توماس پیکتی، وقتی هجده سالش بود دیوار برلین فروریخت و از مصیبت گوش دادن به بحث های شکنجه آور روشنفکران فرانسوی درباره مزایا و معایب کمونیسم جان سالم به در برد. جوان بود که با دوست ش به رومانی سفر کرد. وقتی مردم را می دید که برای هیچ در خیابان صف می کشیدند برایش روشن شد که مالکیت خصوصی و نهادهای بازار، غیرقابل اجتناب اند نه فقط برای منفعت اقتصادی بلکه برای آزادی فردی.
آقای پیکتی اما دلیلی نمی بیند خود را از میراث مارکس محروم بکند. از خطراتی که مارکس با عنوان قوانین پولادین کاپیتالیسم از آنها یاد می کرد. کاپیتالیسم لجام گسیخته، اختلاف اجتماعی و اقتصادی را ایجاد می کند و در حال گسترش دادن اش هست. او می گوید هیچ دلیلی نمی بیند که از مارکس دفاع بکند یا از میراث مارکسیسم.
در کتاب «کاپیتال در قرن بیست و یکم» که یک اثر مهم در رشته اقتصاد نامیده شده او به برآوردهای خوشبینانه پیشین درباره کاپیتالیسم تاخته است و نشان داده که نابرابری بیشتری در انتظار جوامع غربی است و عواقب ش تهدیدی برای ارزش های دموکراتیکی چون عدالت و انصاف است.
کتاب آقای پیکتی توسط پال کروگمن برنده نوبل اقتصاد ستایش شده، نشان می دهد که شکاف گسترش یابنده میان فقر و غنا، این ادعا که ثروتمند تر شدن کلی نوع بشر، همه را دارا تر می کند تنها یک ایده است. او دوست ندارد درباره والدین ش که هر دو کمونیست بودند زیاد حرف بزند ولی از تجربه خودش در بزرگ شدن با جنگ اول خلیج فارس می گوید: آن جنگ به من نشان داد دولت ها اگر بخواهند می توانند همه کار برای بازتوزیع ثروت بکنند. «اگر می شود ظرف چند ماه یک میلیون سرباز به کویت فرستاد، احتمالا می شود یک فکری هم به فکر فرارگاه های مالیاتی کرد» او در مدرسه عالی فرانسه درس خواند و بلافاصله بعد از اتمام دکترایش به ام آی تی رفت ولی از فضای آکادمیک امریکا خوشش نیامد. به قول خودش آنجا زیاد به مسایل دقیق می شوند و تصویر بزرگتر را از دست میدهند. می خواهند همه چیز را اندازه بزنند.
برای نوشتن کتاب ش به بالزاک و جین آستین مراجعه کرد. در آن کتاب ها، تنها راه پولدار شدن، وصلت با خانواده ای پولدار بود. برایش این سئوال پیش آمد که آیا این روزها هم چنین است؟ با نگاهی به داده ها از سه دهه گذشته متوجه شد که در ده درصد بالای در امد، بیشترین سود در سود سهام، اجاره املاک و سود سپرده است. نتیجه بسیار واضح بود: نرخ رشد سرمایه انباشته، چندین بار بیشتر از نرخ رشد اقتصادی است. به زبان ساده، پولدارها با سرعت بسیاری بیشتری از دیگران پولدار تر می شوند. ما دوباره به دوران رمان های بالزاک باز می گردیم.
در اروپا، تا دهه هفتاد، نابرابری در حال کاهش و رونق اقتصادی فزونی یابنده بود. اما امروز روشن است که دلیل ش حجم تخریبی است که دو جنگ جهانی به بار آورد. آن دو جنگ با نابود کردن بخش عمده ثروت، زمین را برای همه مساوی کردند. دلیل دیگر، رشد جمعیت و همینطور مالیات بیشتر بر ثروتمندان بود.
نتیجه کار آقای پیکتی در تضاد مستقیم با ادم اسمیت و همینطور مارکس است. مارکس پیش بینی می کرد به دلیل تناقضات سرمایه داری، سود به سمت صفر میل می کند و باعث فروپاشی و انقلاب می شود. آقای پیکتی می گوید همه داده ها نشان می دهد دقیقا عکس ش در حال رخ دادن است. در سال ۲۰۱۲، یک درصد ثروتمندترین امریکایی ها ۲۲.۵ درصد از درآمد کل را به خود اختصاص دادند. در درصد ثروتمند ترین امریکایی ها ۷۰ درصد ثروت را به خود اختصاص داده اند. این رقم مشابه ابتدای قرن گذشته است.
آقای پیکتی عضو هیچ حزب سیاسی نیست ولی می پذیرد که کارش تبعات سیاسی دارد. او به شدت مخالف این ایده است که برای خوب کارکردن مدیران ارشد، نیاز به حقوق های چند ده میلیون است و چنین باوری را ایدئولوژیک می داند. او مدافع نابرابری است، مادامی که باعث تشویق فرد به تولید ثروت باشد و در جامعه ای که قوانین برای مالیات گیری پیش رو وجود داشته باشد، به جامعه به شکل کل کمک بکند. «من تا زمانی که خیر عمومی لحاظ بشود، هیچ مشکلی با نابرابری ندارم» او همچون جوزف استیگلیتز، اقتصاد دان دانشگاه کلمبیا می گوید نابرابری موجود، نهاد های دموکراتیک را تهدید می کند.
راه حل او، یک سیستم مالیات گیری بین المللی بر ثروت و نه درآمد است (که بدهی از آن ابتدا کسر می شود) و عادیات ش به جای اختصاص گرفتن به دولت ها، به صورت مستقیم به مردم داده می شود. «مهم ترین پیشنهاد من این است که مالیات بر املاک را برای نیم تا سه چهارم مردم برداریم»