جامعه، ماشين نيست، آن را فرموله نكنيد
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[24 Feb 2013]
[ علی بابایی]
علی بابایی*
... ابتدا متغیرهای موجود در یک سیستم و روابط موجود میان آنها را بهدست میآوریم، سپس مقادیر کمّی آنها را در تابع میگذاریم، خروجی سیستم حاصل میشود.
حتی میتوانیم در صورت نیاز به یک خروجی مطلوب، این خروجی را از طریق تغییر مقادیر متغیرها به دست آوریم ...»
تفکر مهندسی را شاید بتوان در همین بند فوق خلاصه کرد. حال فرض کنید فردی که اینگونه فکر میکند را تصمیمگیر اصلیِ یک سیستم اجتماعی- اقتصادی قرار دهید. نتیجه کار، مشخص و البته فاجعه آمیز خواهد بود. درواقع این فرد، حداقل با چهار فرض اساسی مخرب وارد این سیستم اجتماعی- اقتصادی خواهد شد:
1. روابط موجود میان متغیرهای این سیستم اجتماعی-اقتصادی، روابطی است که کاملا قابل تحصیل و شناسایی است؛
2. رفتار هر متغیر بهراحتی قابل کمّی شدن است؛
3. (در نتیجه دو مورد قبل) رفتار کل این سیستم اجتماعی- اقتصادی نیز قابل پیشبینی خواهد بود؛ و
4. (بدتر از تمام موارد قبلی)، این سیستم اجتماعی-اقتصادی کاملا تحت کنترل خواهد بود.
اکنون با در نظر گرفتن این فرضیات مخرب، به چند مثالِ دمِ دست زیر توجه کنید:
• منوچهر متکی، وزیر امور خارجه وقت کشور، در سخنان پیش از خطبه نماز جمعه اذعان میدارد که «هیچ تحلیلگری، وقوع انقلابهای مردمی در کشورهای عربی را پیشبینی نمیکرد ».
• در حال حاضر، پرفروشترین کتاب بازاریابیِ جهان، دارای چنین عنوانی است: «آغاز یک تحول: چگونه پدیدههای کوچک میتوانند به پدیدههای بزرگ تبدیل شوند».
• در موفقترین نمونه مبارزه با فقر در جهان، محمد یونس (متفکر بنگلادشی) توانسته است برخلاف جریان غالب در کشورهای در حال توسعه (که عمده وامگیرندگانِ بانکهای این کشورها را مردان و سرمایهداران تشکیل میدهند) بانک بزرگی تاسیس کند که عمده وامگیرندگان آن زنان و تماما فقرا هستند.
• پس از جنگ جهانی دوم، سیاستگذاران ایالات متحده میپنداشتند که تکنولوژی، صرفا کاربرد علمِ توسعهیافته در دانشگاههاست. اکنون در سال 2013، تعداد پتنتهای ثبت شده توسط شرکت IBM، بهتنهایی بیش از تمام پتنتهای ثبت شده توسط تمام دانشگاههای جهان است.
• سالهاست که محققان در تلاشند تا به ایجاد بنگاههای بزرگ در کشورهای در حال توسعه بپردازند. اما پس از مدتها آزمون و خطا، پاسخ مشکل خود را در نواحیِ صنعتی ایتالیا، که متشکل از تعداد زیادی بنگاه کوچک و متوسط است یافتند.
• کتاب ارباب حلقهها، اولین بار در سال 1954 و در انگلستان منتشر شد. در آن سال، این کتاب فروش کاملا ناموفقی را تجربه کرد. در سال 1956، چاپِ بدون مجوز این کتاب در ایالات متحده، توجه مردم این کشور را به کتاب جلب کرد و در نتیجه، کتاب ارباب حلقهها محبوبیت زیادی یافت. اما در سال 1978، انیمیشنِ ساخته شده از این کتاب بهقدری فروش ناموفقی داشت که کارگردان را از ادامه ساخت قسمتهای بعدی منصرف کرد. این شکست، تمام استودیوهای فیلمسازی آمریکا را بر آن داشت تا از هرگونه برداشت سینمایی دیگر از این کتاب اجتناب کنند. اما در در اوایل سال 2000، پیتر جکسون با تلاش بیوقفه خود موفق شد تا یکی از کمپانیهای فیلمسازی را برای سرمایهگذاری روی ساخت سهگانه ارباب حلقهها متقاعد کند و هر سه فیلم، به موفقترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکا مبدل شدند. مثالهای بسیار ساده و دمِ دستی فوق (و مثالهای بیشمار دیگر) تنها و تنها به یک نکته اشاره میکنند: «سیستمهای اجتماعی- اقتصادی، پیچیدهتر از آن هستند که قابل کمّی کردن، پیشبینیکردن و کنترل کردن باشند.» اما چرا اینگونه است؟ در پاسخ باید گفت: «به دلیل اینکه این سیستمها از انسان تشکیل شدهاند ». درواقع این سیستمها از چرخدنده و تسمه و شفت تشکیل نشدهاند که مثلا قانون F=ma در مورد آنها صدق کند. به عبارت دیگر، انسان موجودی صرفا دارای «عقل و منطق» نیست که رفتار او نیز همچون رفتار یک کامپیوتر قابل پیشبینی باشد. بلکه انسان، دارای «قدرت تخیل» و «قدرت یادگیری» نیز هست که این دو قدرت، میتوانند رفتار او را، کاملا ورای پیشبینیها شکل دهند. برای مثال، تا چه حد میتوانید دریابید که پیکاسو یا میکلآنژ، چگونه اثر خود را خلق میکنند و تا چه حد میتوانید آزمون و خطای بسیاری از بزرگان کسبوکار (همچون استیو جابز، آلفرد اسلوان، جک ولش، میلتون هرشی و دیگران) را توجیه کنید؟ حال تصور کنید که وقتی تعداد زیادی «انسان» (که همه آنها دارای قدرت تخیل و یادگیری هستند) در کنار هم قرار گرفته و یک سیستم اجتماعی- اقتصادی را شکل دهند، این سیستم تا چه حد میتواند پیچیدگی یابد و بدتر از آن تصور کنید که تصمیمگیری در مورد این سیستم اجتماعی- اقتصادی را در اختیار یک مهندس قرار دهید.
بهرغم این حقایق، جریان کاملا متفاوتی در کشورمان ایران جریان دارد. برای مثال، هماکنون که این متن را میخوانید، برخی از سیاستگذاران محترم (و مهندس) کشور، دخالت تفکر مهندسی (و ماشینیِ) خود در سیستم اجتماعی- اقتصادیِ کشور را به حدی رساندهاند که در اسناد بالادستی کشور، برای پیچیدهترین موضوعات انسانی، شاخصهایی کمّی تعیین شده است (برای مثال به شاخص «میزان نفوذ فرهنگ و ارزشهای اسلامی در جامعه» در یکی از مهمترین اسناد علمی کشور یا به شاخص «میزان روحیه جهادگری و مبارزه» در پیشنویس یکی از مهمترین اسناد فرهنگی کشور توجه کنید). از طرف دیگر، وفور برنامههای استراتژیک در تمام سطوح سیاستگذاری کشور (به عنوان برنامههایی که از طریق پیشبینی و کمّی کردن همهچیز، گویی قصد کنترل همه چیز را دارند) نیز گویای همین مطلب است.
در این گفتار مختصر، تنها چیزی که میتوان به این دوستان مهندس گفت این است که: «یک سیستم انسانی، به هیچ وجه یک سیستم ترمودینامیکی نیست. لطفا برای سیاستگذاری، از روشهای دیگری غیر از فرموله کردن استفاده کنید.
* كارشناس ارشد مديريت
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: