سودای تغییر بدون تغییر ، اساسی ترین مشکل بنگاههای خصوصی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[04 Dec 2015]
[ مهندس صلاح الدین همایون]
در ابتدای این کنکاش باید عرض نمایم که این نوشته پیرامون بنگاههای واقعا خصوصی است و نه " خصولتی" که در آن خص میتوانید به نوشته پیشین بنده مراجعه فرمائید.
معضل اصلی و اساسی بخش و بنگاههای خصوصی ایران کنونی ، ملغمه ای است منتج از جهل مرکب.
در اینجا لازم می دانم قبل از ادامه مطلب، اندکی پیرامون برخی واژگان و مفاهیم مورد استفاده توضیحاتی ارائه نمایم.
" جهل مرکب " : موجزترین تعریف این موضوع را مولانا جلال الدین در مثنوی شریف چنین بیان نموده اند " آنکس که نداند و نداند که نداند.
بی اطلاع از عدم اطلاع و آگاهی و فقدان دانش و اشراف بر مقوله ای جهل مرکب می باشد. بویژه هنگامیکه با منیت و خودشیفتگی عجین و مزین میگردد گردابی بس هولناک را به ارمغان می آورد که مقصد محتوم آن قهقرا خواهد بود.
بعبارت دیگر هنگامیکه فردی از موضوع یا مقوله ای بی اطلاع است ولی بر این جهل یا عدم آگاهی خود متوجه و معترف نمی باشد به جهل مرکب مبتلاست که متاسفانه این مشکل روانی سریعا به مراحلی می رسد که فرد علی رغم بی اطلاعی خود را صاحب نظری بس کاردان و کارآمد نیز می پندارد !
پیش نیاز حائز اهمیت دیگر، دقت پیرامون تفاوت ظریفی است که گفتار و رفتار انسانها در دو وضعیت به ظاهر مشابه ولی بواقع متفاوت از خود بروز میدهند. انسانها همواره بر اساس مدل ذهنی و باورهای خود در هر لحظه از زمان، رفتاری را از بروز میدهند مطابق با آن، اما گفتار انسانها تابع رویه دیگری است.
چنانچه مجموع باورهای او در آن زمان ( مدل ذهنی ) با هنجارهای پیرامونی یا بیرونی همخوانی داشته باشد، گفتار فرد نیز با رفتار او همخوانی خواهد داشت.
اما در غیر اینصورت یعنی هنگامیکه مدل ذهنی او با هنجارهای پیرامونی یا بیرونی همخوانی نداشته باشد، " گفتارش همسو و منطبق با هنجارهای بیرونی ولی رفتارش کماکان منطبق و براساس مدل ذهنی او خواهد بود. "
با این توضیحات بیان اصل موضوع ساده تر خواهد بود.
اغلب قریب به اتفاق مالکان یا صاحبان سهام بنگاههای خصوصی ایران کنونی، افرادی هستند که مستقل از دارا بودن یا نبودن تحصیلات آکادمیک، باوری به مقتضیات علم مدیریت ندارند لذا طبق توضیحات فوق هرچند که این افراد در گفتار خود کاملا داد سخن از التزام به علم مدیریت و اهتمام به مدیریت علمی سر میدهند ( گفتار همسو با هنجارهای بیرونی ) اما رفتارشان در عمل منطبق بر باورشان میباشد که مغایر با مقتضیات علم مدیریت است.
جهت روشنتر شدن بیشتر موضوع،توجه شما عزیزان را به مثال زیر جلب می نمایم:
در حال حاضر اکثریت سهامداران یک بنگاه خصوصی و هیئت مدیره منصوب آنها جهت حداقل یکی از دو منظور زیر اقدام به انتخاب فردی جهت انتقال از مدیریت سنتی و غیر علمی به سیستم مدیریت علمی انتخاب مینماید:
۱- عدم عقب افتادن از قافله تغییرات ظاهری و آرایشی ( همسو جلوه دادن با هنجارهای بیرون )
۲- احیاء کسب سودهای کلان وآنی ( بویژه بدون توجه به شرایط واقعی بازار و صرفا بر اساس و همسو با باورهای خود ).
اکنون به بررسی دو سناریوی محتمل پیش رو می پردازیم :
الف - در این حالت بنا به هر دلیل سهوی و یا عمدی فردی صرفا با دکور اطلاع از علم مدیریت ولی فاقد هرگونه اعتقاد و التزام به آن برگزیده می شود که ناگفته هویداست که بدلیل انتفای مقدم ، منتفی است.
ب - فرد برگزیده شده، هم اطلاع از علم مدیریت دارد و هم از قضای روزگار از اشراف کافی بر مدیریت علمی برخوردار می باشد.
اصولا بدیهی است که چنانچه وضعیت موجود، مطلوب بوده باشد دلیلی بر تغییر نفر و رویه قبلی و برگماری فردی جدید با ویژگیهای متفاوت ، وجود نخواهد داشت. بنابراین می بایست با تغییراتی ولو حداقل در حوزه های منابع انسانی، متدها و روشها، نحوه مدیریت، مواد اولیه و تامین کنندگان و منابع مالی کار آغاز گردد تا منجر به نتایج ( محصولات یا خدمات ) ارائه شده گردیده و متعاقب آن هم با توجه به میزان رقابتی بودن بازار مربوطه ابتدا به تثبیت و سپس به ارتقاء سهم بازار و فروش و سود بیانجامد.
اما در عمل با این وضعیت مواجه میگردیم که بنا به دلایلی که در ادامه به برخی از اهم آنها اشاره خواهم نمود، سهامداران و هیئت مدیره منصوبی آنها بدنبال نتایج فوق العاده و آنی و از اینها مهمتر از طریق همان روشها و مسیرهای قبلی به نتایج فوق العاده و آنی نایل آیند!!
یعنی حتی به بدیهی ترین اصل تغییر بی اعتقاد هستند. ( با طی نمودن مسیرهای قبلی و تمسک به شیوه های سابق حداکثر نتایج و مقاصد کنونی قابل حصول اند و نه بیشتر )
کتمان این مولفه تعیین کننده فرهنگ کنونی ما که در آن علی رغم شعارهای بسیا زیبا ولی توخالی، " فرد بر سیستم مقدم است "، صرفا پاک کردن صورت مساله است و بدون شک کمکی به فهم و حل مشکل نخواهد کرد.
عنوان " سودای تغییر بدون تغییر " نیز ناظر به همین نکته کلیدی است.
مدیری انتخاب میگردد تا سازمان از طرق بی نتیجه قبلی به نتایج متفاوت عالی برسد آنهم بدون پذیرش مسئولیت عواقب آن توسط منصوب کنندگان آن مدیر بینوا زیرا بدیهی است که روشهای کهنه و پوسیده سنتی قبل حتی پتانسیل اخذ نتایج بهتر را هم ندارند.
خودشیفتگی و منیت صاحبان پول و قدرت ( سهامداران و منصوبین آنها ) نمیتوانند و میخواهند بپذیرند که یا باید تن به تلخی نتایج نامطلوب کنونی و تکرار آنها دهند و زحمت پیموده شدن راهها و شیوه های متفاوت را بر خود هموار نموده و شهد آن را بچشند.
بعبارت دیگر هرچند باور نکردنی است ولی متاسفانه و در کمال ناباوری، هرگونه پذیرش خطاهای گذشته و شیوه های متفاوت را تفسیر و تعبیر به نابودی خود نموده و طبیعتا به شدت و به انحا مختلف با آن مخالفت ورزیده و به مقابله برمیخیزند.
یعنی باور تعیین کننده رفتار آنها این است که نباید اجازه کوچکترین تغییر واقعی را داد تا در نتیجه چنانچه حتی اتفاقی نتایج مثبتی رخ داد آنرا بسود خود و درستی افکار و روشهایشان تفسیر نمایند و افتخارات مربوط را به خود و رهنمودهای خود منتصب نمایند و در غیر آنصورت ( احتمال محتمل اخذ نتایج منفی و شکست )، اینگونه نتیجه گیری نمایند که " دید این فرد هم نتوانست " یا " اصلا این شیوه ها و روشها بدرد ایران میخورد " و بدین ترتیب با یک تیر چند نشانه زده شده است.
هم تقصیر به گردن کس دیگری افتاده، هم با افرادی که به انتصاب آن فرد رای مثبت داده بودند تسویه حساب شده، هم پنبه منطق و سیستم و علم مدیریت زده شده و هم راه تکرار چنین جسارتهایی مسدود شده است !!!
امیدوارم تا حدودی ابعاد این فاجعه و سرطانی که متاسفانه در مدیریت بخش خصوصی بسیار هم فراگیر شده را بیان نمایم.
به شیوه مرسوم در پایان بویژه از منتقدین نظر فوق دعوت می نمایم که با ارسال نکات و ابهامات احتمالی با بنده معاضدت فرماید.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: