل پیش از تبدیل ناسیونالیسم به گفتمان مسلط الگوی غالب سازماندهی فضای اجتماعی الگوی محلی بود. این وضع با مسلط شدن ناسیونالیسم کاملا تغییر یافت. فضاهای محلی فرهنگ کم و بیش فرو پاشید، فرهنگ ملی شد. در هر دو مرحله از تاریخ فرهنگی جهان فرهنگ و هویت سرزمین مدار و مکان مند بودند و حد و مرزهای محلی و ملی مشخنص داشتند.(Hall,1996:296)
فرهنگ های ملی توسط گفتمان های معطوف به قدرت ساخته می شوند. در طول چندین دهه گفتمان های فرهنگ ملی چنان مسلط شدند که به نظر می رسد یک انسان همان گونه که باید بینی و دو گوش داشته باشد، باید ملییتی هم داشته باشد پس در واقع گفتمان های ملی هم فرهنگ می سازند هم هویت.(Gellner,1983:6)
فرهنگ ملی خود را در عالی ترین جایگاه می بیند و نسبت به فرهنگ های غیر و فراملی بسیار حساس و خشن است. ناگفته پیداست که در چارچوب این گونه گفتمان ها جایی برای همزیستی فرهنگی وجود نخواهد داشت. در واقع بخشی از تاریخ فرهنگی جهان عبارتست از تاریخ سرکوب همزیستی و تکثر فرهنگی توسط ناسیونالیسم رمانتیک، نژاد پرستی، قوم گرایی رستاخیز دینی و شوونسیم تمدنی که هیچ گونه زیست چند فرهنگی را برنمی تابیدند.(Pieterse,2000:104)
فرایند جهانی شدن این وضع را دگرگون کرده و ناسیونالیسم دیگر به هیچ وجه تنها منبع فرهنگ ساز و هویت بخش نیست. در این مرحله از تاریخ فرهنگی جهان هرگونه ذات گرایی فرهنگی-اجتماعی ناممکن می شود.(Werbner,1997:6)
فرایند جهانی شدن بسیاری از فرهنگ ها را در کنار هم قرار می دهد و آنها را وادار می کند در شرایط جدیدی که با تراکم و تداخل فضاهای فرهنگی و بویژه حضور قدرتمندانه یک فرهنگ جهانی ویژگی می یابد، به حیات خود ادامه دهند. در این حالت یا فرهنگ ها رو به خاص گرایی می آورند یا داد و ستدی هرچند دشوار و پر تنش.(گل محمدی، 135: 1386)
همزیستی مسالمت آمیز قدمتی چندین ساله دارد، هرچند در برهه ای از تاریخ مجال بروز نداشته ولی در دهه های پایانی سده بیستم سلطه گفتمان فرهنگی ملل متزلزل شد و بستر مناسبی برای گفتمان های دیگر از جمله همزیستی و آمیزش فرهنگی فراهم آمد. امروزه نمودها و مصداق های این گونه آمیزش و همزیستی فرهنگی بسیار پرشمار و گوناگون است. گرچه بخش عمده ای از رفتارها و روابط اجتماعی فرد تحت تاثیر یک فرهنگ محلی یا ملی است اما بخشی هر چند ناچیز هم وجود دارد که از فرهنگ های غیر بومی تاثیر می پذیرد. یک بودایی شاید در اجرای مراسم مذهبی خود بسیار سخت گیر باشد، ولی موسیقی پاپ آمریکایی را بر موسیقی بومی خود ترجیح می دهد(Albrow,1996:163)در واقع این انسان ها یاد می گیرند دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند.
بسیاری از فرهنگ پژوهان علاوه بر مفهوم پیوند و آمیزش از مفاهیم دیگری نیز برای بحث از این جنبه زندگی اجتماعی- فرهنگی استفاده می کنند . استوارت هال واژه translation را به کار می برد تا نشان دهد در عرصه جهانی شدن، جز بنیادگرایی فرهنگی و استحاله و ناپدید شدن فرهنگی ، امکان دیگری هم برای فرهنگ ها وجود دارد(Hall,1996:310)ا
این همزیستی ها و آمیزش ها با وجود اینکه همسان نیستند، جملگی یک ویژگی مشترک دارند و آن هم واکنش غیر خاص گرایانه و غیر بنیادگرایانه فرهنگی در برابر فرایند جهانی شدند است.
البته این همزیستی و آمیزش دشوار است ، به بیان دیگر در چنان فضاهایی، جایی برای آسودگی ، امنیت و انفعال فرهنگی- که فضاهای فرهنگی بسته فراهم می کرد- وجود ندارد . از این رو انسان هایی که به همزیستی و آمیزش فرهنگی تن می دهند، به نوعی قهرمان هستند( Grillo,1998:230)
گیدنز چنین جوامعی را جوامع دارای رفلکسیویتی اجتماعی می داند. به نظر او در چنین جوامعی افراد باید همه اطلاعات مربوط به محیط زندگی خود را گرفته ، تجزیه و تحلیل و بر پایه آنها تصمیم گیری کنند(Giddens,1994:6-7,13)
به هر حال چه این افراد را قهرمان بدانیم چه انسان های رفلکسیو، تعداد آنها در جهان معاصر کم نیست.
دیالکتیک عام/ خاص
شماری از نظریه پردازان و پژوهش گران مدعی هستند که فرایند جهانی شدن رابطه ای جدید میان امر عام وامر خاص برقرار می کند. از این دیدگاه آنها قلمرو فرهنگی جهان معاصر هم دربرگیرنده عامیت و همگونی است و هم در برگیرنده خاصیت و ناهمگونی. فرایند جهانی در عین حال که همه فضاهای بسته فرهنگی را فرو می ریزد و خاص ها را از میان بر می دارد ، زمینه مناسبی هم برای بازسازی و احیای خاص ها و گوناگونی های مختلف فراهم می کند.
رولن رابرتسن، برجسته ترین نظریه پرداز جهانی شدن، بخش عمده ای از واکنش ها و اندرکنش ها ی فرهنگی در جهان معاصر را سرچشمه از دیالکتیک خاص و عام می داند. به نظر او نیروهای ادغام گر و همگونی آفرین ،مکمل نیروهای تفاوت زا هستند و جدایی ناپذیرند(Robertson,1992:174)
در این قسمت هم دسته ای از مصداق های عام گرایی فرهنگی را در چارچوب تقسیم بندی رابرتسن بررسی خواهیم کرد.نوع اول: منظور از عام کردن امر خاص گسترش انواع گوناگون تفاوت های اجتماعی به واسطه توسل به ارزش های عام است .برای مثال بومیانی که می کوشند با توسل به ارزش های جهانی و به واسطه شبکه های فراملی ، حمایت های جهانی برای تقاضاهای خود کسب کنند ، در واقع آنان درصدد عام کردن امر خاصی هستند(Albrow,1996:142)
نوع دوم: نوع دیگری از دیالکتیک عام/ خاص یا جهانی / محلی خاص کردن امر عام یا خاص کردن عام گرایی است .خاص کردن امر عام حکایت از آن دارد که برخلاف نظر پژوهشگران معتقد به امپریالیسم فرهنگی، نشانه ها و عناصر فرهنگی به سادگی منتقل نمی شوند و کالاهای فرهنگی فرهنگ جهانی معمولاً رنگ و بوی بسترهای فرهنگی خاصی راکه در آنجا مصرف می شوند به خود می گیردند(Dalby,1999:147)
نوع سوم: مردم نه تنها خاصیت خود را در پوششی عام عرضه و توجیه می کنند ، بلکه از امور و قواعد عام هم تعبیرهای خاص می سازند.به عبارتی دیگر ،فرهنگ های خاص با فرهنگ عام جهانی وارد داد و ستدی پیچیده می شوند تا در عین حفظ خاصیت خود ، از مزایای فرهنگ جهانی نیز بهره مند شوند.(Lechner,2000:320)
فرایند جهانی شدن در عین حال که فرهنگ و هویت را بستر زدایی و سرزمین زدایی می کند ، مکان، محل و سرزمین را هم دوباره در کانون زندگی اجتماعی – فرهنگی قرار می دهد.
واژه انگلیسی glocalization و یا واژه relocalization هم تفاوت محل گرایی های جدید را با محل گراییهای قدیم نشان می دهند. این واژه در درجه نخست معطوف به امکان همزیستی و تبادل فرهنگی است که در فرایند جهانی شدن فراهم می کند، دیالکتیک جهانی /محلی حاکی از آن است که در جهان معاصر فرد می تواند در رستورانی در مسکو یا توکیو مک دونالد بخورد، بدون آنکه به یک آمریکایی تبدیل شود(Kumar,1995:194)
این رابطه پیچیده میان خاص و عام و یا جهانی و محلی در نظریه آپا دورای به خوبی بازتاب یافته است. به نظر او در زمان ها ی گذشته اندرکنش های فرهنگی میان گروه های اجتماعی بسیار محدود بوده است. ولی تحولات اجتماعی و سپس برخی پیشرفت های فنی در حوزه حمل و نقل و ارتباطات این وضع را برهم زد و اقتصاد فرهنگی جهانی پیچیده ، سیال و همپوشی پدید آورد که به وسیله الگوها و نظریه های کلاسیک مارکسیستی یا غیر مارکسیستی قابل درک و تبیین نیست(Appadurai,2000,322-323
بنابراین برای تبیین اندرکنش ها ی فرهنگی پیچیده و متراکم جهانی باید به رابطه میان پنچ بعد جریان های فرهنگی جهانی توجه کرد:ethnoscapes یا دیدگاه های اشخاصی مانند جهانگردها؛ technoscapes یا جریان جهانی عظیم و پرشتاب انواع فناوری؛ financescapes یا انتشار بی سابقه و جریان شدید سرمایه جهانی؛ mediacapes یا توزیع قابلیت های الکترونیک به منظور تولید و نشراطلاعات؛ideoscapes یا زنجیره های تصورات و افکار کم و بیش سیاسی وایدئولوژیک مانند آزادی.(Appadurai,2000,324-26)
به نظر آپادورای ویژگی اصلی صحنه جهانی فرهنگ عبارت است از تلاش متقبال همسانی و تفاوت برای اوراق کردن یکدیگر و ساختن امر عام و امر خاص.
تحول و تعالی فرهنگی
جهانی شدن را فشردگی فزاینده زمان و فضا تعریف کرده ایم.در جهانی چنین فشرده و متراکم، بی گمان همه انسان ها کم و بیش به یکدیگر وابسته می شوند و محیط اجتماعی و غیر اجتماعی هر فرد گستره ای جهانی می یابد.
جنبه دوم جهانی شدن در اصل به آگاهی از امرجهانی یا آگاهی افراد از موقعیت جهانی معطوف است.انسان ها می فهمند که همه آنها بخشی از یک کل بزرگ تر هستند.انسان ها به این نتیجه می رسند که همه در قلمرو واحد گسترده ای به اسم جهان شریک ودخیل هستند(Friedman,1994,196)
در این فرایند جهانی شدن بستر مناسب تری برای گفت و گو و داد و ستد فرهنگی فراهم می شود وعرصه ای مناسب و انگیزه ای نیرومند برای همگرایی و جهان گرایی فرهنگی فراهم می کند(گل محمدی،149،1386)
ازآنجا که ادیان بیشتر از سایر فرهنگ ها هردو عنصر و قابلیت عام گرایی و خاص گرایی را دارند ، نمود تحول فرهنگی در این حوزه برجسته تر و آشکارتر است. مثلاً در سال 1993 شهر شیکاگو امریکا شاهد برگزاری بزرگ ترین همایش دینی در جهان بود.در این همایش ادیان و مذاهب مختلف حدود 8700 نماینده داشتند که برسر مسائل گوناگون دینی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با یکدیگر گفت وگو می کردند(Peterson,1999,83-84).
نمونه دیگر تحول فرهنگی که نوعی واکنش عام گرایان به فرایند جهانی شدن به شمارمی آید، شکل گیری و گسترش الهیات رهایی بخش است. بستر شکل گیری الهیات رهایی بخش ،امریکای لاتین است. این جنبش تامین نیازهای اجتماعی و غلبه بر نابرابری های اجتماعی را هدف خود می داند و لزوم تغییر موازنه قدرت به منظور دست یابی به توسعه را مورد تاکید قرار می دهد.(Raghuram,1999,237)
البته تشدید آگاهی جهانی صرفاً تحول و تعالی فرهنگ های موجود را در پی ندارد ، بلکه در برخی موارد به شکل گیری جنبش های فرهنگی –اجتماعی جدید نیز منجر می شود. جنبش های مورد بحث، تحت فشار جهانی شدن ، گرایش هایی جهانی پیدا می کنند. توسل به بنیادگرایی فرهنگی یا تلاش برای احیای فضای بسته فرهنگی دراین جنبش ها محلی از اعراب ندارد.مثلاً فمنیسم یکی از این گونه جنبش ها به شمار می آید که خاص گرایی و جماعت گرایی در آن بسیار کم رنگ است(Bussbmiker,1998,219) ولی از این دیدگاه، برجسته ترین نمود عام گرایی فرهنگی جنبش طرفداران محیط زیست است. برهمین اساس این جنبش را می توان اینگونه تعریف کرد:« هرگونه رفتار جمعی که د رگفتار و کردار معطوف است به اصلاح اشکال مخرب رابطه میان کنش انسانی و محیط طبیعی آن»(Castells,1997,112).
گرچه طرفداران و مدافعان محیط زیست در نظریه و عمل تقریباً هماهنگ هستند اما محیط زیست گرایی متنوع تر از آن است که بتوان آنرا یک جنبش نامید. در برخی منابع از چها ر دسته اصلی جنبش زیست محیطی سخن به میان می آید: اکولوژی رادیکال، اکولوژی معنوی،اکولوژی ژرف، اکولوژی اجتماعی.
به هرحال محیط زیست گرایی موجب فرهنگ جدید است و این فرهنگ جدید واکنشی به فرایندجهانی شدن به شمار می آید. با توجه به ویژگی غیر بنیادگرایانه و غیرجماعت گرایانه فرهنگ و هویت مبتنی بر محیط زیست گرایی است که آنرا واکنش فرهنگی عام گرایانه به فرایند جهانی شدن به شمارآوردیم(گل محمدی،153،1386)
خاص گرایی فرهنگی
خاص گرایی فرهنگی توسل به عناصر هویت بخش فرهنگی خاص است که در آن بر بی همتایی شیوه ها ، اعمال و ایده های یک گروه یا جماعت معیین تاکید می شود. این تعریف بسیار کلی و فراگیر است بنابراین برای رفع کاستی و ابهام در تعریف، برخی ویژگی های اصلی خاص گرایی فرهنگی را در مقایسه با ویژگی های عام گرایی فرهنگی بیان می کنیم(گل محمدی،154،1386)
در انواع عام گرایی فرهنگی فرایند جهانی شدن و پیامدهای آن چونان واقعیتی مسلم پذیرفته می شود و تردیدی در ناممکن و حتی نامطلوب بودن بازگشت به گذشته و احیای آن وجود ندارد.عام گرایان فرهنگی دیدی انتقادی نسبت به وضع موجود دارند، ولی بسیاری از گروه های خاص گرا کل فرایند جهانی شدن یا بخشی از آنرا با عبارت ها و عنوان های متفاوت رد می کنند . ازدیدگاه آنها جهانی شدن نه تنها تهدیدی جدی به شمار می آید، بلکه فرایندی گریز ناپذیر و غیر قابل برگشت هم نیست(Peterson,1999,86).
ذات باوری دیگر ویژگی خاص گرایی فرهنگی به شمار می آید . برخلاف عام گرایی فرهنگی که کم و بیش با نسبیت باوری فرهنگی ویژگی می یابد. برهمین اساس سه نوع خاص گرایی را می توان شناسایی کرد،خاص گرایی منزوی به دیدگاه و رهیافت فرهنگی گروههایی اطلاق می شود که می کوشند به شیوه های مختلف گروه خود را از محیط اجتماعی و گروه های دیگر جدا نگه دارد. خاص گرایی سرسخت و ستیزه جو هم مطلق اندیش است و برتری فرهنگی خاص را ادعا می کند، با این تفاوت که در خاص گرایی مورد نظر جهان گیر شدن فرهنگ مورد نظر رسالتی غیر قابل چشم پوشی قلمداد می شود. سومین نوع خاص گرایی، خاص گرایی ریشه دار است که می کوشد تمایز گروه های متاثر از فرایند جهانی شدن را حفظ کند(Peterson,1999,80)
ذات باوری با ویژگی دیگر خاص گرایی فرهنگی پیوند دارد که گریز از گفت وگو و داد و ستد فرهنگی است .برخلاف عام گرایی فرهنگی مبتنی بره گفت و گو، آمیزش و تبادل فرهنگی، خاص گرایی فرهنگی عموماً در صدد ایجاد فضای بسته فرهنگی است زیرا نسبیت فرهنگی را نمی پذیرد. بنابراین خاص گرایان به دنبال احیای فضای بسته فرهنگی هستند. این موضوع از آنرو برای خاص گرایان اهمیت دارد که می خواهند درون این فضا را از سنت و فرهنگ خاص خود جدا کنند. آنچه برشمردیم مهم ترین ویژگی های خاص گرایی فرهنگی را تشکیل می دهد. این خاص گرایی ها بسیار گوناگون هستند و درحوزه های مختلف دینی ، زبانی و قومی جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته شکل می گیرند. برخی نظریه پردازان این گرایش و تحول را نشانه بحران لیبرالیسم و آرمان جهان وطنی قلمداد می کنند(Thompson,1998,179)
گسترش بنیادگرایی دینی،ناسیونالیسم ، هویت قومی و هویت سرزمینی به مثابه مهم ترین واکنش های خاص گرایانه به فرایندجهانی شدن، محور بحث امانوئل کاستلز در بحث از ماهیت و عملکرد جامعه شبکه مبناست(Castells,1997,12).
خاص گرایی قومی
خاص گرایی قومی در برگیرنده دونوع خاص گرایی عمده است که عبارتند از خیزش ها ، تنشها و ستیز های قومی و جنبش های ملی گرایانه در نواحی مختلف جهان در ادامه نخست از بقاء و احیای قومیت سخن می گوییم و سپس جنبش های ناسیونالیستی متاخر را بررسی خواهیم کرد
احیای قومیت و تحول در نظریه پردازی
اندیشمندان مارکسیست و غیر مارکسیست به رغم اختلاف نظرهای مختلف، بر سر این موضوع توافق داشتند که قومیت نشان گر شرایط وضع جامعه سنتی است که مردم در اجتماع های کوچک جدا از یکدیگر زندگی می کنند و ارتباطات و حمل ونقل محدود است. بنابراین اندیشمندان بسیاری انتظار داشتند که در نتیجه صنعتی شدن، شهرنشینی و گسترش آموزش و سواد، آگاهی قومی کاهش می یابد وعام گرایی جانشین خاص گرایی می شود. ولی تحولات و رویدادهای دهه های پایانی سده بیستم که با زوال کمونیست و افول لیبرالیسم همراه بود ، نادرست بودن چنان پیش بینی هایی را آشکار کرد(گل محمدی،159،1386)
تداوم و برجسته تر شدن مسئله قومیت در دهه های پایانی سده بیستم باعث شکل گیری مدل جدیدی از قومیت بود. در این مفهوم بندی و مدل تحول یافته جدید بر ویژگی سیال، بسترمند، ارادی و پویای هویت یابی، سازمان و کنش قومی تاکید می شود.(Nagel,1998:237)
از لحاظ نظری سه رهیافت اصلی درباره بررسی قومیت و ستیز قومی وجود دارد. رهیافت دیرینه گرا قومیت را یک ویژگی پیچیده افراد و اجتماع ها می داند.بر پایه رهیافت ابزار گرا، قومیت چونان ابزاری است که افراد، گروه های نخبگان برای رسیدن به اهداف خود از آن بهره برداری می کنند. سومین رهیافت اصلی به قومیت که کم و بیش عناصری از دو رهیافت نامبرده و دیدگاه های دیگر را در بر می گیرد – رهیافت ساخت گرایان است. در چارچوب این رهیافت بر ریشه ها و ماهیت اجتماعی قومیت تاکید می شود(Lake,1998:6).
اجزا و عناصر لازم برای ساخت هویت و مرز قومی توسط فرهنگ تعیین می شود. گرچه قومیت به واسطه ساختن فرهنگ ساخته می شود، اما قومیت به هیچ روی تابع و بازتاب محض فرهنگ نیست. آنچه در این فرایند رخ می دهد، بازسازی و حتی جعل بی وقفه فرهنگ است در پرتو حال و با توجه به ملاحظات آینده.(Eller,1999:47).
تنش و ستیز قومی در جهان
اگر ستیز های کوچک قومیت های مختلف را نادیده بگیریم، حدود 37 جنگ و ستیز داخلی عمده را می توان در جهان شناسایی کرد که تقریبا همه آنها دارای یک جنبه مهم قومی هستند و در هر کدام از آنها بیش از هزار نفر کشته شده اند. تقریبا نیمی از ستیز های قومی از سال 1989 به این سو که پایان جتگ سرد و آغاز به اصطلاح نظم جهانی جدید بود آغاز شده است.
جنبشها و ستیزهای قومی در بسترها و شرایط گوناگونی شکل می گیرند وانواع متفاوتی دارند . در برخی موارد بستر شکل گیری جنبش ها و ستیزها ی مورد نظر گروه های بزرگ اقلیت هستند(مانند کبک و پاکستان شرقی) و در مواردی هم اقلیت های کوچک (مانند فریسیان ها در هلند، گورکان ها در هند) . ماهیت و محتوای ستیزها و جنبش ها ی قومی هم فرهنگی است، هم اقتصادی ، مثلاً در ولز و اسکاتلند مسائل قومی ماهیت اقتصادی پررنگ تری دارند ، در حالی که در مورد باسک اسپانیا و کبک کانادا جنبه فرهنگی موضوع برجسته تر است(Jalali,1998,318)
بستر سیاسی مسائل قومی نیز متنوع است و هویت، تنش و ستیز قومی در چارچوب نظام های سیاسی مختلف شکل می گیرد، حال به بررسی ستیزهای قومی در نقاط مختلف جهان می پردازیم.
آفریقا
قاره آفریقا را باید قاره تنوع قومی دانست. به واسطه سیاست های استعماری زمینه شکل گیری ، تداوم و یا تشدید تنش ها و ستیزهای قومی را به وجود آورده است. این وضع، قاره پهناور آفریقا رابه بستر برجسته ترین خاص گرایی های قومی تبدیل کرده است. خاص گرایی های مورد نظر که در سال های گذشته شدت یافته، کم و بیش در اکثر جوامع آفریقایی نمود می یابد، از جمله در شاخ آفریقا.
شاخ آفریقا چهار کشور جبیوتی، اتیوپی ،اریتره و سومالی را در برمی گیرد واز لحاظ خاص گرایی قومی، بحرانی ترین منطقه آفریقا به شمار می آید.اما باید دانست که شدیدترین ستیز وخشونت قومی قاره آفریقا در آفریقای مرکزی و دو کشور بروندی و رواندا رقم خورد.
آسیا
21 کشور شرق، جنوب شرق و جنوب آسیا دارای اقلیت های قومی چشمگیری هستند که در مجموع 43 گروه قومی را تشکیل می دهند. از این 43 گروه، سیزده گروه قومی هم اعتراض منفعلانه و شورش واکنشی را کنار گذاشته ، جنبش های جدایی خواهانه فعالانه و سازمان یافته ای را شکل داده اند.
ولی مهم ترین خاص گرایی قومی در سریلانکا شکل گرفته است. این کشور با حدود3/18 میلیون نفر جمعیت(در سال 1995) دارای دو گروه قومی عمده است: سینهاله ها و تامیل ها.
در دیگر مناطق آسیا هم خاص گرایی های قومی گوناگونی وجود دارد که در دهه های اخیر برشدت و گستره آنها افزوده شده است. کشورهای تازه استقلال یافته ماورای قفقاز عرصه تنش ها وستیزهای قومی فزاینده است که تاکنون سرکوب شده و پنهان مانده بودند(Harff,1994:217).
فلسطینی ها مقیم سرزمین های اشغالی و کشورهای دیگر سال هاست برای دست یابی به دولت و کشوری مستقل مبارزه می کنند.
آمریکا
آمریکا با وجود تنوع قومی کمتر نسبت به تنوع و ستیز قومی در آفریقا، آسیا ، تقریباً در همه کشورها ی این قاره خاص گرایی های قومی فزاینده ای وجود دارد. تیره پوستان مقیم کشورهای مختلف روابطی پرتنش با روشن پوستان اروپایی تبار دارند و چنین رابطه ای ، هویت و خاص گرایی قومی آنها را تقویت می کند. حدود29 گروه قومی مقیم آمریکای لاتین،جملگی کم و بیش در چنین شرایطی قرار دارند(Jalali,1998:320)
در میان بومیان ایالات متحده امریکا هم می توان الگوهایی از هویت سازی قومی که در سطوح هویتی مختلفی شکل می گیرند، شناسایی کرد. در برخی موارد، هویت یابی با توسل به طایفه و یا سنت معینی شکل می گیرد.
خاص گرایی قومی آمریکایی های آسیایی تبار حتی پیچیده تر است. آسیایی تبارهای ایالات متحده آمریکا که حدود سه درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهندو عمدتاً در غرب کشور ساکن هستند، در برابر غیر آسیایی ها خود را دارای هویت قومی واحدی می دانند(Nagel,1998,241).
دیگر نمونه برجسته خاص گرایی قومی در قاره آمریکا، فرانسوی زبان ها کانادا هستند. این کانادایی های فرانسوی زبان از تبار نخستین اروپایی هایی هستندکه در کانادا مستقر شده اند.
اروپا
ساختار فرهنگی – قومی قاره اروپا همگون تر از قاره آسیا و آفریقاست ، چرا که در طول چندین دهه و به صورت مسالمت آمیز و خشونت بار، بخش عمده ای از تنوع و تفاوت فرهنگی و قومی موجود در این قاره ازبین رفته است. اختلاط فرهنگی ناشی از مهاجرت ها و همچنین فروپاشی شوروی و یوگسلاوی نیز خاص گرایی فرهنگی را در اروپای غربی تقویت و تشدید کرده است.خاص گرایی قومی در اروپای شرقی شدیدتر و برجسته تر از دیگر مناطق این قاره است(Jalali,1998,323).
ملی گرایی
جنبش های ملی گرایانه را هم می توان نوع دیگری از خاص گرایی قومی به شمار آورد. بنابراین گرچه متمایز کردن این نوع خاص گرایی از خاص گرایی های نام برده بسیار دشوار و در مواردی ناشدنی است. اما بی گمان نادیده گرفتن جنبش های ملی گرایانه گوناگون در جهان معاصربحث از این دسته خاص گرایی های فرهنگی را ناقص خواهد کرد. بر این اساس پس از اشاره به تفاوت میان قومیت و ناسیونالیسم و مفهوم ناسیونالیسم ، بحثی کوتاه درباره احیای ناسیونالیسم خواهیم داشت.
بر پایه تمایز میان گروه قومی و ملت، می توان نیروها یا فراینده ها ی تعیین کننده و پدیده آورنده آنها را هم از یکدیگر متمایز کرد که در واقع متمایز کردن قومیت و ناسیونالیسم خواهد بود. گرچه ناسیونالیسم اغلب بر پایه قومیت و یا با توسل به یک گروه قومی شکل می گیرد. ولی نوعی نیروی اجتماعی متفاوت است . قومیت هنگامی که با نا سیونالیسم در می آمیزد یابه نا سیونالیسم تبدیل می شود، ماهیتاً دگرگون می شود(Eller,1999,20-20).
از این دیدگاه ، ناسیونالیسم شکلی از فرهنگ است که چهار هدف دارد: تبدیل یک گروه قومی منفعل به یک اجتماع قومی سیاسی فعال، سازماندهی فرهنگ جماعت و ایجاد یک فرهنگ عالی استاندارد و رسمی، تبدیل جماعت به یک ملت دارای همگونی فرهنگی، به دست آوردن یک سرزمین یا حتی یک دولت برای آن ملت.(Smith,1991,126).
آنتونی اسمیت نظریه پرداز برجسته ناسیونالیسم ، از« احیای ناسیونالیسم» سخن می گوید.گیدنز خیزش اخیر ناسیونالیسم را در قالب ناسیونالیسم محلی بررسی می کندو این پدیده را محصول امکان های جدیدی می داند که فرایند جهانی شدن برای بازتولید هویت های محلی فراهم می کند.
در برخی آثار نیز از موج سوم یا نوع سوم ناسیونالیسم بحث می شود که پس از پایان جنگ سرد شکل گرفته و روز به روز گسترده تر و شدیدتر می شود. همه موارد نام برده حکایت از آن دارند که دهه های پایانی سده بیستم شاهد نوعی خاص گرایی فرهنگی فزاینده و گسترش یابنده بوده است(گل محمدی، 176:1386).
بنیاد گرایی دینی
بی گمان توسل به دین و خداوند در صور و اشکال مختلف آن به اندازه تاریخ زندگی اجتماعی انسان قدمت دارد .ولی بنیادگرایی دینی پدیده ای متاخر و متفاوت است . این پدیده که مهم ترین و برجسته ترین نمود بنیاد گرایی فرهنگی به شمار می آید. جعل و کاربرد واژه بنیاد گرا به دهه های نخست سده بیستم باز می گردد که پروتستان های آمریکا به صورت جدی یا تجدد رویارو شدند.
بنیادگرایی فرهنگی به هیچ کدام ازادیان بزرگ جهان محدود نمی شود. برخی پیروان کاتولیک، ارتدکس و پروتستان دین مسیح و بنیادگرایی اسلامی بسیاری از کشورهای جهان را از آمریکا تا شرق آسیا در برگرفته است. بنیادگرای یهودی در اسرائیل و دیگر نقاط جهان فعال تر شده اند(Westirlund,1996,9-18.
بنیادگرایی دینی نه تنها به دین معینی محدود نمی شود و از لحاظ جغرافیایی بسیار پراکنده است، بلکه از لحاظ پیروان و بسیج شوندگان نیز تنوع چشمگیری دارد. اصول و ویژگی های ایدئولوژیک جنبش های بنیادگرایی دینی هم مانند دیگر جنبه های آن متعدد و متنوع هستند. به طور کلی می توان گفت که بنیاد گرایی نوعی واکنش اجتماعی دینی به تهدید خیالی تحمیل شده توسط فرایند جهانی شده است. بنیادگرایان بر این باورند که دگرگونی های اجتماعی با عث تهدید شیوه زندگی، ارزش ها و عقاید دینی مطلوب آنها می شود و باید سرسختانه با آنها مبارزه کرد(Peterson,1999:87)
رسالت خطیر بنیادگرایان در مبارزه با فرهنگ جهانی و تجدد مستلزم سرسختی و سازش ناپذیری است. بسیاری از بنیادگرایان هرگونه سازش ومصالحه را تسلیم در برابر دشمنان می دانند.بنیادگرایان ارزش و اعتبار چندانی برای حقوق بشر، گفت و گو، پلورالیسم ، آزادی بیان ، تساهل و دیگر عناصر ویژگی بخش دموکراسی مدرن قائل نیستند. بنیادگران در عین حال که وضع موجود را نامطلوب می دانند و آن را رد می کنند، الگویی هم ازجامعه آرمانی خود عرضه می دارند.
حال به شمار اندکی از آنها در بحث انواع بنیادگرایی دینی(مسیحی ، اسلامی، یهودی،بودایی و هندو) اشاره خواهد شد.(گل محمدی،178:1386)
بنیادگرایی مسیحی
گرچه بنیادگرایان اولیه در جامعه آمریکا مستحیل شدند، اما علایق بنیادگرایانه به هیچ روی در این جامعه از بین نرفت و کم و بیش به صورت های مختلف تداوم یافت. در دهه هفتاد و دهه هشتاد بنیادگرایی گسترده تر و شدیدتر شد وافراد و گروه های بیشتری به جنبش ها وسازمان های بنیادگرا پیوستند. اوج این گسترش و تشدید بنیادگرایی شکل گیری یک سازمان تندرو و افراطی با عنوانfalwells moral majority jerry بود که در تاریخ بنیادگرایی آمریکا نقطه عطفی به شمار می آید(گل محمدی،180،1386)
محور تفکر بنیادگرایانه مسیحی در آمریکا فرد است. بر اساس این ایدئولوژی بنیادگرایانه، جهان معاصر انسان هایی فاسد، گمراه و بی قید و بند پرورش داده است. بنابراین تولدی دوباره لازم است تا به واسطه آن کل شخصیت انسانی بازسازی شود.
