درباره «زبان زنان»
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[26 Jan 2016]
[ شیرین کریمی]
مدرسه فمینیستی: مطلب زیر به قلم شیرین کریمی، درباره کتاب «زبان زنان، بررسی زبان زنانه در نمایشنامههای نغمه ثمینی و چیستا یثربی» نوشتهی «محمد نجاری» است که در سال 1394 توسط نشر اختران منتشر شده است:
عنوان کتاب یادآورِ مجله «زبان زنان» است که نزدیک به صد سال پیش توسط «صدیقه دولتآبادی» در ایران منتشر میشد، «زبان زنان» از بانفوذترین نشریات در باره حقوق زنان بود و مردان زیادی هم در آن زمان آن را میخواندند، حتا «صدیقه دولت آبادی» به خاطر مطالب مجله، تهدید جانی شده بود و مجلهی پیشرویِ «زبان زنان» قصهها دارد برای خودش. اما این کتاب با همین عنوان حرف دیگری میزند از دنیای دیگری میگوید و گرچه تا پایان کتاب امید داشتم از جایی نقبی هم بزند به مجله «صدیقه دولت آبادی» و نزد، در هر حال با این که اشارهای در کتاب نشده اما «زبان زنان»ی که «محمد نجاری» نوشته است هم بی ارتباط به نشریه «صدیقه دولتآبادی» نیست و با توجه به موضوع میتواند در امتداد آن هم باشد.
در بازار کتاب امروز، آثار زیادی میبینیم که ادعای بررسی زبانِ زنان و گفتمان زنان را دارند اما محتوای آنها سرشار از قضاوتهای مردسالارانه و نگاه از بالا به پایین، و گرفتن جانب ِسنتهای غلط و پوسیده و حکم صادر کردنهای بی ارزش است. اما «نجاری» در کتابش، قلم و فکر منصفی دارد، بررسی این اثر نشان میدهد که «نجاری» در پی پرده برداشتن از حقیقت و گام برداشتن در مسیر شناخت است نه به دنبال سرکوب دیگران و استفاده ابزاری از موضوع و عنوان همیشه جذاب ِ زنان. و همین ذهن علمی و دقیق نجاری ارزش کار را حفظ میکند.
اول خلاصهای از نتایج کتاب «محمد نجاری» میآورم و دوم پرسشی درباره نمایشنامههای دو نویسندهی شاخص در حوزهی نمایشنامهنویسی در ایران را مینویسم. کتاب «نجاری» خود یک بررسی از آثار دو نویسنده است و منطقی نیست که برای یک بررسی، یک بررسیِ دیگر نوشته شود. اما کار دقیق و ارزشمندی که محمد نجاری در این بررسی انجام داده است جای خالی نقد آثار نمایشنامهنویسانِ زن و مرد در ایران را بیشتر نمایان میکند و امیدوارم منتقدان، این گام مهم را بردارند.
«نجاری» با بررسی نظرات و آرای چند متفکر و پژوهشگر در حوزهی فمینیسم و «زبان زنانه» نتیجهگیری خود از نظریههای ژولیا کریستوا، ایریگاری، رُدولف، ویرجینیا وولف، نظریههای فمینیستی در حوزهی زبانِ زنانه و در نهایت با بررسی و تحلیل 23 نمایشنامه نوشتهی «چیستا یثربی» و 7 نمایشنامه نوشتهی «نغمه ثمینی» درباره «زبان زنانه» یا «زبان زنان» و «نوشتار زنانه» را این گونه مینویسد:
«اگر زنان بخواهند نوشتهشان زنانه باشد باید سخنشان، ساختار نحوی دیگری داشته باشد. به بیان دیگر، زبان زنان باید غیر از بافت نحوی مردسالار که همراه با سرکوب غرایز جنسی زنانه است، باشد. زنان قابلیتی ذاتی برای قصهگویی دارند. تجربه زیستهی یک زن نگاه زنانه او را تشکیل میدهد سپس این نگاه به صورت نوشتار زنانه در میآید. زنان قالبهای روایتی را بیشتر به کار میبرند. کانون گریزی و شکستن اقتدار مردانهی روایت، از مشخصات این نوع نوشتار است... به تبع تکثر موجود در امیال زنان، زبان آنها غیر خطی و نامنسجم است؛ بنابراین به شاعرانگی نزدیک میشود... همچنین جناس در زبان، جامپ کاتها و کلاژهای تصویری در شعر که به شکل ارگانیک باعث تحرک شود یکی از خصیصههای نوشتار زنانه است... سلاح زنان، زبان شفاهی آنهاست، در حالی که سلاح مردان نوشتار است. هرچه زبان قانونمندتر میشود مردانهتر، و هرچه شفاهیتر باشد زنانهتر است. توجه زیاد به جزییات، ساده نویسی، کاربرد کلمات و مفاهیم خاص، تقابل با مظاهر گوناگون مردسالاری حاکم از دیگر ویژگیهای نوشتار زنانه است. زنان با استفاده از المانهای زنانه مانند : دامن، گیسو، و ... به طور مستقیم یا غیرمستقیم فضاسازی و تصویرسازی میکنند. برخی همزمانی، کثرت و تحرک را ویژگی زبانشناختی نوشتار زنانه میدانند. نگاه زنانه گاه به سکوت میگراید. جملههای ناتمام و سکوت و استفاده از سه نقطه در نوشتار زنان بسیار دیده میشود و گاه به پُر حرفی و جزیی نگری که گونهای فریاد زدن است، نزدیک میشود... زبان زنانه منعطف است و زنان بر اساس تعامل، مذاکره، مسامحه، مدارا و انعطاف وارد معامله میشوند. زبان زنان، زبانی گزارشی برای برقراری ارتباط و روابطی مبتنی بر مذاکره و گفت و گو است. گفت و گو با زمانهی خویش جزو زنانگی زبان به حساب میآید. قربانی شدن زن به دست مرد و تخلیه عصبی زن در طیف وسیع جهان مردانه در عرصههای روانشناختی زنانهنویسی قابل مشاهده و بررسی است.
هر چه متن با شکسته شدن اقتدار روایت با امکانات و صداهای بیشتری مجال بروز دهد و از کانونی شدن یک تلقی یا ایده خاص در آن جلوگیری شده باشد، آن متن در این نظام فکری زنانهتر ارزیابی میشود. اعمال اقتدار زبانی و باور داشتن به حق بریدن کلام از سوی متکلمی که در حال حرف زدن است در زبان زنانه نیست. زبان زنانه زبانی درگیر مفاهیم، زبانی در برگیرندهی کنشهای درونی و به تبع آن گفتگوهای درونی است تا کنشهای بیرونی. در زبان زنان نرمش، محافظهکاری، همراه با اقتدار کمتر و ترکیبات دودل و مردد و شکننده و عبارات غیرقطعی، همراه با قیدها و افعالی نظیر اگر، اما، گمان میکنم و ... دیده میشود و در این نوع زبان کمتر قطع کنندگی و به اتمام رساندن وجود دارد. آهنک مردد به صورت پرسشی یا همراه با پرسشهای ضمیمهای در کلام زنان بسیار وجود دارد... سعی در همراه کردن مخاطب با نظر و عقیده خود دارند و پرسشهای کوتاه بیشتری میپرسند تا مخاطب را وارد گفتگو کنند. زنان در مقایسه با مردان در برگرداندن موضوع بحث و قطع کردن صحبت و به دست گرفتن مبحث در موضع ضعیفتری قرار میگیرند. آنها کمتر دستور میدهند و بیشتر خواهش میکنند... از کلمات بیشتری برای شرح جزییات و عرضه توضیحات استفاده میکنند و معمولاً نسبت به نیازهای شنونده حساسترند و حمایت زبانی بیشتری انجام میدهند و از همان دامنهی واژگان بیشتر، برای توصیف احساسات و زیباییها استفاده میکنند... راویان زن هنرمندانه خواننده را به دنبال خود میکشانند. آنان جزییات، توصیفات و فضاسازی را ابزار خود قرار میدهند تا خواننده نیز چون آنان بیندیشد، احساس کند، لبخند بزند و بگرید» (صص 39-46).
«قصه گویی» از ویژگیهای بارز زنان در خلق آثار هنری و در نوشتار است، از مهمترین اصول نوشتار زنانه، نگاه زنانه است که خود را قربانی، به دست مرد میداند. در نگاه یثربی، زن اگر جایگاه مهمی هم داشته باشد باز قربانی مرد است... نغمه ثمینی نیز... زن را قربانی مرد میداند. او به عنوان یک راوی زن با این نگاه در آثارش زبان آثار را زنانه کرده است. زبان زنانه برخلاف زبان مردانه بیشتر مبتنی بر دیالوگ و گفت و گو است... در اغلب آثار یثربی زن نمایشنامه کلام شخصیتی را قطع نمیکند، بلکه، او با پایان یافتن کلام شخصیت مقابل شروع به سخن گفتن میکند. زن بر آن است که زبان اثرش را با تهی کردن از تلخی و زشتی حوادث، زنانه کند. زن حتا به ندرت قدرت توصیف اتفاقهای خشن و آزار دهنده را دارد. باورهای خرافی در آثار «یثربی» و «ثمینی» وجود دارد و این اعتقادات و باورها که بیشتر زنانه است، در نوشته نویسندهی زن، نسبت به نویسندهی مرد، بازتاب بیشتری دارد. سخن گفتن با خود و با خود گله کردن را در نوشتههای زنان و در آثار هر دو نویسنده مورد بحث میتوان یافت. زبان زنان بیشتر یک زبان گزارشی است و در بیشتر اوقات زنان روایت را برای بیان مقصود خویش انتخاب میکنند. یکی از دغدغههای اصلی زنان در نوشتارهایشان پرداختن به مسایل عاطفی به صورت عام و خود عشق به طور خاص است. عشق مادر به فرزند هم بازتاب گستردهای در نوشتار زنان دارد. یکی دیگر از مفاهیم مهم در نوشتار زنانه، که زبان اثر را زنانه میکند، این است که نویسندهی زن، زنان را تحت ظلم مردان میداند. زبان زنانه بیشتر درگیر کنشهای درونی است، زنان میکوشند در نوشتههایشان به جنگ تابوهای اجتماع بروند. زبان زنانه برخلاف زبان مردانه مطلقگرا نیست، اهل مسامحه و مداراست. استفاده از رنگها برای تصویرسازی و بیان عواطف، از ویژگیهای زبان نمایشنامهنویسان و زبان زنان است. استفاده از اصطلاحات لطیف و گاه شاعرانه و گفت و گوهای ادبی پُر از شعر و کنایات و مکالمههای موزون و آهنگین از خصوصیات نوشتار و گفتار زنان است و در نهایت ساختار نوشتار زنانه بیشتر روایی است (صص203-178).
پرسش
یکی از مهمترین رسالتهای تئاتر اینست که سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرد و بالا نگه دارد. اما پرسش اینست که محتوایی که در این نمایشنامهها ارائه میشود آیا پاسخگوی سطح سلیقه مخاطب است؟ باعث بالاتر رفتن این سطح میشود؟ دنیای نمایشنامههایی که در این پژوهش بررسی شدهاند – که شامل 23 نمایشنامه از چیستا یثربی و 7 نمایشنامه از نغمه ثمینی میشود- دنیای جن و پری است، دنیای دیو و دلبر و عجوزه و شاهزاده و طلسم و باطلِ سحر و عرفان و سلوک و شاهنامه و هزارویکشب است. به نظر میرسد تئاتر زنان بیش از آنچه که باید از دنیای امروز دور است و بیش از آنچه که باید به سمت ادبیات کهن و فلسفه شرق سوق داده شده است. دنیای امروز ما چقدر دنیای شهرزاد قصهگوست؟ قلمِ نمایشنامهنویسیِ «یثربی» و «ثمینی» به شدت متأثر از هزارویکشب، مَتلها، قصههای عامیانه، و افسانههای پُر رمز و راز است. به دنبال طی کردن مراحل سلوک و گفتن دیالوگهای عطارگونه و افسونزده و رئالیسم جادویی و تلفیق گذشته با اکنون است، اکنونی که چندان شبیه اکنون نیست، اکنونی که بیشتر شبیه گذشته است. اکنونی که با امروز فاصله دارد. در دنیای این نمایشنامهنویسان هنوز آدمها سنگ میشوند! هنوز به خواب فرو میروند و چیزی باید بیاید سحرشان را باطل کند، هنوز «نجات دهنده» لازم است و در گور نخفته است و بالاخره تا پایان نمایش، از یک طرفی سر و کلهاش پیدا میشود. هنوز نیروهای پنهان با قدرت زیاد دست اندر کار هستند. شخصیتهای زنی که «یثربی» خلق میکند خاکستری نیستند، انعطاف ندارند یا به سمت سیاهی گرایش دارند یا به سمت سفیدی. زنانی که یثربی خلق میکند زنان ضعیفی هستند؛ اغلبشان با مشکل روانی دست و پنجه نرم میکنند، چند نفرشان وقتی میفهمند مردی که در زندگیشان هست دیگر دوست شان ندارد از غصه دق میکنند. «یثربی» یک مدرسه خلق میکند با یک مدیر زنِ روانی که از همه مردها متنفر است و با چند صد دانشآموزِ دختر که همه «پریزده» شدهاند و علیه مردان شستشوی مغزی شدهاند، تا در نهایت به یک تصویر سه نفره از خانواده برسد. «پریزده»! در کجای دنیا آدمها «پریزده» میشوند؟ هیچ انعطافی در نگاه شخصیتهایی که نویسنده خلق میکند دیده نمیشود. «نغمه ثمینی» در نوشتن فیلمنامهی سریال «شهرزاد» نیز همکاری داشته است، در خلق بازیگر شهرزاد هم بُعدِ شهرزادِ قصهگوی هزارویکشب نقش پُررنگی دارد و قصه گوییِ زن، قباد، مرد سرکش و ناآرام را رام و شیدا میکند. انگار که نویسنده عمیقاً معتقد است زنان با قصه گفتن مردان را متوجه زندگی میکنند و مردان را به زندگی بازمیگردانند. آیا واقعیتِ امروز اینست؟ در گذشته واقعیت این بوده است؟ قصه گویی مردان را به زندگی باز میگرداند؟ در نمایشنامههای «ثمینی» انگار همیشه یکی هست که وجود خارجی ندارد، یک شخصیت خیالی در کنار دیگر شخصیتها همیشه هست. در هر حال در تئاتر امروز ما این تفکر روی صحنه میرود. آیا این نوع نمایشنامه و این نوع تئاتر با تمام رسالتهای سنگینی که بر دوش دارد، پاسخگوی دنیای امروز ما و سلیقهی مخاطب امروز ما هست؟
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: