در يکی دو هفته گذشته پيروان اقای موسوی کارزار تبليغاتی گسترده ائی را درآذربايجان و ديگر شهرههای ايران اغاز کرده اند که متاسفانه نامی جز تبليغات نژاد پرستانه و تبعيضی نميتوان بر ان نهاد. در اين کارزار تبليغاتی چنين وانمود می شود که از ان جا که اقای موسوی آذری تبارند نماينده واقعی مردم اذریجان اند و در قياس با ديگر نامزدها از درد و رنج مردم آذربايجان اگاه ترند ودر آينده نيز به مشکلات انان بهتر رسيدگی خواهند کرد. البته اگر چنين ادعاهائی با واقعيت نزديکی می داشت اینک در زیر سایه هشت سال ریاست جمهوری و سپس ولایت فقیهی آقای خامنه ای اذربايجان می بايست بهشت برين می شد.
در همين راستا نيز برخی از بنياد گرايان نيز به اين تبليغات شنيع روی اوره اند که گويا ستاد اقای کروبی با اقليت دينی همراه شده تا از طريق انان به شيعيان زيان رسانند.
خوشبختانه با همراه شدن گروهی از هواداران اقای اعلمی با ستاد اقای کروبی جوانان آذربايجان تاکنون نشان داده اند که عاقل تر از انند به دام چنين تبليغات بی مايه ای در غلطتند و به راحتی قادرند ميان نامزدی که خواهان اصلاح قانون اساسی بر پايه حقوق شهروندی ايست و کسی که بی پروا پرچم پاسداری بی قيد و شرط از انرا بر افراشته تمايز گذارند.
در اين زمينه سياست تبليغاتی آقای موسوی و هم پيمانان اصول گرايشان تا حدود زيادی به آن کارزارهای تبليغاتی شباهت پيدا کرده است که گروهی از نژاد پرستان و افراطيون مسيحی در جريان انتخابات آمريکا از ان در ضديت با اوباما و همراه کردن مردم با مک کين در برخی از شهرهها سود جستند . انها نيزادعا می کردند که از انجا که مک کين سفيد پوست است، او بهترين نماينده اکثريت مردم امريکاست و اوبامای سياه پوست آفريقائی تبار، خودی نيست و با فرهنگ و مشکلات اکثريت مردم سفيد پوست امريکا از فقير و غنی بيگانه است. افراطيون مسيجی نيز گاه با جارو جنجال و زمانی به شکل موذيانه ای مروج اين انديشه گشتند که چون اوباما از پدری مسلمان تبار زاده شده چنانچه انتخات شود، به زيان مسيحيان و به سود مسلمانان عمل خواهد کرد و به اقليت های دينی " برای دشمنی با دين و مذهب اکثريت مردم ميدان خواهد داد.
خوشبختانه در انتخابات آمريکا جوانان نه تنها با هشياری حساب خود را از ان تبليغات جدا کردند بلکه با جديت به خنثی کردن اترات ان تبليغات در ميان مردم پرداختند و با هواداری از گفتمان "همبستگی اکمل" اوباما حماسه ای آفريدند که دنيائی را به شگفتکی واداشت. آنان با آرای خود نشان دارند که از گفتمان "خودی و نا خودی " به دورند و از فرهنگ نژاد پرستی و اقليت ستيزی صد ها فرسنگ فاصله گرفته اند و نامزدهای رياست جمهوری را نه بر پايه نژاد و تبار و رنگ و پوست بلکه بر پايه برنامه ها و خواست های کلان شان مورد قضاوت قرار می دهند.
پرسش این است که آيا جوانان ايران نيز در اين انتخابات ميتوانند از تعصب و سنت های تبعيض گرايانه پدران خود که نظام حقوقی تبعيض آلوده ای را در ايران مستقر کردند فاصله گیرند و به قانون اساسی کنونی که مظهر ان تعصبات و سنت هاست پاسخ منفی دهند و خواهان اصلاح و تغير آن شوند؟ به راستی ايا جوانان ايران آماده اند که چون هم نسلانشان در آمريکا حماسه ای بیافرینند و به سينه کسانيکه با چنگ و دندان برای پاسداری از قانون اساسی تبعيضی می کوشند دست رد زنند ؟ آیا می توانند گفتمان کلانی را که در متن جامعه ما برای تغییر قانون اساسی جریان دارد به کانون آن بیاورند؟
کوته بينان به اشکال گوناگون می کوشند توجه جوانان را از اين گفتمان کلان به موضوعات درجه دوم معطوف سازند. گاه به هنرمندی و هنر دوستی يکی و زمانی به معمم بودن ديگری اشاره می کنند؛ گاه به نزديکی يکی با رهبر و زمانی به مناسبات ديگری با آقای خاتمی می پردازند. گاه به آذربایجانی بودن يکی و زمانی به لر بودن ديگری توجه می دهند. با اين همه هنگاميکه قانون اساسی بخش عظيمی از جامعه را به شهروندان درجه دوم تنزل داده است و مردم را ابتد ائی ترين حقوق شهروندی خود محروم ساخته است، تمام موضوعات ياد شده حتی اگر مهم نيز جلوه کنند، در دوران کنونی موضوعاتی درجه دوم اند و تنها به اين خاطر به ميان ميايند که جوانان ايران از شنيدن درد و رنج زنان و اقليت دينی و مذهبی و از ديدن قتل و عام حقوق شهروندی در قانون اساسی غافل شوند.
نظام های های تبعيضی در جهان هميشه می کوشند که برای حفظ و بقای نظام خود مردم را به شکل خود درآورند و آنها را آينه تمام نمای خود سازند. بدبختی و انحطاط اينگونه جوامع نيز زمانی کامل می شود که مردم نيز به اين دام گرفتار آيند و اينه گردان باشند . متاسفانه بايد گفت که تاریخ نزدیک ایران، گواهی از این روند انحطاط بوده است. به همين خاطر نيز خروج از اين انحطاط نميتواند توسط نسلی که بدين چهره کريه خو گرفته است صورت گيرد. بلکه بار سنگين خروج موسی وارانه از اين دور انحطاط، تنها به دوش نسلی است که چهره کريه تبعيض را شايسته خود نداند. اينک نيز سرنوشت جامعه ما را نسل جوانی رقم خواهد زد که هم چون هم تاهايشان در امريکا به تبعيض و نظام های حقوقی و سنت های پيوسته با ان پاسخ منفی داده و می کوشند گذشته و اينده کشورشان را با قلم حقوق شهروندی از نو نويسند.
حق هر شهروند ايران است که به هر دليلی که می خواهد از نامزد مطلوبش پشتيبانی کند يا به همه انان پاسخ منفی دهد. حق اوست که به دليل شيفتگی به بيرق سبزرنگ پيروان تشيع يا لبيک گفتن به فرمان آقای خاتمی با اقای موسوی همراه گردد. با اين همه بايد توجه داشت که دليلی يا دلائلی که يک شهروند بر اساس ان ارای خود را به صندوق می ريزد يا از رفتن به پای صندوق ها خود داری می کند، تاثيرات مستقيمی در شکل دادن به فضای گفتمانی و افکار عمومی جامعه ايفا خواهد کرد.
از اينرو لازم است که جوانان ما اين پيام را به ميان مردم برند که چنانچه آنان ارای خود را به دليل قوميت يک نامزد ، ضديت با اقليت های دينی و مذهبی و مخالفت با تغير قانون اساسی به صندوق ها ريزند، ان ارا نه تنها به گسترش فضای فرقه گرائی ، نفاق و دشمنی ياری می رسانند بلکه تصوير بسيار زشت و غم انگيزی را از ايرانيان در افکار عمومی جهان و جامعه مدنی گلوبال ترسيم خواهند کرد.
ataghvai@gmail.com