چرا مخالف شبيه سازي انساني هستم؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[01 Sep 2015]
[ جرمي ريفکين]
جرمي ريفکين
ترجمه ليلا نيکويي نژاد - فريده قزلو
تاکنون مسأله شبيه سازي و سلول بنيادين در واشنگتن و رسانه هاي گروهي به عنوان يک ستيز ديرينه که محافظه کاران اجتماعي، فعالان طرفدار حق حيات1 و کليساي کاتوليک را در مقابل جامعه علمي و نيروهاي ترقي خواه به مبارزه طلبيده است، مشاهده شده است. در واقع، بسياري از ما در مقام جناح چپ ترقي خواه، علي السويه هم با همسان سازي درماني و هم با همسان سازي تولد کامل2 مخالف هستيم، هر چند دلايل ما از بعضي جهات با دلايل محافظه کاران اجتماعي متفاوت است. ما نگرانيم که بازار تخمک زنان که ممکن است به واسطه اين تحقيق(همسان سازي انسان) به وجود آيد، زمينه را براي محرکات غير اخلاقي اي فراهم کند که منجر به جراحي و درمان هورموني تهديد کننده سلامتي شود. ما هم چنين نگران افزايش مراتب زندگي صنعتي3 توسط جامعه علمي و انجمن هاي علم حيات هستيم و از اينکه جنين هاي انساني همسان سازي شده به عنوان اختراعات بشر ثبت و ارائه شده اند، وحشت زده شده ايم. ما با تلاش هايي که زندگي انسان، بخش ها و فرآيندهاي مختلف آن را تا حد ابزارهاي تحقيقاتي صرف، محصولات مصنوعي وامکانات رفاهي تقليل مي دهند، مخالف هستيم. از سوي ديگر تعداد اندکي از جناح چپ – اگر چنين کساني پيدا شوند – مخالف تحقيق بر روي سلول هاي بنيادين بالغي هستند که ممکن است بعد از تولد از افراد گرفته شوند و نويد بخشي آن، هم در مطالعات حيواني و هم در آزمايش هاي باليني ثابت شده است. اين رويکرد "مسير هموار" براي استفاده از دانش جديد، هيچ يک از خطرات اخلاقي، اجتماعي و اقتصادي استراتژي هاي استفاده از سلول هاي بنيادي جنيني را ندارد.
به علاوه تعداد زيادي – اگر نگوييم بيشتر آنها – از بيماري ها(که محققان اميدوار اند اين بيماري ها را با استفاده از سلول هاي بنيادي درمان کنند) نتيجه يک رقاصي پيچيده بين زمينه هاي ژنتيکي و محرکات محيطي هستند. از طريق تحقيقي جامع و تقريباً منحصر برروي گلوله هاي جادويي به شکل جايگزين هاي ژن، جامعه پزشکي گزينه کمتر مخرب پيشگيري را رد مي کند؛ يعني استفاده از درک علمي پيچيده جديد در مورد رابطه بين ژن و محيط براي توسعه درمان هاي پزشکي که مردم را به خوبي حفظ مي کند.
و اما در مورد پرسش همسان سازي يک انسان تولد کامل چه؟ بيشتر اعضاي کنگره در هر دو جناح با تولد همسان سازي شده مخالف هستند. اما براي بسياري در کنگره، جامعه علمي و صنعت زيست فناوري، مخالفت تنها بر اساس اين حقيقت است که تکنيک همسان سازي هنوز نامطمئن است و ممکن است باعث خطر ايجاد يک نوزاد ناقص شود.
عده کمي از هر دو جناح با کلون کردن يک نوزاد انساني تا زماني که اين روند امن و قابل اعتماد باشد، مخالف هستند. درنتيجه، همه طرفداران استدلال مي کنند که اگر يک زوج نابارور متمايل باشد که وراثت ژنتيکي خود را از طريق همسان هاي(clone) يکي از آن دو يا هر دوي آنها منتقل کنند، آيا آنها نبايد حق انتخاب در بازار زيست فناوري جديداً ظهور يافته را داشته باشند؟
آنچه که هم ليبرال ها و هم طرفداران آزادي بازار به آن توجه ندارند اين است که همسان سازي انسان سؤالات بنياديني را موجب مي شود که مرتبط با ماهيت معناي انسان بودن است. از زمان هاي قديم تولد فرزندانمان را هديه اي اعطا شده از سوي خداوند و يا طبيعت منعم مي پنداشتيم. ما مولد بودن خود را جشن مي گيريم و به خاطر شرکت داشتن در فعل خلقت شادي مي کنيم.
دليل اينکه بيشتر مردم به طور غريزي نسبت به همسان سازي نفرت دارند در واقع اين است که آنها احساس مي کنند که شبيه سازي بيانگرسفر جديدي است که در آن "عطيه زندگي" تدريجاً به حاشيه رانده مي شود و سرانجام به طور کامل فراموش مي شود. فرزند جديد، به نوبه خود، تجربه معاملاتي نهايي اي مي شود که از پيش طراحي و بر اساس مشخصات معين توليد شده و در بازار بيولوژيکي خريداري شده است.
اولين و مهمترين مسأله اين است که شبيه سازي يک "صنع" است نه خلقت. با استفاده از زيست فناوري هاي جديد يک موجود زنده با همان مرتبه مهندسي که ما در يک خط توليد انتظار داريم، توليد مي شود. وقتي که در مورد استانداردهاي مهندسي فکر مي کنيم، آنچه که فوراً به ذهن ما خطور مي کند کنترل کيفيت و نتايج پيش بيني شده است. اين دقيقاً همان چيزي است که شبيه سازي انساني تماماً حاکي از آن است. براي اولين بار در طول تاريخ نوع بشر مي توانيم از قبل ساختار ژنتيکي نهايي فرزندانمان را ديکته کنيم. بچه ديگر يک خلقت بي همتا نيست – يک نوع – بلکه يک بازسازي مهندسي شده است.
شبيه سازي انساني دريچه اي را به طور گسترده بر روي سحرگاه دنياي قشنگ نو تجاري باز مي کند. پيش از اين، شرکت هاي علم حيات(life science) از طريق اعطاء حق به جنين انسان و سلول هاي بنيادين، دادن مالکيت اصلي و کنترل شيوه جديدي از تجارت مولد از بازي هاي سياسي که در کنگره ها و رسانه ها انجام مي گرفت، پيشي گرفتند. بسياري از چپ گرايان نگران اند که شبيه سازي انساني، پژوهش در مورد سلول هاي بنيادي جنيني و به زودي طراحان نوزادان، زمينه را براي شکل جديدي از استعمارگرايي زيستي فراهم مي کنند که در آن شرکت هاي علم حيات جهاني، داوران نهايي خود فرآيند تکامل مي شوند. ما دليل خوبي براي درگيري با اين موضوع داريم. در حالي که رؤساي دولت و نمايندگان مجلس با درگيري در حال تعديل بين طرفداران حق حيات و محققان گلاويز مي شوند، داستاني تهديدآميزتر در پشت صحنه که نتايج باالقوه مهمي براي جامعه دربر دارد، در حال آشکار شدن است. دانشمندان و شرکت هاي زيست فناوري آمريکايي و بريتانيايي از تکنولوژي سلول هاي بنيادين و جنين براي توسعه چارچوبي جهت يک تمدن "به نژادي" تجاري با اثرات عميق مداومي بر روي نسل بشر استفاده مي کنند.
"اصلاح نژاد" واژههاي است که توسط فيلسوف بريتانيايي سِرفرانسيس گالتون در قرن نوزده ابداع شد. اين واژه به معناي استفاده از توليد مثل هم براي حذف خصايص ژنتيکي نامطلوب و هم براي افزودن خصايص مطلوب جهت بهبود ارگانيسم يا انواع مي باشد. وقتي به "به نژادي" فکر مي کنيم نقشه هيولايي آدولف هيتلر براي ايجاد نژاد برتر به ذهن خطور مي کند. هر چند، امروزه يک حرکت به نژادي جديد با دقت زيادي در مديريت هاي صنفي و به دور از موشکافي هاي عمومي در حال آماده شدن است: يک "به نژادي" تجاري که در ماهيت با نوع تشويش رواني يوژنتيک اجتماعي که جهان را در نيمه نخست قرن بيستم فرا گرفت، متفاوت است.
داستان ما با يک شرکت کوچک زيست فناوري به نام روسلين بيو – مد آغاز مي شود. اين شرکت در آوريل 1998 توسط مؤسسه روسلين که يک مؤسسه پژوهشي دولتي خارج از ادينبرگ در اسکاتلند، جايي که دالي گوسفند شبيه سازي شده بود، تأسيس شد. به اين شرکت براي تمام فناوري هاي شبيه سازي مؤسسه روسلين جهت تحقيات زيست پزشکي مجوز انحصاري داده بودند. يک سال بعد شرکت روسلين بيو – مد به گرون، يک شرکت آمريکايي که مقر آن در مِنلوپارک کاليفرنيا بود، فروخته شد. سپس در ژانويه سال 2000 شرکت ثبت اختراعات بريتانيا حق ثبت را به دکتر ايان ويلموت براي فناوري شبيه سازي اش، اعطاء کرد. اين حق ثبت که الان متعلق به گرون است فرآيند شبيه سازي و تمام حيواناتي را که توسط فرآيند شبيه سازي توليد مي شوند پوشش مي دهد. آنچه که عموم مردم نمي دانند – زيرا اين موضوع توجه اندکي را به خود جلب کرده است – اين است که شرکت ثبت اختراع بريتانيايي به ويلموت و شرکتش حق ثبتي براي تمام جنين هاي انساني شبيه سازي شده تا مرحله رشد بلاستوسيست – مرحله اي که سلول هاي بنيادين چند قابليتي4 ظهور پيدا مي کنند – اعطاء کرده است. در نتيجه دولت بريتانيا اولين کشور در جهان بود که جنين انسان را به عنوان نوعي سرمايه فکري به رسميت شناخت. بريتانيا هم چنين اولين کشوري بود که استفاده از جنين، و حتي جنين هاي شبيه سازي شده را براي برداشت سلول هاي بنيادي به رسميت شناخت. علي رغم موفقيت بريتانيا در ايجاد نظمي مطلوب و حکومت(Regime) تجاري براي اين تحقيق جديد، گرون، شرکت آمريکايي بود که در متوقف کردن فناوري شبيه سازي سريع بود. حتي قبل از کسب حق ثبت جنين، گرون بي سروصدا هزينه تحقيق بر روي سلول هاي بنيادين را که توسط دو محقق آمريکايي، جيمز اِي.تامسون از دانشگاه ويسکُن سين و دکتر جان گِرهارد از دانشگاه جانزهاپکينز در بالتيموردرماريلند صورت مي گرفت، متحمل شد. در نوامبر1998هر دو اين دانشمندان اعلام کردند که به طور مستقل سلول هاي بنيادين انسان را مجزا و مورد شناسايي قرار دادند. اين کشف دري به دوران آزمايش هاي پزشکي باز کرد. مؤسسات آکادميک اين محققان فوراً براي حق ثبت اقدام کردند و مجوزهاي انحصاري براي استفاده از اين حق ثبت ها را به گرون فروختند. مطابق با توافق جانز هاپکينز، گرهارت سهمي از حقوق تأليف را که در حق ثبت او ذکر شده بود، دريافت مي کند. گرهارت و جان هاپکينز در شرکت گرون نيز سهامدار هستند و گرهارت به عنوان مشاور در اين شرکت فعاليت مي کند.
گرون که زماني در اين رشته بي همتا بود حالا توسط يک رقيب با چالش رو به رو شده است. مؤسسِ گرون، مايکل وِست از شرکت جدا شد و حالا شرکت فناوري هاي پيشرفته زيت شناسي سلولي را در ماساچوست راه انداخته است. شرکت جديد وِست حق ثبت خود را براي شبيه سازي جنين غيرانساني به دست آورده است و در حال آزمايشِ راه هاي جايگزين جهت توليد سلول هاي بنيادين انساني است. شرکت هايي مانند گرون و فناوري هاي پيشرفته زيست شناسي سلولي با به دست آوردن حق ثبت براي فرآيند شبيه سازي و هم چنين سلول هاي بنيادين و جنين هاي انساني شبيه سازي شده، در جايگاهي هستند که مي توانند شرايطي را براي پيشرفت هاي بيشتر در تحقيقات پزشکي با استفاده از سلول هاي بنيادين، ديکته کنند. توليد انبوه جنين هاي انساني شبيه سازي شده منبع نامحدودي را از سلول هاي بنيادين فراهم مي کند. اين سلول هاي بنيادين به نوبه خود منشاء همه 200 نوع يا انواع سلول هاي متمايزي است که بيولوژيک حيات انساني را تشکيل مي دهد. محققان، مؤسسات و ديگر شرکت ها از سراسر دنيا بايد به گرون و شرکت فناوري هاي پيشرفته زيست شناسي سلولي امتياز ويژه بازار را براي استفاده از جنين ها و سلول هاي بنياديني که توليد مي کنند اعطاء کنند. اگر محققان يا شرکت هاي ديگر عملاً در ساخت سلول هاي جسمي ويژه اي از سلول هاي بنيادين موفق شوند، احتمالاً بايد وارد توافقات گوناگون مجاز تجاري با گرون و شرکت فناوري هاي پشرفته زيست شناسي سلولي براي حق توليد اين محصولات شوند. اين مسأله چه چيزي را در مورد آينده پيش بيني مي کند؟ ابتدا بايد گفت که اعطاي حق ثبت براي جنين هاي انساني شبيه سازي شده سؤال سياسي دشواري را ايجاد مي کند. آيا شرکت هاي تجاري مي توانند مدعي حيات بالقوه افراد انساني به شکل سرمايه عقلاني در مراحل اوليه توسعه شوند؟ پاسخ اداره حق ثبت بريتانيا "بله" است. ما در قرن 19 با اين سؤال که آيا موجودات انساني بعد از تولد مي توانند به عنوان يک سرمايه تجاري تلقي شوند، مواجه شده ايم و سرانجام تمام ملت ها برده داري را ممنوع اعلام کردند. به هر حال ما هم اکنون فناوري اي داريم که به شرکت هايي مثل گرون اجازه مي دهد، ادعا کنند که موجودات انساني بالقوه در مرحله رشد، بين لقاح و تولد، سرمايه عقلاني هستند. اين سؤال که آيا شرکت هاي تجاري براي در اختيار گرفتن انسان بالقوه در مرحله رشد اجازه خواهند داشت، احتمالاً يکي از مسائل سياسي اصلي قرن زيست فناوري خواهد شد. ثانياً، آيا شرکت هايي مانند گرون و فناوري هاي پيشرفته زيست شناسي سلولي اجازه دارند که سلول هاي اوليه انساني را به شکل سرمايه عقلاني که دريچه اي هستند به سوي ترکيب کامل بيولوژيکي و تشکيل دهنده حيات انسان، در اختيار بگيرند؟ آيا ما با ظهور يک دوره جديد در تاريخ بشررا که خلقت حيات او را به طور فزاينده اي تحت کنترل نيروهاي تجاري قرار خواهد داد، به مخاطره مي اندازيم؟ آيا شرکت هاي زيست فناوري جهاني طرح ها، قسمت ها و فرآيندهايي را که زندگي يک انسان را ايجاد مي کنند تصاحب خواهند کرد؟ لازم است که نتايج تجاري تحقيق بر روي جنين و سلول هاي بنيادين به طور کامل بررسي قرار شود. ناکامي در انجام اين تحقيق مي تواند همه ما را در يک آينده تجاري ژنتيکي که نه آن را پيش بيني کرده ايم و نه مختارانه انتخابش کرده ايم، به دام بياندازد. به علاوه جرمي ريفکين به دو مسأله ديگر نيز توجه نداشته است:
اولاً: مي توان با تربيت صحيح و اخلاقي مبتني بر آموزه هاي ديني افراد، جلوي سوءاستفاده از اين فناوري و استفاده هاي غير اخلاقي از آن را گرفت.
ثانياً: کسي که به فناوري هيومن کلونينگ اقدام مي کند، در کار خلقت خداوند دخالت نکرده، دست به خلقت نزده است بلکه صرفاً علتي است ناقص در عرض سلسله علل مختلف که خداوند در رأس اين سلسله به عنوان علت تامه قرار دارد. پس انسان فقط علت ناقصه و مهيا کنند عوامل مادي براي انطباع روح به بدن است نه منطبع کننده روح به بدن. درحالي که اگر روح در بدن منطبع نشود انساني به وجود نخواهد آمد.
پي نوشتها
1 .right-to-life
2 .منظور اعمال فناوري شبيه سازي بر روي انسان است براي رسيدن به فرد بالغ شبيه سازي شده. // 3. به کاربردن فناوري هاهي صنعتي مانند مهندسي ژنتيک در زندگي انسان. // 4. Pluripotent stem cells براي اين واژه در زبان فارسي معادل سلولهاي بنيادين همه توان استعمال شده اما مترجمان ترجيح ميدهند از واژه سلولهاي بنيادين چندقابليتي استفاده کنند به اين دليل که سلولهاي بنيادين قابليت تبديل به تمام اعضا را ندارند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: