به خاطر نام خاص این صنایع (یعنی «علم محور»)، باور عمومی کشور در مورد این صنایع اینگونه بوده است که «بدون تردید، این علم (و دانشگاه) است که نهایتا منجر به ظهور تکنولوژی های جدید در این صنایع و رشد و پیشرفت این صنایع میشود». اما تاریخ علم و تکنولوژی به ما نشان می دهد که در کمال تعجب، هرگز اینگونه نبوده است!
جهان امروزی، بدون شک با صنایعی نظیر صنایع ICT، صنایع شیمیایی، صنایع زیستی، صنایع دارویی و صنایع هوافضا توصیف می شود؛ صنایعی که در اصطلاح عام به آنها صنایع «علم محور (science-Based)» اطلاق می شود. به خاطر نام خاص این صنایع (یعنی «علم محور»)، باور عمومی کشور در مورد این صنایع اینگونه بوده است که «بدون تردید، این علم (و دانشگاه) است که نهایتا منجر به ظهور تکنولوژی های جدید در این صنایع و رشد و پیشرفت این صنایع میشود». اما شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که تاریخ علم و تکنولوژی به ما نشان می دهد که در کمال تعجب، هرگز اینگونه نبوده است! برای درک این موضوع، شاید بهتر باشد سفری تاریخی به چگونگی آغاز و رشد این صنایع داشته باشیم.
ماجرای صنایع علم محور از آنجا آغاز شد که در دهه ۱۸۷۰ و در کشور آلمان، تحولی بزرگ به وقوع پیوست: بنگاه های صنعتی آلمانی (بخصوص در صنعت مواد رنگی) برای اولین بار در جهان، اقدام به تاسیس دپارتمان هایی در ساختار خود تحت عنوان «دپارتمان های R&D» نمودند. درواقع این بنگاه های آلمانی بودند که برای اولین بار در جهان به این یافتۀ مهم رسیدند که اگر تلاش های خود برای دستیابی به محصولات و فرآیندهای جدید را به صورت تحقیقاتی «منظم»، «سیستماتیک»، و «حرفه ای» و درون دپارتمان هایی «تخصصی» انجام دهند، قادر خواهند بود به قدرت رقابتی بیشتر و درنتیجه، به سود بیشتری دست یابند. در میان این بنگاه ها، می توان به شرکتهای بزرگ و مشهوری نظیر Hoechst، Bayer و BASF اشاره نمود. این شرکتها، هم اکنون نیز به پیروی از سنت دیرینه ای که خود ابداع گر آن بوده اند، چندین هزار دانشمند و محقق را درون آزمایشگاه های R&D خود به خدمت گرفته اند. بدون تردید، بسیاری از اکتشافات و نوآوری-های بزرگ (نظیر رنگ های مصنوعی و یا داروهای شیمیایی) که توسط این شرکتها و شرکتهای دیگر آلمانی (نظیر Haber-Bosch) در آن سالها ساخته شد را باید اصلی ترین عاملِ موقعیت ممتاز و پیشرو آلمان در جهان، قبل و بعد از جنگ جهانی اول دانست. حتی وقتی این سه شرکت (Hoechst، Bayer و BASF) در سال ۱۹۲۶ با یکدیگر ادغام شدند و شرکت بزرگ IG Farben را تشکیل دادند، بر فعالیت های R&D آنها بسیار افزوده شد و حاصل این R&D ها، خلق نوآوری های بزرگ و اثرگذار دیگری همچون الیاف مصنوعی و انواع لاستیک ها (نظیر PVC، پلی استرن، و …) شد.
این موفقیت بزرگ بنگاه های آلمانی در صنایع شیمیایی، منجر به کپی برداری عنصر اصلی موفقیت آنها (یعنی همان دپارتمان های R&D) توسط بنگاه های کشورهای دیگر (نظیر سوئیس) شد. سپس در ادامه، این کپی برداری به صنایع دیگر جهان نیز نفوذ نمود و در دهۀ ۱۸۸۰، میتوان شاهد ظهور آزمایشگاه های R&D در صنعت مهم دیگری به نام «صنایع الکتریکی» در دو کشور ایالات متحده و آلمان بود؛ و به این ترتیب بود که به تدریج، استقرار آزمایشگاه های R&D، تبدیل به یکی از مشخصه های مهم بسیاری از بنگاه ها (به خصوص بنگاه های بزرگ) در بسیاری از صنایع گردید. عمدۀ این بنگاه-های بزرگ، به تدریج آزمایشگاه های خود را مملو از دانشمندان و مهندسینِ دارای تحصیلات دانشگاهی کردند و از همین رو بود که پس از مدتی، «کسب آموزش رسمی (در رشته های علمی)»، تقریبا به یک شرط لازم برای فعالیت در این آزمایشگاه های صنعتی تبدیل گردید تاجاییکه تا سال ۱۹۱۰، دیگر روزهایی که نوابغ مدرسه نرفته ای نظیر توماس ادیسون بتوانند خالق پیشرفت هایی شگرف باشند به پایان خود نزدیک شد.
با گذشت سالیان، روزبه روز بر اهمیت این آزمایشگاه های مستقر در بنگاه های صنعتی افزوده شد تاجاییکه این آزمایشگاه ها، تبدیل به هستۀ اصلی پیشرفتهای تکنولوژیک در صنایع شیمیایی و صنایع تجهیزات الکتریکی شدند. درواقع تاریخ نوآوری های بزرگ بخوبی نشان می دهد که در بسیاری از حوزه ها (و البته نه تمام حوزه ها) همین آزمایشگاه های مستقر در بنگاه های صنعتی بزرگ (و نه آزمایشگاه های مستقر در دانشگاه ها) را باید نیروی محرک اصلی نوآوری در صنایع موسوم به صنایع علم محور (نظیر صنایع تجهیزات الکتریکی، صنایع شیمیایی، و صنایع هوافضا) دانست. برای مثال، بسیاری از خوانندگان محترم تعجب خواهند کرد اگر بدانند که توسعه اصلی ترانزیستور، قلب صنعت ICT، درواقع درون آزمایشگاه متعلق به بنگاه صنعتی AT&T به وقوع پیوسته است (و حتی جالبتر اینکه پس از وقوع این اتفاق در بنگاه AT&T، «فیزیک حالت جامد (solid-state physics)» به سرعت از یک ریزموضوع کوچک علمی به بزرگترین مجموعۀ رشتۀ فیزیک تبدیل گردید!). اما چرا اینگونه است؟ علت این موضوع را ناتان روزنبرگ، تاریخدان بزرگِ حوزه تکنولوژی، اینگونه شرح میدهد:
«… برای توسعه و ارتقای یک تکنولوژیِ در حال ظهور، حتی اگر این تکنولوژی از طریق دانشگاه به صنعت معرفی شده باشد، به انجام تحقیقات بسیار بیشتری نیاز است؛ اما یافتن بهترین مسیر برای این تحقیقات بیشتر، نیازمند دانشی عمیق و از نزدیک در مورد نقاط قوت و ضعف این تکنولوژی، و نیز نیازمند دانشی عمیق و از نزدیک از حوزه هایی از این تکنولوژی است که در آینده از منافع اقتصادی زیادی برخوردار خواهد بود؛ اما نکته مهم اینجاست که این دانش عمیق و از نزدیک، بیش از هر کس در دستان استفاده کنندگانِ تکنولوژی، یعنی بنگاه ها، مشتریان آنها، و تامین کنندگان آنهاست. از طرف دیگر، در بسیاری از موارد، منتفع شدن از یک تکنولوژی و به ثمر نشستن آن، مستلزم یکپارچه نمودن فعالیتهای R&D با فعالیتهای دیگری نظیر «تولید» و «بازاریابی» است؛ و این یکپارچگی هنگامی با اثربخشی بیشتری ایجاد خواهد شد که هر سه فعالیت فوق، درون یک سازمان و توسط یک مجموعه واحد صورت پذیرد؛ و این مجموعه، درواقع همان چیزی است که بنگاه نامیده می شود …»
این موضوع به خوبی در مشاهدات تاریخدان بزرگ، آلفرد چندلر نیز قابل مشاهده است:
«… تجاری سازی یک دانش علمی جدید، نیازمند ترکیب این دانش علمی با فعالیتهای طراحی محصول، تولید محصول، بازاریابی محصول، و توزیع محصول، به شکلی «یکپارچه» است و این ترکیب یکپارچه، صرفا در طول زمان و از طریق یک فرآیند یادگیری صورت می پذیرد؛ از همین روست که پیشرفت های حاصل شده در صنایع علم محوری نظیر «ICT»، «شیمیایی» و «داروسازی»، حاصل تلاشِ تنها تعداد بسیار اندکی بنگاه (که توانسته-اند به یادگیریِ یکپارچۀفوق دست یابند) بوده است …»
و به همین دلایل فوق است که اگرچه در مرحلۀ اولیۀ تعداد قابل توجهی از تکنولوژی ها، میتوان رد پای مهمی از دانشگاه-ها را مشاهده کرد اما توسعه و ارتقای آن تکنولوژی، عمدتا توسط بنگاه های صنعتی و به خصوص واحدهای R&D مستقر در بنگاه های بزرگ صورت گرفته است؛ و این روندی است که تا به امروز نیز ادامه داشته است. به عنوان یک مثال بارز (و حتی شاید شوک آور!) میتوان به تعداد پتنتهای ثبت شده توسط «بنگاه ها» و «دانشگاه ها» و مقایسه آنها با یکدیگر توجه نمود. جدول زیر، تعداد پتنت ثبت شده توسط ۱۰ شرکت اولِ ثبت کنندۀ پتنت در مهمترین و معتبرترین دیتابیس ثبت پتنت در جهان، یعنی دیتابیس ایالات متحده (USPTO) را در سال ۲۰۱۴ نشان میدهد.
همانگونه که در جدول زیر قابل مشاهده است، شرکت IBM به تنهایی توانسته است ۷۵۴۳ پتنت را در این دیتابیس ثبت نماید.
جدول زیر نیز تعداد پتنت ثبت شده توسط همه دانشگاه های جهان در همان دیتابیس (USPTO) است که البته به دلیل کمبود جا فقط ۳۰ دانشگاه اول آورده شده است (برای دسترسی به کل جدول میتوانید اینجا را کلیک کنید). اگر کل پتنتهای ثبت شده توسط دانشگاه ها را با یکدیگر جمع بزنید به عدد ۵۷۲۰ پیتنت خواهد رسید؛ و این بدان معناست که کل پتنتهای ثبت شده توسط تمام دانشگاه های جهان، به تعداد پتنتهای ثبت شده توسط شرکت IBM (آن هم در یک صنعت کاملا علم محور) نمیرسد! (با تعداد پتنت سامسونگ نیز مقایسه کنید!).
اگرچه تا به اینجای این نوشتار و با ارائه شواهد تاریخی و آماری قابل تامل، بر پیشگامی بنگاه ها در پیشبرد صنایع علم-محور پرداختیم اما ذکر چند نکته مهم در مورد بازتعریف نقش دانشگاه ها در کشور، میتواند به تکمیل موضوع کمک شایانی نماید.
اول اینکه بی تردید، کل نیروی انسانی تشکیل دهندۀ واحدهای R&D بنگاه های صنعتی بزرگ را دانشمندان و افراد دانشگاهی تشکیل میدهد؛ و نکته مهم اینجاست که این افرادِ به استخدام درآمده در بنگاه های صنعتی، عمدتا ارتباط استاد-شاگردی خود را با دانشگاه و اساتید قبلی خود حفظ میکنند و در برخورد با هر مسئله پیچیده ای که به تنهایی از حل آن عاجز باشند، سعی میکنند تا بطور مشترک با دانشگاه و اساتید قبلی خود به حل آن بپردازند؛ و مهم اینجاست که اصلی-ترین محل برای این تعاملات نیز جایی نیست جز آزمایشگاه ها و پژوهشکده های دانشگاهی. به عبارت دیگر، آزمایشگاه ها و پژوهشکده های دانشگاهی، درواقع محلی است برای حل مشترک مسائل میان «واحدهای R&D بنگاه ها» و «دانشمندان دانشگاهی»؛ و ارتباط واقعی صنعت و دانشگاه نیز چیزی نیست جز ایجاد اینگونه شبکه های ارتباطی بین محققان واحدهای R&D بنگاه های صنعتی بزرگ و دانشمندان دانشگاهی.
دوم اینکه به دلیل آنکه کل نیروی انسانی تشکیل دهندۀ واحدهای R&D بنگاه های صنعتی بزرگ را دانشمندان و افراد دانشگاهیِ آشنا به تحقیق و پژوهش تشکیل میدهد، نقش اول دانشگاه را بی تردید باید تربیت نیروی انسانی آشنا به تحقیق و پژوهش دانست (یعنی همان موضوعی که در ادبیات نظام ملی نوآوری نیز به دفعات به آن اشاره شده است). مجددا شواهد تاریخی نشان میدهد در این فرآیند تربیت، اصلی ترین نقش برعهدۀ پژوهشکده ها و آزمایشگاه های دانشگاهی، به-عنوان محملی برای آشنایی دانشگاهیان با انجام تحقیق و پژوهش های باکیفیت است.
سوم اینکه همانگونه که در بندهای قبل اشاره گردید، بی تردید منشا بسیاری از اکتشافات مهم، دانشگاه بوده است (البته به همان دلایلی که در بندهای قبل نیز بدان اشاره شد، باید توجه داشت که توسعه اصلی این اکتشافات در بنگاه های صنعتی بزرگ صورت می گیرد) و از همین روست که بسیاری از بنگاه های صنعتی بزرگ برای آگاه شدن از اینگونه اکتشافات مهم دانشگاهی، اقدام به تاسیس مراکز پژوهشی مشترک با دانشگاه های مهم جهان و حمایت مالی از آنها میکنند و سعی میکنند تا از طریق اینگونه مراکز تحقیقاتی و پژوهشی، از آخرین اکتشافات علمی و دانشگاهی آگاه شوند (مجددا باید توجه داشت که به همان دلایلی که در بندهای قبل بدان اشاره شد، مراحل اصلی توسعه اکتشافات فوق، درون آزمایشگاه های بنگاه های صنعتی خواهد بود).
و نهایتا چهارم اینکه تاریخ بخوبی نشان میدهد که تاسیس شرکتهای زایشیِ دانشگاهی نیز صرفا از دل همین ارتباطات شبکه ای و تودرتوی بین «واحدهای R&D بنگاه های صنعتی» و «آزمایشگاه ها و پژوهشکده های دانشگاهی» امکان پذیر بوده است؛ تاریخ دو دانشگاه MIT و استنفورد به خوبی گواه همین موضوع است.
در پایان میتوان این پرسش را مطرح نمود که در حال حاضر، سیاستهای دولت در مورد صنایع علم محور (نظیر «پارکهای علم و فناوری»، «فن بازار»، و …) تا چه حد با شواهد و توصیفات فوق سازگار است؟. یا سوالی اساسی تر: در کل نظام حاکمیتی کشور، تا چه حد به نقش حیاتی بنگاه ها و واحدهای R&D مستقر در آنها (بخصوص بنگاه های بزرگ) اعتقاد وجود دارد؟ آیا تا به حال از خود پرسیده ایم چرا با وجود دهه ها تلاش، هنوز میان دانشگاه و صنعت، ارتباط درخور توجهی شکل نگرفته است؟
نگاهی کوتاه به چگونگی رشد صنعتی و تکنولوژیک دو کشور ژاپن و کره جنوبی (و به تبع آن، رشد اقتصادی چشمگیر این دو کشور) میتواند بخوبی موید شواهد فوق باشد چراکه تاریخ این دو کشور به وضوح نشان میدهد که هر دوی این کشورها، در فقدان هرگونه نظام دانشگاهی و علمی قابل توجه، به رشد صنعتی و تکنولوژیک چشمگیر خود دست یافتند و مجددا تاریخ این دو کشور بخوبی نشان میدهد که رشد صنعتی و تکنولوژیک چشمگیر این دو کشور، بیش از هر چیز تحت تاثیر تلاشهای تحقیق و توسعۀ بنگاه های صنعتی این دو کشور بوده است. شاید تنها ذکر چند نام سونی، پاناسونیک، شارپ، توشیبا، ال جی، سامسونگ، و نقش غیرقابل انکار این بنگاه ها در شکل گیری و رشد صنعت الکترونیک ژاپن و کره (و متعاقب آن رشد اقتصادی این دو کشور) کافی باشد (همین وضعیت را در مورد صنایع دیگر این دو کشور نظیر خودروسازی، کشتی سازی، و … نیز شاهد بوده ایم).
نوشتاری که خواندید، اگرچه به دنبال تجویز یک نسخۀ واحد برای همه صنایع و در همه شرایط نیست، اما امید دارد توانسته باشد در مورد اینکه «چرا صنایع علم محور کشور، علیرغم این همه تاکید دولت و حاکمیت بر دانشگاه ها، هنوز نتوانسته اند به رشد قابل توجهی دست یابند» افق تازه ای گشوده باشد.