نیروهای مسلح در دو مقطع تاریخی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[10 Dec 2022]
[ فرهاد یزدی ]
– نهم دسامبر 2022
در چهل و اندی سال گذشته، در بحرانی ترین گردش ها در تاریخ معاصر ایران، نیروهای مسلح ایران از اقدام مورد نیاز برای نجات ایران، خوداری کردند.
در وقایع منجر به انقلاب اسلامی، با وجودی که اکثریت بزرگ ملت خواهان دگرگونی اساسی در ساختار سیاسی کشور بودند، ارتش ایران می توانست با دخالت و به دست گیری قدرت، و نه تسلیم کامل به شکل اعلان بی طرفی، تا مقدار زیاد از زهر حکومت اسلامی بکاهد. در این که شرایط انقلاب در ایران وجود داشت، تردیدی نمی توان کرد. اما نیاز است که به نقش ارتش در این دوران نگاهی دیگر انداخت و امکان آنان برای موفقیت را یک بار دیگر ارزیابی کرد. این ارزیابی نه برای مرحم گذاردن بر زخم های گذشته، بلکه به عنوانی درسی برای خیزش ملی کنونی، باید مورد استفاده قرار گیرد. ارتش ایران در سده پنجاه، در میان ارتش های قوی و منظم جهان قرار داشت. برداشت نادرست این بود که این ارتش تنها در خدمت نیروهای غربی به عنوان ژاندرم خلیج فارس، مورد استفاده قرار می گرفت. در این که ارتش نقش ژاندارم گرچه نه خاورمیانه، دستکم خلیج فارس را بازی می کرد، تردید زیادی نمی توان کرد. اما آیا به سود منافع ایران است که ژاندارم خلیج فارس نیروهای ایرانی باشند و یا اینکه، مانند اکنون، این ژاندارمی بر عهده نیروهای خارجی با همراهی نیروهای فرا منطقه ای قرار داشته باشند؟ آیا استقلال به معنای حرکت در راه منافع ملی، در آن زمان و با آن نقش بیش تر به دست می آمد یا ذلیلی و زبونی کنونی که ایران، به عنوان کشوری که بالاترین کرانه را در خلیج فارس و دریای عمان دارد، به طور عملی نه تنها نقش مهمی در تضمین آزاد بودن آب های خلیج فارس به عهده نداشته باشد، بلکه به عنوان مهم ترین عامل بی ثباتی به حساب آید؟ البته باید تایید کرد که جامعه جهانی و قدرت های غربی با زیرکی از عهده داری این نقش وسیله ایران که از هزینه و پراکندگی قوای آنان پیش گیری می کرد، خرسند بودند. ایران نیز با درک صحیح منافع ملی، توانست با درک موقعیت زمان از همراهی منافع ایران و غرب، بهره برداری کند. از یاد نباید برد که در آن دوران تمام دنیای غرب به صادرات نفت از خلیج فارس وابسته بودند. از این رو غرب روشن کرده بود که پس از امنیت اروپا، خاوردور (ژاپن، کره جنوبی و تایوان)، آمادگی استفاده از جنگ افزار هسته ای در صورت تعرض شوروی در این منطقه از جهان را دارد.
این ارتش که آزمودگی خود را در جنگ ظفار ثابت کرد، با وجودی که نشان داده بود که حافظ منافع و امنیت کشورهای همجوار در برابر تهدید های صدام حسین می باشد ، از میانه دهه 70 میلادی، به دو جهت موجب نگرانی در منطقه و غرب گردید. نخست در منطقه بخاطر عدم موازنه میان توان نظامی ایران و قدرت دیگر واحدهای سیاسی که هیچیک از پدیده ملت نیز برخوردار نبودند، این نگرانی ریشه گرفت که اگر روزی ایران به این سرزمین ها حمله نظامی نماید، می تواند به سرعت و با تلفات اندک، دستکم بخش قابل ملاحظه ای از چاه های نفتی را زیر کنترل خود در آورد. در آن صورت ایران به عنوان بزرگ ترین تولید کننده نفت و قدرت نظامی برتر منطقه، می توانست به عنوان ابر قدرت جدید در صحنه جهانی ظاهر شود. البته هیچ شاهد و مدرکی در دست نیست که چنین جاه طلبی را از سوی ایران تایید نماید. اما توان بالقوه وجود داشت که همیشه می توانست به بالفعل بدل گردد.
غرب از نظر اوضاع داخلی ایران نیز نگران توانمندی ارتش بود. با وجودی که به نظر می رسید، پهلوی دوم، مهار ارتش ایران را در دست داشت و می توانست با قدرت تمام مهره های را جابجا نماید، اما چون این مهار در دستان فرد بود و ارتش ایران بیش از اطاعت از قانون اساسی در اختیار پادشاه بود و یا به سخن دیگر این ارتشی خصوصی وابسته به یک مقام بود، این امکان همیشه وجود داشت که با ناتوان شدن فرد و یا کودتا، قدرت عظیم ارتش ایران، در دستان نیروهایی افکنده شود که اعمال آنان قابل پیش بینی نبوده و با عث از همگسیختگی ثبات خلیج استراتژیک فارس گردد. همسایگی ایران با شوروی و مرز خاکی 1000 و مرز آبی 300 کیلومتری با شوروی، وحشت بیش تر می آفرید. ایران می توانست با نزدیک شدن به شوروی و عراق که مهره شوروی در خلیج فارس بود، از توان امتیاز گیری غیرقابل تصور از غرب و شرق بدل گردد. پس ارتش ایران بایستی از داخل خنثی گردد تا نتواند تهدیدی بر کشورهای دیگر باشد و توان کودتا را نیز از دست دهد.
این نتیجه گیری کمابیش همزمان گردید به اقدامات خمینی. بهیچوجه ادعا نمی گردد که غرب و به ویژه آمریکا و انگلیس برای از میان برداشتن توان ارتش، روی به خمینی آوردند. بلکه باید گفت که با گسترده تر شدن انقلاب در ایران، یک حکومت مذهبی که می توانست بر جمهوری های مسلمان جنوب شوروی اثر گذار باشد، می توانست مورد قبول غرب نیز قرار گیرد. به دو عامل دیگر نیز باید توجه کرد: حمله مذهبی غرب از لهستان و عدم اعتماد غرب به مقاومت شاه در برابر خمینی. از این رو دستکم دوسال پیش از انقلاب، سرداران برجسته نظامی ایران، بازنشسته و افراد سست جایگزین آنان گردیدند. حتا این ادعا که بزرگ ارتشتاران فرمانده که شاه بود، آمادگی مقابله را از دست داده بود، برای خنثی سازی ارتش کافی و موجه نباید باشد. آمریکا و انگلستان از نفوذی که داشتند با تمام قوا استفاده کردند که ارتش قدرت سیاسی را در دست نگیرد. بازهم بهیچوجه ادعا نمی گردد که اگر ارتش قدرت را دست می گرفت به طور حتم حکومت اسلامی شکل نمی گرفت. نمی دانیم. اما دستکم می توان گمان برد که اگر ارتش یک سال پیش از انقلاب با در دست گرفتن قدرت سیاسی، وارد بده بستان با هواداران خمینی می شد و حتا یک جمهوری اسلامی نیز خلق می گردید، دستکم بخشی از قدرت ارتش حفظ شده و ما شاهد ترکتازی جمهوری اسلامی تا این درجه نمی گردیدیم. این خطای بزرگ ارتش در حق ملت ایران نمی تواند از یادها برود.
***
حال پس از چهل و اندی سال، ما با بی عملی نیروهای مسلح برای برکناری قدرت سیاسی روبرو هستیم. تفاوت در این است که در دوران انقلاب با وجود هم مرزی با شوروی و صدام، بخاطر حمایت تمام قد غرب از ایران ونفت خلیج فارس، با تهدید مستقیم و فوری بر یکپارچگی سرزمینی کشور روبرو نبودیم. تفاوت دیگر در این است که نفت امروزه دیگر ارزش استراتژیک پیشین را از دست داده است. آمریکا بزرگ ترین وارد کننده نفت خام در دهه 70 اکنون به صادر کننده بزرگ انرژی بدل شده. در مقایسه با دهه انقلاب، می توان گفت که با وجود خسارات بسیار زیاد انسانی و مادی و از میان رفتن امید به آینده بخاطر ایجاد جمهوری اسلامی، امروزه وضعیت بسیار وخیم تر است. زیرا پای عاملی بسیار بزرگ تر که پایندگی ایران باشد در وسط قرار دارد. حتا اگر نیروهای مسلح را شریک در تمامی جنایت، فساد و خیانت های رژیم به حساب آوریم، اما باید اکنون درک کرده باشند که این نظام قابل نجات نیست. از این رو نیروهای نظامی یا باید با سقوط رژیم، با خشم ملت روبرو گشته و سقوط کنند و شاهد ازمیان رفتن نهاد خود و یا حتا شاهد از همپاشی ایران باشند و یا با یک اقدام تاریخی، دین خود را به ملت ادا کرده و این رژیم پوسیده را که با سادگی از هم خواهد پاشید، را برکنار کنند. نمی توانید پیش از این تاخیر کرد. نیروهای مسلح باید اعدام بهترین سربازان وطن پس از انقلاب اسلامی را بخاطر آورده و یک بار دیگر به اشتباه بزرگ که هم سطح با خیانت به ملت ایران باشد، دست نزنند. پیش از این که قدرت مرکزی از همپاشد و شورش و هرج و مرج و جنگ داخلی زاده شود، قدرت سیاسی را به طور آشکار در دست گرفته و پایان نظام اسلامی را اعلان نمایید. از یاد نبرید که انقلاب اگر با خشونت، کشتار و ویرانی همراه نباشد، انقلاب نمی تواند باشد. بازهم از یاد نباید برد که این بار ملت ایران تحمل انقلاب دیگری را ندارد.
--------------------------
۱ - به سرنوشت کویت و ایران پس از پایان اقتدار ارتش توجه فرمایید.
۲ -حتا با وجود قطع نسبی انرژی از روسیه، مشگل بتوان باور کرد که قدرت های جهانی بر سر خلیج فارس اقدام به جنگ تمام عیار بنمایند.
۳ - دیروز در خبرها بود که یکی از شرکت کنندگان در خیزش ملت، با اعدام شهید گردیده. این نفتی است که بر آتش خشم ملت پاشیده شده و سقوط را نزدیک خواهد کرد. چنین به نظر می رسد که قوه قضاییه تلاش در شتاب بخشیدن به سقوط رژیم می نماید. نه خشونت و نه نرمش دیگر نمی تواند مانع سقوط گردد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: