پیامدهای مدرنیت
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[14 Apr 2018]
[ آنتونی گیدنز]
گیدنز در ابتدای کتاب « پیامدهای مدرنیت » ضمن تعریف مدرنیت بیان می دارد: مدرنیت به شیوه هایی از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط می شود که از سده هفدهم به بعد در اروپا پیدا و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد
وی با توجه به اصطلاحاتی نظیر: «جامعه اطلاعاتی» «جامعه مصرفی» و«جامعه پسا صنعتی» که از سوی اندیشمندان دیگر عرضه گردیده اند می گوید: به جای اختراع این نوع اصطلاحها بهتر است به سرشت مدرنیت نگاه دوباره ای بیندازیم به جای آنکه وارد دوره پسامدرنیت شده باشیم در واقع به سوی دوره ای گام بر میداریم که در آن پیامدهای مدرنیت ریشه ای تر و جهانی تر از پیش شده اند.
گیدنز در گفتگو با کریستوفر پیرسن درباره معنای مدرنیت می گوید: مدرنیت شکل منحصر شده تعبیر جامعه مدرن یا تمدن صنعتی ا ست ،اگر به دقت نگاه کنید مدرنیت مربوط می شود اولا، به مجموعه معینی از طرز تلقی ها نسبت به جهان و نسبت به ایده های جهان، به عنوان جهانی آزاد برای تغیر به دست و با دخالت انسان، ثانیا، نهادهای پیچیده به ویژه تولید صنعتی و اقتصاد مبتنی بر بازار، ثالثا، حد معینی از نهاد های سیاسی از جمله دولت ملت ( (nation - state و دموکراسی توده ای و mas democracy)) جامعه مدرن جامعه ای است فنی تر با نهادهای پیچیده، گه بر خلاف فرهنگ گذشته در آینده زندگی می کند تا در گذشته. (پیرسون: 1380)
گیدنز می گوید: نظریه هایی که مطرح خواهم کرد ریشه در آن چیزی دارند که جای دیگر تفسیر انفطاعی در تحول اجتماعی مدرن نامیده ام منظورم از این اصطلاح این است که نهادهای اجتماعی مدرن از برخی جهات بی همتایند و از جهت صوری با همه نوع سامان سنتی تفاوت دارند. وی سپس برای تشخیص این انقطاعها، سه ویژگی را دخیل می داند: یکی صرف شتاب دگرگونی مخصوصا از جهت تکنولوژی، انقطاع دیگر پهنه دگرگونی است در نتیجه ارتباط مناطق جهان با یکدیگر و ویژگی سوم به ماهیت ذاتی نظام های مدرن ارتباط دارد که برخی از این صورتها در دوران تاریخی پیشین به هیچ روی به چشم نمی آیند (مانند دولت ملی).
گیدنز با اشاره به سالهای پایانی سده بیستم می گوید: مدرنیت یک پدیده دو لبه است یعنی هم پیامدهای مثبت دارد و هم منفی
جامع شناسی کلاسیک و مدرنیت:
گیدنز می پندارد جنبه پر امکانات مدرنیت از سوی بنیان گذاران کلاسیک جامعه شناسی بسیار تاکید شده است. مارکس و دورکیم هر دو عصر نوین را عصر پرمساله ای می انگاشتده اند اما در ضمن هر دو بر این باور بودند که امکانات خوشایندی که این عصر فراهم کرده بر ویژگی های منفی آن می چربد ولی وبر بدبین تر از این دو بود.
از نظر کاربرد شدید قدرت سیاسی نیز نفاوت دیدگاه وجود دارد به نظر بنیان گذاران جامعه شناسی کاربرد خودسرانه قدرت سیاسی اساسا به گذشته تعلق دارد و استبداد در اصل ویژگی دولت های پیش از مدرن است در پیدایش فاشیزم و کوره های جهود سوزی، استالینیزم، می توان دید که عوامل نهادی مدرنیت به جای دفع امکانات توتالیتر آن را در درون خود حفظ کرده است از طرف دیگر هیچکدام از بنیان گذاران کلاسیک جامعه شناسی توجه منظمی به پدیده صنعتی شدن جنگ نشان ندادند و این نشان دهنده این نظر است که از دیدگاه جامعه شناسان کلاسیک، سامان نو پدید مدرنیت می بایست اساسا صلح آمیز بوده باشد بر خلاف دوران پیشین که نظامی گری ویژگی آن بود.
جامعه شناسی و مدرنیت
از نظر گیدنز توان به سه مفهوم تقریبا پذیرفته شده در جامعه شناسی اشاره کرد:
1- تشخیص نهادی مدرنیت: برجسته ترین سنت های نظری در جامعه شناسی در تفسیر ماهیت مدرنیت محرک دگرگونی واحد و فراگیری را در نظر داشته اند به نظر دورکیم رقابت سرمایه دارانه عنصر اساسی سامان صنعتی نوپدید نیست و خصلت به شدت متغیر زندگی اجتماعی مدرن اصولا از سرمایه داری مایه نمی گیرد بلکه از تقسیم کار پیچیده ای سرچشمه می گیرد که از طریق بهره برداری صنعتی از طبیعت تولید را در جهت برآوردن نیازهای انسانی به پیش می داند عقلانیت متجلی در تکنولوژی و سازمان فعالیت های بشری و دیوانسالاری، شاهسخن وبر است.
اما گیدنز می گوید: به نظر من مدرنیت در سطح نهادی چند بعدی است و هر یک از عناصری که این سنت های گوناگون فکری مشخص کرده اند در مدرنیت نقشی دارند.
2 – مفهوم جامعه: وی جامعه را به معنای نظام خاصی از روابط اجتماعی به کار می گیرد و می افزاید در شرایط مدرنیت، سطح فاصله گیری زمانی_مکانی بسیار وسیعتر از تمدن های ارضی است اگر خواسته باشیم برخی ویژگی های مدرنیت به معنای عام آن را بازشناسیم باید عمیقا بررسی کنیم که نهادهای مدرن چگونه در زمان و مکان قرار گرفته اند.
3- پیوند میان دانش و جامعه شناسی : جامعه شناسی به عنوان رشته ای شناخته شده که درباره زندگی اجتماعی مدرن دانشی ایجاد می کند که می توان برای پیش بینی و نظارت به کارش برد. وی می گوید رابطه میان جامعه شناسی و موضوع بررسی اش را باید بر حسب «تاویل دوگانه» دریافت. دانش جامعه شناختی به گونه ای مارپیچ به درون و بیرون جهان اجتماعی می خزد و هم خود و این جهان را به عنوان بخشی از این فراگرد بازسازی می کند..
نوگرایی به سه جنبه اساسی نظریه ساختار گیدنز پویا می شود این سه جنبه عبارتند از:
1- مدرنیت، زمان و مکان (فاصله گیری)
همه فرهنگ های پیش از مدرن شیوه های برای محاسبه زمان داشتند اما اکثریت مردم، زمان را در ارتباط با مکان می توانستند در نظر بگیرند، چه وقت تقریبا همه جا با کجا مرتبط بود و یا رخدادهای منظم طبیعی طبیعی تشخیص داده می شد با اختراع ساعت یکنواخت شدن جهانی تقویم ها، زمان کم کم از مکان جدا شده اما پیدایش مدرنیت با تقویت روابط میان دیگرانٍ غایب بیش از پیش مکان را از محل جدا ساخت این دیگران از جهت محلی از هر گونه موقعیت همکنش رودرو بدورند.
چرا جایی زمان . مکان برای پویایی مدرنیت این همه اهمیت دارد؟ نخست باید گفت که جدایی شرط وقوع فراگردهای از جاکندگی است نهادهای از جا کننده پهنه فاصله گیری زمانی_مکانی را بس گسترش می دهند، دوم، این جدایی برای ویژگی متمایز زندگی اجتماعی مدرن یعنی سازمان عقلانی مکانیسم های تحرک را فراهم سازد سازمان های مدرن می توانند موقعیت محلی و جهانی را به چنان شیوه ای مرتبط سازند که در جوامع سنتی تر تصور ناپذیر بود و بدین سان بر زندگی میلیونها انسان پیوسته تاثیر می گذارند.
سوم، تاریخیت بنیادی لازم با مدرنیت به شیوه های از جا گرفتن در زمان و مکان بستگی دارد که برای تمدن های پیشین دسترسی ناپذیر بود، نظام یکنواخت تعیین، زمان گذشته ای واحد را امکان پذیر می سازد هر چند ممکن است دستخوش تفسیرهای متضاد گردد.
2- از جا کندگی ( بی ریشگی)
منظور از از جاکندگی، کنده شدن روابط اجتماعی از محیط های همکنش و تجدید ساختار این محیط ها در راستای پهنه های نامحدود زمانی_مکانی است.
انواع مکانیسم های از جا کننده که در راستای تحول نهادهای اجتماعی مدرن، دخالت دارند عبارتند از:
1-2- خلق نشانه های نمادین ارتباط: منظور وسایلی است که بدون توجه به ویژگی های افراد یا گروه هایی که آنها را در هر برهه خاص به کار می گیرند می توان آنها را به گردش درآورد، گیدنز پول را مهم ترین نشانه نمادین می داند همان پولی که در نخستین نوشته ها مارکس «فاحشه جهانی» نام گرفته بود، پول مبادله هر چیز با چیز دیگر را امکان پذیر می سازد بدون توجه به این قضیه که آیا کالاهای مورد مبادله کیفیات ذاتی مشترکی دارند یا نه.
پول وسیله فاصله گیری زمانی_مکانی است پول وسیله تصویب معاملات میان عوامل معامله ی است که از جهت زمانی و مکانی بسیار جدا از هم اند نقش اعتماد در پول خیلی مهم است چرا که هر کسی که نشانه های پولی را به کار می برد با این فرض عمل می کند که دیگرانی که او هرگز ملاقاتشان نمی کند ارزش این نشانه ها را به رسمیت می شناسند.
2-2- ماهیت نظام های تخصصی : منظورم از نظام های تخصصی نظام های انجام دادن کار فنی یا مهارت تخصصی است که حوزه های وسیعی از محیط های مادی و اجتماعی زندگی کنونی ما را سازمان می دهند گیدنز می گوید نظام های تخصصی هم از جا کننده اند زیرا در اشتراک با نشانه های نمادین روابط اجتماعی را از فوریتهای محیط جدا می سازند این نوع گسترش نطام های اجتماعی از طریق ماهیت غیرشخصی آزمون هایی تحقق می یابد که برای ارزیابی دانش فنی به کار می روند و با انتقاد همگانی صورت آن تحت نظارت قرار می گیرد.
اعتماد
اعتما در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به عنوان «اتکایا اطمینان به نوعی کیفیت یا صفت یک شخص یا یک چیز یا اطمینان به حقیقت یک گفته» توصیف می شود گیدنز ضمن بر شمردن تعریف لومان از اعتماد که گفته بود: هر کجا که اعتماد مطرح باشد فرد برای تصمیم گیری در پیش گرفتن یک مسیر کنش خاص شقوق گوناگونی را آگاهانه در ذهن دارد، اعتماد و مفاهیم ملازم با آن را در ده عنصر مفهوم بندی می کند.
1 اعتماد به غیبت در زمان و مکان ارتباط دارد، زیرا نیازی به اعتماد به کسی که فعالیت هایش در معرض دیدند نداریم پس اعتماد تمهیدی برای نطبیق با آزادی های دیگران است اما شرط اصلی مورد نیاز برای اعتماد نه فقدان قدرت، بلکه کمبود اطلاعات کامل است.
2- اعتماد اساسا به مخاطره بلکه به احتمال وابسته است اعتماد همیشه بر اعتماد پذیری در برابر پیامدهای محتمل دلالت می کند چه این پیامدها به کنش های افراد ارتباط داشته یا به عملکرد نظامها مربوط باشند در مورد عوامل انسانی اعتماد برای فرد عواقب روانشناختی دارد زیرا احتمال دارد که از این اعتماد لطمه اخلاقی ببیند.
3- اعتماد از ایمان سرچشمه می گیرد و همین پیوند است که آن را از «دانش استقرایی ضعیف» متمایز می سازد، هر گونه اعتماد به یک معنا اعتماد کورکورانه است.
4- اعتماد می تواند معطوف به نشانه های نمادین یا تخصصی باشد این اعتماد نیز مبتنی بردرستی اصولی است که شخص از آن بی خبر است اعتماد به کارکرد شایسته نظام ها مربوط است نه به عملکرد واقعی شان
5- اعتماد را می توان به عنوان اطمینان به اعتماد پذیری یک شخص یا نظام با توجه به یک رشته پیامدها یا روی دادهای معین تعریف کرد.
6- در شرایط مدرنیت در دو زمینه اعتماد وجود دارد:
1-6: فعالیت بشری زاییده اجتماع است، نه ماهیت اشیا و تاثیر ارتباط الهی
2-6: پهنه متغیر و بسیار گسترش یاقته کنش بشری
7- خطره و مخاطره رابطه نزدیکی با هم دارند اما یکسان نیستند مخاطره دقیقا مبتنی بر فرض خطر است یعنی ما ممکن است در موقعیت هایی قرار گیریم که ذاتا مخاطره آمیزند بی آنکه افراد درگیر آنه ها ار مخاطره آمیزبودنشان آگاهی داشته باشند.
8- مخاطره و اعتقاد در هم بافته اند، اعتماد معمولا در خدمت تقلیل یا تخفیف خطرهایی کار می کند که انواع خاصی از فعالیت بشری با آنها روبروی ند آنچه مخاطره «پذیرفتنی» نامیده می شود یعنی همان به حداقل رساندن خطر معمولا برای حفظ اعتماد اهمیت اساسی دارد.
9- مخاطره تنها به کنش فردی ارتباط ندارد، محیط های مخاطره ای وجود دارند که به گونه ای جمعی بر توده هایی از افراد تاثیر می گذارند.
10- متضاد امنیت بی اعتماد نیست
3- بازاندیشی در مدرنیت
با پیدایش مدرنیت باز اندیشی خصلت دیگری به خود می گیرد در این دوره بازاندیشی مبنای بازتولید نظام می گردد به گونه ای که اندیشه و کنش پیوسته در یکدیگر انعکاس می یابند. باز اندیشی در زندگی اجتماعی مدرن در برگیرنده این واقعیت است که عملکردهای اجتماعی پیوسته بازسنجی می شود و درپرتو اطلاعات تازه درباره خود، آنها، اصلاح شده و بدین سان خصلت شان را به گونه اساسی دگرگون می سازند. گیدنز می گوید: این نظر که دانش بیشتر درباره زندگی اجتماعی معادل نظارت بیشتر بر سرنوشت انسانها است نادرست است این نظر درباره جهان فیزیکی درست است ولی در قلمرو رویدادهای اجتماعی صحیح نیست و این زمانی اتفاق می افتد که جهان اجتماعی از دانش بشری یکسره جدا می بود، وی به چهار دلیل نظارت بیشتر را رد می کند:
1- تفاوت در قدرت: تخصیص دانش در دسترس کسانی قرار می گیرد که مواضع قدرت را در اختیار دارند و می توانند آن را در خدمت منافع گروهی شان به کار گیرند.
2- نقش ارزشها: هر گونه دگرگونی در دیدگاه که از دروندادهای دانش سرچشمه می گیرد رابطه متغیری در جهت گیرهای ارزشی دارد.
3- پیامدهای ناخواسته: هیچ مقدار از دانش انباشته درباره زندگی اجتماعی نمی تواند همه شرایط تحقق این دانش را در بر گیرد حتی اگر این دانش از محیط کاربرد آن یکسره جدا بود می باشد.
4- توانایی بازاندیشی جهان اجتماعی : اگر دانش ما پیوسته بهتر و بهتر می شد پهنه پیامدهای ناخواسته می بایست بیش از بیش تنگ تر شده و پیامدها کمیاب می گشتند اما بازاندیشی جهان اجتماعی مدرن این امکان را مسدود می سازد.
مدرنیت یا پسا مدرنیت
با توجه به نظر گیدنز درباره مدرنیت، موضع او در مورد ما بعد نوگرایی چیست؟
پسامدرنیسم بیشتر به سبکها یا جنبش های درون ادبیات، نقاشی، هنرهای تجسمی و معماری راجع است این مفهوم دربردارنده معانی زیر است:
الف) این که ما کشف کرده ایم هیچ چیز را با قاطعیت نمی توان دانست زیرا همه بنیادهای پیشین معرفت شناسی اعتماد ناپذیرند.
ب) دیگر اینکه تاریخ تهی از فرجام شناسی است در نتیجه از هیچ روایتی از پیشرفت نمی توان دفاع کرد
ج) با چیرگی روز افزون نگرانیهای بوم شناختی، شاید رواج جنبشهای نو پدید اجتماعی برنامه کار سیاسی اجتماعی تازه ای به وجود آمده است.
گیدنز در مورد امکان ناپذیری دانش منظم می گوید: چنین نظری ما را به آنجا می کشاند که فعالیت عقلی را یکسره طرد کنیم و حتی متقن ترین مفاهیم را تنها می توان به صورت «اصولا» یا تا «اطلاع ثانوی» معتبر انگاشت. درباره مورد دوم می گوید: کاربرد تاریخ برای ساختن تاریخ اساسا پدیده ای متعلق به دوران مدرنیت است و اصل تعمیم یافته ای نیست که بتوان آن را در مورد همه دوره ها به کاربست و در واقع روایتی از بازاندیشی مدرنیت است وی در ادامه درباره پیدایش جنبش های اجتماعی می افزاید: دگرگونی در این زمینه ها براستی اهمیت دارد ما هنوز در جهان پست مدرن زندگی نمی کنیم بلکه تنها می توانیم بارقه های محدودی از پیدایش شیوه های زندگی و صورتهای سازمان اجتماعی را مشاهده کنیم که از شیوه ها و صورتهای زاییده نهادهای مدرن متفاوت اند.
بر مبنای این تحلیل به آسانی می توان تشخیص داد که چرا تشدید مدرنیت این همه نگرانی کننده و مهم است آشکارترین ویژگی های تشدید مدرنیت یعنی انحلال تکامل گرایی، محو فرجام شناسی تاریخی، پذیرش بازاندیشی تمام عیار و سازنده همراه با از بین رفتن جایگاه متماز غرب ما را به قلمرو تجربی تازه و ناراحت کننده های می کشاند باز باید گفت دلالت های تشدید مدرنیت در همه جا احساس می شود.
ابعاد نهادی مدرنیت
گیدنز نوگرایی را بر حسب چهار نهاد بنیادی تعریف میکند
1- سرمایه داری: نخستین نهاد سرمایه داری است که ویژگی های آن تولید کالایی، مالکیت خصوصی سرمایه، کار دستمزدی فاقد مالکیت و نظام طبقاتی مبتنی بر این ویژگی ها است
2- صنعت گرایی: کاربرد منابع بی جان نیروی مادی در تولید کالاها همراه با نقش کانونی ماشین الات در فراگرد تولید است صنعت گرایی به محیط کار محدود نمی شود بلکه بریک رشته از محیط های دیگر مانند حمل و نقل ارتباطات و زندگی خانگی نیز تاثیر می گذارد.
3 ظرفیت های دیده بانی (قابلیت های حراست) گر چه گیدنز این ایده را از «نظارت و مراقبت» فوکو به عاریت گرفته اما مقوله تازه ای است حراست به مواظبت از فعالیت های اتباع یک کشور در پهنه سیاسی اطلاق می شود این مواظبت ممکن است مستقیم باشد (مانند بحث فوکو در مواظبت در زندانها و ...) یا غیرمستقیم و مبتنی بر نظارت بر اطلاعات باشد.
4- وسایل مهار خشونت و صنعتی شدن جنگ: هر چند قدرت نظامی یکی از ویژگی های اساسی تمدن های پی از مدرن بود اما کانون سیاسی این تمدنها نمی توانست انحصار وسایل نظارت بر خشونت را در چهارچوب مرزهایش محقق سازد این انحصار ویژگی دولت مدرن است این انحصار بستگی به پیوندهای خاص فرمانروایان با صنعتگرایی دارد زیرا صنعت هم در سازمان نظامی و هم در جنگ افزارهایی که در اختیارشان است نفوذ دارد
جهانی شدن و مدرنیت : جهانی شدن تداوم مدرنیت
مدرنیت پدیده ای ذاتا جهانی است اما جهانی شدن دقیقا چیست و چگونه می توان این پدیده را به درستی مفهوم بندی کرد؟ در عصر مدرن سطح فاصله گیری زمانی – مکانی بسیار بالاتر از دوران پیشین است و روابط میان صورتها و رویدادهای اجتماعی محلی و دوردست به همین اندازه بسط یافته است جهانی شدن اساسا به همین فراگرد بسط یابنده راجع است تا آن جا که شیوه های ارتباط میان زمینه ها یا مناطق گوناگون اجتماعی در پهنه کل سطح زمین شبکه ای شده است.
پس جهانی شدن را می توان به عنوان تشدید روابط اجتماعی جهانی تعریف کرده (فشردگی فضا و زمان) همان روابطی که موقعیت های مکانی دور از هم را چنان به هم پیوند می دهد که هر رویداد محلی تحت تاثیر رویدادهای دیگری که کیلومترها با آن فاصله دارد شکل می گیرد و برعکس. این یک فراگرد دیالکتیکی است زیرا یک چنین رخدادهای محلی ممکن است در جهت معکوس همان روابط دور دستی که به آنها شکل می بخشند حرکت کنند. دگرگونی محلی به عنوان بسط جنبی روابط اجتماعی در پهنه زمان و مکان در واقع بخشی از جهانی شدن است.
گیدنز پیدایش ملیت گراییهای محلی را در این راستا می داند ومی افزاید: تحول روابط اجتماعی جهانی، شاید در برخی از جنبه ها احساس ملیت گرایانه را که با دولتهای ملی ارتباط دارند کاهش دهد ولی ممکن است علت تشدید احساسات ملیت گرایانه محلی تر گردد و در شرایط تشدید جهانی شدن دولت ملی برای مسایل بزرگ بسیار کوچک و برای مسایل کوچک زندگی بسیار بزرگ گشته است.
دو چشم انداز نظری
بحث های راجع به جهانی شدن به دو دسته از نوشته های تقریبا مجزا از هم پدیدار می شوند:
1- نوشته های مربوط به روابط بین المللی و 2- نوشته های راجع به نظریه نظام جهانی
1- نظریه پردازان روابط بین المللی بیشتر بر تحول نظام دولت ملی تاکید می ورزند در این نظریه ها دولتهای ملی کنشگرانی انگاشته می شوند که در پهنه بین المللی و با سازمانهای دیگر فراملی درگیرند، عقیده بر این است که حاکمیت دولتهای ملی از جهت نظارت بر امور خودشان روز به روز کم تر از سابق می شود.
گیدنز این نظرها را محتاطانه می پذیرد یکی به دلیل اینکه این نظرها تنها یکی از ابعاد سراسری جهانی شدن را که وی هماهنگی جهانی دولت ها می نامد در بر می گیرد، دوم اینکه حاکمیت دولتها از همان اغاز وابسته به روابط میان دولت ها بوده است در این جا نیز باید خصلت دیالکتیکی جهانی شدن و نیز تاثیر فراگردهای تحول ناهموار را در نظر گرفت از دست دادن خود مختاری برخی از دولتها غالبا با افزایش خودمختاری دولتهای دیگر همراه بوده است.
2- نظریه نظام جهانی از نظر والرشتاین پیدایش سرمایه داری یک نوع سامان متفاوت را به ارمغان اورد گه بیشتر بر قدرت اقتصادی متکی است تا قدرت سیاسی. یعنی همان اقتصاد جهانی سرمایه دارانه نظام مدرن جهانی سه بخش سازنده را در بر می گیرد: بخش کانونی، نیمه پیرامونی و پیرامونی
والرشتاین می افزاید: سرمایه داری از همان آغاز یک پدیده اقتصاد جهانی بود و نه دولت ملی. سرمایه هرگز نگذاشت که آرزوهایش را مرزهای ملی تعیین کند گیدنز دو کاستی این نظریه را چنین بر می شمارد. یکی تاکید بیش از حد بر تاثیرهای اقتصادی و دیگری اینکه تمایزهای میان مناطق که مبتنی بر معیارهای اقتصادی اند نمی گذارد تمرکزهای سیاسی یا نظامی قدرت که با تمایزی های اقتصادی ارتباط دقیقی ندارند به خوبی روشن گردند.
ابعاد جهانی شدن
گیدنز برپایه طبقه بندی چهار بعدی نهادهای مدرنیت چهار بعد برای جهانی شدن در نظر می گیرد.
1- اقتصاد و سرمایه داری جهانی: کانون های اصلی قدرت در اقتصاد جهانی دولت های سرمایه داری اند دولتهایی که در آنها فعالیت اقتصادی سرمایه داری اند صورت عمده تولید به شمار می آید سیاست های داخلی و بین المللی این دولتها صورتهای گوناگونی از تنظیم فعالیت اقتصادی را در بر میگیرند بزرگترین شرکت های فرا ملی امروزه بودجه ای بیشتر از همه کشورها به استثنای چند کشور بزرگ دارند اما همه دولتهای مدرن انحصار موفقیت آمیز نظارت بر وسایل خشونت آمیز را در چهار چوب مرزهایشان دارند
2- نظام دولت ملی: نظام دولت ملی از دیر باز در بازاندیشی مختص مدرنیت مشارکت داشته است ادعای یک دولت با شناسایی مرزهایش از سوی دولتهای دیگر تصویب شده است و این از تفاوت های دولت های پیش از مدرن و مدرن است که در آنها( پیش مدرن) این نوع روابط بازاندیشی شده کم تر وجود داشت کنش هماهنگ میان کشورها از برخی جهات حاکمیت فردی ملت های در گیر کنش را کم می کند و در ضمن با ترکیب قدرت این ملتها از جهات دیگر نفوذ آنها را در چهارچوب نظام دولتی افزایش می دهد و این از جنبه های دیالکتیکی جهانی شدن است.
3- سامان نظام جهانی: بعد سوم جهانی شدن سامان نظامی جهانی است برای تعیین ماهیت این قضیه پیوندهای میان صنعتی شدن جنگ جریان یافتن اسلحه و فنون سازماندهی نظامی از برخی نقاط جهان به جاهای دیگر و اتحادیه های میان دولتهای را باید تحلیل نمود در نتیجه قدرت نابود کننده عظیم جنگ افزارهای مدرن دولت ها از جهت نظامی بسیار نیرومندند حتی اگر از نظر اقتصادی ضعیف باشند و به یک تعبیر از جهت جنگ افزار تنها با یک جهان مواجهم.
جهانی شدن قدرت نظامی، تنها محدود به جنگ افزارها یا اتحادیه های میان نیروهای نظامی دولتهای گوناگون نیست بلکه خود جنگ را نیزدر برمیگیرد و جنگ های جهانی شرکت کنندگان از همه نقاط جهان بودند.
4- توسعه صنعتي: آشكارترين جنبه اين بعد، توسعه تقسيم كار جهاني است صنعت مدرن ذاتا كه بر پايه تقسيم كار استوار است نه تنها در سطح وظايف شغلي بلكه در سطح تخصص منطقه اي بر حسب نوع صنعت، مهارتها و توليد مواد خام يكي از ويژگي هاي اصلي دلالتهاي جهاني صنعتگرايي، اشاعه جهانی تكنولوژيهاي ماشيني است صنعت گرايي بر خود ادارك ما از زندگي در جهان واحد نيز تاثير قطعي داشته است زيرا يكي از مهم ترين تاثيرهاي صنعت گرايي دگرگوني تكنولوژيهاي ارتباطات بوده است اين تكنولوژيها يكي از عناصر ضروري بازانديشي مدرنيت و گست هايي اند كه پديده مدرن را از پديده سنتي جدا ساخته اند مي توان گفت بسط جهاني نهادهاي مدرن بدون جمع شدن دانشي كه روزنامه ها ارايه مي دهند امكان ناپذير بود.
اعتماد و مدرنيت
گيدنز در اين بخش ابتدا مفهوم از جاكندگي را با مفهوم بازجاگيري تكميل مي كند، منظور وي از اين مفهوم باز تخصيص يا ترميم روابط اجتماعي از جا كنده است به گونه اي كه اين روابط با شرايط زماني مكاني محلي تطبيق يابد همچنين وي ميان پايبندهاي چهره دار و پايبنديهاي بي چهره تمايز قايل مي شود، پايبنديهاي چهره دار به آن روابط اعتمادي راجع است كه در پيوندهاي اجتماعي تثبيت شده در شرايط هم حضوري حفظ و متجلي مي شوند پايبندهاي بي چهره به رشد اعتقاد به نشانه هاي نمادين يا نظام هاي تخصصي كه در مجموع آنها را نظام هاي انتزاعي مي نامد راجع اند نظر كلي وي اين است كه همه مكانيسم هاي از جاكندگي با زمينه هاي بازجاگير شده كنش، رابطه متقابل دارند.
در فرهنگ هاي پيشين شخصي كه از جاي ديگر وارد يك اجتماع كوچك مي شود ممكن است از بسياري حهات نتواند اعتماد بوميان را جلب نمايد (غريبه از نظر زيميل) اما در جوامع مدرن ما به گونه اي كم و بيش دايمي با ديگراني همكنش داريم كه به صورت تماس هاي به نسبت گذرا انجام مي گيرد.
بي توجهي مدني، بنيادی ترين نوع پايبندي چهره دار در روبه رويي با بيگانگان در شرايط مدرنيت است بي توجهي، بي تفاوتي نيست بلكه نمايش دقيقا حساب شده همان چيزي است كه مي توان آن را «مديريت مودبانه» ناميد در اين جا به محض آن كه كسي به ديگري نزديك مي شود هر يك به صورت ديگري نگاه سريعي مي اندازد و سپس از كنارش رد مي شود گافمن اين را دو چزاغ ضعيف زدن مي نامد.
توجه سريع به نظاره ديگري و چشم دوختن متقابل به او در هنگام رد شدن به معناي ضمني بازتضمين عدم نيت دشمنانه است بي توجهي مدني همان زمزمه زمينه ساز اعتماد است روبه وريي با بيگانگان به تركيب متعادلي از اعتماد، نكته سنجي و قدرت نياز دارد.
اعتماد در نظام هاي انتزاعي
گيدنز معتقد است قابليت اعتماد بر دو نوع است: يكي قابليت اعتمادي است كه ميان افرادي كه خوب همديگر رامي شناسند و صلاحيتهاي لازم را براي قابل اعتماد بودن در نظر همديگر به اثبات رسانده اند و ديگری قابليت اعتماد بر مكانيسم هاي از جا كننده.
وي مي گويد: بخش بنيادين برهان من اين است كه ماهيت نهادهاي مدرن عميقا وابسته به اعتماد به نظام هاي انتزاعي به ويژه نظام هاي تخصصي است اعتماد به نظام ها صورت پایبندی های بی چهره ای را به خود می گیرد که طی آن، ایمان به کارایی های دانشی که شخص عادي تقريبا از آن چيزي نمي داند حفظ مي شود بازجاگيري در اين جا به فراگردهايي اطلاق مي شود كه به وسيله آنها پايبندهاي بي چهره حفظ يا به صورت پاينبدهاي چهره دار تغير شكل مي دهند در اين نظام ها نقاط دسترسي همان نقاط پيوند افراد يا جمعهاي غير متخصص با نمايندگان نظام هاي انتزاعي اند نقاط دسترسي هر چند كه نقاط آسيب پذيري نظام هاي انتزاعي را نشان مي دهند اما در ضمن همان پيوند گاهايي اند كه در آن جاها اعتماد را مي توان حفظ يا بنا كرد.
اعتماد و مهارت تخصصي
علم ديري است كه تصوير دانش اعتماد پذير را براي خود نگه داشته است تصويری كه رويكرد احترام به بيشتر صورتهاي تخصصي فني را به بار مي آورد اعتماد در جايي مطرح مي شود كه بي اطلاعي وجود داشته باشد، چون بي اطلاعي زمينه ساز شك ورزي يا دست كم احتياط است در شرايط مدرنيت اعتماد به نظام هاي انتزاعي عمده در تداوم فعاليت هاي روزانه عجين شده اند و تا اندازه زيادي به خاطر مقتضيات ذاتي زندگي روزانه اعمال مي شوند اين پذيرش به خاطر بسته شدن ساير راه است نه پايبندي محض به نظام هاي انتزاعي.
رويكردهاي اعتماد يا عدم اعتماد به نظام هاي انتزاعي خاص از تجارب ما در نقاط دسترسي دانش سرچشمه مي گيرند همين نقاط، نقاط آسيب پذير نظام هاي انتزاعي اند، تجارب بد در نقاط دسترسي ممكن است به نوعي منفي بافي تسيلم آميز و در صورت امكان، جدايي كامل از نظام تخصصي منجر شوند.(مثلا شخصي كه با مشورت با يك شخص متخصص پولش را ازدست مي دهد.)
اعتماد و امنيت وجودي
امنيت وجودي به اطميناني راجع است كه بيشتر آدم ها به تداوم تشخيص هويت خود و دوام محيط هاي اجتماعي و مادي كنش در اطراف خود دارند اين امنيت نه يك پديده شناختي، بلكه پديده اي عاطفي است كه در ناخودآگاه ريشه دارد، آدم هاي به هنجار در اوايل كودكي نوعي تلقيح عاطفي مي شوند كه آنها را در برابر دلهره هاي وجودي كه همه انسانها بالقوه در معرض آنهايند حفاظت مي كند عامل تلقيح، شخصيتي است كه مواظبت اساسي را در كودكي به عهده دارد.
اعتقاد بر نوعي تجربه دو سويه دلالت مي كند كودك ياد مي گيرد كه به تداوم و توجه تامين كنندگانش اتكا كند ولي در ضمن فرا مي گیرد كه نيازهايش را به گونه اي برآورده سازد كه تامين كنندگانش را خرسند سازد رفتار عجيب و غريب و كناره گيري، نمايشگر كوششهايي است كه براي تطبيق با يك محيط نامعين يا جدا دشمنانه كه در آن فقدان احساس قابلیت اعتماد دروني، اعتماد ناپذيري جهان خارجي را بازتاب مي كند.
مهم ترين عامل در تقاطع اعتماد با قابليتهاي اجتماعي نو پديد در مورد كودك عامل غيبت است، احساس اعتماد پذيري موكول به اين تشخيص است كه غيبت مادر نشان دهنده ترك عشق نيست بدين سان اعتماد فاصله زماني – مكاني را معلق مي كند و در نتيجه از دلهره هاي وجودي جلوگيري مي كند كه در صورت تداوم سرچشمه اضطراب عاطفي و رفتاري در زندگي است.
افراد همكنش بايستي مدام با هم تجديد قرار نمايند زيرا بي توجهي تعليق اعتماد به ديگري به صورت احساس هاي آزردگي سردرگمي و خيانت شدگي همراه با بدگماني و دشمن خويي خود را نشان مي دهد در يك كلام: نقطه متقابل اعتماد حالتي ذهني است كه نگراني يا هراس وجودي است.
دوره پيش از مدرن: اعتماد و مخاطره
زمينه عمومي: اهميت شديد اعتماد محلی
در همه فرهنگ هاي پيش از مدرن سطح فاصله گيري زماني _مكاني به نسبت مدرنيت پايين است اعتماد به خاطر پيوند ذاتي اش با عدم حضور به شيوه هاي سازماندهي و همكنش های قابل اعتماد در پهنه زمان و مكان هميشه وابسته بوده است.
زمينه هاي محلي اعتماد در فرهنگ هاي پيش از مدرن
1- نظام خويشاوندي: اين نظام به شيوه نسبتا ثابت سازماندهي رشته هاي روابط اجتماعي را در راستاي زمان و مكان فراهم مي سازد به عبارتي ديگر خويشاوندان كساني اند كه براي تحقق يك رشته تعهدات مي توان روي شان حساب كرد.
2- اجتماع محلي: محيط محلي جايگاه رشته هاي روابط اجتماعي در هم بافته است كه پهنه مكاني محدود آن مايه استحكام اين روابط مي شود.
3- كيهان شناسي مذهبي : باور داشتهاي مذهبي به تجربه رويدادها موقعيت ها اعتماد تزريق مي كنند و چهارچوبي را فراهم مي سازند كه در آن، اين رويدادها و موقعيت ها را مي توان تبيين كرد و برابر آنها واكنش نشان داده همه دينها تسليم كودكانه ادواري به يك تامين كننده يا تامین كنندگاني كه بختهاي دنيوي و سلامت روحي را اعطا مي كنند و نيز اين بينش را در بر دارند كه اعتماد فردي بايد به اعتماد همگاني تبديل شود.
4- سنت: سنت به شيوه سازماندهي باور داشتها و عملكردها به ويژه در رابطه با زمان راجع است و به شيوه اي بنيادي در امنيت وجودي دخيل است چرا كه اعتماد به تداوم گذشته، حال و آينده را حفظ ميكند.
مخاطره در جهان پيش از مدرن
1- ناشي از طبيعت: (نرخ مرگ و مير بالاي كودكان و مرگ زنان حين زايمان)
2- خشونت انساني: ناشي از هجوم ارتشهاي غارتگر جنگ سالاران محلي راهزنان يا غارتگران
3- از دست دادن رحمت مذهبي: (تنش ميان گناه و نويد رستگاري)
دوره مدرن: اعتماد و مخاطره
زمینه عمومي : روابط اعتماد مبتني بر نظام هاي انتزاعي و از جا كنده شده
در شرايط مدرن، فعاليت هاي بشري همچنان داراي موقعيت و زمينه اند در اين شرايط تاثير سه نيروي بزرگ و پوياي مدرنيت جدايي زمان و مكان، از جاكندگي و بازانديشي. برخي از صورتهاي بنيادي روابط اعتماد را از صفات محيط هاي محلي مجزا مي سازد.
زمينه هاي اعتماد در دروه مدرن
1- روابط شخصي: دوستي يا صميمت جنسی به عنوان وسيله تثبيت پيوندهاي اجتماعي
2- نظام هاي انتزاعي: به عنوان وسيله تثبيت روابط در راستاي پهنه هاي نامشخص زماني- مكاني
3- انديشه ضد واقعي و آينده گرايانه: به عنوان شيوه ارتباط گذشته و حال
محيط مخاطره در دروه مدرن
1- تهديدها و خطرهاي ناشي از بازانديشي مدرنيت
2- تهديد خشونت بشري كه از صنعتي شدن جنگ ناشي ميشود
3- تهديد بي معنايي شخصي كه از كاربرد بازانديشي مدرنيت در مورد خود ناشي مي شود.
مدرينت و هويت شخصي
نظام هاي انتزاعي و تغير شكل صميميت : اعتماد به نظام هاي انتزاعي شرط فاصله گيري زماني- مكاني و حوزه هاي گسترده امنيت در زندگي روزانه است كه نهادهاي مدرن ارائه مي كنند گيدنز معتقد است ميان گرايش هاي جهان مدرنيت و آنچه كه تبديل شكل صميميت در زندگي روزانه مي نامد پيوند دیالکتیکی وجود دارد.
تبديل شكل صميميت دربرگيرنده ويژگي هاي زير است:
1- ساخت خود به عنوان يك طرح بازانديشانه كه بخش اساسي بازانديشي مدرنيت را مي سازد يك فرد بايد از ميان راهبردها و گزينه هايي كه نظام هاي انتزاعي فراهم مي كنند، هويتش را پيدا كند.
2- كشف به سوي تحقق نفس كه مبتني بر اعتماد بنيادي است و تنها با باز بودن خود به روي ديگران مي تواند در زمينه هاي شخصي برقرار گردد.
3- شكل گيري پيوندهاي شخصي و جنسي به عنوان روابط مبتني بر خود واگشايي متقابل در اين جا اعتماد را بايد جلب كرد با نشان دادن محبت و سعه صدر. روابط هم آغوشی مستلزم كشف متقابل است كه طي آن فراگرد تحقق نفس عاشق به همان اندازه صميميت روز افزون با معشوق، بخشي از اين رابطه اند.
5- علاقه به خودكامرايي تنها يك دفاع خود شيفتكي آميز در برابر جهان خارجي تهديد كننده و خارج از نظارت انسان نيست بلكه تا اندازه اي بهره برداري مثبت از شرايطي است كه در آن نفوذهاي جهاني بر زندگي روزانه تاثیر مي گذارند.
مخاطره و خطر در جهان مدرن
توزيع عيني مخاطرات
1- جهاني شدن مخاطره از جهت تراكم : براي مثال جنگ هسته اي مي تواند بقاي نوع بشر را تهديد كند
2- جهاني شدن مخاطره از جهت تراكم شمار فزاينده رخدادهاي احتمالي كه بر هر كسي يا دست كم بر تعداد انبوهي از آدم ها در كره زمين تاثير مي گذارند: مانند دگرگوني در تقسيم كارجهاني
3- مخاطره از محيط ساخته شده يا طبيعت اجتماعي شده اي سرچشمه مي گيرد كه نمايشگر نفوذ دانش انساني در محيط مادي است: مانند تشعشع ناشي از نيروگاههاي هسته اي يا زباله هسته اي
4- توسعه محيط هاي مخاطره نهاد مند : مانند بازارهاي سرمايه گذاري كه بر بخشهاي ميليونها انسان تاثير مي گذارد.
تجربه ی مخاطره
5- آگاهي به مخاطره به عنوان صرف مخاطره به صورتي كه كاستيهاي دانش در مورد مخاطره به وسيله دانش مذهبي يا جادويي تبديل به واقعيت نمي شوند.
6- آگاهي خوب توزيع شده در مورد مخاطره : بسياري از مخاطراتي است كه دسته جمعي با آنها روبرويم براي عامه شناخته شده اند آن قدر اين مسايل را به خورد ما داده اند كه غير قابل حل بودن آنها بخشي از زمينه زندگي ما شده است.
7- آگاهي به محدوديت هاي مهارت تخصصي: هيچ نظام تخصصي نمي تواند در مورد پيامدهاي اقتباس اصول تخصصي تخصص كامل داشته باشد.
مخاطره و امنيت وجودي
گيدنز در اين جا مي پرسد به چه شيوه اي اين مخاطرات بر امنيت وجودي تاثير مي گذارند؟ مبناي اين تحليل بايد گريز ناپذيري زندگي با خطرهايي باشد كه نه تنها از نظارت فرد بلكه از نظارت سازمانهاي بزرگ از جمله دولتها نيز بدورند اين خطرها كه مخاطراتي نيستند که كسي انتخاب كرده باشد و به تعبير بك ديگرانی وجود ندارند كه بتوان آنها را مسول قلمداد كرد و سرزنششان کرد، احساسي از دلهره را تقويت مي كند كه بسياري از صاحب نظرات آن را ويژگي عصركنوني مي دانند.
واكنش هاي تطبيقي:
گيدنز واكنش هاي تطبيقي محتمل در برابر مخاطرات را چهارگونه بر مي شمارد:
1- پذيرش عملي: اين واكنش مستلزم تمركز بر «بقا» است لش آنچه اينجا مطرح مي شود بيشتر نوعي مشاركت عملي در اين جهان با تاكيد بر مسايل و كارهاي روزانه است پذيرش عملي هم با نوعي احساس مسلط بدبيني مي تواند همراه باشد هم با تقويت اميد.
2- خوشبيني نگه داشته شده: اين واكنش مستلزم پافشاري بر رويكرد هاي روشن انديشي و اعتقاد ادامه يافته به خرد مشیتی علي رغم خطرهاي تهديد كننده در روزگار كنوني است به عبارتي ديكر انديشه عقلاني مهار نشده منابعي از امنيت دراز مدت را به دست مي دهند كه هيچ جهت گيري ديگري نمي تواند با آن برابري كند.
3- بدبيني طنز پردازانه: اين ديدگاه بر خلاف پذيرش عملي مستلزم درگيري مستقيم با اضطرابهاي ناشي از خطرهای پر پيامد است طنز پردازي شيوه اي براي كاستن تاثير اضطرابها از طريق واكنش شوخ طبعانه يا به ستوه آمده در برابر اين اضطرابهاست.
4- درگيري ريشه اي: (واقع گرايي تخيلي )
يعني مقابله عملي در برابر سرچشمه هاي پنداشته شده خطراست، اينها معتقدند بايد نيروهايمان را براي كاستن تاثير اين مسايل يا فرا جستن از آنها بسيج نماييم. گردونه عمده اين ديدگاه: جنبش اجتماعي است.
پديده شناسي مدرنيت:
گيدنز ضمن برشمردن دو تصوير از نحوه زندگي كردن در جهان مدرن (وبر: قفس آهنین، مارکس و هابرماس: طرح ناتمام) مي گويد : به نظر من به جاي اين دو تصوير بايد از تصوير گردونه بي مهار استفاده كرد همان ماشيني بي فرماني كه قدرت عظيمي دارد و ما انسانها تا حدي مي توانيم از ان سواري بگيريم ولی هر آن ممكن است از نظارت خارج گردد و خودش را متلاشي كند.
گيدنز پديده شناسي مدرنيت را با بر پايه چهار چهارچوب تجربه ترسيم مي كند
1- جا كم كردن و بازجاگيري : تقاطع غربيگي و آشنايي
در مدرنيت مكان خصلت توهمي مي بايد و جا را گم مي كند از جمله ويژگي هاي جا گم كردن، قرار گرفتن انسانها در متن محيط هاي فرهنگي و اطلاعاتي جهاني شده است به اين معناست كه امروزه آشنايي و مكان بسيار كم تر از گذشته پيوند تنگاتنگ دارند. مكمل اين پديده، بازجاگيري روابط اجتماعي و مبادله اطلاعات را از زمينه هاي زماني- مكاني خاص آنها جدا مي سازند ولي در ضمن فرصتهاي تازه اي براي جا دادن دوباره آنها فراهم مي سازند همان وسايل حمل و نقلي كه به انحلال پيوند ميان محليت و خويشاوندي كمك مي كنند از طريق آسان ساختن ديد و بازديد از خويشاوندان نزديك امكان بازجاگيري را فراهم مي سازند.
2- صميميت و عدم تشخيص تقاطع اعتماد شخصي و پيوندهاي غير شخصي
تماس هاي روزانه با ديگران در محيط هاي پيش ازمدرن معمولا بر نوعي آشنايي استوار بودند كه تا اندازه اي از ماهيت مكان سرچشمه مي گرفت با اين همه اين تماسها به ندرت باعث تسهيل آن نوع صميمتي مي شوند كه با روابط شخصي و جنسي امروزي همراه است.
3- مهارت تخصصي و باز تخصيص: تقاطع نظام هاي انتزاعي و دانايي روزانه
در جهان مدرن هيچ كس نمي تواند به جز در بخش هاي بسيار كوچكي از نظام هاي دانش بسیار پیچیده کنونی متخصص گردد. بسیاری از فراگردهای تراوشی وجود دارند که از طریق آنها دانش فنی به صورت هاي گوناگون به وسيله افراد عادي باز تخصيص مي يابد به عبارتي همكنش ميان مهارت تخصصي وباز تخصيص. از جمله بسيار تحت تاثير تجارب آدم ها در نقاط دسترسي است اما اين به معناي افزايش احساس نظارت مطمئن بر شرايط زندگي روزانه نيست همه ما سوار بر گردونه بي مهار شده ايم.
4- خصوصي گري و درگيري: تقاطع پذيرش عملي و فعاليت درگيرانه
خصوصي گري يعني همان پرهيز از درگيري مخالفت آميز ازبسياري جهات مي تواند به مقاصد بقاي روزانه خدمت كند اما همين خصوصي گري احتمالا با مراحلي از درگيري فعالانه همراه است چرا كه ديگر وجود ندارند و هيچ كس نمي تواند كاملا خارج از موقعيت خطر باقي بماند پس شرايط مدرنيت به خاطر بازانديشي ذاتي مدرنيت به جاي خصوصي گري درگيري فعالانه را تشويق مي كند.
راندن گردونه بي مهار
ما انسانها چقدر مي توانيم گردونه بي مهار را مهار كنيم يا دست كم آن را در مسيري بيندازيم كه كمترين خطرها را داشته باشد و فرصت هايي را كه مدرنيت به ما ارايه مي كند به حداكثر رساند؟ چرا از پيامدهاي سوار شدن بر گردونه خرد كننده نوگرايي رنج مي بريم؟
1- خطاهاي طراحي: آنهايي كه جهان مدرن را طراحي مي كردند اشتباه كردند
2- خطاي عمل كننده: يك نظام انتزاعي هر چقدر كه هم خوب طراحي شده باشد ممكن است به خاطر اشتباههاي گردانندگان آن نتواند كاري را كه برايش در نظر گرفته شده انجام دهد
3- پيامدهاي نیت نكرده : پيامدهاي كنش هاي يك نظام را هرگز نمی توان كاملا پيش بيني كرد اين قضيه پيچيدگي نظام ها و كنش هايي است كه جامعه جهاني را مي سازند.
3- توانايي باز انديشي دانش اجتماعي: دانش نو نظام ها را پيوسته در جهت تازه مي اندازد دانش تازه نه تنها جهان را شفافتر مي سازد بلكه ماهيت آن را دگرگون مي كند.
گيدنز عامل سوم ، چهارم را اهميت درجه يك مي دهد، و مي افزايد جهاني كه حاصل بازتوليد كنش هايمان است را نمي توانستیم تحت نظارت خود داشته باشيم وي باز دو عامل دیگر يعني قدرت متفاوت و نقش ارزشها را يادآور مي شود.
واقع بيني تخيلي
به هر روي گيدنز به جاي تسليم شدن راه ظاهرا تناقض آميز واقعگرايي تخيلي را پيشنهاد مي كند يعني درصدد ايجاد تعادل ميان آرمانهاي تخيلي و واقعيت هاي زندگي در جهان نوين بر مي ايد او براي آن جنبش هاي اجتماعي اهميت قايل است كه مي توانند در برخورد با برخي از مخاطرات جهان نوين نقش بازي كنند و جامعه اي را به ما نشان مي دهند كه در آن اين مخاطرات را مي توان تخفيف داد.
جهت گيريهاي آينده نقش جنبش هاي اجتماعي
گيدنز با بيان اينكه جنبش هاي اجتماعي به عنوان شيوه هاي درگيري بنيادي كه در زندگي اجتماعي مدرن بسيار اهميت دارند مي افزايد اين جنبش ها در برخورد با برخي از مخاطرات جهان نوين نقشی بازي كنند و جامعه اي را به ما نشان دهند كه در آن اين مخاطرات را مي توان تخفيف داد.
گونه هاي جنبش اجتماعي
1- جنبش هاي كارگري: انجمن هاي مبارزه جويي اند كه سرچشمه ها و زمینه های كنش شان به گسترش فعاليت سرمايه دارانه وابسته اند اين جنبش ها از طريق اتحاديه گرايي و تاثیر گذاري بر جريان قبض قدرت دولتي از طريق سازمانهاي سياسي سوسياليستی نظارت تدافعي بر كارگاها را كسب كنند.
2- جنبش هاي دموكراتيك: اين جنبش ها برخي از صورتهاي جنبش ملی و نيز جنبش هاي خواهان حقوق مشاركت سياسي را در بر مي گيرد و ريشه در عرصه عملكردهاي حفاظتي دولت مدرن دارند.
3- جنبش صلح: جنبش صلح ميزان مبارزه شان را عرصه نظارت بر وسايل خشونت از جمله قدرت نظامي و انتظاعي مي دانند.
4- جنبش هاي بوم شناختي: جايگاه مبارزه جنبش هاي بوم شناختي كه در داخل آن جنبش هاي ضد فرهنگي نيز جاي مي گیرند محيط ساخته شده است.
پسامدرنيت
پس از مشخص شدن موضع گيدنز درباره مدرنيت بايد ديد در فراسوي سرمايه داري چه چيز قرار دارد؟
گيدنز معتقد است جهان ما بعد نوگرايي با نظام ما بعد كميابي، دموكراتيزه شدن بيش از پيش چند لايه، حذف نظامي گري و انساني شدن تكنولوژي مشخص مي شود.
نظام ما بعد كميابي: يك سامان پسامدرن دگرگوني هاي مهمي را در شيوه هاي زندگي اجتماعي به بار مي آورد و چشم داشت هاي رشد مداوم اقتصادي بايد تغير يابد در اين نظام توزيع جهاني ثروت درخواست مي شود اين نظام بايد هماهنگي جهاني داشته باشد و سازمانهاي اقتصادي اجتماعي شده در يك سطح جهاني هم اكنون به صورتهايي وجود دارد مانند توافق ميان شركت هاي فراملي یا میان حكومتهاي ملي براي نظارت بر جريان بين المللي پول و كالا.
دموكراتيزه شدن بيش از پيش چند لايه
دولت هايي كه بر چسب دموكراتيك بر خود مي نهند هميشه رويه هايي براي دخالت شهروندان در شيوه هاي حكومت كردن دارند براي اينكه فرمانروايان دولتهاي مدرن دريافته اند كه حكومت كارآمد به رضايت ضمني اتباعش نياز دارد و پاسخ گويي مداوم حكومت به علايق شهروندان به عنوان افراد از جهت سياسي برابر تعريف شده است با توجه به دگرگوني جايگاه دولتهاي ملي و افزايش صورتهاي تازه سازمان محلي در زير سطح دولت ملي و سازمانهاي بين المللي معقولانه مي توان انتظار داشت كه صورتهاي تازه اي از فعاليت دموكراتيك بيش از پيش پديدار مي شود در سطح روابط ميان دولتها به جاي شكل گيري حكومت جهاني مي تواند به صورت همكاري در اتخاذ خط مشي هاي جهاني از سوي دولتها و راهبردهاي دسته جمعي براي رفع كشمكش ها سود جست.
حذف نظامي گري
در بعد نظامي با توجه به اينكه هزينه هاي نظامي در سطح جهان هر ساله بيشتر مي شود و كاربرد تكنولوژي نوآورانه در توليد جنگ افزار به شدت ادامه دارد با اين همه پيش بيني جهان بدون جنگ دور از انتظار نيست، چنين جهاني در ذات همان فراگردهاي صنعتي شدن جنگ و نيز در جايگاه تفير يافته دولتهاي ملي در عرصه جهاني نهفته است امروزه دامنه موقعيت هايي كه در آنها هم دولتها منافع مشترك دارند در نتيجه وابستگي روز افزون دولتها در سطح جهاني افزايش يافته پس جهان بدون جنگ اگر چه تخيل است اما دور از واقعيت نيست.
انسانی شدن تكنولوژي
انساني كردن تكنولوژي به دخالت هر چه بيشتر قضاياي اخلاقي در رابطه ابزاري كنوني ميان انسانها و محيط ساخته شد نياز دارد لذا بايد نظام فراگيري را بر مراقبت از سياره زمين ايجاد كرد كه هدفش حفظ سلامت بوم شناختي كل جهان است چرا كه سياره زمين رفتار يك ارگانيسم واحد و حتي موجود زنده را از خود نشان مي دهد.
گيدنز معتقد است روي ديگر سكه مدرنيت ممكن است چيزي جز جمهوري حشرات و علف هرز يا تلي از اجتماعات انساني آسيب ديده و زخم خورده نباشد، مي گويد: هيچ گونه تضميني وجود ندارد كه صورت دوم پسامدرنيت به صورت نخست غلبه نخواهد كرد.
آيا مدرنيت يك طرح غربي است؟
گيدنز با بيان اينكه دو ويژگي اساسي مدرنيت يعني دولت ملي و توليد نظامدار سرمايه داري هر دو در ويژگي هاي تاريخ اروپا ریشه دارند مي افزايد : جهاني شدن از پيامدهاي بنيادي مدرنيت است فراگردي است با تحول ناهموار كه ضمن هماهنگ كردن تفرقه نيز ايجاد مي كند وي نتيجه مي گيرد مدرنيت از جهت گرايش هاي جهاني آن پديده اي غربي نيست
گيدنز مي پندارد از آنجا كه شيوه هاي استدلال گفتماني مقبوليت وسيع يافته اند يعني استدلالي كه معيارهايي را مي خواهد كه تمايزهاي فرهنگي را در مي نوردد اگر پايبندي به اين نوع استدلال وسيله رفع اختلاف موجود باشد چيزي در اين پايبندي وجود ندارد كه غربي باشد.
مدرنيت ذاتا جهاني است و افراد را با نظام هاي پهن دامنه به عنوان بخشي از ديالكتيك پيچيده دگرگوني درهر دو بعد محلي و جهاني پيوند مي دهند. مدرنيت ذاتا آينده گراست پيش بيني هاي آينده به بخشي از زمان حال تبديل مي شوند و از اين طريق در چگونگي تحول بالفعل آينده تاثير مي گذارند. گيدنز از نوعي تهديد بي معنايي شخص سخن مي گويد كه بر نوگرايي مسلط شده است با اين همه از جهت دیالکتیکی به افزايش احتمال بازگشت معنا هاي سركوب شده مي انجامد به نظر وي جهان فراسوي نوگراي جهاني است كه ويژگي آن اخلاقي شدن دوباره است
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
انسان گلوبال
|
|