نقد کتاب « آموزش و دموکراسی در قرن ۲۱» اثر نل نادینگز؛
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
فلسفهی آموزش در هزارهی جدید
نل نادینگزنظریهی نادینگز این است که ما باید برخی از تفکرات قرن بیستمی نظیر رقابت، بروکراسی، تخصصگرایی بیش از حد و استانداردسازی را با عاداتی مانند همکاری، اتصال و تفکر خلاق و انتقادی جایگزین سازیم. [از نظر او] ... ما در اهداف آموزشی و برنامهی درسی تحصیلی باید به دنبال راههایی باشیم که ضمن حفظ تعهدمان به ارزشهای دموکراتیک، با تغییرات اجتماعی از آن زمان تاکنون سازگار باشد. نسخهی آموزشی نادینگز برای هزارهی جدید چرخشی انتقادی را در گفتمان آموزشی و اصلاحات آموزشی کنونی مقرر میدارد.
فرهنگ امروز/ زیویینگ «سوفی» کای*، ترجمه فاطمه شمسی:
نل نادینگز در کتاب جدید خود، آموزش و دموکراسی در قرن ۲۱، نسخهای از آموزش را بهمثابه عملی چندمنظوره که در آن مدارس مسئول هریک از ۳ ساحت زندگی: ساحت شخصی (خانه و خانواده)، ساحت شغلی و ساحت شهروندی (بومی و جهانی) هستند، معرفی میکند. اندیشههای او در این کتاب، به طور مشخص، به اندیشههای جان دیویی Dewey در اثر بنیادینش در مورد آموزش با نام «دموکراسی و آموزش» در سال ۱۹۱۶ نزدیک میشود. این کتاب مداخلهای ضروری است، خصوصاً در برههای که گفتمان آموزشی در امریکا و کشورهای دیگر با صحبت از استانداردسازی، توان پاسخگویی، هستهی مشترک و نمرات امتحانی و غیره اشباع شده است.
نظریهی نادینگز این است که ما باید برخی از تفکرات قرن بیستمی نظیر رقابت، بروکراسی، تخصصگرایی بیش از حد و استانداردسازی را با عاداتی مانند همکاری، اتصال و تفکر خلاق و انتقادی جایگزین سازیم. نادینگز بهعنوان یک فیلسوف و استاد تعلیم و تربیت با ۱۵ سال سابقه در مدارس عمومی میگوید که ما در اهداف آموزشی و برنامهی درسی تحصیلی باید به دنبال راههایی باشیم که ضمن حفظ تعهدمان به ارزشهای دموکراتیکی که توسط دیویی در یک قرن پیش بنیان نهاده شد، با تغییرات اجتماعی از آن زمان تاکنون سازگار باشد. نسخهی آموزشی نادینگز برای هزارهی جدید چرخشی انتقادی را در گفتمان آموزشی و اصلاحات آموزشی کنونی مقرر میدارد.
کتاب آموزش و دموکراسی در قرن بیستویکم شامل ۱۱ فصل میشود. نادینگز با تمرکز بر تحصیل در دورهی متوسطه در امریکا، به بررسی انتقادی ایدههای آموزشی کنونی نظیر استانداردها، توان پاسخگویی معلم و حق انتخاب میپردازد؛ او آنها را از دو دریچهی متفاوت مینگرد، بحث او این است که به جای تمرکز بر عملکرد و استانداردهای رضایت چنانکه در اصلاحات آموزشی کنونی مدنظر است، باید بررسی کنیم که آیا دانشآموزان از «استاندارد» و فرصتهای برابر برای یادگیری بهرهمند هستند؟ تعلیم و تربیت باید به جای توان پاسخگویی، برآیند نوعی از مسئولیتپذیری باشد؛ علاوه بر حق والدین در انتخاب مدرسه، حق انتخاب فعالیتهای مدرسه توسط دانشآموز باید در مرکز اختیار آموزشی قرار گیرد. دیدگاههای نادینگز در کنار ارائهی جایگزین، چشماندازی انتقادی برای تفکر دربارهی مباحث کنونی در اصلاحات آموزشی در امریکا ارائه میکند.
در فصل دوم، نادینگز بحث در مورد دموکراسی و ایدههای دموکراتیک در آموزش را ادامه میدهد و بهمانند دیویی، امرسون Emerson، وایتمن whitman و گوتمان Gutmann، دموکراسی را بهمثابه مشارکت از طریق اندیشهی حسابشده و ارتباط (گفتوشنود) مورد توجه قرار میدهد؛ خصوصاً در فصل سوم، برابری و تساوی را بهمثابه مفهوم هستهای در دموکراسی مورد بررسی قرار میدهد؛ و مشکلات کنونی در مورد برابری را از طریق برنامهی درسی ، مدارک و گواهینامههای مشترک و غیره پروبلماتیزه میکند.
بنا بر نظر نادینگز، «رویکرد منطقی به فرصت برابر، نیازمند به رسمیت شناختن تفاوتهای بین استعدادهای دانشآموزان و علایق آنهاست» (ص. ۲۷) و این امر از نظر او باید کانون توجه تحصیلات در دورهی متوسطه باشد. در فصل چهارم، نادینگز میگوید که نگاه دقیقتر به اهداف آموزش و بهبود این اهداف، هم برای دموکراسی و هم آموزش الزامی است. وی سلسلهای از نتایج را پیش روی مینهاد: «جهتها، مقاصد، اهداف» (ص. ۴۰). «تدریس از بالا به پایین» (ص. ۱۰۸) اصلی اساسی در بحث وجود دارد که معنای آن آغاز از تصویرهای کلی و پرسشهای بزرگ در آموزش (جهتها) و سپس هدایت آنها به سمت پایین یعنی مقاصد مشخص و پایینتر به سمت اهداف یادگیری دقیق و مشروح برای هر درس در تمامی رشتههای آموزشی است.
نادینگز در چهار فصل اول به بحث پیرامون مسائل کنونی و ارزشهای دموکراتیک در امر آموزش میپردازد و در فصلهای بعدی عمدتاً «نحوهی سازماندهی کنونی برنامهی درسی را که به موضوعات خاصی تقسیم شده که به ندرت با نظامهای آموزشی رابطهای برقرار میکنند و تقریباً پرسشهای بزرگ وجودی را نادیده میگیرد» (ص. ۵۷) به چالش میکشد. او جایگاه علوم انسانی را در نظام آموزش معاصر مورد بررسی قرار میدهد (فصل پنجم)، اینکه تا چه حد امکان دارد مقاصد و جهتهایی را از ساحتهای شخصی، حرفهای و شهروندی تا برنامهی درسی شامل شود و رشتههای آموزشی را به هم و به خودِ زندگی مربوط سازد. او مقاصد متنوعی را برای امر آموزش در خانه و خانواده (فصل ششم)، جهانوطنی و صلح بر روی زمین (فصل هفتم)، توسعهی شغلی (فصل هشتم)، زندگی معنوی و اخلاقی (فصل نهم) و شهروندی جهانی و ملی (فصل دهم) مورد توجه قرار میدهد. در آخرین فصل (فصل یازدهم) او تفکر انتقادی را در مواجههی دوباره با مشکلاتی که در آغاز کتاب به آنها اشاره کرده بود به کار میگیرد.
نادینگز نسخهای برای آموزش در قرن بیستویکم پیش روی مینهد که بهویژه برای بافت آموزشی کنونی در امریکا ضروری و لازم است؛ تکثر کنونی گفتمانها، مثلاً اینکه مدارس عمومی در امریکا به تناسب در حال تحلیل در نمرات آزمون بینالمللی هستند، نه تنها آموزش را تا حد نتایج آزمون استاندارد شده فرو میکاهد، بلکه همهی آموزگاران را به این سمت سوق میدهد تا خود را در قبال اصلاح مدارس امریکا برای اینکه (به گفتهی باراک اوباما) (م.) «کل جهان را مملو از خلاقیت، آموزش و سازندگی سازد» (ص. ۲)، مسئول احساس کنند. نادینگز از اینکه چنین گفتمانهایی باعث احیای دوبارهی سلطهگری و جنگ و در نتیجه ترسیم رقابت بهعنوان موضوع عمدهی دنیای ما شود ابراز نگرانی میکند، در مقابل، او مخاطب را به پذیرش همکاری، دموکراسی جهانی و جهانوطنی بهمثابه اهداف آموزش در قرن بیستویکم دعوت میکند.
بحث نادینگز در مورد آموزش در قرن بیستویکم از دو منظر جامع و فراگیر است: اولاً، او معتقد است که ما باید تدریس خود را از تصویر کلی و اهداف پایهای آموزش شروع کنیم؛ این نسخه ازاینجهت کامل است که این بحث تنها مربوط به اصلاحات مقطعی در آموزش نمیشود، بلکه مبحثی است که جهتهای پایهای آموزش را در هزارهی جدید مورد بررسی قرار میدهد و اینکه چگونه این جهتها از طریق مقاصد انضباطی و اهداف درسی خاص تحقق مییابند. وی با ذکر مثالهای فراوان، دوباره و دوباره در سرتاسر کتاب بر این مطلب تأکید میکند که قصد ندارد یک برنامهی درسی ارائه دهد، بلکه میخواهد یک روشِ اندیشیدن را پیش روی بگذارد. ثانیاً، او به دنبال آموزشی است که نه فقط رشد فکری بلکه توازنی زیستی در هر سه ساحت مهم زندگی شخص (ساحت شخصی، حرفهای و شهروندی) را مدنظر داشته باشد. او میگوید ما باید رشتهها و نظامهایی را سازمان دهیم که به یکدیگر و به زندگی متصل باشند. او از دامنهی وسیع تجربیات شخصیاش از کار در مدارس عمومی برای شرح نسخهی مورد نظر خود مثالهایی عرضه میکند، اگرچه برخی از این مثالها حکایتوار و درعینحال دشوارفهم هستند، وی در جای جای کتاب توجه به تصاویر کلی و پرسشهای کلی در آموزش در قرن بیستویکم را یادآور میشود.
رویکرد عمدهی نادینگز برای دستیابی به این مقاصد، «گسترش دامنه نظامها از درون به بیرون است» (صص. ۴۷، ۶۲-۶۴، ۶۹). وی میگوید که ساختار ابتدایی برنامهی درسی در امریکا توان رویارویی با تغییرات ناگهانی در آیندهی نزدیک را نخواهد داشت؛ در نتیجه، وی تأکید میکند که ما ناچاریم تا درون ساختار رشتهای زبان انگلیسی، ریاضیات، علوم اجتماعی، علوم طبیعی و زبانهای خارجی و غیره کار کنیم. طرح پیشنهادی او ازاینمنظر محافظهکارانه است، اما درعینحال تا اندازهای نیز برای به دست دادن تصوری دوباره از برنامهی درسی و امر تعلیم و تربیت به منظور نیل به مقاصد آموزشی در قرن بیستویکم، کاربردی است. یکی از راههای پیشنهادی او برای گسترش نظامها از درون، تشویق به انجام کارهای بیشتر میانرشتهای در موضوعات مختلف و آنچه او آن را «گریزهای جانبی» مینامد، است (ص. ۶۲). او میگوید، «ما باید تا آنجا که ممکن است واحدهای درسیمان را با ایدههای بزرگی که برای مثال توسط ای. اُ. ویلسون طرح شدند -نه با شرحهای بدون انگیزه- آغاز کنیم و سپس به جلو حرکت کرده و به جزئیات مورد نیاز و در کنار آن نتایج و ارتباط آن با دیگر رشتهها بپردازیم» (ص. ۶۲).
نادینگز پرسشهای فلسفی بسیاری را دربارهی آموزش و مدرسه برای ما مطرح میسازد تا در باب آن بیندیشیم، مباحثی نظیر بازخوانی بحثهای طولانیمدت دربارهی فلسفهی آموزش و اینکه چگونه این دو از هم متفاوت هستند.
تمام تلاش نادینگز این است که بین فلسفه و آموزش با وجود مشکلات پلی بسازد. او در کنار تأکید بر مقاصد آموزش برای دموکراسی جهانی در قرن بیستویکم، در باب امکانات بالقوه در دورهی تحصیلات متوسط برای دستیابی به آن مقاصد آموزشی به بحث میپردازد. اگرچه من خصوصاً قانع نشدهام که آموزش در قرن بیستویکم ذاتاً متفاوت با آموزش در قرن بیستم است (یا حتی در اینکه تفاوتی واضح بین قرنهای بیستم و بیستویکم وجود داشته باشد)، در این زمینه با نادینگز موافقم که ما بیش از رقابت به پذیرش همکاری و بیش از توان پاسخگویی به تفکر در باب مسئولیتپذیری و به رسمیت شناختن ارتباط دوسویه بین رشتهها، کشورها و ساحتهای مختلف زندگی بهجای مجزا نمودن و بیش از حد تخصصی کردن آنها نیازمندیم. من این کتاب را به معلمان دورهی متوسط و مربیان بهعنوان نقطهی شروع برای اندیشیدن پیرامون تصویر کلی مقاصد آموزشی و بررسی راههای تحقق آنها در برنامهی درسی و آموزشمان توصیه میکنم
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲ دسامبر ۲۰۲۴
انسان گلوبال
|
|