دوران رباتی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[08 Jul 2015]
[ میترا بهاری]
ربات های امروزی نه تنها باهوش تر شده اند، بلکه روزبه روز از نظر احساسی ما را بیشتر به سمت خود جذب می کنند تا آنجاکه انسان را برآن داشته است با روش های جدید شروع به برقراری ارتباط بین خود و ربات ها کند.
دسته ای از ربات ها که به ربات های اجتماعی معروفند به وسیله چشم هایشان عواطف ما را برمی انگیزانند. آنها می توانند با نوع نگاه و حرکت صورتشان احساساتی بروز داده و با تقلید لحن صدای ما، رفتار یک شنونده علاقه مند را تقلید کنند.
۱۵سال پیش محققان دانشگاه دوئیسبورگ اسن آلمان، در تحقیقی مبنی بر این که ربات ها می توانند موجب بروز احساساتی در مردم شوند دست به تحقیقی زدند. آنها تصاویر ویدئویی دایناسوری رباتی به نام پلئو را به تعدادی داوطلب نشان دادند. وقتی دایناسور نوازش می شد شروع به خواندن آواز و زمزمه می کرد، اما وقتی آن را اذیت می کردند هق هق گریه سرمی داد. محققان هنگام پخش این تصاویر ضربان قلب و میزان تنفس تماشاچیان را اندازه گیری کردند. سپس از آنها اسکن ام آر آی گرفته و معلوم شد واکنش این افراد بسیار شبیه (البته نه به آن شدت) زمانی است که تصاویر نوازش یا آزار زنی را می دیدند. این تحقیق ثابت می کند مردم درخصوص ربات ها به گونه ای واکنش نشان می دهند که گویی خود ربات درک عاطفی دارد، با وجود این که همه می دانند در حال تعامل با یک ماشین هستند.
عبور از خط
با ساخت ربات ها، انسان به این فکر افتاد که به وسیله ربات ها توانایی های خود را در فناوری به رخ بکشد و موجب شد مردم به انتظار ربات هایی بنشینند که بتوانند حرف زده و همراه های خوبی باشند، البته هنوز رباتی نیامده که این کارها را براحتی انجام دهد، اما ربات های اجتماعی و نرم افزارهای هوشمند در این راه گام هایی برداشته اند. در واقع طرز تفکر ما درخصوص ربات ها از خط گذشته و نتیجه چیزی شده است که به عقیده یکی از روان شناسان محقق به نام شری ترکل به آن «دوران رباتیک» می گویند. این روزها ما به جای دوستی عادی بده و بستان، همراه های رباتی را بسیار جذاب می دانیم زیرا این ربات ها را هرزمان که بخواهیم هستند و به ما توجه می کنند. به طور مثال با تحقیق روی «سیری» ربات دستیار دیجیتالی اپل، هنگامی که از آن خواسته شد نقش یک دوست را بازی کند، این کار را به گونه ای انجام داد که گویی دوستی واقعی و حتی بهتر است. این ربات همیشه به حرف هایمان گوش می کند، ناامیدمان نمی کند یا دعوا راه نمی اندازد. از آنجا که ربات ها به دوست نیازی ندارند، دوستی شان دوطرفه نیست. بسیاری از مردم ربات ها را مطمئن تر از انسان می دانند. مثلا ربات هایی که از افراد پیر مراقبت می کنند. بنابر تحقیقات، مشخص شده است بسیاری از افرادی که در زمینه مراقبت های بهداشتی فعالیت می کنند برای انجام دادن برخی از وظایف مانند خانه داری و تذکر به بیماران برای مصرف دارویشان، ربات را بهتر از انسان می دانند، زیرا اشتباه در کارش نیست.
به نوعی زنده
از دهه ۷۰ به این طرف و از زمانی که بازی های رایانه ای مانند سایمون، تیک تاک تو و انواع بازی های متفاوت کلمات به میان آمدند، نظر مردم نسبت به موجود زنده تغییر کرده است. اگرچه بازی های رایانه ای کودکان را نسبت به گذشته باهوش تر کرده، اما تصور آنها نسبت به موجود زنده را نیز تغییر داده است.
در گذشته، کودکان موجودی را زنده می دانستند که به میل خودش می توانست حرکت کند. اما با بازی های رایانه ای، حرکت فیزیکی دیگر مفهوم و معنایی ندارد. نظر کودکان نسبت به بازی های رایانه ای موجوداتی به نوعی زنده است، زیرا آنها خودشان فکر می کنند. کودکان در گذشته معتقد بودند که انسان موجودات خاصی هستند، زیرا منطقی فکر و عمل می کنند، اما رایانه های امروزی این منطق را درهم ریخته است. از نگاه کودکان ربات ها نزدیک ترین موجود به ما هستند، زیرا هوش شان را با انسان تقسیم می کنند و فقط زمانی انسان را خاص می دانند که سخن از احساسات و عواطف او به میان می آید.
اما مهندسان درتلاش هستند ربات ها را به گونه ای بسازند که عاطفی و پراحساس به نظر بیایند. یکی از این نمونه ها رباتی شبیه حیوان خانگی به نام تاماگوتچی است. این ربات از صاحبش غذا می خواهد و باید تربیت شود. این نوع اسباب بازی ها از ما می خواهند که به آنها اهمیت دهیم و طوری رفتار می کنند که انگار کارهای ما برایشان مهم است.
از اواخر دهه ۱۹۹۰ حیوانات خانگی رباتی بتدریج تغییر شکل داده و به ربات های مناسبی با مو، خز، حرکت و بیان تبدیل شدند. آیبو، یک توله سگ رباتی است که می تواند کارهایی را که به او آموزش می دهند، یاد بگیرد یا وقتی به ربات «کودک واقعی من» توجه نشود گریه می کند، با شیشه شیر می خورد و آروغ هم می زند. ترکل معتقد است: «تا وقتی این گونه به ربات ها توجه نشان می دهیم و به آنها چیزهایی یاد می دهیم و در کنارشان تفریح می کنیم به گونه ای به آنها وابسته خواهیم شد که انگار این موجودات به ما توجه می کنند.»
یک کودک یازده ساله پس از ارتباط برقرارکردن با ربات کیسمت «ام آی تی» که حرکات چهره انسان را تقلید می کند گفته بود: «درست مثل این است که او بخشی از وجودتان است. چیزی که شما را دوست دارد، مثل یک آدم یا بچه ای دیگر است.» این تفکر با آنچه کودکان گذشته در مورد عروسک فکر می کردند بسیار تفاوت دارد. رباتی که از دیگران درخواست توجه می کند پیوند و علاقه ای را موجب می شود و کودکان با برطرف کردن نیازهای آن سعی می کنند خواسته ها و طبیعت منحصر به فردش را درک کنند. آنها چنان با جدیت سعی در برقراری ارتباط با ربات دارند که گویی این رابطه دوطرفه است. از نظر واکنش عاطفی، عواطف شبیه سازی شده هرگز احساسات واقعی تعریف نمی شود، اما ما درحال حرکت و رسیدن به دوران رباتی هستیم که در آن احساسات شبیه سازی شده بخوبی تنظیم شده است.
خطاپذیری انسان
برخی کودکان به ربات ها بیشتر از انسان اعتماد دارند. آنها معتقدند که ربات ها مطمئن تر هستند. این طرز تفکر امروز با ۲۵ سال گذشته بسیار فرق کرده است. مثلا ۲۵ سال گذشته در محله ای در بوستون پسر بچه ای معتقد بود ربات ها در مشکلات درسی اش یا سوال های مربوط به بازی فوتبالش هیچ کمکی نمی کنند و او همیشه از پدرش کمک می گیرد. اما سال ۲۰۰۸ در همان محله، کودکی گفت که تجربه های پدرش محدود و گاهی اوقات نصیحت هایش اشتباه است، اما یک ربات اطلاعات کامل تری دارد و به آن بیشتر می توان اعتماد کرد.
این روزها خطاپذیری انسان فراسوی تحمل اوست تا آنجا که حتی کودکان در خصوص انسان ها بیش از ربات ها احساس ناامنی می کنند. بزرگسالان نیز ربات های همراه می خرند و با آنها به گونه ای رفتار می کنند که گویی شخصیت واقعی هستند.
سیر فراموشی
وقتی کودکانمان را تحت مراقبت ربات ها قرار می دهیم، فراموش می کنیم که کودکان باید یاد بگیرند که مردم به آنها اهمیت می دهند و این توجه همیشگی و دائمی است. در حقیقت انسان ها به کودکان خود ادای کلمات پیچیده، لحن و حالت بیانی را که با احساسات در ارتباط است یاد می دهند و همچنین به آنها کمک می کنند تا احساسات خود را نیز درک کنند.
اما امروزه با اختصاص بیشتر وقت خود به ربات ها و توجه به آنها، در حال فراموشی اهمیت تبادل های انسانی هستیم. فناوری این وسوسه را در ما ایجاد کرده است که می توانیم هروقت خواستیم همراهی رباتی داشته باشیم و هرزمان که لازم دیدیم آن را به کناری بگذاریم بدون این که این همراهی دوطرفه باشد. این فرآیند از الگوی خاصی پیروی می کند؛ ابتدا همراهی رباتی را به دلیل این که از هیچ بهتر است می پذیریم، بعد آنقدر از آن تجلیل می کنیم که تمام کارها و رفتارهای انسان را تحت الشعاع قرار می دهد. گاهی این همراهی تلخ است مانند وقتی که زن سالخورده ای که فرزندانش را از دست داده بود با رباتی درد دل می کرد. این لحظات است که انسان به این فکر می افتد با همراهی ربات ها دیگر گوش شنوا و دلسوز انسانی وجود خارجی نخواهد داشت.
درگذشته مردم برای کودکان خود حیوانات خانگی واقعی می خریدند تا به آنها مفاهیم زندگی، مرگ و زیان را بیاموزند، اما امروزه با داشتن حیوانات خانگی رباتی چگونه می توان این مفاهیم را به آنها یاد داد، زیرا ربات ها مرگ و میر و خستگی نمی شناسند.
اکنون زمان صحبت کردن در مورد آسیب همراهی ربات هاست؛ قبل از این که همه چیز عادی شود زیرا وقتی چیزی عادی شد دیگر کسی به فکر گفت وگو در مورد آن نمی افتد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: