اکثر مناطقی که در ایران با حادثه زلزله تخریب شدهاند هیچ بیمه نامه آتش سوزی، زلزله و یا حوادث طبیعی نداشتند.
عصرایران - سید محمد حسین هاشمی - زلزله کرمانشاه خیلی بیشتر از آنچه تصور میرود، بلا دارد. خانههایی که خاک بر سر ساکنانشان شد، خروار خروار زجر را به شهرها و روستاها تحمیل کرده. مردم، شب را گرسنه، تشنه و در سرما میخوابند و انتظار دارند، کمکهای مردمی، دولتی و ... دردی از دردهایشان را دوا کند.
در این بین اما چه آنهایی که در یک سوی گود بازیهای سیاسی نشستهاند و چه آنها که در سوی دیگر، در ساز سیاسیکاری خود میدمند و شوی کمک به زلزلهزدگان را بازی میکنند. عدهای اما از این هم پا را فراتر میگذارند، نه تنها مسئولیت کارشان را که حالا آواری شده بر زندگی مردم نمیپذیرند بلکه تلاش میکنند تا با فضاسازیهای رسانهای، طرف آن سوی گود را متهم کنند. نشانهاش، همین جریان مسکنهای مهر که بیمهریاش را مردم با چشم دیدهاند و بیمهری مسببانش هنوز هم ادامه دارد.
نطفه نارسی به نام مسکن مهر
محمود احمدینژاد و یارانش از همان زمانی که در شهرداری تهران بودند، خوب میدانستند که باید چه کارهایی انجام دهند که عامه مردم را به سمت خود بکشانند. طرح دوربرگردانهای بزرگراههای تهران را اگر به یاد داشته باشید، متوجه میشوید که حتی درباره این طرح که تمامی کارشناسان مهر «غیرعلمی» بودن را روی آن زدند هم، تیم «معجزه هزاره سوم» به نحوی پروپانگا کرد که خیلیها تصور کردند، این طرح ناجی ترافیک تهران است.
در چنین شرایطی، بیراه نبود که وقتی این تیم، از مدیریت پایتخت به مدیریت کشور رسیدند هم شاهد طرحهایی باشیم که در تئوری «غیرعلمی» بودند و در عمل، عوامگرایانه. آنقدر که اگر روز کتاب و کتابخوانی است به یکی از کتابفروشیها بروید میتوانید سراغ کتابی با عنوان پوپولیسم ایرانی را بگیرید که علی سرزعیم و محسن رنانی آن را در تحلیل رفتارهای احمدینژاد و یارانش نوشتهاند. حتماً یکی از این طرحهای عوامگرایانه دولت محمود احمدینژاد را باید طرح مسکن مهر دانست. طرحی که دولت نهم آن را بعد از افزایش شدید قیمت مسکن در سراسر ایران روی میز گذاشت و حتی وعده داد با اجرای این طرح تا پایان دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، مشکل مسکن، ریشهکن میشود.
اینجا، همان نقطهای بود که مشکلات کشور در حوزه مسکن و اقتصاد، بیشتر نشد که کمتر هم شد. احمدینژاد برای اینکه این پروژه را بسازد نزدیک به 50 هزار میلیارد تومان از بانک مرکزی پول گرفت؛ پولی که به اعتقاد اکثر قریب به اتفاق کارشناسان، کاری نکرد جز به وجود آوردن تورم 300 درصدی. این تنها یک اتفاق ساده بود چرا که حالا و نزدیک به هشت سال بعد از آن داستان، وزیر مسکن و شهرسازی گفته که در سال 1391 که اتفاقا سال اشتغال و تولید ملی نامگذاری شده بوده ساخت 53 هزار واحد از مسکن مهر بدون یک مزایده ساده، به یک شرکت ترکیهای سپرده شده است.
دولت احمدینژاد به هر ترتیبی بود با تقدس بخشیدن و نجاتبخش تصور کردن این طرح، کاری کرد که به یکباره ساخت و ساز در سراسر کشور آغاز شد. اما این تمام داستان نیست. قرار بر این بوده که این خانهها ارزان تمام شود. برای ارزان تمام شدن اما باید کارهایی کرد که نتیجهاش را امروز در دو اتفاق میتوانیم مشاهده کنیم. یکی خالی از سکنه بودن بخش عمدهای از این خانهها به جهت عدم دارایی از امکانات سکونت شهری و دیگری، ایمنی پایین؛ همان چیزی که در زلزله اخیر کرمانشاه به روشنی دیده شد.
وقتی نه مسکن مهر، مهر داشت؛ نه فکری به حال آینده کردیم
تقریباً کارشناسی نیست که از عکسهای برداشته شده از وضعیت مسکن مهر در کرمانشاه، بر این صحه نگذاشته باشد که این ساختمانها از نظر ایمنی دچار مشکل بودهاند. این را کنار انتشار اخباری بگذاریم که نشان میدهد نظارت بر این پروژه در حداقلترین حالت ممکن بوده است، میشود به این نتیجه رسید که بیمهری دولت مهرورز در واگذاری بیمهرترین مسکنها به نام مسکن مهر، حتی اگر اخبار خود آنها که میگوید تنها دو نفر در این خانهها جان باختند و البته بعداً شد یک نفر هم درست باشد، عده زیادی از مردم را، خانه به دوش کرد.
در چنین شرایطی آنچه شاید نمک بر زخم زلزلهزدگان کرمانشاهی باشد رویکرد احمدینژاد و یارانش به این همه انتقاد است. رئیس احمدینژادیها، کمی بعد از انتشار انتقادها دوباره روی همان صندلی مخصوص گفتوگوهای تصویریاش نشست، دعای همیشگیاش را خواند و مثل تمام سالهای گذشته در مقابل شنیدن انتقاد یک سوال کرد «کی میگه؟» و دوباره شانه خالی کرد و گفت که «طبیعیه که سیاسیون مخالف ما هر کاری که ما کردیم میگن کار بدیه ولی مردم که صاحب مسکن شدن یا میخواستن صاحب مسکن بشن حرفی دارن؟» . وزیر مسکن و شهرسازی او هم که نامهای به منتقدان نوشت و انتقادها را سیاسی کرد و گفت: «برخورد سیاسی و جناحی و غیر اخلاقی، جفا در حق مردم و زلزله زدگان می باشد و سیاسیون از آب گل آلود ماهی میگیرند.»
درد، یکی دو تا نیست
اما این همه ماجرا نیست. درد، یکی دو تا نیست. شاید بد نباشد که ماجرا را کمی کلانتر ببینیم. ایران، کشوری است زلزلهخیز. در نقطه جهانی زلزله، تقریباً تمامی نقاط کشورمان به رنگ قرمز درآمدهاند که نشان از ریسک بالای زلزله در آن دارد. در چنین شرایطی نگاه به سیاستهای اتخاد شده در این حوزه، نشان میدهد عملاً در کشورمان نه تنها کار عمدهای برای پیشگیری از زلزله صورت نگرفته که برای جبران خسارتهای ناشی از آن هم اتفاقی نیافتاده است.
قطعاً یکی از این طرحها را میتوان «بیمه حوادث طبیعی و زلزله» دانست. نگاهی به سابقه طرح تشکیل بیمه حوادث طبیعی نشان میدهد که کلید خوردن آن به حدود 15 سال قبل باز میگردد. اما واقعیت این است که در تمام این 15 سال، عملاً کار خاصی برای به سرانجام رسیدناش صورت نگرفته است. اگر بخواهیم کمی دقیقتر باشیم میتوانیم ماجرا را به سال گذشته باز گردانیم. زمانی که با ریاست مجدد عبدالناصر همتی اجرای این طرح مجددا کلید خورد و در خبرها آمد که «طرح تشکیل صندوق بیمه حوادث طبیعی در مجلس به تصویب رسید و در صورت تایید شورای نگهبان به زودی این صندوق تاسیس میشود.»
اما شورای نگهبان این طرح را رد کرد. « علیرغم ابهامات و اشکالات متعددی که بر این مصوبه وارد است، از آنجا که مصوبه مجلس شورای اسلامی با لایحه دولت ماهیتاً اختلاف بیّن دارد و از مصادیق طرح موضوع اصل ۷۴ قانون اساسی محسوب نمیشود و پیشنهاد و اصلاحات مذکور در اصل ۷۵ نیز در مورد آن صدق نمیکند و تغییرات معموله، اصلاح عرفی در لایحه محسوب نمیشود، لذا مصوبه مرقوم مغایر اصول فوقالذکر شناخته شد.» اتفاقی که باعث شد از آن موقع تا کنون این لایحه مسکوت بماند و هیچ اتفاقی برایش نیافتد. اتفاقی که به گفته همتی در صورت اجرا، انقلابی در ارائه بیمه زلزله با ترکیب مشارکت مردم، صنعت بیمه و دولت خواهد بود که ترکیبی از پوشش بیمهای اجباری و اختیاری را برای حوادث به دنبال خواهد داشت.
با دانستن تمام اینها شاید عمق فاجعه در شرایطی حس شود که بدانیم مطابق اخبار منتشر شده، اکثر مناطقی که در ایران با حادثه زلزله تخریب شدهاند هیچ بیمه نامه آتش سوزی، زلزله و یا حوادث طبیعی نداشتند.
فردا همین میشود
قدیمیها واقعیت را میگفتند. اینکه خاک سرد است. امروزیها هم بیراه نمیگویند؛ اینکه روزمرگیهایمان آنقدر زیاد شده که داغها رو زود فراموش میکنیم. نگاهی به زلزلههای بزرگ یک صده اخیر که بیاندازیم، این جملهها را بیشتر و بهتر درک میکنیم.
نگاهی به اینکه زلزله بویین زهرا در سال 1341، بیست هزار نفر را کشت؛ اینکه زلزله دشت بیاض، فردوس و کاخک در سال 1347 با بزرگی 7.3 ریسشتر، 12 هزار نفر را به زیر خاک برد؛ اینکه در سال 57، طبطبع طبس، 15 هزار کشته بر جای گذاشت؛ اینکه 40 هزار کشته، نتیجه زلزله سال 69 رودبار و منجیل شد و اینکه در دی ماه 82، 30 هزار بمی در این شهر، جان باختند. در این بین، زلزلههای کوچک مانند آنچه در سال 91 در آذربایجان رخ داد را هم نباید فراموش کنیم. در چنین شرایطی به نظر میرسد که وقتی خاک کرمانشاه هم خوابید و دوباره همه چیز به حالت اولیه بازگشت، باز هم فراموش میکنیم که نه آمادگی لازم را برای مقابله با زلزله داریم و نه پیشبینی های لازم را انجام دادیم که بعد از زلزله خاک بر سرمان نماند.