نتانیاهو و کابینه جنگی اش، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده اند . شش ماه پس از آغاز جنگ غزه، و چند روز پس از ارسال سیصد و اندی موشک بی هوده و بی اثر توسط ببران کاغذی، اسرائیل کارزار یورش را تشدید می کند. این کارزار، پیامد نظریه ی نفتالی بنت در سال 2018 است که آن را دکترین "زدن سر هشت پا" نامگذاری کرد. اسرائیل بر این باور است که ضرورت دارد مستقیما با ایران رویاروی محدود شودو فقط به سراغ نیروهای نیابتی نرود. به پیروی از این راهبرد، اسرائیل باید جمهوری اسلامی را برای اقدامات شبه نظامیان تروریست نیابتی ، پاسخگو کند . افکار عمومی اسرائیل هم از این روش، شدیدا حمایت می کند، همچنین جناح های مختلف سیاسی آن.
برخی ناظران بر این باورند که اسرائیل تلاش دارد ایران را به ورود به جنگ تحریک کند . اسرائیل بر این باور است که جمهوری اسلامی با قدرت تهاجمی و تدافعی پوشالی و قراضه، دست بسته و شکست خورده، در مسیر عقب نشینی است. چرا که نگران اقدامات تلافی جویانه ای است که می تواند حملات مستقیم اسرائیل به قلمروش را برانگیزد. اکنون اسرائیل ایران را در یک موقعیت آسیب پذیر سیاسی با مجموعه ای از بحران های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی می بیندو برخی تحلیلگران به نادرستی بر این باورند که با جنگ غزه و همگرایی نظامی بیشتر با روسیه، دست ایران قویتر شده است . زیرا استراتژی روسیه بر پشتیبانی از ایران و دخالت در این امور نیست ، و آن هم در دورانی که در گیر جنگ اوکرایین است .
از زمان کشتن قاسم سلیمانی در سال 2020، سیاستگذاران و تحلیلگران پرسش هایی را درباره توانایی ایران برای واکنش به حملات، مطرح کرده اند. یک گفتمان رایج در اسرائیل این است که ترور سلیمانی نشان داد که ایران یک ببر کاغذی است؛ ایران به رغم آنکه عهد بست که انتقام سلیمانی را بگیرد، کار چندانی انجام نداد. تصور نادرست هم این است که کشتن سلیمانی در واقع پیکارجویی و تهدید علیه اسرائیل و آمریکا را افزایش داد. سلیمانی نقش فراوانی در متشکل کردن کارآیی گروه های نایب داشت که فرماندهان کنونی سپاه قدس از این توانایی و اتوریته بر خوردار نیستند .
اسرائیل بر این گمانه باورمند است که پس از آغاز حملات اسرائیل در غزه و جنوب لبنان در شش ماه گذشته، ایران و حزب الله کار چندانی برای تلافی انجام نداده اند. احتمالا اسرائیلی ها این لحظه را یک فرصت برای تضعیف بیشتر ایران و متحدان منطقه ای اش می بینند بویژه که از حمایت کامل واشنگتن برخوردارند و می دانند که جهان علیه جمهوری اسلامی است و این حکومت را یاغی می پندارند . شاید اسرائیل اطمینان دارد که می تواند بی آنکه حزب الله یا ایران وارد جنگ مستقیمی شوند، محدوده ها را بشکند. شاید هم، هدف اسرائیلی ها از تشدید حملات نظامی شان این نیست که ایران را تحریک به جنگ مستقیم کنند، بلکه این گونه فکر می کنند که ایران شمشیرش را غلاف می کند و دست از حمایت از گروهای نایب بر میدارد و دلار و اسلحه را را راهی گروهای تروریستی خاورمیانه نمیکند ، که بر این باورم که این گمانه نادرستی است ، زیرا تا زمان زنده ماندن خامنه ای ، سپاهیان جمهوری اسلامی در توهمات و مالیخولیای نابودی اسراییل سرگرم هستند . اینکه پس از مرگ خامنه این استراتژی تغییر خواهد کرد یا خیر حکایت دیگری است .
منطق مشابهی هم می تواند راهنمای سنجش های اسرائیل در رابطه با واشنگتن باشد. شاید اسرائیل بر این باور است که می تواند محدودهای تشدید نظامی را جابه جا کند چرا که انتظار دارد آمریکا از سر راهش برکنار بماند یا حتی حمایتی تاکتیکی از اقدامات اسرائیل علیه گروه های به عمل آورد که منافع واشنگتن را هم تهدید می کنند.
اسرائیل با این پندار که با چندان محدودیتی در تلاش برای تضعیف ایران و نیابتی هایش روبه رو نیست، احتمالن یورش گسترده ای به تاسیسات و پایگاه های نظامی را آغاز می کند و به موازات آن جنگ سایبری را به پیش می برد. چه بسا حکومت ایران در نقطه ای احساس کند که باید ضرورتا به صورت مستقیم واکنش نشان دهد و به نظر می رسد که اکنون در داخل کشور برای چنین واکنشی با فشار فزاینده ای روبه رو باشد. اما سرداران می دانند که توان آن را ندارند ولی با ریاکاری به یکدیگر دروغ می گویند .
شاید هم اسرائیل چنین ریسک هایی را قابل مدیریت بداند اما دربردارنده یک ریسک بزرگ و یک رویکرد خطرناک برای خاورمیانه است که با ماجراجویی های جمهوری اسلامی در منطقه می تواند منافع و جان آمریکایی ها را مستقیما به خطر اندازد.
به نظر می رسد که جنگ غزه، و حمله طنز گونه ی موشکی ایران به اسراییل ، انگیزه های اسرائیل برای تشدید یورش مستقیم نظامی بیشتر با ایران را تقویت هم کرده باشد. رهبران اسرائیل پیش و پس از جنگ غزه در چارچوب همین پنداشت عمل می کردند که درگیری با ایران می تواند محدود بماند و اسرائیل اهداف خود در تضعیف "محور مقاومت و عمق استراتژیک" را دنبال کند و همزمان با "عادی سازی " روابطش با کشورهای عربی را – که از ایران در هراس هستند – بهبود بخشد. این پنداشت، حتی پیش از جنگ غزه هم درستی خود را نشان داد اما در هنگامه یورش ادامه دار به غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی در مقیاسی غیرقابل تصور، شرایط ، مبهم و سر درگم شده است و نگرانی آتش گرفتن خاورمیانه را افزایش داده است .