Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


دموکراسی موفق ترین ایده سیاسی در قرن 20 بود. چرا دچار مشکل شده و برای احیای آن چه می توان کرد؟

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[11 Sep 2014]   [ گزارش اکونومیست ]

– جاذبه دموکراسی

معترضانی که سیاستِ اوکراین را با واژگونی مواجه کرده اند آرمان های بسیاری برای کشور خود دارند. پلاکارد های آنها پیام های متفاوتی دارد: از روابط نزدیک تر با اتحادیه اروپا  گرفته تا پایان دادن به مداخله روسیه در اوکراین و استقرار یک دولت پاک دست به جای دزد سالاری رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ. اما تقاضای اصلی آنها همان چیزی است که طی چندین دهه به مردم انگیزه داده تا در برابر دولتی فاسد، سوء استفاده کننده و مستبد موضع گیری کنند. مردم خواهان دموکراسی مبتنی بر قانون هستند. درک چرایی آن آسان است. دموکراسی ها به طور متوسط ثروتمندتر از غیر دموکراسی ها هستند، احتمال جنگ میان آنها کمتر است و سابقه بهتری در مبارزه با فساد دارند. اساسا، دموکراسی ها به مردم اجازه می دهند تا آنچه در ذهن دارند را آسوده تر بر زبان آورند و به آینده خود و فرزندان شان شکل دهند. اینکه بسیاری از مردم در بسیاری از نقاط دنیا آماده خطرپذیری برای آن هستند شاهدی است بر جاذبه ی پایدار آن.

با این حال، این روزها نشاطی که از رویدادهایی مثل آنچه در کی یف می گذرد تولید شده با اضطراب و نگرانی آمیخته است به همین دلیل یک الگوی مشکل ساز از این پایتخت به آن پایتخت خود را دائم تکرار می کند. مردم در میادین اصلی جمع می شوند. اوباشِ مورد تحریمِ رژیم می کوشند تا به حیات خود ادامه داده و دست به مقابله به مثل بزنند اما در مواجهه با ناسازگاری های مردمی و پوشش خبریِ جهانی کنترل و اعصاب خود را از دست می دهند. دنیا فروپاشی رژیم را به دیده تحسین می نگرد و برای کمک به برقراری دموکراسی پیشنهادهایی ارائه می دهد. اما ساقط کردن یک خودکامه بسیار ساده تر از برقراری یک دموکراسی پایدار و قابل دوام است. رژیم جدید لرزان است، اقتصاد همچنان زیر فشار است و وضعیت کشور بدتر از قبل به نظر می رسد. این همان چیزی است که در بسیاری از کشورهای بهار عربی رخ داد و همان چیزی است که یک دهه پیش در انقلاب نارنجی اوکراین هم رخ داد. در سال 2004 یانوکوویچ با تظاهرات گسترده خیابانی از قدرت به زیر کشیده شد اما در سال 2010 (و با کمک پول های بسیار کلان روسیه) و پس از اینکه سیاستمداران اپوزیسیون که جایگزین او شده بودند از وضعیت ناامید شدند، یانوکوویچ بار دیگر به ریاست جمهوری برگزیده شد.

دموکراسی در حال سپری کردن زمانه ای سخت است. جایی که خودکامگان از قدرت رانده شده اند، مخالفانشان در ایجاد رژیم های دموکراتیکِ پایدار به شدت ناکام مانده اند. حتا در دموکراسی های تثبیت شده، نقص و کاستی در سیستم به شکل نگران کننده ای قابل مشاهده شده است. در نیمه دوم قرن 20، دموکراسی ها در سخت ترین شرایطِ ممکن ریشه دوانده بودند: در آلمان که از سوی نازیسم به شدت ضربه دیده بود، در هند که بیشترین جمعیت فقیر دنیا را دارد و در دهه 90 در آفریقای جنوبی که از سوی آپارتاید به شدت دچار آسیب شده بود. استعمارزدایی مجموعه ای از دموکراسی های جدید در آفریقا و آسیا را ایجاد نمود و رژیم های خودکامه در یونان (1974)، اسپانیا (1975)، آرژانتین (1983)، برزیل (1985) و شیلی (1989) جای خود را به دموکراسی دادند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دموکراسی های نوپای جدیدی در اروپای مرکزی ایجاد کرد. تا سال 2000، «خانه آزادی» - اندیشکده ای آمریکایی – 120 کشور یا 63 درصد از دنیا را در زمره ی «دموکراسی» طبقه بندی کرد.

نمایندگان بیش از 100 کشور در «مجمع جهانیِ دموکراسی» در همان سال در ورشو گرد آمدند تا اعلام کنند که «اراده مردم، اساس اقتدار دولت است». گزارشی که از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد اعلام کرد که با مشاهده ی «تجربه ها و آزمون های شکست خورده» در شکل های اقتدارگرا و توتالیتریِ حکومت «به نظر می رسد که اکنون و سرانجام، دموکراسی پیروز است».

چنین جسارتی پس از توالی موفقیت ها مطمئنا قابل فهم بود. اما سپس به عقب رانده شده و به نظر می رسید پیروزی دموکراسی با اجتناب پذیری کمتری همراه باشد. پس از سقوط آتن (همان جایی که دموکراسی ابتدا در آن توسعه یافت)، این الگوی سیاسی تقریبا تا 2000 سال بعد یعنی عصر روشنگری به خواب فرو رفت. در قرن 18، فقط انقلاب آمریکا به یک دموکراسی پایدار رسید. در طول قرن 19 سلطنت طلبان به مبارزه ای طولانی مدت علیه نیروهای دموکراسی خواه دست زدند. در نیمه اول قرن 20، دموکراسی های نوپا در آلمان، اسپانیا و ایتالیا سقوط کردند. در سال 1941 تنها 11 دموکراسی باقی مانده بود و فرانکلین روزولت نگران بود که شاید امکان پذیر نباشد «از شعله های بزرگ دموکراسی در برابر سیاهی و خاموشی بربریت» دفاع کرد.

2 - بازگشتِ تاریخ

دو دلیل اصلی عبارتند از بحران مالی 2007 – 2008  و ظهور چین. آسیبی که این بحران وارد آورد هم روانی بود و هم مالی. این نقاط ضعف اساسی در نظام های سیاسی غرب را نشان داده و اعتماد به نفسی که یکی از بزرگترین دارایی های آنها بود را تضعیف کرد. دولت ها به طور پیوسته «مستمری ها» را در طی دهه ها توسعه داده و اجازه دادند تا سطوح خطرناک بدهی توسعه یابد و سیاستمداران به این باور رسیدند که آنها چرخه رونق – رکود را نسخ کرده و خطر را لگام زده و رام کرده اند. بسیاری از مردم با عملکرد نظام های سیاسی خود از خواب غفلت بیدار شدند به ویژه زمانی که دولت ها با پول مالیات دهندگان، بانکداران را نجات داده و سپس از روی ناکامی به عنوان حامی مالی قد علم کرده و همچنان پاداش ها و پرداخت های عظیمی را نصیب خود می کردند. این بحران، اجماع واشنگتن را در تمام جهانِ در حال ظهور وارد دوره ای از سرزنش کرد.

در همین حال، حزب کمونیست چین انحصار جهان دموکراتیک در پیشرفت اقتصادی را شکست. لَری سامرز، از دانشگاه هاروارد، معتقد است که زمانی که امریکا به سرعت در حال رشد بود، هر 30 سال استانداردهای زندگی را تقریبا دو برابر می کرد. نخبگان چینی استدلال می کنند که الگوی آنها - کنترل سفت و سخت از سوی حزب کمونیست همراه با تلاش بی وقفه برای جذب افراد با استعداد در سطوح و سلسله مراتب بالاتر- کارآمدتر از دموکراسی است و کمتر به بن بست دچار می شود. رهبری سیاسی هر دهه (یا اندکی بیشتر) تغییر می کند و منبع ثابتی از استعداد های تازه به عنوان کادرهای حزبی وجود دارد که بر اساس توانایی شان برای دستیابی به اهداف ارتقا می یابند.

منتقدان چین به درستی دولت را برای کنترل افکار عمومی به انواع روش ها محکوم می کنند: از زندانی کردن مخالفان گرفته تا سانسور بحث های اینترنتی. با این حال، وسواس رژیم برای کنترل به شکلی متناقض یعنی توجه بیشتر معطوف داشتن به افکار عمومی. در عین حال، رهبران چین توانسته اند با برخی از مشکلات بزرگِ دولت سازی مقابله کنند؛ مشکلاتی که می تواند در یک دموکراسی تعامل با آن دهه ها به طول انجامد. برای مثال، تنها طی دو سال دولت چین پوشش بازنشستگی را به 240 میلیون نفر از روستاییان تعمیم داد و این به مراتب بیش از تعداد کل افراد تحت پوشش سیستم بازنشستگی عمومی در امریکا است.

در صورتی که دولت بتواند رشد را ادامه دهد بسیاری از چینی ها آماده هستند که «سیستم» را تحمل کنند. نظرسنجی «پیو» از نگرش های جهانی در سال 2013 نشان داد که 85 درصد از چینی ها از جهت گیری کشورشان «بسیار راضی» بودند و این در حالی بود که این رقم برای امریکا 31 درصد بود. برخی از روشنفکران چینی به شکل مثبتی «لاف زن» و «مغرور» شده بودند. «ژانگ وِی وِی» از دانشگاه فودان معتقد است که دموکراسی در حال نابودی غرب و به ویژه امریکاست به این دلیل که «بن بست» را نهادینه کرده، تصمیم سازی را بی اهمیت ساخته و رییس جمهوران درجه دومی مثل جورج بوشِ پسر را بالا می کشد. «یو کِپینگ» از دانشگاه پکن معتقد است که دموکراسی چیزهای ساده را «بسیار پیچیده و بی معنی» می سازد و «برخی از سیاستمدارانِ شیرین زبان را قادر می سازد تا مردم را گمراه سازند». «وانگ جی سی» از دانشگاه پکن هم می گوید «بسیاری از کشورهای در حال توسعه ای که معرف ارزش های غرب و نظام های سیاسی غربی بوده اند در حال تجربه بی نظمی و هرج و مرج هستند» و اینکه چین الگویی جایگزین ارئه می دهد. کشورهایی از آفریقا (رواندا) تا خاورمیانه (دبی) و تا آسیای جنوب شرقی (ویتنام) این پند را جدی گرفته اند.

از سال 2000 و با وجود مجموعه ای از ناامیدی ها برای دموکرات ها، توسعه و پیشرفت چین بیش از هر چیز و هر جایی قوی بوده است. اولین عقبگرد و شکست بزرگ برای روسیه بود. پس از فروپاشی دیوار برلین در سال 1989، دموکراتیک کردن اتحاد شوروی اجتناب ناپذیر به نظر می رسید. در دهه 90 روسیه گام هایی سست در این مسیر در دوران بوریس یلتسین برداشت. اما در پایان سال 1999 او استعفا داده و قدرت را به ولادیمیر پوتین – افسر سابق کی. جی. بی - واگذار کرد که از آن زمان تا کنون دوبار نخست وزیر و رییس جمهور شده است. این تزارِ پست مدرن جوهر دموکراسی در روسیه را نابود کرده، مطبوعات را لگام زده و مخالفانش را زندانی کرده در حالی که مدافع این «شو» یا «نمایش» است که: هر کسی می تواند رأی دهد البته تا زمانی که پوتین پیروز شود. رهبران خودکامه در ونزوئلا، اوکراین، آرژانتین و جاهای دیگر به همین منوال عمل کرده اند: تداومِ حفظِ صورت خیالی دموکراسی به جای از میان بردن کلیت آن و سپس بی اعتبار کردن آن.

عقبگرد و شکست بزرگ بعدی، جنگ عراق بود. هنگامی که سلاح های کشتار جمعیِ افسانه ایِ صدام حسین پس از حمله (ی تحت رهبری) امریکا به این کشور یافت نشد، جورج بوش، در مقابل، جنگ را به عنوان «مبارزه برای آزادی و دمکراسی» توجیه کرد. او در سخنرانی افتتاحیه ی دومین دوره خود به عنوان رییس جمهور چنین گفت:«تلاش هماهنگ کشورهای آزاد برای ترفیع و ترویج دموکراسی مقدمه ای است برای شکست دشمنان مان». این چیزی جز فرصت طلبی محض نبود. بوش صادقانه معتقد بود که تا زمانی که دیکتاتورها باشند، خاورمیانه همچنان منطقه ی مستعدی برای پرورش تروریسم باقی خواهد ماند. اما او به انگیزه های دموکراتیک آسیبی بس بزرگ وارد کرد. چپ گرایان این را به مثابه دلیلی تلقی کردند که دموکراسی پوشاننده ی امپریالیسم امریکایی است. واقع گرایان سیاست خارجی، هرج و مرج فزاینده در عراق را به مثابه دلیلی بر این موضوع تلقی کردند که ترویج دموکراسی سازی از سوی امریکا دستورالعملی برای بی ثباتی است. نومحافظه کاران سرخورده ای مانند فرانسیس فوکویاما هم آن را دلیلی بر این می نگریستند که دموکراسی نمی تواند در زمینی سنگی ریشه داوند.

عقبگرد و شکستِ جدیِ سوم، مصر بود. فروپاشی رژیم حسنی مبارک در سال 2011 در بحبوحه ی تظاهرات عظیم امیدهایی برانگیخت که دموکراسی در خاورمیانه گسترده خواهد شد. اما این شادی به زودی به ناامیدی تبدیل شد. پیروز انتخابات بعدی مصر نه فعالان لیبرال (که به طور ناامید کننده ای به احزاب غیر واقعیِ بی شمار تقسیم شده بودند) بلکه اخوان المسلمینِ محمد مرسی بود. محمد مرسی با دموکراسی به عنوان نظامی «همه یا هیچ» رفتار می کرد و دولت را از اخوانی ها «پُر» کرد و به خود قدرتی تقریبا نامحدود داده و مجلس سنایی با اکثریت اسلامگرا پدید آورد. در جولای 2013 ارتش وارد میدان شد و اولین رییس جمهور مصر که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود را دستگیر و اعضای برجسته ی اخوان المسلمین را زندانی و صدها معترض را به قتل رساند. در کنار جنگ در سوریه و هرج و مرج در لیبی، این امید که بهار عربی به شکوفایی دموکراسی در تمام خاورمیانه منجر شود نقش برآب شد. در همین حال، برخی از تازه واردان به اردوگاه دموکراسی، درخشش خود را از دست داده اند. از زمان ایجاد دموکراسی در آفریقای جنوبی در سال 1994 این کشور فقط از سوی یک حزب – کنگره ملی آفریقا-  اداره می شود که به تدریج به حزبی حامی منافع خود یا «حزبی خودمدار» تبدیل شده است. ترکیه که روزگاری تصور می شد که اسلام میانه رو و رفاه و دموکراسی را با هم ادغام کرده به فساد و استبداد تنزل یافته است. در بنگلادش، تایلند و کامبوج احزاب مخالف انتخابات اخیر را تحریم کرده و یا حاضر به پذیرش نتایج آن نشدند.

همه این ها نشان داده که ایجاد نهادهای مورد نیاز برای حفظ دموکراسی عملکردی بسیار کُند داشته و این مفهومِ قبلا محبوب را کنار زده که «به محض اینکه بذر دموکراسی کاشته شود، دموکراسی به سرعت و به شکلی خود به خودی شکوفا خواهد شد». اگر چه دموکراسی ممکن است یک «آرمان جهانی» باشد اما همان طور که جورج بوشِ پسر و تونی بلر گفته اند، دموکراسی اقدامی به لحاظ فرهنگی ریشه دار است. کشورهای غربی حق رأی همراه با خدمات قدرتمند مدنی و حقوق اساسیِ تثبیت شده را به نظام های سیاسی پیچیده در جوامعی تسری دادند که مفاهیم حقوق فرد و سیستم قضایی مستقل را پاس می داشتند.

با این حال، در سال های اخیر نهادهایی که منظورشان ارائه الگوهایی برای دموکراسی های جدید بود ظاهرا منسوخ شده و در دموکراسی های تثبیت شده ناکارآمد شده اند. ایالات متحده به ضرب المثلی برای «بن بست» تبدیل شده و بنابراین آنقدر درگیر سیاست های حزبی شده که در دو سال گذشته در آستانه ی نکول در بدهی هایش قرار گرفت. دموکراسی در این کشور با ناعادلانه تقسیم کردن حوزه های انتخاباتی دچار فساد شده: عمل ترسیم مرز در حوزه های انتخاباتی برای تثبیت قدرت افرادی که در سر کار هستند. این، افراط گرایی را دامن می زند به این دلیل که سیاستمداران باید فقط به وفاداران حزبی متوسل شوند و اساسا تعداد زیادی از رأی دهندگان را از حق رأی محروم می سازد. پول بیش از همیشه در سیاست های امریکا حرف اول را می زند. هزاران لابیست (بیش از 20 نفر برای هر عضو کنگره) به مدت زمان و پیچیدگی قوانین می افزایند و بهتر می بینند که امتیازات ویژه را میان خود «قاچاق کنند». تمام اینها این تصور را ایجاد می کند که دموکراسی آمریکایی «فروشی» است و اینکه ثروتمندان در آن بیش از فقرا قدرت دارند حتا زمانی که لابیست ها و کمک دهندگان اصرار می ورزند که هزینه های سیاسی تمرینی برای آزادی بیان است. نتیجه این می شود که تصویر امریکا- و با تعمیم معنی، تصویر دموکراسیِ این کشور – به شدت دچار خدشه شده است.

همچنین اتحادیه اروپا هم معیار و نمونه ای از دموکراسی نیست. تصمیم به مطرح کردن یورو در سال 1999 تا حد زیادی از سوی تکنوکرات ها گرفته شد؛ تنها دو کشور دانمارک و سوئد در این باره همه پرسی برگزار کردند (که هر دو هم «نه» گفتند). تلاش برای جلب موافقت مردمی برای پیمان لیسبون- که قدرت را در بروکسل تثبیت کرد- زمانی رها شد که مردم از رأی دادن پا پس کشیدند. در سیاه ترین روزهای بحران یورو، نخبگان یورو، ایتالیا و یونان را مجبور کردند تا تکنوکرات ها را جایگزین رهبران منتخب دموکراتیک سازند. پارلمان اروپا - در تلاشی ناموفق برای رفع کمبود دموکراتیک در اروپا - هم نادیده گرفته شده و هم منفور شد. اتحادیه اروپا به منطقه ای مستعد برای پرورش احزاب پوپولیست تبدیل شد مانند «حزب آزادی» گیرت ویلدرز در هلند و «جبهه ملی» مارین لوپن در فرانسه که مدعی بود مدافع مردم عادی در برابر نخبگان متکبر و بی کفایت است. حزب «سحر طلایی» یونان در حال آزمودن این است که دموکراسی ها تا چه حد می توانند احزابِ به سبکِ نازی را تحمل کنند. پروژه ای که برای مهار توحش پوپولیسم اروپایی طراحی شده بود، در عوض در حال بازگرداندن زندگی به همان پوپولیسم است.

 

3 - کج خلقی دموکراتیک

دموکراسی حتا در زادگاه خود [اروپا] هم آشکارا از مشکلاتی ساختاری رنج می برد. از سپیده دم دوران مدرن در اواخر قرن 19، دموکراسی از طریق دولت - ملت ها و مجالس ملی بروز و ظهور می یافت. مردم نمایندگانی که اهرمهای قدرت ملی را برای یک دوره ثابت می کشیدند انتخاب می کردند. اما این ترتیبات در حال حاضر هم از بالا و هم از پایین مورد حمله قرار گرفته است.

از «بالا»، جهانی شدن، سیاست های ملی را به شدت تغییر داده است. برای مثال، سیاستمداران ملی قدرت بیشتری را به جریان های تجاری و مالی، بازارهای جهانی و سازمان های فراملی واگذار کرده اند و در نتیجه ممکن است دریابند که قادر به عمل به وعده ای که به رأی دهندگان داده اند نیستند. سازمان های بین المللی مانند صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و اتحادیه اروپا نفوذ خود را گسترش داده اند. یک منطق قانع کننده برای بسیاری از این مسائل وجود دارد: چگونه یک کشور به تنهایی می تواند با مشکلاتی مثل تغییرات آب و هوایی و یا فرار از مالیات دست و پنجه نرم کند؟ سیاستمداران ملی با محدود کردن اختیارات خود و واگذاری قدرت به تکنوکرات های غیر منتخب در برخی حوزه ها اقدام به پاسخ کردند. برای مثال، تعداد کشورها با بانک های مرکزیِ مستقل از حدود 20 مورد در سال 1980 امروزه به بیش از 160 مورد افزایش یافته است.

از «پایین» هم چالشی به همان اندازه قدرتمند سر بر آورده است: از سوی ملت هایی که میل به جدایی طلبی دارند مانند کاتالانها و اسکاتلندی ها، از ایالت های هند و از شهرداران شهرهای آمریکا. همه می کوشند تا قدرت را از دولت های ملی باز پس گیرند. همچنین مجموعه ای از آن چیزی وجود دارد که «مُوَسه نعیم» از بنیاد کارنگی آن را «خرده قدرت ها» می نامد مانند سازمان های مردم نهاد (NGOs) و لابیست ها که سیاست های سنتی را بر هم زده و زندگی را برای رهبران دموکرات و خودکامه به یک میزان سخت تر می سازند. اینترنت، سازماندهی و برانگیختن را آسان تر کرده است؛ در جهانی که در آن مردم می توانند در رأی های واقعی تلویزیونی در هر هفته مشارکت کنند یا با یک کلیک کوچکِ ماوس از توماری حمایت کنند، نهادها و موسسات دموکراسی پارلمانی (جایی که انتخابات تنها هر چند سال یکبار اتفاق می افتد) به شکل فزاینده ای بی مورد و بی مصرف شده است.

با این حال، بزرگترین چالش برای دموکراسی نه از بالاست و نه از پایین  بلکه از درون است، از خود رأی دهندگان. نگرانی بزرگ افلاطون در مورد دموکراسی - اینکه شهروندان «به صورت روزمره زندگی می کنند و از لذت های لحظه ای حض می برند» -  به شکلی پیشگویانه به اثبات رسید. دولت های دموکراتیک به داشتن کسری های بزرگ ساختاری به عنوان امری بدیهی عادت کردند، قرض می گرفتند تا به رأی دهندگان چیزی را بدهند که در کوتاه مدت به آن نیاز داشتند در حالی که سرمایه گذاری های بلندمدت را نادیده می گرفتند. فرانسه و ایتالیا 30 سال است که بودجه خود را متوازن نکرده اند. بحران مالی کاملا در معرض ناپایداری چنین دموکراسی هایی بود که بدهی مالی داشتند.

با روند نزولی و فروکش کردن [ارائه] محرک های پس از بحران، سیاستمداران اکنون باید با تبادلات و تعاملات و مصالحه های دشواری مواجه شوند که در سال های رشدِ آهسته و سال هایی که وام های چپاولگرانه می گرفتند و اعتبارهای آسان دریافت می داشتند از آن اجتناب می کردند. اما قانع کردن رأی دهندگان به انطباق با عصر جدید ریاضت، در صندوق های رأی محبوبیتی نخواهد یافت. رشد آهسته و بودجه ی سفت و سخت وقتی باعث ستیز خواهد شد که گروه های ذینفع برای منابع محدود دست به رقابت می زنند. آنچه باعث بدتر شدن وضعیت می شود این است که این مسابقه با پیر شدن جمعیت در غرب در حال وقوع است. صدای افراد مسن تر همواره بهتر از جوانان شنیده می شود و بیش از جوانان رأی می دهند و گروه های فشاری مانند گروه قدرتمند «AARP » [انجمن امریکایی بازنشستگان] در امریکا را سازمان می دهند. آنها به طور فزاینده ای آمار مطلقی را در کنار خود خواهند داشت. بسیاری از دموکراسی ها در حال حاضر با مبارزه ای میان گذشته و آینده، میان حقوق به ارث برده و سرمایه گذاری آینده روبرو هستند.

انطباق با زمان های سخت با بدبینی روزافزون در مورد سیاست حتا سخت تر هم خواهد شد. عضویت در احزاب در تمام کشورهای توسعه یافته ی جهان رو به کاهش است: تنها 1 درصد از انگلیسی ها در حال حاضر عضو احزاب سیاسی هستند و این در حالی است که این رقم در سال 1950، 20 درصد بود. جمعیت و تعداد رأی دهندگان هم در حال سقوط است: مطالعه ای از 49 دموکراسی نشان داد که این رقم در فاصله 1980 تا 1984 و از 2007 تا 2013 تا 10 درصد کاهش داشت. نظرسنجی در هفت کشور اروپایی در سال 2012 نشان داد که بیش از نیمی از رای دهندگان «هیچ اعتمادی به دولت ندارند». نظرسنجی « YouGov » از رأی دهندگان بریتانیایی در همان سال نشان داد که 62درصد از پرسش شوندگان موافق بودند که «سیاستمداران همیشه دروغ می گویند».

در همین حال، مرز میان تمسخر و راه اندازی کمپین اعتراض به سرعت در حال فرسایش است. در سال 2010 «حزب بهترین» در ایسلند – که آشکارا به فساد وعده داده بود- موفق به کسب رأی کافی برای همکاری در اداره شورای شهر «ریکیاویک» شد. و در سال 2013 یک چهارم ایتالیایی ها به حزبی رأی دادند که از سوی «بِپِه گریلو» [Beppe Grillo]- کمدین ایتالیایی- تاسیس شده بود. این همه بدبینی مردم نسبت به سیاست در صورتی می تواند سالم شود که مردم از دولت خود درخواست های کمی داشته باشند اما آنها [مردم] هنوز زیاد می خواهند. نتیجه می تواند ترکیبی سَمی و بی ثبات باشد: وابستگی به دولت از یک سو و اهانت به آن از سوی دیگر. وابستگی، دولت را وادار به بزرگ شدنِ بیش از حد کرده و دولت را بیش از حد حجیم می سازد در حالی که تحقیر و اهانت دولت را از مشروعیت ساقط می کند. ناکارآمدی دموکراتیک با کج خلقی دموکراتیک دست در دست هم دارند.

مشکلات دموکراسی در زادگاهش [اروپا] به توضیح عقبگردها و شکست ها در جاهای دیگر کمک می کند. دموکراسی در قرن 20 تا حدی به دلیل هژمونی آمریکا موفقیت هایی کسب کرد: کشورهای دیگر به طور طبیعی می خواهند از این قدرتِ پیشروی جهان تقلید کنند. اما با افزایش نفوذ چین، امریکا و اروپا جذابیت خود برای الگو شدن و اشتهای خود برای گستراندن دموکراسی را از دست داده اند. دولت اوباما به نظر می رسد که اکنون با این ترس فلج شده باشد که دموکراسی، رژیم هایی سرکش ایجاد خواهد کرد یا جهادی ها را قدرتمند خواهد ساخت.  چرا کشورهای در حال توسعه باید دموکراسی را به عنوان شکل ایده آل دولت بنگرند وقتی دولت آمریکا حتا نمی تواند بودجه خود را تصویب کند چه برسد به برنامه هایی برای آینده؟ چرا باید حاکمان خودکامه به سخنرانی اروپایی ها در مورد دموکراسی گوش فرا دهند وقتی نخبگان اروپایی، رهبران منتخبی را که راست دینی مالی را به تعویق می اندازند کنار می زنند؟

در عین حال، دموکراسی در کشورهای در حال ظهور با همان مشکلاتی مواجه شده که کشورهای ثروتمند با آن دست به گریبانند. آنها هم در هزینه های کوتاه مدت به جای سرمایه گذاری بلند مدت افراط ورزیده اند. برزیل اجازه داده تا کارگران بخش دولتی در 53 سالگی بازنشسته شوند اما کار چندانی برای ایجاد سیستم فرودگاهی مدرن انجام نداده است. هند بسیاری از گروه های مصرف کننده را کنار زده اما سرمایه گذاری بسیار اندکی در زیرساخت ها انجام داده است. نظام های سیاسی به تسخیر گروه های ذینفع و منافع خاص درآمده و با عادات ضد دموکراتیک تضعیف شده است. «پاتریک فرنچ»، مورخ انگلیسی، خاطر نشان می سازد که هر عضو مجلس نمایندگان هند که زیر 30 سال سن دارد عضو یک سلسله ی سیاسی است. حتا در نخبگان سرمایه داری، پشتیبانی از دموکراسی رو به فرسایش دارد: غول های اقتصادی در هند دائما شکایت می کنند که دموکراسی هرج و مرج وارِ هند زیرساخت های فاسدی ایجاد کرده در حالی که سیستم اقتدارگرای چین بزرگراه ها، فرودگاه های پر نور و قطارهایی با سرعت بالا تولید می کند.

دموکراسی از قبل بر روی پای عقب خود ایستاده است. در دهه 1920 و دهه 1930 کمونیسم و ​​فاشیسم چیزهایی برای آینده به نظر می رسیدند: وقتی اسپانیا به طور موقت حکومت پارلمانی خود را در سال 1931 دوباره بازسازی کرد، بنیتو موسولینی آن را به بازگشت به چراغ نفتی در عصر برق تشبیه کرد. در اواسط دهه 1970 ویلی برانت، صدراعظم سابق آلمان، اعلام کرد که «در اروپای غربی تنها 20 یا 30 سال دیگر دموکراسی باقی خواهد ماند؛ پس از آن دموکراسی در محاصره دریایی از دیکتاتورها لغزنده، بی موتور و بی ملخ خواهد شد و قدرت پیش روندگی خود را از دست خواهد داد». اوضاع این روزها آنقدر بد نیست اما چین به مراتب تهدیدی جدی تر از کمونیسم برای این ایده است که دموکراسی ذاتا برتر بوده و سرانجام غالب خواهد شد.

با این حال، پیشرفت های خیره کننده ی چین، مشکلات عمیق تر را پنهان کرده است. نخبگان در حال تبدیل شدن به گروهی ابدی و خودخواه هستند که فقط به فکر منافع خویشند. ثروت 50 نفر از ثروتمندترین اعضای کنگره ملی خلق چین 7/94 میلیارد دلار است؛ 60 برابر بیش از ثروتمندترین اعضای کنگره امریکا. نرخ رشد چین از 10 درصد به کمتر از 8 درصد کاهش یافته و انتظار سقوط بیشتر هم می رود؛ چالشی بزرگ برای رژیمی که مشروعیتش بستگی به توانایی اش برای عملی کردن رشد مداوم دارد. در عین حال، همان طور که الکسی دوتوکویل در قرن 19 اشاره کرد، دموکراسی ها همیشه ضعیف تر از چیزی به نظر می رسند که واقعا هستند: همه آنها در سطح، سردرگم هستند، اما نقاط قوت زیاد و پنهانی ای دارند. اینکه می توانند رهبرانی جایگزین به قدرت برسانند که سیاست هایی جایگزین ارائه می دهد به دموکراسی ها در یافتن راه حل های خلاقانه برای مشکلات و ایستادن در برابر چالش های بیرونی  دست برتر نسبت به دیکتاتوری ها می دهد. اما برای موفقیت، هم دموکراسی های نوپا و هم دموکراسی های تثبیت شده باید تضمین کنند که بر مبنایی استوار شکل گرفته اند.

 

 

4 – درک درست دموکراسی

قابل توجه ترین نکته در مورد بنیانگذاران دموکراسی مدرن مانند جیمز مدیسون و جان استوارت میل این است که آنها چقدر سر سخت بودند. آنها دموکراسی را به عنوان ساز و کاری قدرتمند اما ناقص می پنداشتند: چیزی که باید به دقت طراحی شود تا نه تنها خلاقیت انسان را مهار کند بلکه انحراف بشر را هم کنترل کند و سپس کاری کند که عملکرد خوبی داشته و خوب کار کند، به طور مداوم روغنکاری شود، تنظیم شود و توسعه یابد.

وقتی یک دموکراسی نوپا برقرار می شود نیاز به سخت سری به ویژه ضرورت و اهمیت می یابد. یکی از دلایلی که بسیاری از آزمون های دموکراتیک این روزها با ناکامی مواجه شده این است که آنها تاکید بیش از حدی بر انتخابات کرده و تاکید چندانی بر ویژگی های ضروریِ دیگرِ دموکراسی نمی کنند. برای مثال، قدرت دولت باید کنترل شود و حقوق فردی مانند آزادی بیان و آزادی سازماندهی باید تضمین شود. موفق ترین دموکراسی های جدید به این دلیل تا حد زیادی موفق بوده اند که از وسوسه «اکثریت گرایی» احتراز کردند: مفهومی که بر اساس آن پیروزی در انتخابات به اکثریت حق انجام هر کاری که دوست داشته باشند را می دهد. هند از سال 1947 به عنوان یک دموکراسی رخ نمود (به غیر از چند سالی که حکومت اضطراری برقرار بود) و برزیل هم از اواسط دهه 1980 به همین دلایل دموکراسی بود: هر دو بر قدرتِ دولت، محدودیت وضع کرده و تضمین هایی برای حقوق فردی ارائه دادند.

قوانین قدرتمند نه تنها ثبات بلند مدت را ترفیع می بخشد بلکه این احتمال را کاهش می دهد که اقلیت ناراضی علیه دولت برخیزد. این قوانین همچنین مبارزه با فساد را که زهری برای کشورهای در حال توسعه است تقویت می کند. در مقابل، اولین نشانه ای که دولت به سوی صخره ها می رود اغلب زمانی پدید می آید که حاکمان منتخب می کوشند تا محدودیت بر قدرتشان را کاهش دهند و این هم اغلب به نام حکومت اکثریت عملی می شود. محمد مرسی تلاش کرد تا مجلس سنا را با حامیان اخوان المسلمین پُر کند. یانوکوویچ قدرت پارلمان در اوکراین را کاهش داد. پوتین، نهادهای مستقل در روسیه به نام مردم زیر پا له کرد. چندین تن از رهبران آفریقایی در «اکثریت گرایی» خام و نپخته گرفتار شدند: محدودیت بر دوره ریاست جمهوری خود را برداشته یا مجازات علیه برخی رفتارهای خاص را تشدید کردند چنانکه «یووری موسونی» رییس جمهور اوگاندا در 24 فوریه چنین کرد.

وقتی حاکمان در چنین رفتارهای غیر لیبرالی مشارکت می کنند حتا اگر اکثریت از آن رفتار پشتیبانی کند، رهبران خارجی باید تمایل بیشتری به صریح سخن گفتن داشته باشند. اما کسانی که بیشتر نیاز به یادگیری این درس دارند همانا معماران دموکراسی های جدید هستند: آنها باید درک کنند که کنترل ها و توازن های قوی به اندازه حق رأی برای ایجاد یک دموکراسی سالم مهم است. بطور تناقض آمیزی، حتا دیکتاتورهای بالقوه هم از حوادث مصر و اوکراین زیاد می آموزند: مرسی زندگی خود را در رفت و آمد میان زندان و جعبه ای شیشه ای در دادگاه مصر صرف نمی کرد و یانوکوویچ هم به خاطر زندگی اش فرار نمی کرد اگر هموطنان خود را با جمع آوری قدرت فراوان، خشمگین نمی ساختند.

حتا کسانی که آنقدر خوش شانس هستند که در دموکراسی های «بالغ» زندگی کنند باید توجه بسیاری به معماری نظام های سیاسی شان معطوف کنند. ترکیب جهانی شدن و انقلاب دیجیتال برخی از ارزشمند ترین موسسات در آن دموکراسی ها را منسوخ کرده است. دموکراسی های تثبیت شده باید نظام های سیاسی خود را هم برای رسیدگی به مشکلاتی که در داخل با آن مواجه هستند و هم برای احیای تصویر دموکراسی در خارج از کشور به روز کنند.  برخی کشورها این فرایند را آغاز کرده اند. مجلس سنای امریکا پر حرفی کردن در پارلمان یا ارائه سخنرانی های طولانی مدت برای سناتورها را سخت تر کرده است. چند ایالات رقابت های درون حزبیِ باز را مطرح کرده اند و تقسیم بندی دوباره منطقه ای را به کمیسیون های مرزی مستقل واگذار کرده اند. سایر تغییرات آشکار مسائل را بهبود می بخشد. اصلاحات مربوط به تامین مالی حزب به گونه ای که نام تمام کمک کنندگان آشکار می شود ممکن است تاثیر و نفوذ منافع خاص را کاهش دهد. پارلمان اروپا می تواند نمایندگان مجلس خود را ملزم به ارائه رسید با هزینه های شان بنماید. پارلمان ایتالیا دارای تعداد بسیار زیادی از اعضایی است که پول های کلانی به آنها پرداخت می شود و دو دفتر بسیار قدرتمند هست که مانع از انجام کارها می شود.

اما اصلاح طلبان باید بسیار بلند پروازانه تر باشند. بهترین راه برای محدود کردن قدرت منافع خاص همانا محدود کردن تعداد حوزه هایی است که دولت می تواند به توزیع آن مبادرت ورزد. و بهترین راه برای مقابله با غفلت مردم از سیاستمداران همانا کاستن از میزان وعده هایی است که آنها می توانند انجام داده و به آن عمل کنند. کلید یک دموکراسی سالم، در کوتاه مدت، همانا دولتی کوچکتر است: ایده ای که به انقلاب آمریکا باز می گردد. مدیسون می گفت:«در شکل دهی به دولتی که قرار است در آن انسان بر انسان حکومت کنند، بزرگترین مشکل در همین است: ابتدا باید بتوانید کاری کنید که حکومت بر حکومت شوندگان کنترل اعمال کند و در مرحله بعد آن را وادارید تا بر خود کنترل اعمال کند». مفهوم دولت محدود امری جدایی ناپذیر برای آغاز دوباره دموکراسی پس از جنگ جهانی دوم بود. منشور سازمان ملل (1945) و اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948) حقوق و هنجارهایی برقرار کرد که کشورها نمی توانند از آن تخلف ورزند حتا اگر اکثریت چنین بخواهد.

انگیزه ی این کنترل و توازن ترس از حکومت استبدادی بود. اما امروز، به ویژه در غرب، مشاهده خطرات بزرگ بر دموکراسی سخت تر است. یکی، حجم و اندازه رو به رشد دولت است. گسترش بی وقفه ی دولت آزادی را کاهش داده و قدرت (حتا) بیشتری به منافع خاص می دهد. دوم، عادت دولت از وعده هایی است که نمی تواند عملی سازد، خواه با ایجاد مستمری هایی است که نمی تواند به آن پاسخ دهد و خواه با آغاز جنگی است که نمی تواند در آن پیروز شود مانند جنگ علیه قاچاق مواد مخدر. هم رأی دهندگان و هم دولت باید در مورد محاسن پذیرش محدودیت در گرایش طبیعی دولت به بزرگ شدن بیش از حد متقاعد شوند. برای مثال، دادن کنترل سیاست های پولی به بانک های مرکزیِ مستقل، تورم افسار گسیخته دهه 80 را مهار می کند. وقت آن رسیده که همین اصل دولت محدود را برای طیف گسترده ای از سیاست ها هم بکار گیریم. دموکراسی های بالغ – درست مثل دموکراسی های نوپا – نیاز به کنترل ها و توازن هایی بر قدرت دولت منتخب دارند.

دولت ها می توانند به چندین شیوه مختلف «خود کنترلی» را اعمال کنند. آنها می توانند روپوش های طلایی محدودیت[1]را با اتخاذ قواعد مالی سفت و سخت بر تن کنند، همان طور که سوئدی ها با تعهد به متوازن کردن بودجه خود در چرخه اقتصادی چنین کردند. آنها می توانند «بندهای زمان بندی شده[2]» را معرفی کنند که سیاستمداران را هر 10 سال یکبار مجبور تجدیدنظر در قوانین می کند. آنها می توانند از کمیسیون های غیر حزبی بخواهند که اصلاحات بلندمدت را پیشنهاد دهد. سوئدی ها سیستم بازنشستگی خود را از فروپاشی نجات دادند وقتی یک کمیسیون مستقل پیشنهاد اصلاحات عملی از جمله استفاده بیشتر از مستمری های خصوصی و پیوند دادن سن بازنشستگی با عمر متوسط [یا امید به زندگی] را داد.  شیلی به ویژه در مدیریت ترکیب نوسانات بازار مس و فشار مردمی برای صرف مازاد آن در زمان های خوب موفق بوده است. این قوانین سختگیرانه مطرح شده تا تضمین کند که در چرخه اقتصادی دارای مازاد است و کمیسیونی از کارشناسان را برای تعیین چگونگی مقابله با نوسانات اقتصادی منصوب کرد.

آیا این فرمولی برای تضعیف دموکراسی با واگذاری قدرت بیشتر به «بزرگان» و «خوب» ها نیست؟ نه لزوما. قوانینی که خود را انکار می کنند می تواند با ممانعتِ مردم از رأی دادن به سیاست های هزینه ای که باعث ورشکستگی و فروپاشی اجتماعی می شود و با حمایت از اقلیت ها در برابر ستم و آزار دموکراسی را تقویت کند. اما فن سالاری مطمئنا می تواند بیش از حد در نظر گرفته شود. قدرت باید در چند حوزه بزرگ مانند سیاست های پولی و اصلاحاتی در زمینه مستمری ها با صرفه جویی واگذار شود و این روند باید باز و شفاف باشد. تفویض های رو به بالا به سوی بزرگان و تکنوکراتها باید با تفویض هایی رو به پایین متعادل شود و برخی تصمیمات را به مردم عادی واگذار کند. ترفند همانا مهار کردن دو نیروی دوقلوی جهانی شدن و محلی گرایی است به جای تلاش برای نادیده گرفتن و یا مقاومت در برابر آنها. با توازن درستِ این دو رویکرد، همان نیروهایی که دموکراسی های تثبیت شده را از بالا و از طریق جهانی شدن و از پایین از طریق ظهور خرده قدرت ها تهدید می کنند، می توانند به جای تضعیف به تقویت دموکراسی منجر شود.

توکویل استدلال می کرد که دموکراسیِ محلی اغلب معرف دموکراسی در بهترین حالت آن است: «جلسات شهری همان نسبتی را با آزادی دارند که مدارس دبستانی برای دانش؛ آنها این را در دسترس مردم قرار می دهند، به آنها می آموزند که چگونه از آن استفاده و از آن لذت برند». میزان محبوبیت شهرداران شهر دو برابر سیاستمداران ملی است. فن آوری های مدرن می تواند نسخه ی مدرنی از جلسات شهری توکویل را برای ترویج مشارکت مدنی و نوآوری پیاده سازند. یک دموکراسی فوق العاده ی آنلاین، که در آن همه چیز به مجموعه ای از آرای بی پایان عمومی گذاشته می شود در دستان گروههایی با منافع خاص قرار دارد. اما فن سالاری و دموکراسی مستقیم می توانند یکدیگر را کنترل کنند: به عنوان مثال، کمیسیون های مستقل بودجه می تواند هزینه و امکان سنجی طرح های رای گیری محلی را ارزیابی کنند.

سرزمین های مختلف در حال پیشرفت به سوی به واقعیت در آوردن این ترکیب هستند. دلگرم کننده ترین مورد کالیفرنیا است. سیستم دموکراسی مستقیمش به شهروندانش اجازه می دهد تا به سیاست های ضد و نقیض رأی دهند مانند هزینه های بالاتر و مالیات های پایین تر در حالی که رقابت های بسته ی درون حزبی و حوزه های تقسیم شده افراط گرایی را نهادینه کرده است. اما طی پنج سال گذشته کالیفرنیا مجموعه ای از اصلاحات را تا حدی به دلیل تلاش های نیکولاس برگروئن، یک نوع دوست و سرمایه گذار در پیش گرفته است. این ایالت یک کمیته «اندیشه ورزی بلندمدت» تشکیل داده تا با گرایش های کوتاه مدت طرح های انتخاباتی مقابله کند. انتخابات درون حزبی و «باز»ی را مطرح کرده و قدرت را برای باز ترسیم مرزهای یک کمیسیون مستقل واگذار کرده است. در متوازن کردن بودجه اش هم موفق بوده است؛ دستاوردی که «دارل استینبرگ» - رهبر سنای کالیفرنیا- آن را «تقریبا سورئال» معرفی کرده است.

به همین ترتیب، دولت فنلاند یک کمیسیون غیر حزبی برای طرح پیشنهادات برای آینده نظام بازنشستگی برقرار کرده است. در عین حال، این دولت می کوشد تا دموکراسی الکترونیکی را مهار کند: مجلس موظف به در نظر گرفتن ابتکار عمل هر شهروندی است که 50 هزار امضا به دست آورد. اما آزمون های بسیاری از این دست مورد نیاز است – ترکیب فن سالاری (تکنوکراسی) با دموکراسی مستقیم و تفویض های رو به بالا و پایین - اگر دموکراسی می خواهد با حرکت زیگزاگی به سوی سلامت بازگردد. جان آدامز، دومین رئیس جمهور امریکا، یک بار گفت که «دموکراسی خیلی به طول نخواهد انجامید. به زودی هدر می رود، خسته می شود و خود را به کشتن می دهد. هیچ دموکراسی ای نبوده که دست به خودکشی نزند». او آشکارا در اشتباه بود. دموکراسی پیروز بزرگ درگیری ایدئولوژیکی قرن 20 بود. اما اگر دموکراسی می خواهد در قرن 21 هم موفق بماند (همان طور که در قرن 20 بود)، باید وقتی جوان با پشتکار پرورش یابد و وقتی بالغ می شود به دقت حفظ شود.

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع: 91


بنیاد آینده‌نگری ایران



دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ -  ۲ دسامبر ۲۰۲۴

دموکراسی دیجیتال

+ دموکراسی الکترونيک نسل سوم مشاركت مردم  فائزه حیدری و معصومه كاظمی

+ تمایل به سینمای سیاسی در عصر دموکراسی 

+ شبکه‌های اجتماعی مجازی، گامی به سوی دموکراسی رضا سیف پور

+ درس هایی از گذر موفقیت آمیز به دمکراسی ترجمه :فرهاد یزدی

+ دموکراسی انجمنی و مدیریت شکاف‌های قومی: قسمت چهارم افشین اشکور کیایی

+ دموکراسی انجمنی و مدیریت شکاف‌های قومی قسمت سوم افشین اشکور کیایی

+ دموکراسی انجمنی و مدیریت شکاف‌های قومی (بخش دوم) افشین اشکور کیایی

+ دموکراسی انجمنی و مدیریت شکاف‌های قومی افشین اشکور کیایی

+ آزادی اطلاعات و حق دسترسی: بنیان دموکراسی 

+ دموکراسی الکترونيک؛ نسل سوم مشاركت مردم فائزه حیدری و معصومه كاظمی

+ ﭼﻨﺪﺟﻬﺎﻧﻲ و آزﻣﻮنﭘﺬﻳﺮي 

+ بحران های مالی در جهان پایه های دموکراسی را لرزاند/ اقتصاد، دموکراسی را به پایان خط می رساند؟  اکونومیست

+ دموکراسی موفق ترین ایده سیاسی در قرن 20 بود. چرا دچار مشکل شده و برای احیای آن چه می توان کرد؟ گزارش اکونومیست

+ آزادی در اینترنت: ارزیابی جهانی دنیل کالینگرت و سارا کوک

+ دموکراسیِ زاده شده در فضای دیجیتالی فیلیپ ن. هاوارد

+ اينترنت در اختيار هيچ كس نيست پروفسور يحيي كمالي‌پور

+ دموکراسی روی اینترنت 

+ دموكراسي‌‏‎ در‏‎ اينترنت‌‏‎  مهندس‌‏‎ ساشا‏‎ آصفي‌‏‎ فرد‏‎

+ بررسي جامعه انساني و تأثير اطلاعات بر آن دکتر محسن خلیلی -- مجتبی کفاشان

+ دموکراسی روی خطوط اینترنت  شيده لالمي

+ عصر مجـــــــــــــازی: چهارمین موج تغییر مینا کرمی

+ روياي دموكراسي ديجيتال‌ فريبا فرهاديان‌

+ آزادی اطلاع رسانی در عصر جهانی شدن  

+ دمكراسي سنتي و دمكراسي ديجيتال  ناصر اسدي

+ آزادی دسترسی به اطلاعات در ایران ؟ زهراسخی

+ مهم‌ترین ویژگی عصر ارتباطات 

+ وقتی دانش دموكرات می‌شود  فرشيد محبي

+ تارنماهای شبکه اجتماعی بر جامعه اردن تاثیر می گذارد محمد غزال در عمان

+ رای جوانان برنامه های انتخاباتی اردن را دگرگون کرده است محمد غزل از عمان

+ خود سانسوري و دموكراسي ديجيتالي  ادريس ابراهيم نژاد ــ نقده

+ دموكراسى شهرى و فضاهاى عمومى [ دموکراسی دیجیتال ]  محمد حسين فيروزي

+ روياي دموكراسي ديجيتال‌ فريبا فرهاديان‌

+ دموكراسي مستقيم عباس عمادي

+ فرهنگ، اد بيات، آزادی بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟ زيميرو اسکاری

+ جايگاه بنيادي آزادي بيان و اطلاعات در جامعة معرفتي: فرصت ها و محدوديت ها دكتر رويا معتمدنژاد

+ قانون آزادى اطلاعات از تله دموکراسى تا دموکراسى الکترونیکى سیامک قاجار

+ دموکراسى الکترونيکى و شهروندى جديد  لوئيس . ای . فريدلند

+ دموکراسي الکترونيک؛نسل سوم مشاركت مردم فائزه حيدري و معصومه كاظمي

+ دموكراسي گفت وگويي در عصر جهاني شدن 

+ عصر اطلاعات؛ پلیس‌هایی بدون یونیفرم شبنم کهن‌چی

+ ركن پنهان دموكراسي امير وحيديان

+ توسعه روز افزون تكنولوژي و آينده دموكراسي  آيدين كسائي

+ دنیای مجازی دموکراسی کامل ندارد علیرضا ظهوری

+ دموكراسي ديجيتال -

+ دموکراسی روی خطوط اینترنت شيده لالمي

+ راهکارهای اشاعه آزادی‌بيان  دکتر شهیندخت خوارزمی

+ دموكراسي و تكنولوژي‌ كن - هيرشكوپ

+ دموكراسي‌‏‎ در‏‎ اينترنت‌‏‎  مهندس‌‏‎ ساشا‏‎ آصفي‌‏‎ فرد‏‎

+ انقلاب ديجيتال در جشنواره فیلم فجر  هفته نامه عصر ارتباط

+ رسانه‌هاي ارتباطي و آزادي در عصر ديجيتال  پروفسور يحيي كمالي‌پور

+ دموكراسى شهرى و فضاهاى عمومى سجاد نوروزى

+ انتخاباتوترونيك! علي رضا احمدوند

+ دموكراسي‌ و فضاي‌ سايبر ريچارد كي‌. مور --مترجم: عبدالرضا زكوت‌ روشندل‌

+ فناورى هاى جديد و تبديل گوهر دموكراسى لوئيس فريدلند

+ كدام دموكراسي؟ فراسوي چپ و راست آنتوني گيدنز ترجمه : محسن ثلاثي

+ دموکراسى الکترونيکى و شهروندى جديد  لوئيس . ای . فريدلند

+ در نشست علمي آزادي اطلاعات و محدوديت‌هاي آن دكتر معتمدنژاد

+ آزادي اطلاعات و حق دسترسي؛ بنيان دموكراسي حسن نمك‌دوست تهراني

+ نقش فن‌آوري‌هاي نوين ارتباطي در مديريت دموكراتيك جامعه دكتر شمس‌السادات زاهدي

+ انضباط، شرط جهش از روي شكاف ديجيتالي گفت‌و گو با نصرا... جهانگرد

+ دمکراسی – ثمره تحولات درونی يا هديه ای از خارج؟ مسعود عالمی

+ دموكراسي و تكنولوژي‌ نويسنده: كن هيرشكوپ مترجم: رضا مريدي

+ ارتباطات الكتروني و حق آزادي‌بيان دكتر كاظم معتمد نژاد

+ شبكه‌هاي اطلاعاتي جهاني و نقض حقوق بشر با تأكيد بر حق حريم خصوصي دكتر عباس كدخدايي

+ آزادي اطلاعات و حق دسترسي؛ بنيان دموكراسي حسن نمك‌دوست تهراني

+ بومی کردن اينترنت گفت وگوي حميد ضيايي پرور با دکتر يحيي کمالي پور

+ آينده دمکراسی در ايران  محمدحسين اديب

+ آموزش و پرورش ما و شكاف ديجيتالي فريبا صحرايي

+ دموكراسي ديجيتال دكترهادي خانيكي

+ گورستان هاي اينترنتي ترجمه: عليرضا عبادتي

+ چالش‌هاي‌ روزنامه‌نگاري‌ الكتروني‌ در برابر روزنامه‌نگاري‌ مطبوعاتي‌، راديويي‌ و تلويزيوني‌ كنوني‌ دکتر يونس شکرخواه

+ پاپاراتسي هاي جديد يا شكارچيان آبرو چارليس جونز

+ سايه روشن روزنت گزارش.....................

+ دوبي جيتكس: شهر ديجيتال علي پرند

+ اينترنت در خدمت اطلاع رساني دكتر علي صباغيان

+ زنان مهندس كتي هافنر

+ رسانه هاي متعامل در عصر جديد سينا قربانلو

+ آمادگي براي ورود به دنياي ديجيتالي همشهری

+ انقلاب ديجيتال و سينماي آينده  سخنراني سميرا مخملباف در كن 2000

+ پركردن‌ شكاف‌ ديجيتالي چالش‌ بزرگ‌ قرن ‌بيست‌ويكم‌  مترجم: سيدمحمد ستوده‌

+ روبات‌ها،مردماني از جنس ديگر ترجمه: دانيال رمضاني



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995