بنیادگرایان از تعیین تاریخ رستاخیز و مبارزه هم غافل نمانده اند. به نظر آنها جامعه آرمانی مطلوب هرگز شکل نمی گیرد ، مگر با فرارسیدن آخرالزمان و ظهور دوباره عیسی مسیح(Castells,1997,24)
گرایش های بنیادگرایانه در آمریکای شمالی، جوامع آمریکای لاتین را هم تحت تاثیر قرار داده است. یکی از نمونه های برجسته این گونه گرایش ها در اروپای غربی واکنش ها و موضع گیری های مختلف دینی نسبت به موضوع اروپای متحد است. نمونه دیگر جنبش احیاگری در انگلستان است. این جنبش بخشی از جنبش گسترده ای با عنوان جنبش کلیسای خانگی به شمار می آید که به کلیساهای خانگی درون فرقه های موجود اطلاق می شود. در شرق اروپا جنبش های بنیادگرای دینی گسترده تر و قدرتمندتر هستند. پس از فروپاشی شوروی، مسحیت ارتدکس در پیوند با ناسیونالیسم جدید روسی به صورت مهم ترین بدیل لیبرال دموکراسی درآمده است(گل محمدی،183،1386)
در دیگر کشورهای اروپای شرقی هم خاص گرایی هایی هم وجود دارد. شمار روزافزونی از صربها، بلغارها، رومانیایی ها و یونانی ها بیش از پیش به مسیحیت ارتدکس همچون عامل هویت بخش می گرایند. بنیادگرایی مسیحی در آفریقا تحت تاثیر و نفوذ مستقیم بنیادگرایی ایالات متحده آمریکاست.
گرچه اکثر ساکنان قاره آسیا را غیر مسیحیان تشکیل می دهند امادر جوامع مختلف این قاره جنبش های بنیادگرایانه مسیحی وجود دارد که عمدتاٌ در سالهای اخیر شکل گرفته اند ودر سایر نقاط دنیا بنیادگرایی مسیحی دیده می شود همچون هند وفلیپین(گل محمدی،184،1386)
بنیادگرایی اسلامی
گرچه بنیادگرایی دینی نخستین بار در یک جامعه مسیحی شکل گرفت ولی شدت تنوع و گسترش آن در جهان اسلام بسیار بیشتر از جوامع مسیحی بوده است و در طول دو دهه اخیر انقلابی فرهنگی = دینی تقریبا همه جوامع اسلامی را فراگرفته است . امروزه هم در جوامع توسعه یافته غربی ، هم در جهان سوم و هم در کشورهای تازه استقلال یافته گسترش بنیادگرایی اسلامی را می توان دید. مثلاً طالبان یک گروه بنیادگرایی تندرو به شمار می آید که امروزه بخشی وسیعی از افغانستان را به تصرف درآورده، مشغول پیاده کردن شرع اسلام است. برخلاف طالبان، برخی احزاب و گروه های بنیادگرا هرچند قدرتمند و دارای پیروان فراوانی هستند ، ولی در تصرف قدرت سیاسی ناکام مانده اند. مواردی هم وجود دارد که نهادهای حکومتی، جنبش ها و گروه های بنیاد گرا را به رسمیت شناخته و امتیازهایی به آنها واگذار کرده اند. مثلا در سودان و بنگلادش بنیادگرایان تقریبا به شناسایی نسبی دست یافته و تا حدودی رسمیت پیدا کرده اند. افزون بر این، بنیادگراهای اسلامی از لحاظ تفسیر شریعت، جایگاه فقه و فقیه و قرائت مسلط با یکدیگر متفاوتند. البته با وجود این تفاوت ها، همسانی های چشم گیری میان جنبش های بنیادگرای اسلامی وجود دارد که تاکید بر بازسازی تاریخ اسلام از جمله آنهاست. این بازسازی از آن رو برای بنیادگرایان اهمیت دارد که به واسطه آن هم می توان تصویری از گذشته امت اسلام به دست داد و هم علل و عوامل افول اسلام را شناسایی کرد.
عرضه تصویری نسبتا منفی و نامطلوب از جهان معاصر دیگر ویژگی مشترک بنیادگرایان اسلامی را تشکیل می دهد. در باور بنیادگرایان، فرهنگ جهانی کفر آمیز نه تنها سرزمین های غیر اسلامی بلکه دنیای اسلام را هم آلوده کرده است. بر پایه ایدئولوژی های بنیادگرایانه اسلامی راه رستگاری را فقط باید در فرهنگ و تاریخ اسلام جستجو کرد.(گل محمدی، 187:1386)
بنیادگرایان اسلامی معتقدند پس از آنکه جهان اسلام از هرگونه پلیدی، فساد، بی اخلاقی و فرهنگ بیگانه پاک شد و جامعه ای واقعا اسلامی پدید آمد، نوبت به بلاد غیراسلامی می رسد. این بار دنیای اسلام برای نجات بقیه انسان ها به پا می خیزد و مردان خدا برای ستیز با کفار به میدان می آیند و جامعه جهانی راستین شکل می گیرد که با الگو برداری از نخستین جامعه و حکومت اسلامی زمان پیامبر اسلام بازسازی و اداره خواهد شد. در این جامعه جهانی اسلامی همه انسان ها با اسلام هویت خواهند یافت. آسیا به عنوان خاستگاه دین اسلام کانون این گونه جنبش دینی به شمار می آید.(Castells,1997:15)
بنیادگرایی یهودی
بنیاد گرایی یهودی با بنیاد گرایی مسیحی اندکی متفاوت است. بنیادگرایان مسیحی، حقیقت داشتن کتاب مقدس را ادعا می کنند ولی بنیادگرایان یهودی درستی تعبیر و تعبری خاخام ها از کتاب مقدس را مورد تاکید قرار می دهند. امروزه در یهودیت مدرن دو جنبش موعود باورانه را می توان شناسایی کرد که با الگوهای بنیادگرایانه اندیشه و رفتار سیاسی مطابقت دارد: صهیونیست های مذهبی معروف به Gush-Emunim و یهودی های بسیار متعصب.
صهیونیست های مذهبی عمدتا در اسرائیل مستقر هستند و یهودی های ارتدوکس علاوه بر اسرائیل در کشورهای اروپایی، کانادا و ایالات متحده زندگی می کنند.(Webber,1987:102
البته مواردی که برشمردیم نمونه های بارز بنیاد گرایی دینی در سطح دنیا و ادیان بزرگ توحیدی است، اما می توان به نمونه های دیگری همچون آیین بودایی، هندوها و سیک ها در شرق آسیا اشاره کرد.
خاص گرایی های فرهنگی دیگر
اکثر خاص گرایی های فرهنگی کم و بیش نوعی خاص گرایی قومی- ملی یا بنیادگرایی دینی به شمار می آیند. ولی افزون بر این دو دسته خاص گرایی های فرهنگی دیگری هم وجود دارد که در جنبش ها و سازمان های کوچک و بزرگ جوامع مختلف نمود می یابد. در چنین خاص گرایی هایی انواعی از خاص گرایی با نسبت های متفاوت ترکیب می شوند. به همین دلیل در مواردی مانند جنبش میلیشیاهای آمریکا جنبه قومیت پررنگ است و در جنبش آئوم ژاپن جنبه دینی ویژگی بخش جنبش است. دسته ای از پژوهش گران این گونه خاص گرایی ها را با عنوان «جنبش های اجتماعی نظم ستیز» و یا «مقاومت های فرهنگی جماعت محور» بررسی می کنند.(Silverman,1999:54)
مانوئل کاستلز سه نمونه از جنبش های اجتماعی نظم ستیز را مورد بررسی قرار می دهد: جنبش زاپاتیست های مکزیک، جنبش میهن پرستان امریکا و جنبش آئوم شینریکیو در ژاپن.
گرچه این سه جنبش از لحاظ بستر تاریخی و فرهنگی متفاوت و ناهمسان هستند، ولی همسانی هایی دارند که هر سه را در ردیف خاص گرایی های فرهنگی قرار می دهد. (Castells,1997:101)
گروه ها و جنبش هایی هم هستند که همسانی هایی با سه جنبش نامبرده دارند از جمله جدایی خواهان بودایی تبت در چین، افراطیون بودایی سینهاله در سریلانکا، ارتش مقاومت جوزف نوی در اوگاندا و چریک های مائوئیست راه درخشان در پرو.(Peterson,1999:90)
بخش سوم
بازسازی فرهنگ خویشتن
در آثار نظریه پردازان جهانی شدن جهان فرهنگی و فرهنگ جهانی موضوع هایی مهم به شمار می آیند. این اهمیت یابی و برجسته تر شدن فرهنگ در کل سه جنبه را در برمی گیرد.جنبه نخست ، همگون و یکدست شدن فرهنگی جهان است که با فرایند جهانی شدن پیوند دارد.
جنبه دوم اهمیت فرهنگ در جهان کنونی به تراکم یا اضافه تولید فرهنگی مربوط می شود. انواع گوناگونی ز تنش ها ، ستیزها و رویارویی های فرهنگی (خاص گرایی های فرهنگی) پدید می آیند که سومین جنبه اهمیت و برجستگی فرهنگی را تشکیل می دهند(گل محمدی،208،1386)
خاص گرایی فرهنگی واکنشی به کاستی های جهان معاصر
واکنشی به نابرابری ها و تبعیض ها
دسته ای از فرهنگ پژوهان و نظریه پردازان اجتماعی تداوم و حتی تشدید نابرابری ها و تبعیض ها در جامعه جهانی را علت اصلی خاص گرایی های فرهنگی می دانند. در واقع علیرغم تجدد و نظام سرمایه داری بسیار پیشرفته، منطق نابرابری زا و تبعیض آفرین نظام سرمایه داری از بین نرفته و همچنان نیرومند و فعال است.
در جوامع ساده گذشته میزان و مقیاس و موارد نابرابری پایین و کم شمار بود، ولی در جامعه جهانی کنونی که تحت سیطره فرهنگ مصرفی قراردارد، عوامل تبعیض آفرین و نابرابری زا بسیار پرشمارترو متنوع تر شده اند.هر چند مردم جهان اکنون به طور کلی نسبت به گذشته ثروتمندتر و تواناتر شده اند، ولی نسبت فقرا و ناتوان ها به کل جمعیت جهان هم به همان میزان و حتی بیشتر افزایش یافته است(گل محمدی،210،1386).
جنبه های دیگر نیز از تبعیض مورد بررسی پژوهشگران قرار گرفته است. مثلاً انواع نابرابری ها و تبعیض های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی را تشکیل می دهند.
خلاصه آنکه می توان گفت: انواع مختلف تنش ها، ستیزها و جنبش های اجتماعی کوچک و بزرگ که در قالب فرهنگ ها و سنتهای ایدئولوژیک شده دینی، قومی و ملی شکل می گیرند، در واقع واکنش هایی در برابر نابرابری های و تبعیض های فزاینده هستند. این جنبش ها گرچه پوشش فرهنگی دارند ، ولی در اصل خیزش ها و اعتراض های خشونت بار، سرچشمه گرفته از شرایط نامطلوب و تحمل ناپذیر اقتصادی، اجتماعی به شمار می آیند.
واکنشی به دیگر کاستی ها و تناقض های تجدد
برخی کاستی ها و تناقض های موجود در ذات و ماهیت تجدد زمینه ساز انواع گوناگون جنبش های اجتماعی، ازجمله خاص گرایی های فرهنگی قلمداد می شوند. به طور کلی می توان اینگونه گفت که خاص گرایی های فرهنگی دارای واکنش هایی در برابر بحرانی هستند که ماحصل تجدد است(Castells,1996,23)
خاص گرایی فرهنگی ، پدیده ای سیاسی
در نقد رهیافتی که خاص گرایی فرهنگی را تابعی از سیاست و بنابراین پدیده ای سیاسی می داند، باید خاطر نشان کرد که خاص گرایی فرهنگی در درجه نخست از استقلال فرهنگ حکایت می کند.بی تردید خاص گرایی های فرهنگی فزاینده در دهه های اخیر نظم و وضع موجود را به صورتی جدی تهدید می کند، نظمی که بر تجدد و نظام جهانی سرمایه داری استوار است.گرچه این خاص گرایی ها در برخی موارد به سود مرکز بوده، مانند فروپاشی اتحاد شوروی و شکل گیری ملی گرایی های جدید، در بیشتر موارد منافع نخبگان جهانی قدرت وثروت را به خطر انداخته است.
بازسازی فرهنگ خویشتن
فرایند جهانی شدن به واسطه عوامل و سازوکارهایی، نوعی بحران هویت و معنا در جوامع مختلف جهان پدید می آورد. بنابراین افراد و اقشار گوناگون برای حل این بحران به روش ها و راهکارهایی متوسل می شوند که خاص گرایی فرهنگی یکی ازآنهاست. شناسایی عوامل و سازوکارهای نام برده، تشریح ویژگی ها و نمودهای بحران هویت و معنا و بازتاب این بحران در خاص گرایی های فرهنگی را مورد بحث قرار می دهیم. اما ابتدا باید دید هویت چیست؟ چه ضرورت و کارویژه ای دارد و مهم تر از همه،چگونه ساخته می شود(گل محمدی،222،1386)
هویت
به لحاظ لغوی واژه هویت (identity) از واژه (identitas) مشتق شده و به دو معنای ظاهراً متناقض به کار می رود:1) همسانی و یکنواختی مطلق 2) تمایز که در برگیرنده ثبات یا تداوم در طول زمان.
گرچه اکثریت قریب به اتفاق نظریه پردازان هویت بر سر دومعنای نام برده از هویت اتفاق نظر دارند، ولی هنوز به توافقی درباره کاربرد آن معنای نرسیده اند.
پرچم دار نظریه هویت اجتماعی جرج هربرت مید است که فرایند دست یابی فرد به احساس و برداشتی کامل ازخویشتن را بررسی می کند. از دیدگاه مید ، هرفرد هویت یا خویشتن خود را از طریق ساماندهی نگرش های فردی دیگران در قالب نگرش های سازمان یافته اجتماعی یا گروهی شکل می دهد. به بیان دیگر تصویری که فرد از خود می سازد و احساسی که نسبت به خود پیدا می کند بازتاب نگرشی است که دیگران نسبت به او دارند(Mead,1964,222).
فرایند هویت سازی این امکان را برای یک کنش گر اجتماعی فراهم می کند که برای پرسش های بنیادی معطوف به کیستی و چیستی خود پاسخی مناسب و قانع کننده پیدا کند. بی گمان می توان گفت که هویت از نیازهای روانی انسان و پیش نیاز هرگونه زندگی اجتماعی است. اگر محور ومبنای زندگی اجتماعی را برقراری ارتباط پایدار و معنادار با دیگران بدانیم، هویت اجتماعی چنین امکانی را فراهم کند.بدون هویت اجتماعی در واقع جامعه ای وجود نخواهد داشت هویت اجتماعی نه تنها ارتباط اجتماعی را امکان پذیر می کند، بلکه به زندگی افراد معنا می دهد.(JENKINS,1996:6).
برخلاف دیدگاه ساختارگرایانی که می کوشند هویت را امری طبیعی و ثابت نشان دهند ، باید گفت که هویت امری تاریخی و محتمل است. این پدیده همانند بسیاری چیزهای دیگر ، محصول«زمان و تصادف» است و توسط منطق یا اصلی فراتاریخی تعیین نمی شود.
هویت پیوندی ناگسستنی با تفاوت دارد و تفاوت ها همیشه در برگیرنده قدرت هستند که توسط جوامع، حکومت ها و نمادها ساخته و توسط آنها حفظ و تقو یت می شوند. پس هرجا تفاوت باشد، قدرت وجود دارد و هرکسی که دارای قدرت است، درباره معنا ی تفاوت تصمیم می گیرد. قدرتی که تفاوت و بنابراین هویت را می سازد و حفظ می کند، همیشه درون و بیرون مرزهای تفاوت زا و هویت آفرین در تلاش است(Natter,1997,146).
ولی از آنجا که مرز، تفاوت وهویت ماهیتاً بستر ناپذیر و سیال هستند، تلاش قدرت برای متصلب کردن آنها با موفقیت کامل همراه نیست.
جهانی شدن وهویت سازی سنتی
ادعای پژوهش حاضر این است که فرایند جهانی شدن عامل اصلی خاص گرایی فرهنگی به شمار می آید. این رابطه علی بدین صورت برقرار می شود که فرایند جهانی شدن با دگرگون کردن شرایط و چارچوب سنتی هویت سازی و تضعیف و تخریب عوامل و منابع سنتی هویت ، فرایند هویت سازی را در جهان کنونی دشوار می کند.این وضع دشوار، بستر بسیاری از خاص گرایی های فرهنگی است. این عوامل سنتی به این شرحند.
مکان و فضا
بحث مکان و فضا و اهمیت آنها برای هویت بسیارروشن وغیر قابل تردید است. جامعه شناسان و بویژه انسان شناسان همواره به این نکته تاکید کرده اند که مکان، محل و سرزمین برای مردم بسیار اهمیت دارد، چرا که آنها توانایی هویت سازی بسیار بالایی دارند. به بیان دیگر مکان و فضا از آن رو برای افراد و گروه های مختلف مهم هستند که عناصر و اجزای اصلی هویت را تامین می کنند. بی گمان هویت داشتن در درجه نخست به معنای خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است. هرفرد هنگامی خود را دارای هویت می داند که ازتمایل،پایداری و ازدر جمع بودن خود اطمینان حاصل کند. مکان وفضا مهم ترین عواملی هستند که این نیازهای هویتی انسان را تامین می کنند(گل محمدی،230،1386)
مکان وسرزمین نه تنها با ممکن کردن مرزبندی های عینی به واسطه ویژگی های جغرافیایی مانند رودخانه، رشته کوه ، دریا و از این قبیل ،نیاز به تمایز اجتماعی را برآورد می کند، بلکه با تقویت مرزهای طبیعی ، اجتماعی و فرهنگی هویت سازی را آسان تر می کند. مکان نه تنها مرز پذیر و قابل تحدید است بلکه ثبات نیز دارد. بنابراین با تامین نیاز به تدوام داشتن و پایدار بودن ، از این لحاظ هم منبعی مهم در تامین هویت به شمار می آید.
سومین کارویژه هویت ساز مکان به تامین انسجام و همبستگی اجتماعی که احساس تعلق داشتن به جمع را ممکن می کند، معطوف است. با توجه به این ویژگی ها و توانایی های مکان به آسانی می توان درک کرد که چرا در جوامع سنتی و پیش از فرا گیرتر شدن فرایند جهانی شدن، بحران هویت چندان محلی از اعراب نداشت. مکان مند بودن زندگی اجتماعی در جوامع سنتی را با بررسی رابطه مکان و فضادر چنین جوامعی به آسانی می توان دریافت. برخلاف جوامع مدرن و متاثر از فرایند جهانی شدن در جوامع سنتی فضا کاملاً زیر سلطه و وابسته مکان بود ، از این رو فضا ی سنتی با قلمروی مکانی انطباق داشت و با علائم و نشانه های مکان پر می شد.چنان که که گیدنز به زیبایی بیان می کند « در چنین جوامعی فضا از مکان جدا نبود وزمان و فضا در بستر مکان به یکدیگر پیوند می خورد»( گل محمدی،232،1386).
زمان
زمان یکی دیگر از عوامل هویت ساز است. تقریباً بیشتر نظریه پردازان این نکته را می پذیرند که زمان و فضا شرط لازم هویت یابی هستند و بدون آنها ساخت و نگهداری هویت ناممکن است. چنانکه در تشریح نقش محوری مکان و فضای مکان مند در هویت سازی سنتی بیان شد، تداوم یکی از عناصربنیادین هویت است(Jenkins,1996,27).
گرچه این تداوم زمانی هویت بخش واقعیت ندارد ولی ماآن را در قالب تاریخ می سازیم. انسان در زمان های مختلف، هویت های متفاوتی کسب می کند، ولی از آنجا که از دگرگونی و بی ثباتی گریزان است ، روایتی تسلی بخش از خویشتن می سازد تا در قالب آن هویت واحدی را احساس کند(Hall,1996,277).
در جوامع سنتی زمان به خوبی از عهده انجام این کار ویژه هویتی خود بر می آمد چون مکان مند بود. در چنین جوامعی محاصره و گستره زمان بسیار محدود بود زیرا مکان و زمان پیوند داشت. زمان مکانمند زمانی بود خطی که فرد همراه با دگیر اعضای جامعه، گذشت آنرا آگاهانه و مشترک تجربه می کردند. بنابراین در جوامع سنتی و به واسطه زمان مکان مند، اطمینان از تداوم و وجود گذشته مشترک چندان دشوار نبود وزمان کارویژه هویت سازی خود را به خوبی انجام می داد. ولی تجدد و فرایند جهانی شدن ، همانگونه که فضا به مثابه بستر را نابود می کندزمان به مثابه تداوم را نیز از بین می برد. تحت تاثیر این فرایند زمان چنا ن فشرده می شود که دیگر نمی تواند در خدمت هویت هایی خاص قرار گیرد. این فشردگی و تحول پدیدارشناسانه، زمان را از مقوله ای خطی و کرونولوژیک به حال بی پایان تبدیل می کند. جهان در چارچوب یک فضای صاف و نامتمایز فشرده می شود ونوعی دنیای لحظه ای پدید می آید. از این دیدگاه می توان گفت که فرایند جهانی شدن توانایی هویت سازی زمان را نیز بسیار کاهش می دهد(گل محمدی،238،1386).
فرهنگ
بی گمان فرهنگ را باید مهم ترین وغنی ترین منبع هویت دانست. افراد و گروه ها همواره با توسل به اجزا و عناصر فرهنگی گوناگون هویت می یابند. زیرا این اجزا و عناصر توانایی چشمگیری در تامین نیازهای انسان به متمایز بودن و ادغام شدن در جمع دارند.
فرهنگ مقوله ای تفاوت مدار است و شیوه زندگی خاصی را می سازد. این تفاوت و خاصیت نه تنها امکان هویت یابی را فراهم می کند، بلکه به زندگی انسان ها نیز معنا می بخشد. در جوامع سنتی فرهنگ به خوبی از عهده انجام کارویژه هویت سازی برمی آمد، چرا که توانایی و قابلیت تفاوت آفرینی و معنا بخشی بسیار بالایی داشت. در چنین جوامعی فرهنگ نه تنها مرزهای شفاف و پایداری ایجاد می کرد بلکه در عرضه کردن نظام های معنایی منسجم و آرامش بخش هم توانا بود.
فرهنگ نیز مانند فضا در جامعه سنتی با محلی بسته پیوند داشت. این پیوند چنان تنگاتنگ بود که بر مفهوم بندی فرهنگ هم تاثیر می گذاشت. در جوامع سنتی فضای ارتباطی و قلمرو زندگی بسیار محدود بود، درون فضایی چنین بسته و نفوذ ناپذیر، فرهنگ های معین فارغ از دخالت فرهنگ بیگانه، عناصر هویت بخش منسجم و تقریبا ثابتی ارائه می شد. پیوند تنگاتنگ مکان و فرهنگ در دوران سنتی در واقع تقویت کننده پیوند میان فرد و جامعه بود.(Perterson,1999:78)
ولی فرایند جهانی شدن با برهم ریختن فضای انحصاری و از بین بردن مصونیت فرهنگ ها، قابلیت و توانایی آنها در زمینه هویت سازی سنتی را بسیار کاهش داد. البته این تاثیر جهانی شدن در کارویژه هویت سازی فرهنگ هم به واسطه فشردگی زمان و فضا و فضامند شدن زندگی اجتماعی امکان پذیر می شود.
بحران هویت و معنا
افراد هنگامی خود را دارای هویت و زندگی می دانند که نیاز آنها به تداوم، ثبات، تمایز، همانندی با اجتماع، و برتری و امر مطلق به اندازه قابل قبولی تبدیل شود. در جامعه سنتی عوامل فضا، زمان و فرهنگ این نیازهای هویتی را تامین می کرد ولی فرایند جهانی شدن با پاره کردن این پیوند امکان هویت یابی سنتی را بسیار کاهش داد و نوعی بحران هویت و معنا پدیدار شد. در این قسمت عوامل این مسئله را تشریح می کنیم.
الف) از آنجا که مکان در مقایسه با فضا، توانایی و قابلیت بسیار بیشتری برای تامین نیاز به ثبات ، تمایز و همبستگی اجتماعی دارد، فرایند جهانی شدن با سرزمین زدایی و فضامند کردن زندگی اجتماعی نوعی بحران هویت و معنا پدید می آورد(Tomlinson,1999b,148).
ب)فرایند جهانی شدن با تبدیل زمان کرونولوژیک به حال بی پایان، گذشته هویت بخش را نابود می کند.نابودی گذشته به معنای از بین رفتن خاطره و تاریخ، چونان منبع اصلی هویت در جوامع سنتی و از بین رفتن پیون میان گذشته مشترک و حال مشترک است(Morley and Robins,1996:115).
ج) فرایند جهانی شدن با نفوذ پذیر کردن مرزها و افزایش دادن برخوردهای فرهنگی آگاهی انسان ها را از عناصر فرهنگی دیگر بیشتر می کند. در چنین شرایطی باور داشتن به برتری دنیایی خاص و دفاع از آن در برابر فرهنگ های دیگر بسیار دشوار می شود. هنگامی که مهمترین منبع هویت یابی سنتی چنین متزلزل شود، افراد وابسته به آن منبع دچار بحران هویت و معنا می شوند(Peterson,1999:79)
د) فرایند جهانی شدن نه تنها فرهنگ های گوناگون را در دسترس افراد قرار می دهد بلکه دنیاها و مرجع های اجتماعی آنها را هم افزون می کند. بنابراین اندک بودن مرجع های اجتماعی در جوامع سنتی که نیاز هویتی انسان را به آسانی تامین می کرد از بین می رود و فرد ناگزیر می شود با واحدهای اجتماعی بزرگ و کوچک مختلفی هویت پیدا کند.(گل محمدی،247:1386)
بازسازی هویت
بدون هویت اجتماعی جامعه ای وجود نخواهد داشت بنابراین بحران هویت و معنای زندگی اجتماعی را به صورت جدی مختل می کند. و افراد و گروه ها ناچارند بحران نامبرده را به نحوی حل کرده و پشت سر بگذارند. بی گمان بازسازی هویت تنها راه انجام این مهم است.
در راه این بازسازی باید به سه نکته توجه کرد: گستره بازسازی، سطح بازسازی و نوع بازسازی.
در مورد گستره بازسازی باید گفت بازسازی هویت به قلمروها و واحدهای جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی خاصی اختصاص ندارد. امروزه تقریبا همه جوامع جهان بحران هویت و بازسازی معطوف به آن را کم و بیش تجربه می کنند.
سطح بازسازی هم محدود نیست و سه سطح مختلف بازسازی هویت و مرز را می توان شناسایی کرد: سطح خویشتن و گروه، سطح بین گروهی و سطح نوع انسان.
بازسازی هویت انواع پرشمار و گوناگونی دارد که این بازسازی ها از جنبه های مختلف قابل تقسیم و دسته بندی هستند. ولی در کل می توان آنها را به دو نوع تقسیم کرد: بازسازی های خاص گرایانه(خاص گرایی های فرهنگی) و بازسازی های غیر خاص گرایانه(عام گرایی های فرهنگی)(Alcantara,1996:2)
خاص گرایی فرهنگی واکنشی به بحران هویت و معنا
نخستین ویژگی خاص گرایی های فرهنگی ضدیت با فرایند جهانی شدن و نفی آن است. از آنجا که خاص گرایی های فرهنگی واکنش به بحران هویت و معنا هستند بنابراین تقریبا در همه خاص گرایی ها از فرایند جهانی شدن و تا حدودی تجدد چونان عامل و پدید آورنده اصلی بحران هویت و معنا یاد شده است بنابراین فرایند جهانی شدن به صورت های مختلفی نفی می شود.(Peterson,1999:86)
تاکید بر مکان، محل و سرزمین معین ویژگی دوم ایدئولوژی های خاص گرا را تشکیل می دهد که اتفاقا فرایند جهانی شدن یکی از عوامل متزلزل کردن این عامل هویت ساز است. از این رو تقریبا در تمام خاص گرایی های فرهنگی، به نحوی از انحاء بر مکان و سرزمین به عنوان منبع و ابزاری کارآمد برای بازسازی هویت تاکید می شود.(گل محمدی، 257:1386)
تاکید بر تمایز و تفاوت و شفاف کردن مرزها را می توان ویژگی سوم خاص گرایی فرهنگی به شمار آورد. در همه خاص گرایی های فرهنگی کم و بیش و به صور مختلف بر بازسازی مرزها تاکید می شود و بازتعریف خودی- غیر خودی در دستور کار جنبش های خاص گرایانه قرار می گیرد.(Lechner,2000:335)
ویژگی چهارم خاص گرایی فرهنگی نتیجه تاثیر جهانی شدن بر زمان است. تبدیل زمان کرونولوژیک به حال بی پایان، خاطره و تاریخ را محو و ناامنی و اضطرابی پایدار در افراد ایجاد می کند. خاص گرایان فرهنگی این مسئله را نفی کرده و از دیدگاه آنها مهترین مجرای معناداری، گذشته مشترک یک اجتماع واقعی است.(Guibernau,1996:133)
پنجمین ویژگی خاص گرایی فرهنگی با تاثیر جهانی شدن بر فرهنگ گره می خورد. در اثر فرایند جهانی شدن فروریزی مرزها و رها شدن فرهنگ ها اتفاق می افتد که در نتیجه آن نسبیت فرهنگی فراگیری شکل می گیرد. یکی از ویژگی های خاص گرایی های فرهنگی مقابله با این نسبیت فرهنگی فراگیر است.(Gidens,1994:6)
ویژگی ششم خاص گرایی فرهنگی نفی هرگونه آمیزش و اختلاط و تاکید بر خلوص و امر ناب است. فروریزی مرزها نه تنها فرهنگ ها و هویت ها را نسبی می کند بلکه وجود فرهنگ خالص و ناب را غیر ممکن می سازد. آگاهی از این واقعیت برای برخی از انسان ها اضطراب آور و ترسناک است و بنابراین به جستجوی فرهنگ ثابت، ناب و پاک برمی خیزد.(Silverman,1999:51)
ویژگی های نامبرده دلالت بر این دارد که خاص گرایی های فرهنگی با نفی و رد تاثیر مخرب جهانی شدن بر هویت سازی سنتی و تاکید بر فراهم کردن شرایط و امکان این نوع هویت سازی، افراد دچار بحران هویت و معنا را جذب و بسیج می کنند.(گل محمدی، 263:1386)
منابع و مآخذ
Agnew,j,and s. corbridge,1995:mastering space. London:routledge.
Albrow,m. globalization. In t. bottomore and w. outwaite
Anderson,b. 1991:imagined communication. London:verso
Auge.m. 1995:non-place. London:verso
Bauman.z.1990:Lmodernit and ambivalence. In m.
Bell,d.1987:the world and the u. s.a in213. Daedalus, 116.3.
Bahabha, h.1994:the location of culture. London: routledge.
Browen, r. 1999: social identity. In a. kuper
Caplan, l.(ed) 1994: fnUndmentalism as counter culture.inl.caplan
Clark,i.1997:globalization & fragmentation.oxford university press
Castells, m.1994:European cities, the informational society and the global economy. New left review, 204.
Elliot,l. & d.atkinson,1998: the age of insecurity. London: verso.
Friedland, l. 2000: covering the world. In f. lechner & j.boli(eds) the globalization reader.
Friedman, j. 1994: cultural identity & global process. London: sagf.
Giddens, a. 1990: the consequences of modernity. Cambridge: polity press.
Grossberg,l.1996: indentity and cultural studies. In s.
Hanners, u. 1992:cultural complexity. New York: Columbia u \niversity press.
Hall. S . 1996: the question of cultural identity. Jin s. hall
Holton. R . 1998: globalization and the nation- state. London
Jalali.r .and s.lipset , 1998: racial and ethnic conflicts
Laidi, z, 1998: a wprd without meaning. Translated by j. burnham
Nagle.j.1998:consoructing ethnicity. In m. hughey
Owen, j. 1999: the city and identity . in skelton and allen
Passi, a. 1999: boundaries as social process. In d. newman
Pieterse. J. 2000: globalization as hybridization
Robertson. R. 1990: after nostalgia? In b. turner
Shami, s . 1999: circassian encounters. In meyer and geschiere
Silverman ,m. 1999: facing postmodernism. London
Taylor, d. 1987: incipient fundamentalism. In l. caplan
Weber, m. 1998: ethnic groups. In m
Webester, f, 1995 .: theories of the information society. London
Wilson, b . 1999: introduction. In b. Wilson & j. cresswel
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
|
|