امنیت ملی – بخش دوم
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[29 Jan 2023]
[ فرهاد یزدی]
– بیست و نهم ژانویه 2023
پیروزی و شکست در جهان امروز – در گذشته جنگ ها پیروزمند و شکست خورده داشت و در اکثر موارد مرزها جابجا و سرزمین ها به تصرف در می آمد. از این رو تصویر دو و یا چند کشور در پایان جنگ روشن بود: سیاه و یا سفید. از نیمه دوم سده بیست، این تصویر سیاه و یا خاکستری است. در دنیای امروز، جنگ های بسیاری بدون نتیجه قاطع پایان یافت: جنگ ایرن و عراق، اشغال افغانستان وسیله شوروی، بسیاری از جنگ های نیابتی (سوریه - یمن) جنگ آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان و جنگ های داخلی متعدد برنده و بازنده وجود نداشت. اگر بسیاری از این جنگ ها پیروز قاطع وجود نداشته باشد، بدون شک بازنده قاطع وجود دارد و آنهم سرزمینی است که در آن جنگ صورت می گیرد که در اکثر موارد کشور مدافع می باشد. ملت آن سرزمین ها هستند که خون و سرمایه های ملی ذخیره شده نسل ها را با تناسب زیاد از دست می دهند. بدون تردید کشور مهاجم هم آسیب می بیند، اما در اندازه بسیار کم تر. جنگ های داخلی تنها یک بازنده بنام ملت دارند که هم خون و هم زر از آنان خارج می شود. جنگ های داخلی در زمان حاظر، بیش تر در واحدهای سیاسی رخ می دهد که پدیده ملت در آن کم رنگ و دمکراسی وجود ندارد.
همبستگی ملی که ملاط قوام گرفته در درازای زمان است در آن سرزمین ها شکل نگرفته. این سرزمین ها از رنگارنگی مذهب، زبان، قوم وقبیله برخوردار هستند و اولویت و وفاداری آنان متوجه گروه کوچکی که به آن تعلق دارند می باشد و نه تمامی آن واحد سیاسی. از این رو، به طور معمول از آزادی سیاسی و اجتماعی بهره ای نبرده اند. سرزمین های عرب منطقه که بیش تر آنان در پس از پایان جنگ نخست بنا به میل ابر قدرت ها، عنوان کشور بخود گرفتند، از آن جمله هستند. تمامی این کشورهای به طور طبیعی گرایش به جدایی دارند و در اکثر مواقع به زور خودکامه ویا حمایت خارجی بدور هم جمع شده اند. ایران در درازای تاریخ دارای وحدت باوجود تیره های ایرانی گونان، مذهب و زبان های محلی در آن وجود داشتند، در کنار یکدیگر زندگی کرده اند. از این رو در هزاره ها همبستگی ملی در سراسر ایران پراکنده شد و ملت ایران، چنانچه آن را امروز می شناسیم در این سرزمین که نام آن در هزاره ها همواره ایران باقی ماند، یکی از درخشان ترین فرهنگ های جهان را بوجود آوردند. حتا در دوران بسیار دراز حکومت اقوام ترک در این کشور در پس از اسلام، همگی بنام پادشاه ایران و بر کشور ایران فرمان می راندند. بدین سبب، ایران بدون جنگ و دخالت قدرت های خارجی، قابل تجزیه نیست. انقلاب مشروطه امر وحدت در کثرت را به نیکی بازتاب داد و براثر آن تمامی ایرانیان با هر مذهب، زبان، قومیت و ثروت در برابر قانون یکسان شناخته شدند. از این عادلانه تر نمی توان همه را بدور یکدیگر جمع نمود.
در جنگ میان واحدهای سیاسی که با شرکت ابرقدرت ها جریان می گیرد، بدون تردید ملت و کشور محل جنگ، بازنده اصلی هستند. این کشورها خون و زر را در دفاع از سرزمین از دست می دهند و به طور معمول به دهه ها کار و کوشش و فدارکاری نیاز دارند که بتوانند بخشی از ویرانی های فیزیکی ناشی از جنگ را جبران کنند. در اکثر موارد آسیب های روحی و روانی به سادگی پاک نمی گردند. در این نوع جنگ، شاید یکی از ابر قدرت ها و یا همسایگان برنده باشند.
اما جنگ میان ابرقدرت ها با کشورهای ضعیف تر، به معنای استفاده تنها بخشی از توان نظامی و اقتصادی آنان است، در حالی که همزمان در کشور کوچک جنگ زده، پس انداز ملی سده ها به صورت ساختمان، جاده، کارخانه ووو را از دست می دهند. ابر قدرت ها در دورانی کوتاه بخاطر اقتصاد قوی، به سادگی توانستند هزینه ی جنگ را جبران کنند. نمونه: جنگ های ویتنام، عراق و افغانستان. آمریکا در هر سه مورد با دارا بودن اقتصادی بیش از 22 تریلیون دلاری (در حال حاظر)، در زمانی کوتاه همه ی هزینه ها را جبران کرد. در اکثر موارد کشور مهاجم اگر از اقتصاد بسیار بزرگ تر بهرمند نباشد دستکم از ذخیره ارزی بسیار بالا برخوردار است. هزینه جنگ برای کشورهای کوچک بسیار بالاست. برای ویتنام با اقتصادی بسیار کوچک به فداکاری نسل ها نیاز بود که خسارات جنگی جبران گردد. بخاطر قدرت آتش بالا، زخمی و کشته های کشورهای کوچک بسیار بالاتر از ابر قدرت ها می باشند. در مقایسه درسد بیش تری از زخمی های جنگ در این کشورها می میرند تا ابر قدرت ها که از خدمات درمانی بالاتر برخوردار هستند. جنگ های کوچک و سنتی برای ابر قدرت ها، آزمایشگاهی برای ارزیابی در باره جنگ افزارها و روش های نوین می باشد. شاید تنها استثنا در حمله روسیه به اوکراین باشد که ابرقدرت یعنی روسیه در برابر تجمع کشورهای غربی کمبودهای خود از نظر تسلیحات، پشتیبانی، انظباط، تبلیغات و هواداری ملت را آشکار کرد. نخستین بار است که نیروی جنگنده مدافعین با وجود برتری سه بر یک جمعیت ابر قدرت، برآنان در یک جنگ سنتی برتری یافته است. اقتصاد ضعیف روسیه و تکنولوژی پایین آن در مقایسه با کشورهای غربی هم پیمان با اوکراین، در درازمدت تاب توان نخواهد داشت. زرادخانه جنگی روسیه بسیار سریع تر از آنچه که می تواند جانشین گردد، مصرف می شود. نتیجه این جنگ به احتمال، مانند جنگ های نیمه نخست جنگ دوم جهانی، شکست خورده و پیروز همراه خواهد آورد.
درسی که باید از این بررسی کوتاه گرفت این است که اگر منافع و امنیت ملی اولویت سیاسی می باشد، با ابر قدرت به جنگ نپردازید. هرنوع امتیاز، منهای امتیاز سرزمینی، دارای ضرر کم تری می باشد تا جنگ فراگیر. جنگ مشروع (شایا) میان نیروی ضعیف و ابر قدرت تنها می تواند برسر خاک در گیرد وبس. کشورهای کوچک تر باید بدانند که در جنگ با ابر قدرت هر قدرهم که بر آنان آسیب رسانند، در نهایت با اختلاف دهه ها (از نظر بازسازی) بازنده خواهند بود. درسی که آمریکا در ویتنام، عراق و افغانستان به جهانیان داد این است که ابر قدرت ممکن است از "ساختن" عاجز باشد، یعنی ممکن است نتواند واحد سیاسی قابل قبول و منطقی را در سرزمین های اشغالی برقرار کند. اما بدون تردید قابلیت تخریب بسیار دارد. البته از یاد نبریم که غرب و به ویژه آمریکا، توانست بعد از جنگ، با موفقیت کامل دو کشور آلمان غربی و ژاپن را بازسازی و آنان را به سطح بالای رده بندی جهانی برساند. تفاوت تجربه جنگ دوم جهانی با اکنون در این است که در آن هنگام افکار عمومی غرب آمادگی قبول هزینه انسانی و مالی اشغال سرزمین و تحمیل نظام سیاسی و اقتصادی خود بر کشورهای اشغالی را داشت و اکنون افکار عمومی از چنین پشتیبانی دریغ می کنند. همچنین باید به نکته اشاره کرد که کشورهای کوچک تر در مناطق بی ثبات مانند خاورمیانه از این که در دام جنگ داخلی، به احتمال با تشویق ابر قدرت ها بی افتند، باید بهر قیمت شده پرهیز کنند. باید گفت که انرژی و سرمایه ای که برای جنگ (چه داخلی و چه بر ضد خارجی) مصرف می شود را باید در داخل کشور و برای بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی صرف شود تا گرفتار جنگ نگردد. این کشور ها با گسترش دیپلماسی و ایجاد روابط گسترده اقتصادی با جهان و ایجاد اتحادیه، و تلاش در راه ثبات منطقه، بیش تر قادر خواهند بود که در درازمدت امنیت ملی را تضمین کنند تا با ایجاد نیروی مسلح پرتوان که در هر حال، در یک بحران بزرگ فراگیر نمی تواند بازدارنده از جنگ باشد و یا پیروزی همراه آورد. همزمان باید توجه گردد که نیروهای مسلح هر کشور، بیش از دیگر نهادها از عوامل نامعلوم و متغیر در جنگ آگاه هستند تا سیاستمداران. چون نهادی هستند که بیش ترین بار هر جنگ بر دوش آنان می باشد، انگیزه کم تری در مقایسه با دیگر نهادها برای آغاز درگیری دارند. البته مانند هر نهادی، ارتش کشور نیز گرایش به افزایش قدرت خود دارد. اما کم تر خواستار استفاده فیزیکی از قدرت خود می باشد. به ویژه در درگیری های داخلی تا آنجا که ممکن است، تلاش می کند که به طور فعال وارد نگردد.
اگر نیروی نظامی هر کشور با توان متوسط، با اختلاف زیاد از نیروهای مسلح کشورهای همسایه بیش تر باشد، موجب ترس آنان گردیده و آنان را به سوی گرایش به دادن امتیاز به ابر قدرت ها برای حفظ امنیت خود می گردد. از این رو نیروی نظامی قدرتمند، همیشه و همه وقت نمی تواند به خودی خود درجه امنیت ملی را بالا برد. عاملی که در افزایش امنیت ملی موثر است، استواری دمکراسی و ثبات در منطقه است. دو جنگ جهانی که خونین ترین در تاریخ می باشند، وسیله آلمان آغاز گشت. امروز همسایگان آلمان از سوی آن کشور تهدیدی احساس نمی کنند. در واقع تمامی اروپای باختری واهمه ای از یکدیگر ندارند. این معجزه وسیله آن دو عامل ممکن گشت. از این رو عامل بی ثباتی، بیش از آنکه بتواند به دیگران آسیب رساند، به کشور خویش آسیب می رساند. باید توجه کرد که بدون ثبات نمی توان به اتحاد پایدار دست پیدا کرد. اتحادها در دوران بحران، موقتی و بدون ژرفای لازم می باشند. ناتو نمی توانست در حالی که در داخل کشور هر عضو بی ثباتی برقرار بود، به این اتحاد که در واقع تنها اتحاد نظامی نیست، بلکه اتحاد سیاسی و اقتصادی نیز می باشد، در درازای زمان دست یابد.
بیش از هر چیز، رهبران سیاسی کشورهای رده پایین با درک واقعیت ها در جهان، به ویژه ساختار داخلی ابر قدرت ها و همسایگان، باید بتوانند منافع ملی را تشخیص داده و در راه دست یابی به آن، از دیپلماسی و توازن قوا در جهان سودمند گردند. باید درک کنند که استقلال به طور مطلق در جهان وجود ندارد. حتا در مورد ابر قدرت ها. در بسیاری از موارد دیده شده که ابر قدرت ها در راه رسیدن به منافع ملی، در برابر خواست های قدرت های کوچک تر کوتاه آمده اند. داد و ستد سیاسی، بخشی از استقلال است. همزمان اگر کشوری خواستار استقلال همراه با منافع ملی می باشد، باید توان سهم گذاری در تحولات جهانی داشته باشد. بازهم باید درک کنند که نیروی نظامی صرف، نمی تواند تضمینی بر زنده ماندن در جهان باشد. بالاترین تضمین داخلی، پیوند ملت با دولت می باشد. دمکراسی لیبرالی که در بخش بزرگی از جهان حکم فرما می باشد، تضمینی است بر وجود متحدین توانمند. تمامی غرب فرهنگی، متحد کشورهای دمکرات هستند. دمکراسی لیبرالی که پس از سال ها پیش رفت فنی، فرهنگی، مبارزه و خون ریزی به دست آمد، اکنون در اختیار تمام جهان می باشد. کافی است که تحولات داخلی در هر جامعه ای به سوی آن گردش پیدا کند تا بتواند از مزایای آن اتحادیه فرهنگی بهرمند گردند. دو مشخصه بارز "لیبرال" روا داری و حقوق بشر می باشد. هردو این شرایط در فرهنگ مهری حاکم بر ایران و حتا سرزمین های تسخیر شده در دوران باستان، براین پایه شکل گرفته بود. بخاطر اثر بخشی عرفان ایرانی در دوران پس از اسلام، نیز همچنان در خاطره باقی مانده. از این رو ایران بر خلاف بسیاری از دیگر کشورها در هضم چنین موهبتی، آماده است. مقاومت فرهنگی در برابر این نظام حکومتی در ایران آینده وجود نخواهد داشت.
ایران آینده چگونه می تواند باشد؟
مساله ایران سیاسی است. اگر این مساله در آینده کوتاه حل شود، مسایل دیگر ایران از اقتصاد گرفته تا امنیت، دادگستری و مسایل اجتماعی، در سایه منابع انسانی و طبیعی موجود در داخل کشور، مسایل بنسبت ساده می باشند. با نگاهی کوتاه که چطور به اینجا رسیدیم، می تواند مساله را روشن تر کند.
ایران در سال 1357 تنها نیاز به دگرگونی سیاسی داشت و بس. تمامی سازوکار یک کشور منطقی در داخل موجود بود. قانون اساسی یادگار مشروطیت چارچوب کشور داری را روشن کرده بود. اگر نظام سلطنتی مورد قبول ملت نبود به سادگی می شد آن را به جمهوریت بدل کرد. اقتصاد کشور با اصلاحاتی مختصر و از میان برداشتن انحصارهای موجود، اشکال پایه ای نداشت. با اینکه این موضوع مورد بحث ما نیست، باید گفت نیازی به انقلاب دیده نمی شد.
براثر یک ناهنگامی تاریخی Anachronism ایران، ناگهان به پریروز تاریخ، به سیزده سده گذشته پرتاب شده. آنهم به فرهنگ جا مانده از بیابان های بی تمدن سرزمین اعراب. در این چهل و اندی سال گذشته، تا توانستند ایران را ویران، بر همبستگی ملی هر آسیبی را که توانستند، وارد کردند و به ترویج فساد پرداختند.
در این جا نیاز است اشاره گردد که در واکنش به اعمال ضد ایرانی رژیم، امکان گرایش ملت به سوی ناسیونالیسم افراطی بسیار زیاد خواهد بود. چنین گرایشی می تواند خطرناک باشد و ایران را به سوی میلیتاریسم سوق دهد. هرگونه تندروی برای ایران آینده ناخوشایند خواهد بود. با وجود تمامی ویرانی وارده وسیله رژیم اسلامی، سه پدیده ناخواسته (از نظر آنان) از دل فرهنگ والای ایران شکل گرفت: (1) پختگی سیاسی ملت، (2) آزادی زنان از دست مذهب و سنت و در نهایت (3) آزادی ایمان از دست شریعت.
پس از مبارزات سیاسی در دستکم در نزدیک به 120 سال گذشته، اشغال ایران در دو جنگ جهانی، آشوب های مدوام و تجربه خان خانی در بیش تر نقاط کشور، امنیت و نوسازندگی (به استثنای توسعه سیاسی) دوران پهلوی و در نهایت نکبت انقلاب اسلامی، ایران امروز می داند که چه می خواهد. ایران امروز می داند که خواستار دمکراسی یعنی حکومت وسیله ملت می باشد. این آگاهی درست برعکس دوران انقلاب اسلامی بود که می دانست خودکامگی نمی خواهد ولی نمی دانست که چه می خواهد.
ایران آینده، دیگر نمی تواند با خودکامگی اداره گردد. با اهدا خون بهترین جوانان وطن، در موارد متعدد این امر را در برابر دیکتاتوری مطلق ثابت کرده است. زنان، یعنی همان بخشی از جامعه که هدف نخست رژیم برای برده کشی بود، اکنون به پرچمدار آزادی خواهی بدل گردیده است. درسد زنان دانشگاه رفته در نظام اسلامی از درسد مردان بالاتر است. بدون تردید نظام اسلامی چنین تحولی را با برنامه بوجود نیاورد. بلکه این تلاش بی پایان زنان بود که توانست در این چهل سال هم زنجیرهای سنت و هم نظام را از دست و پای خود برچیند. عامل سوم که پس از اسلام بتدریج و به ویژه پس از دوران آخر صفویه در ایران شکل سازمان یافته قوی بخود گرفت، انحصار ایمان مردم در دست دکانداران دین می باشد. شریعتمداران توانستند نه تنها مردم را به زیر یوق خود کشیده بلکه همزمان با نهاد سلطنت هم آهنگ شده و به نوعی اتحاد نانوشته، اما پایدار دست یافتند. تنها در سایه جنایات، ویرانی، فساد و ستم وارده از سوی شرایتعمداران در دوران حکومت اسلامی بود، که ملت چهره واقعی این طبقه را شناخت. در نتیجه گسستی که میان ملت با آنان بوجود آمد، گمان نمی رود که دیگر در آینده ایمان مردم در دست این گروه باقی ماند. یکی از پایه های اصلی دمکراسی لیبرالی، جدائی دین از حکومت می باشد که براثر این عامل در ایران آینده، می تواند با سادگی بیش تر اجرا گردد.
ایران آینده که چاره ای ندارد که دمکراتیک باشد، همراه با ملتی با فرهنگ و دارای همبستگی ملی با شتاب به سوی آینده درخشان حرکت خواهد کرد. یک بار دیگر امید در دل ها زنده خواهد شد. این ملت همزمان محدودیت های خود را درک کرده و هدف ها را با توان ملی در هر زمان منطبق خواهد کرد. از این رو هدف های ملی در ایران آینده، برای تهدید، زورگویی و دخالت در امور دیگران جایی ندارد.
سیاست خارجی هر کشور بازتاب دهنده وضعیت داخلی می باشد. از این رو سیاست خارجی نظام اسلامی تنها بازتاب دهنده و ابزاری در دست ایدئولوژی رژیم بود. برخلاف نظام اسلامی که سیاست خارجی آن مجبور بود متجاوز و زورگو باشد، سیاست خارجی ایران، باید در راه سازندگی آینده، طرح ریزی و اجرا گردد. ایران نیازی ندارد که با ابر قدرت ها، قدرت های ناحیه ای و کشورهای همسایه سر نزاع و درگیری داشته باشد. از این رو سیاست آینده تلاش در راه صلح و آشتی خواهد بود. بنا براین سیاست،باید اولویت های کشور را در منطقه برای همگان و به ویژه همسایگان روشن گردد. اولویت های خارجی کدام می توانند باشند؟
توان نرم ایران، یعنی فرهنگ و ایدئولوژی حاکم بر کشور، کانون جذب دوستان و متحدان خواهد بود. حوزه تاریخی و زبانی ایران بسیار گسترده تر از مرزهای کشور می باشد. سال ها بخاطر دیوار آهنین شوروی برقراری روابط فرهنگی با کشورهای منطقه در قفقاذ و آسیای میانه با مشگل روبرو بود. شوربختا که فروپاشی شوروی در حالی صورت گرفت که رژیم اسلامی در ایران حاکم بود و الگوی کشور نمی توانست برای دیگران جذاب باشد. موقعیت تاریخی بسیار مساعدی که از دست رفت و باید دوباره زنده شود. با زنده کردن ارزش های مهری، ایران خشن و غم انگیز به ایرانی سازنده، شاداب همراه با داد، بدل خواهد شد. بسیاری از کشورها و افراد با نظری مثبت به کشور نگاه خواهند کرد.
کشورداری در ایران آینده – همان طور که بارها وسیله ی افراد و گروه های گوناگون ابراز شده، ایران دشمن و دوست دایمی ندارد. تنها عامل دایمی تلاش در راه منافع ملی در درازمدت است. ایران براثر عقب ماندگی سیاسی در جهان، کشوریست با توان متوسط و از این رو با محدودیت بسیار روبروست. از سوی دیگر ایران از منابع فسیلی فراوان و به ویژه گاز برخوردار است آنهم در حالی که جهان با تمام قوا تلاش می کند که از مصرف سوخت فسیلی، تا آنجا که ممکن است بکاهد. در هرحال منابع فسیلی ایران تاریخ مصرفی دارند که به سرعت سوی پایان حرکت می کنند. ایران برای حفظ محیط زیست در منطقه باید با تمام جهان هم آهنگ شده و از این رو در کاهش استفاده از انرژی فسیلی صادق باشد. ایران باید بتواند از این منابع حداکثر استفاده را پیش از انقضا بنماید. بازکردن منابع ایران به تکنولوژی و سرمایه گذاری جهانی چه آمریکا، اروپا، چین و ژاپن باشد، گام نخست است. هنوز تولید برق از گاز که ایران بر روی دریایی از آن نشسته، ارزان ترین راه است. همراه با راه های تولید انرژی از منابع دیگر مانند نیروی خورشیدی که بازهم ایران به طور فراوان از آن برخوردار است، بالاترین کوشش را در تولید و توزیع برق باید بکار برد. نه تنها در این رشته بلکه در دیگر رشته ها ایران نیاز به سرمایه گذاری خارجی دارد تا بتواند خود را به جهان پیشرفته نزدیک کند.
برنامه اقتصادی و از آن میان استفاده بهینه از سرمایه گذاری خارجی چه وسیله ایرانی تباران در خارج از کشور و چه وسیله بنگاه های به طور کامل خارجی نیاز به بررسی جامع دارد. البته هیچ سرمایه خارجی بدون تضمین امنیت آن ممکن نخواهد بود. از این رو بازسازی دادگستری ایران، باید هرچه زودتر شکل گیرد تا این امر ممکن باشد.
تمامی کشورهای دمکرات جهان، متحدین بالقوه ایران دمکرات هستند که با گذشت چندی و هنگامی که صلاحیت آن مورد قبول شد، بسرعت به متحدین بالفعل بدل می گردند. خوشبختانه ایران سابقه داراز فرهنگ مهری و استفاده از بازار آزاد در اقتصاد خود دارد. هر دو عامل بدل شدن ایران به دمکراسی لیبرالی را سرعت می بخشند و با سدهای کم تری در مقایسه با دیگر کشورها روبرو می گردند. می توان انتظار داشت که ایران دمکرات بتواند با متحدین نیرومند در دورانی کوتاه پیوند برقرار کند. در آن صورت برای متحدین، امنیت ملی ایران، با اهمیت بوده و با تمام توان از آن حمایت خواهند کرد. عامل دیگر، بدل شدن ایران به لنگرگاه دمکراسی در منطقه است که بخاطر ثباتی که همراه می آورد، مورد اسقبال غرب خواهد. تمرکز سیاست خارجی ایران باید بر غرب و منطقه باشد تا بتواند از منابع انسانی اندکی که در سیاست خارجی دارد، در زمانی کوتاه امنیت ملی را هرچه بیش تر افزایش دهد. ایران مانند هر کشور دیگر در جهان دارای متحد طبیعی می باشد. متحدین طبیعی ایران غرب، هندوستان و سرزمین هایی که فرهنگ و از آن میان زبان فارسی رواج دارد، می باشند. در هر حال هر واحد سیاسی که ادعای سرزمینی برایران نداشته باشد و یا در راه تجزیه کشور نکوشد را می توان متحد بالقوه فرض کرد. دادوستد با تمام جهان باید آزاد گردد. جهانگرایی اقتصادی که شکوفایی چین و دیگر کشورهای آسیا به آن وام دار هستند، در ایران نیز باید تقویت گردد. سیاست حمایت از تولیدات داخلی که در رژیم پهلوی و اسلامی در پیش گرفته شد، تولیدات ایران را دهه ها به عقب برده، مدیریت صنایع و بازرگانی را محدود به فعالیت های واسطه گری کرده و فساد و رانت خواری را رواج داد. با رواج جهانگرایی اقتصادی در حداکثر 3 سال، واحدهایی که نمی توانند به سطح جهانی رسند، ورشکست شده و از رده خارج می گردند. کارگر و کارفرمای ایرانی باید بتواند در سطح جهانی رقابت کرده و یا صحنه را ترک نماید. نیروی انسانی ایران از چنین قابلیتی برخوردار است.
c
سیاست خارجی ایران از روز نخست باید اعلان کند که حفظ حقوق ایرانی تباران در منطقه از اولویت های می باشد. از آن میان می توان از کردها در سرزمین های گوناگون، آذری ها، بلوچ ها، هزاره ها، تاجیک ها و یا ایرانی تباران در سرزمین های عربی نام برد. ایجاد اتحادهای نظامی برای حفظ ثبات و محدود کردن دخالت قدرت های خارجی مورد نیاز است. البته پس از گذار چند سال که اعتماد میان کشورهای منطقه بازسازی شود، خروج نیروهای خارجی در منطقه از هدف های اصلی خواهد بود. ایران باید به طور رسمی اعلان کند که آغازگر جنگ نخواهد بود و از هیچ تجاوزی وسیله کشورهای منطقه که ثبات را تهدید می کند حمایت نخواهد کرد. همزمان ایران باید نیت نیک خود را به کشورهای منطقه روشن کند. به عنوان نمونه ارسال پزشگ و متخصص به سرزمین های مورد نیاز.
مساله ی اختلاف ساز با همسایگان، توان نیروهای نظامی می باشند. همان طور که ذکر شد، نیروی نظامی بالاتر از سطح مورد نیاز برای بازداری از تجاوز خارجی و مقایسه با دیگر واحدهای سیاسی، ایجاد ترس و وحشت کرده و آنان را به دامن قدرت های خارجی می فرستد. در این مورد هیچ جنگ افزاری به هولناکی جنگ افزار هسته ای نیست. هدف ایران نه دست یابی به جنگ افزار هسته ای بلکه ممنوع کردن آن در منطقه باید باشد. ایران باید درک کند که (1) هیچ کشوری از دست یابی ایران به جنگ افزار هسته ای حمایت نخواهد کرد. اشتباه بزرگ خواهد بود که اگر ما گمان بریم که بزرگترین تجزیه کننده سرزمین های ایران یعنی روسیه، در این مورد از ما حمایت خواهد کرد. (2) حتا با جنگ فراگیر نیز شده، ایران قادر به دستیابی به جنگ افزار هسته ای نخواهد شد. از این رو، تلاش در راه دستیابی به نیروی نظامی هسته ای، نه تنها هدر دادن منابع می باشد بلکه همزمان به عامل افزایش تهدید بر کشور بدل می گردد. (3) واحد های سیاسی ثروتمند مانند عربستان نیز تلاش خواهند کرد که به این سوی حرکت کنند. تصور اینکه آن کشورها در هر حال حتا بدون ایران هسته ای، به آن سوی حرکت خواهند کرد، صحیح نیست. زیرا اگر ایران هسته ای نباشد، کشورهای متخاصم با بهره برداری از چتر دفاعی آمریکا، در یک جنگ سنتی محافظت شده اند و نیازی به این جنگ افزار که با مخالفت کشورهای حامی خود روبرو خواهد شد، ندارند. از این رو با وجودی که جنگ افزار هسته ای بالاترین نیروی بازدارنده در برابر حمله خارجی می باشد، ایران آینده با ایجاد اتحادیه در منطقه و هم آهنگی با ابر قدرت ها، در برابر استفاده کشورهای دیگر که به غیر از پاکستان کشور دیگری در دید رس نیست، به تضمین دست یابد. باید اذعان کرد که این پدافند کامل نیست. اما بسیاری از کشورها مانند ژاپن و تایوان و حتا اروپا، با چنین وضعیتی روبرو هستند. در مقایسه با گزینه های دیگر، این راه مناسب ترین می باشد. ایران نباید توان اتحاد را دست کم گیرد: به وضعیت اوکراین در برابر روسیه توجه شود و یا نهاد اتحادیه ناتو که توانسته است سده ها جاه طلبی شوروی و سپس روسیه را مهار کند.
دیپلماسی یعنی استفاده از موقعیت های موجود در کشورهای دیگر برای دست رسی به هدف های ملی. در این مورد ایران باید بتواند از اسراییل و چین درس بیاموزد. دو واحد سیاسی، یکی بسیار کوچک و دیگری بسیار پر جمعیت ، توانستند از موقعیت های مجود در کشورهای غربی بنفع خود سود بسیار برند. اسراییل به ویژه با نفوذی که برای خود در تمامی جهان غرب پیدا کرده، بدون هزینه به یکی از پر نفوذترین ها در جهان بدل گشته است. ایرانی تباران خارج از کشور نقطه آغاز می باشند. در اروپا و آمریکا، ایرانی تباران پر نفوذی در اقتصاد و سیاست آن کشورها وجود دارند.
مرحله گذار- تمام مطالب بالا هنگامی می تواند معتبر باشد که مرحله گذار از نظام اسلامی به جنگ داخلی که در نهایت قابلیت تجزیه کشور را دارد، ختم نشود. در این که نظام اسلامی رفتنی است، تردیدی دیگر نباید باقی مانده باشد. همزمان کم تری کسی در کل نظام پیدا می شود که براین عقیده نرسیده باشد که نظام اسلامی قابلیت اداره مملکت را ندارد. بازهم باید در نظر گرفت که سران درجه یک نظام و آدمکشان آن امکان کمی دارند که بتوانند دست به مهاجرت به سرزمین های دیگر زنند و از این رو از قتل و جنایت بیش تر که در هر حال در سرنوشت آنان تاثیری نخواهد داشت، ابا نخواهند داشت. همزمان نیروهای تجزیه طلب مزدور قدرت های خارجی که هم پول و هم تجهیزات در اختیار دارند، آمادگی استفاده از اوضاع بحرانی و به ویژه جنگ داخلی را دارند. در این مورد باید گفت که افراد و گروه های نیرومندی در آمریکا (مانند وزیر خارجه سابق و نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل) و انگلستان وجود دارند که از تجزیه ایران حمایت می کنند. باید گفت هر فرد و گروهی که از مجتهدین خلق که سابقه دراز در تلاش تجزیه ایران دارند (جنگ ایران و عراق و امضای قرارداد تجزیه ایران با طارق عزیز) در این راه گام برمی دارند. از آن میان باید از اعراب خلیج فارس و بخش هوادار نتنیاهو در اسراییل نیز یاد گردد. نظام اسلامی که سبب آشتی اعراب با اسرائیل گردید، اسرائیل را با ایران هم مرز نمود. در این جا باید تاکید گردد که ایران هیچگونه دشمنی با اسرائیل ندارد و در درازمدت می توانند به متحدین نزدیک بدل گردند. این سیاهه بدین جا ختم نمی گردد. در شمال، ترکیه همراه با علی اوف در آران در فکر جدایی کردن آذربایجان هستند. تلاش های پان تورانیسم ها در سال های اخیر که نظام اسلامی ذلیل گردیده افزایش یافته است. تلاش اقلیم کردستان با همراهی اسرائیل برای جائی کردستان بخش دیگری از این برنامه می باشد. در خاور ایران، افغانستان و پاکستان چشم به بلوچستان ایران دوخته اند. از یاد نبریم که پاکستان هسته ای، با پشتیبانی مالی و سیاسی عربستان با نیروی موتوریزه می تواند در 24 ساعت به بندر عباس و منابع عظیم گاز دست رسی داشته باشد.
با در نظر گرفتن این چهار واقعیت باید به این نتیجه رسید که نیاز است دگرگونی پایه ای در ایران هر چه ممکن است با خون ریزی و آشوب کم انجام پذیرد. امکان چنین اتفاقی، در جذب هرچه بیش تر نیروهای وابسته به نظام می باشد. نمی توان گفت که همه ی کارگزاران نظام در جنایت ها مجرم در جه یک بوده اند. مهم ترین نهادی که با پیوستن به ملت می تواند امکان مسالمت آمیز گذار از نظام اسلامی به دمکراسی را رهبری کند، نیروهای مسلح می باشند. ملت نیز باید درک کند که بدون پشتیبانی نیروهای مسلح در نبود جانشین تثبیت شده برای نظام که هنوز در دیدرس نیست، دگرگونی بدون خون ریزی و بنسبت با مسالمت غیر ممکن خواهد بود. نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم، آب ریختن به آسیاب دشمنان و تجزیه طلبان می باشد. ملت مجبور است ببخشد تا کارگزاران رژیم انگیزه لازم برای تغیر جهت را پیدا کنند. نمونه های چندی در جهان وجود دارد: اسپانیا، شیلی، پرتقال و حتا آفریقای جنوبی که همگی به کشورهای موفق دمکرات با درآمد بالا بدل شده اند. همزمان ملت نیاز دارد که درک کند که دستکم دو تا سه سال دولت انتقالی که به احتمال وسیله نیروهای مسلح با همراهی وهم آهنگی افرادی از نظام اسلامی برگشته، و شرکت مخالفان رژیم تشکیل خواهد شد، اداره کشور را با اختیارات ویژه در دست خواهد گرفت. از سوی دیگر دولت منصوب نظامی نیز مجبور خواهد بود که از روز نخست، پایان رژیم اسلامی را اعلان، و برنامه سپردن دولت به ملت ایران در یک دوره معین که بیش از سه سال نباشد، را با روشنی با ملت در میان گذارد. با وجودی که حکومت وسیله نظامیان، برخلاف کشورهای همسایه در ایران سابقه ندارد، ملت آمادگی تحمل سه سال را خواهد کرد به شرطی که به سوی دمکراسی حرکت کند. هر حکومت موقت با این شرایط، به سرعت آرامش را به کشور بازخواهد آورد، به فوریت وسیله کشورهای خارجی به رسمیت شناخته شده و بدون اتلاف وقت منابع مالی ایران آزاد گشته و در اختیار آنان قرار می گیرد. در این فرجه سه ساله احزاب سیاسی، نشریه ها و گروه های مدنی فرصت مورد نیاز به شکل گیری را یافته و مقدمات تهیه قانون اساسی نوین فراهم می گردد.
هرگونه دگرگونی اساسی سیاسی باید وسیله سه عامل تعیین گردد: تضمین یکپارچگی ایران، برقراری اراده ملی که با حضور ملت در صحنه انجام می گیرد و تضمین خقوق بشر.
------------------------
۱ - می توان سه نوع واحد سیاسی در جهان را تمیز داد: کشورهای تاریخی، در آسیا، اروپا و پاره ای در آفریقا. این کشور ها از همبستگی ملی برخوردار هستند. کشورهای مشترک المنافع که واحدهای بنسبت نوبنیاد هستند. آنان که از نعمت دمکراسی برخوردار هستند از ثبات بهره برده و به درجه بالائی از همبستگی ملی به ویژه در دوران بحران و درآمد بالا، دست یافته اند. بقیه سرزمین های نوبنیاد میان خودکامگی و دمکراسی و ثبات ضعیف در نوسان هستند. واحدهای سیاسی که بیش تر بر مبنای منافع وقت سلطه گران تعیین شدند و نه از نعمت دمکراسی و نه ثبات برخوردار نیستند.
۲ - آمریکا که در جنگ های متعدد شرکت داشته، بیش ترین تعداد کشته را در جنگ داخلی (620000) نفر در برابر 52000 نفر در جنگ ویتنام داشته است.
۳ - گرچه مشروطه اجازه شرکت زنان در انتخابات را نداد، ولی باید توجه کرد که در اکثریت بزرگ کشورهای جهان در آن تاریخ، زنان حق رای نداشتند. آمریکا در سال 1920، انگلستان در سال 1928 و در سوئیس در سال 1990 (17 سال پس از ایران). رژیم ضد زن ایرانی اسلامی، توان لغو چنین حقی را نداشت.
۴ - بخت با ویتنام بود که در آسیای جنوب شرقی قرار داشت. آن کشور توانست از سرمایه گذاری و رشد اقتصادی بالا در منطقه و جهانگرائی اقتصادی بهره زیاد برد. ایالات متحده به یکی از بازارهای مهم ویتنام بدل گشت.
۵ - پدافند ضد هوایی اوکراین با ورود سامانه های ضد هوایی اروپایی و آمریکا، مقدار زیادی افزایش خواهد یافت. موشک های روسیه که برای از بین بردن مکان های مسکونی بکار می رود، هر روز کارآیی خود را بیش تر از دست می دهند. تانک های آلمانی، انگلیسی و آمریکایی که بزودی در ارتش اوکراین بکار گرفته خواهد شد، بسیار برتر از تانک های روسی می باشند. اوکراین به توان تهاجمی نزدیک می شود.
۶ - در هر کشوری گروه های مافیایی وجود دارند، اما در ایران مافیا یک کشور دارد. فساد سبب تولید جاسوس در سطح گسترده گردیده است.
۷ - استفاده شده از بحث یکی از متفکرین داخلی.
۸ - در دو قتل پرسروصدا، دو زن بدست شوهر خود با قصد قبلی کشته شدند. هر دو شوهر به زندان بنسبت کوتاه محکوم شدند. تصور کنید که اگر این دو واقعه برعکس بود و شوهران بدست زنان کشته می شدند، بدون تردید هردو اعدام می گردیدند.
۹ - حتا در متن مشروطه، قوانین بایستی زیر نظر مجتهدین جامع الشرط تنظیم می شد.
۱۰ - در کشورهای پیش رفته که سطح دستمزد کارگران بالا بود، رقابت با کالاهای وارداتی از کشورهای با سطح پایین دستمزد، نارضایتی اجتماعی به ویژه در سطح اشتغال بوجود آورد. این مشکل در ایران بخاطر پایین بودن سطح دستمزد وجو نخواهد داشت و می توان گفت که صادرات و در نتیجه اشتغال را افزایش خواهد داد. صادرات از این نظر که ارز کافی برای واردات را فراهم می کند، ارزشمند است.
۱۱ - برای آگاهی از برخی از نظرات اقتصادی نگارنده، رجوع کنید به
۱۲ - در تاریخ نوین ایران، دو دولت نزدک ترین به دولت نظامی بودند. یکی در واقعه کودتای رضاشاه و دیگری پس از 28 مرداد. در هر دو کابینه پیش از چند نفر نظامی وجود نداشتند.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: