آیا می توانیم طبیعت انسان را تغییر دهیم؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[05 Apr 2006]
[ استیون پینکر]
پیش از آنکه به سوژه طبیعت انسان بپردازم، مایل هستم که چند جمله ای درباره مفهوم طبیعت انسان بگویم. امروزه ما شاهد کشف مجدد مفهوم طبیعت انسان هستیم. بخشی از این کشف از عقل سلیم ناشی می شود. هر کسی که کودکی را بزرگ کرده است به خوبی می داند که کودکان صرفا یک مشت خمیربازی یکسان نیستند که منتظرند ما آنها را شکل بدهیم. آنها در واقع با شخصیتی متمایز از یکدیگر به دنیا می آیند. محیط رشد به تنهائی رفتار آنها را تعیین نمی کند بلکه توانمندی های ذاتی نیز نقش مهمی ایفاء می کنند. همچنین علی رغم تاکید انسان شناسان بر تفاوت های فرهنگی، که بی شک مهم هستند، مطالعات اخیر علمی درباره وجود خصوصیات جهان شمول انسان موجب مطرح شدن مجدد مفهوم طبیعت انسان شده است. اکتشافات علمی مربوط به ژنتیک رفتاری و عصب شناسی شناختی نیز اهمیت خصوصیات ژنتیکی را برجسته ساخته اند.
تصاویر ام. آر.آی مغز افراد زنده حاکی از آن است که مقادیر زیادی از ماده خاکستری مغز از درجه تشابه ژنتیکی تاثیر می پذیرد. این تشابهات صرفا تفاوت های بی معنا در آناتومی نیستند بلکه پیامدهای شناخته شده ای برای هوش و شخصیت دارند. مطالعات درباره دو قلوهای همسانی که پس از تولد از یکدیگر جدا شده اند نشان می دهد که شخصیت، هوش، و اکثر خصوصیات منحصر به فرد آنها به طرز شگفت آوری مشابه است. بنابراین اگر چیزی به نام طبیعت انسان وجود دارد بهتر است بپرسیم که آیا می توانیم آن را تغییر دهیم؟
ما در طی قرن بیستم شاهد تلاش های انگشت نما برای تغییر طبیعت انسان بوده ایم؛ مثلا انسان سوسیالیست نوین دوران استالین که در چارچوب آرمان گرائی انقلابی مطرح شد، اصلاح نژادی اجباری که توسط نازی های آلمان پیگیری شد، و همچنین اشکال متعادل تری که در نظام های مردم سالار غربی رخ داده اند. من همه این موارد را کنار می گذارم و بر یک شکل ملایم تر تغییر طبیعت انسان - یعنی مهندسی ژنتیک داوطلبانه - تمرکز می کنم. اکثر افراد معتقدند که فقط چند سال تا تولد کودکان سفارشی باقی مانده است و ما باید پیش از آنکه خیلی دیر شود هم اکنون چاره ای بیاندیشیم.
اما من تا حدودی درباره اجتناب ناپذیری چنین آینده ای شک دارم. در واقع به سه دلیل رخداد چنین اتفاقی در زمان حیات ما بسیار بعید است. اولین دلیل نادرستی پیش بینی های تاریخی درباره آینده فنآوری های پیچیده است. دومین دلیل موانع نظری تغییر طبیعت انسان است که توسط مطالعات ژنتیکی رفتاری کشف شده اند. و سومین دلیل مشکلات عدیده ای است که به خاطر خود طبیعت انسان ظهور می کنند.
پیش بینی های مربوط به آینده فنآوری های پیچیده بسیار غیر قابل اتکاء هستند. اکثر پیش بینی ها به چند دلیل غلط از آب در می آیند. نخست اینکه روند یابی خطی یا تصاعدی برای پیشرفت فنآوری همیشه درست نیست. به عنوان مثال، افراد مختلف بدون توجیه کافی قانون مور را تقریبا در مورد هر چیزی به کار می برند. دوم اینکه عوامل مهم و تعیین کننده ای مانند موضوعات فنآورانه، روانشناختی، و جامعه شناختی که برای تحقق سناریوی پیش بینی شده همگی باید دقیقا اتفاق بیافتند، کم تر از میزان واقعی تخمین زده می شوند. سوم اینکه آینده پژوهان در کنار منافع فنآوری نوین به اندازه کافی به هزینه ها توجه نمی کنند. و نهایتا اینکه یک تمایل و مشوق قوی برای بیان پیش بینی های شگفت انگیز در بین افراد وجود دارد به گونه ای که اگر کسی بگوید در آینده همه چیز تقریبا مانند امروز خواهد بود، حرف هایش کمتر خریدار خواهد داشت.
اگر یافته های علمی اخیر درباره ژنتیک رفتاری و رشد مغز و اعصاب را مد نظر قرار دهیم، چشم انداز تولید کودکان سفارشی روشن تر خواهد شد. مهم ترین یافته ها حاکی از آن است که ژن های منفرد که اثرات روانشناختی مفید و سازگار داشته باشند، نادر هستند. در واقع تردیدی نیست که ده ها هزار ژن از طریق تعاملی پیچیده با یکدیگر تاثیر بزرگی بر ذهن می گذارند. اما تا کنون نتوانسته ایم ژن های منفردی را پیدا کنیم که مسبب بیماری های روانی مانند اسکیزوفرنی و اوتیسم باشند، چه رسد به اینکه خصوصیات و استعدادهائی مانند توانائی و ذوق موسیقائی، دوست داشتنی بودن، و هوش و ذکاوت را توضیح دهند.
مغز انسان یک کیسه مملو از خصوصیات نیست که در آن یک ژن معین مربوط به یک خصوصیت معین باشد. رشد مغز و اعصاب فرآیندی به شدت پیچیده است به گونه ای که ژن های متعدد در چرخه های بازخوردی پیچیده با یکدیگر تعامل می کنند. اثرات ژن ها غالبا جمع پذیر نبوده و الگوی ظهور ژن ها به اندازه نوع ژن های حاضر مهم است.
موانع دیگری نیز بر سر راه تقویت ژنتیکی وجود دارند. حتی دو قلوهای همسان که در محیط های یکسان رشد کرده اند، نهایتا انسان هائی یکسان نمی شوند. اتفاق و فرآیندهای تصادفی نقش بزرگ و ناشناخته ای در ساختن آنچه که ما هستیم ایفاء می کنند. همچنین ژن ها دارای اثرات غالب چندگانه هستند. در واقع تاثیر یک ژن به این بستگی دارد که با کدام آلل دیگر جفت می شود. اکثر ژن ها اثرات چندگانه داشته و تکامل همیشه بهترین ترکیب را انتخاب می کند. علاوه بر این برای تحقیق و آزمایش درباره تقویت ژنتیکی انسان موانع و خط قرمز های اخلاقی وجود دارند. ما نمی دانیم که چگونه این فرآیندها را ایمن کنیم یا چگونه اثرات جانبی خطرناک آن را از بین ببریم. نهایتا باید توجه کنیم که اکثر ژن ها در مقادیر متوسط مطلوب هستند و نه بیشترین مقدار ممکن.
در پایان مایلم به یکی دیگر از موانع بزرگ ساخت انسان تراریخته اشاره کنم. در واقع طبیعت انسان به خودی خود جلوی تقویت طبیعت انسان را می گیرد. اگر چه پدر و مادرها همیشه بهترین ها را برای فرزندان خود می خواهند و دوست دارند که فرزندشان هنگام رقابت با دیگران کم نیاورد، اما از سوی دیگر آنها یک انگیزه قوی برای جلوگیری از رساندن هر گونه آسیب یا خطر آسیب به کودک خود دارند. ما همچنین باید توجه کنیم که اکثر مردم از اشکال مصنوعی حیات گریزان بوده و آنها را شیطانی می دانند. اگر قرار باشد تقویت های ژنتیکی طبیعت انسان را تغییر دهند، نه فقط دو سه نفر بلکه دو سه میلیارد نفر باید حاضر شوند چنین تغییراتی را بپذیرند.
با توجه به همه دلائلی که به آنها اشاره کردم از جمله پیچیدگی فرآیند رشد مغز و اعصاب، نادر بودن ژن های منفرد دارای اثرات مفید سازگار، و موازنه هزینه- منفعت، من فکر نمی کنم که تغییر طبیعت انسان از طریق تقویت ژنتیکی داوطلبانه اجتناب ناپذیر باشد. در نتیجه هنگام تدوین سیاست های مربوط به اخلاق زیستی ما باید به نادرستی پیش بینی های درازمدت توجه کرده و بر اساس واقعیت ها صحبت کنیم و نه یک سری خیال پردازی ها و روندهای تصاعدی.
استیون پینکر
پرفسور استیون پینکر مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۹۷۶ از دانشگاه مک گیل و مدرک دکترای روانشناسی را در سال ۱۹۷۹ از دانشگاه هاروارد اخذ کرد. پس از ۲۱ سال تدریس در ام.آی.تی. در سال۲۰۰۳ به هاروارد بازگشت. پرفسور پینکر به عنوان یک روانشناس تجربی به تحقیق درباره همه جنبه های زبان و ذهن علاقه مند است و در طی ۱۵ سال گذشته کانون تحقیقاتش تمایز بین افعال بی قاعده زبان انگلیسی مانند Bring-Brought و افعال با قاعده مانند Walk-Walked بوده است. تحقیقات ایشان درباره علوم شناختی و زبان جایزه ترولند از طرف فرهنگستان ملی علوم آمریکا و دو جایزه از طرف انجمن روانشناسی آمریکا را به ارمغان آورده است. ایشان عضو هیات تحریره و سردبیری نشریات تخصصی بوده و در برنامه های مستند تلویزیون های آمریکا حضور داشته و برای مطبوعات عامه پسند مانند نیویورک تایمز، تایمز، و اسلیت قلم می زند. ایشان به عنوان یک اومانیست برجسته مفتخر به دریافت جایزه شده و سه مدرک دکترای افتخاری دارند.
Steven Pinker
Johnstone Family Professor of Psychology, Harvard University
Harvard University
William James Hall
33 Kirkland Street
Cambridge, MA 02138
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: