در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[25 Jan 2021]
[ فرهادی یزدی]
– بیست و سوم ژانویه 2021.
دوران پر پیچ و تاب ترامپ با وقایع ناموفقی که بسیاری آن را به یک کودتا با تائید رئیس جمهور و شرکت ملیشیای شهری و با همکاری برخی در دستگاه های اجرائی و مقننه، بالاخره به پایان رسید. گرچه این وقایع لکه سیاهی بر روند دمکراسی در آمریکا گذارد، اما در نهایت ثابت کرد که دمکراسی در این سرزمین بیش از این جا افتاده است که اقلیتی هرچند پر قدرت بتوانند آن را از پای در آورند. پس از این تجربه تلخ که باردیگر ثابت کرد که دمکراسی بخاطر فراز و نشیب های طبیعی در بطن خود، آسیب پذیر و نیاز به آگاهی و همکاری دایمی ملت دارد، به طور مسلم با یاد آوری چنین آگاهی چاره ای ندارد که گسترده تر و ژرف تر گردد. این تجره سبب خواهد شد که بخش بزرگ تری از ملت، در رشد و پرورش دمکراسی، بسیار بیش تر از پیش شرکت نمایند.
اثر این تحول و به ریاست جمهوری رسیدن بایدن در آمریکا، که هکمابیش مقارن با سال روز انقلاب اسلامی است، بر جهان و منطقه خاورمیانه چه خواهد بود؟ می توان دیگر کشورهای دمکرات جهان را برنده اصلی چنین دورانی به حساب آورد. شتاب روند گسترش حرکت های دست راستی پوپولیستی در اروپا و به ویژه در خاور آن، به احتمال زیاد رو به کندی خواهد گذارد. غرب با درک ژرف تری از نعماتی که دمکراسی به ارمغان آورده، خواهد رسید. روابط آمریکا با متحدان دمکرات در سراسر جهان در دوران ریاست جمهوری ترامپ آسیب دیده بود. کشور های دمکرات اروپا و خاور دور در این دوران (مانند دیگر نقاط جهان) نه تنها دست به گریبان مبارزه با کرونا و عواقب آن مانند افزایش شدید بیکاری بودند، بلکه با سرد شدن روابط با بزرگ ترین متحد خود یعنی آمریکا بودند. روسیه توانست در این دوران بخاطر روابط گرم ترامپ با پوتین از موقعیت استفاده کرده و در اوکراین و بلاروس تلاش در مهار اوضاع بنماید. بدون تردید در دوران بایدن، سیاست اروپا و آمریکا در برابر رقبا به ویژه در اروپا و به ویژه در رابطه با روسیه، از هماهنگی بالاتری برخوردار خواهد شد. نتیجه هرچه باشد، دست باز روسیه در روابط جهانی، تا مقدار زیاد بخاطر روابط گرم تر اروپا و آمریکا، تا مقدار زیاد مهار خواهد شد. بخاطر این موضوع، باید انتظار نزدیک شدن بیش تر روسیه به چین را داشته باشیم، هرچند بخاطر اختلاف شدید قدرت (اقتصادی، جمعیتی و نظامی منهای جنگ افزار هسته ای) میان این دو کشور و نبود پیوند فرهنگی مشترک، اتحاد پایه داری نمی تواند باشد. ابر قدرت بزرگ و رقیب اصلی آمریکا و تمام غرب، چین است که رقابت اصلی با این کشور خواهد بود. می توان تصور کرد که باید در حالی که تلاش می کند که آسیب های وارده بر جهانگرائی اقتصادی که در دوران ترامپ صورت گرفت را جبران کند و بدین ترتیب باید تعرفه های گمرکی را به ویژه با چین کاهش دهد، اما نمی تواند همزمان از تقویت نیروهای نظامی در پاسیفیک و روابط نزدیک تر نظامی با متحدین از یکسو و از سوی دیگر در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی هماهنگ در منطقه با هدف پیش گیری از تهاجم اقتصادی چین، نمی تواند غافل باشد.
در خاورمیانه دو روند که از مدت ها پیش آغاز شده بود، در دوران ترامپ شتاب بیش تر به خود گرفت: کاهش وا بستگی جهان به سوخت فسیلی که قربانی اصلی آن اهمیت استراتژیک خاورمیانه در معادلات جهانی است از یک سو و گسترش نفوذ اسرائیل در میان کشورهای عربی. در هنگام قدرت گیری نظام اسلامی در ایران در سال 1357 هر دو عامل در حالی در اوج بودند که ابر قدرت شوروی در صحنه حضور داشت. در آن دوران، انقلاب اسلامی در ایران، آسیب شدیدی بر منافع غرب وارد آورد. اسرائیل به ویژه نه تنها از دسترسی به نفت ایران محروم شد، بلکه دشمن نیرومند و ثروتمندی بر خیل دشمناندیگر که آن کشور را محاصره کرده بودند افزوده شد. فراز قیمت جهانی نفت و دست آوردهای علمی امکان کشف و استخراج منابع نوین تولید انرژی فسیلی را در بسیاری از نقاط جهان را فراهم آورد. آمریکا که روزی 17 میلیون بشکه نفت وارد می کرد، در دورانی کوتاه به صادر کننده بدل گردید. گاز به عنوان سوخت تمیز (در مقایسه با نفت) در بسیاری از مناطقی که پیش ترها شناخته نشده بود، به طور انبوه قابل دسترسی گردید. انرژی جانشین مانند خورشید، باد و آب، رشد سریعی را نشان دادند و بهای انرژی فسیلی در جهان به سرعت رو به کاهش گذارد. توازن میان عرضه و تقاضا در قیمت ارزان، در مقایسه با دوران پیشین، برقرار گردید. خاورمیانه که در دورانی می توانست خواست های خود را بر جهان دیکته کند و از رقابت ابر قدرت ها بهره برداری نماید، ابزار برنده خود را از دست داد.
در حالی که ارزش استراتژیک خاورمیانه دوران نشیب را آغاز کرده بود، نظام اسلامی در پناه درآمد افسانه ای به ماجراجوئی احمقانه گسترش نفوذ که بسیار بالاتر از توان سیاسی، نظامی و اقتصادی آنان بود، زیر لوای "صدور انقلاب" دست زد. بازنده اصلی این ماجرا ایران و برنده اصلی در درجه نخست اسرائیل و سپس ترکیه بودند. ایران بدون نیاز و منطق بدل به "دشمن" ابر قدرت آمریکا گردید که سپس با مداخله غیر نیاز و منطقی در درگیری های منطقه وارد گردید. دشمنی با اعراب خلیج فارس، آنان را به دامان اسرائیل افکند. بدون وجود نظام اسلامی، اسرائیل نمی توانست با این شتاب و هزینه کم سیاسی نفوذ خود را در خلیج فارس استوار کند. همزمان اسرائیل موفق به گسترش نفوذ در جمهوری آذربایجان (آران)، اقلیم کردستان و به طور کلی تمامی سیاست منطقه گردید. ترکیه نیز پا به پای اسرائیل در مناطق یاد شده، افزون بر تمامی منطقه قفقاذ، سوریه و حتا مدیترانه تا لیبی، تلاش کرده است که خود را استوار نماید. ترکیه نیز از نشیب ایران به عنوان قدرت منطقه، همانند اسرائیل بهره فراوان برده است. گسترش این دو کشور در منطقه، همزمان بوده با عقب نشینی اجباری رژیم.
ترامپ با تایید همه جانبه اسرائیل و اتحاد نزدیک با اعراب خلیج فارس، روندهای گفته شده در بالا را شتاب بخشید. تا چه اندازه می توان انتظار دگرگونی در سیاست های چهار سال گذشته آمریکا در منطقه را داشت؟ می توان امیدوار بود که از احتمال حمله نظامی چه از سوی آمریکا، اعراب و یا اسرائیل به تنهائی و یا با مشارکت یکدیگر، کاسته خواهد شد. بهمین ترتیب، تمرکز قدرت آتش آمریکا در جنوب ایران. اما از یاد نباید برد که وزیر دفاع منتخب، از تجربه نزدیک از منطقه و اقدامات نظامی اسلامی برخوردار می باشد و از این رو آگاه است که تا چه اندازه رژیم اسلامی زبان زور را درک می کند. هوا داری ترامپ از اعراب خلیج فارس، ریشه در نفرت او از نظام اسلامی داشت. اما نفرت بایدن از رژیم بخاطر طبیعت نظام اسلامی است و از این رو، ریشه دارو استوار. در حال حاظر رژیم اسلامی و به تبع آن ایران، در سست ترین موقعیت خود قرار دارد. نیاز شدید به درآمد خارجی برای تامین نیازهای اساسی و به حرکت انداختن چرخ اقتصاد، در بالاترین اندازه می باشد. جنگ قدرت در داخل نظام در حالی در جریان است که مشروعیتی برای آنان در نزد ملت باقی نمانده است. بالاترین نیاز رژیم، دست رسی فوری به درآمد خارجی است. همه قدرت های درگیر از این نیاز آگاه هستند و این بار، نه مانند دوران اوباما، این خواسته را برآورد نخواهند کرد. با نزدیکی حتمی آمریکا با متحدین، نظام دیگر قادر نخواهد بود که از حربه اروپا برای گرفتن امتیاز استفاده نماید. البته تا قطعی شدن سیاست بایدن در منطقه، به زمان زیادی نیاز است. اما در هر حال، نظام اسلامی درک کرده است که حل پاره ای از مسایل داخلی و خارجی، در گرو حل مشکلات خود با آمریکاست. نه چین و نه روسیه مایل و قادر به حل مشکلات رژیم در غیاب تفاهم به آمریکا، نخواهند بود. بازهم درک کرده است که نمی تواند انتظار برداشتن تحریم ها و دست رسی به ارز خارجی را بدون دست یافتن به توافقی همه جانبه با آمریکا که تا اندازه زیاد خواست های اسرائیل و اعراب را نیز برآوده کند، ممکن نخواهد بود. در صدر این مسایل اعلان برگشت از سیاست صدور انقلاب، ادامه برنامه های هسته ای و برنامه موشکی خواهد بود. این خواست ها، چه با منافع درازمدت ملی ایران هم آهنگ باشد و چه نباشد، بدون یک تصفیه همه جانبه در دستگاه رهبری نظام اسلامی، میسر نخواهد بود. به سخن دیگر تا دگرگونی همه جانبه در نظام اسلامی که پیش وند اسلامی از آن حذف شود، مسایل ایران حل ناپذیر خواهند ماند. ایران بدون این دگرگونی، شاهد عقب ماندن هرچه بیش تر از تمدن جهانی همچنان باقی خواهد ماند.
////////////////////////////
۱ - هزینه نگاهداری وضع موجود در بلاروس و اوکراین برای روسیه بسیار بالا خواهد رفت.
۲ - دو عامل فرهنگی دمکراسی و اقتصاد باز، پیوند میان کشورهای دمکرات در نقاط مختلف جهان، را بسیار منسجم کرده است. بسیاری براین نظر هستند که ناتو موفق ترین پیمان نظامی جهان در درازای تاریخ می باشد.
۳ - با وجودی که ایران بر دریائی از مخازن گاز ارزان برای استخراج قرار داد، هنوز پیش رفت قابل ملاحظه ای در این رشته از خود نشان نداده است.
۴ - بخاطر قیمت جهانی پائین انرژی، هنوز هم منطقه خاورمیانه و ونزوئلا، دست بالا را دارند.
۵ - البته تلاش در راه گسترش پان ترکیسم در این ابعاد، بسیار بالاتر از توان ملی ترکیه است و مانند رژیم اسلامی، محکوم به شکست است.
۶ - اولویت های بایدن اجازه نخواهد داد که به مساله ایران که در هر حال زیاد فوری نیست، به زودی به پردازد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: