حمله به ایران و یا حزب الله؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[27 Dec 2020]
[ فرهاد یزدی]
- بیست و ششم دسامبر 2020
پیش می آید که اقدام احتمالی آمریکا و متحدین در این زمان چه می تواند باشد؟ دو تحول سیاسی بهم پیوسته در آمریکا و اسرائیل، تا اندازه زیاد می تواند این احتمال را روشن کند. زمان درازی به پایان قدرت ترامپ در آمریکا باقی نمانده. وی که بشدت از شکست در انتخابات سرخورده است، ثابت کرده که قابلیت اجرای اقدامات تند و انتقام جویانه را دارا می باشد. به سخن دیگر دو حکومت کنونی در آمریکا و ایران نه بر پایه منطق و منافع ملی، بلکه تا مقدار زیاد، بخاطر ویژگی های فردی رهبران آن تعیین می گردد، که امکان برخورد مسلحانه را بسیار افزایش می دهد. همزمان در اسرائیل، نتن یاهو با انتخابت دیگری روبروست که این بار پشتیبان وفادار خود، ترامپ را همراه نخواهد داشت. او حساب می کند که زمان درازی برای رسیدن با هدف های بلند پروازانه خود در اختیار ندارد. نتن یاهو، با در نظر گرفتن موفقیت های خود بر علیه نظام اسلامی در سوریه، عراق، جمهوری آذربایجان (آران)، اقلیم کردستان، نزدیک شدن با ترکیه و به ویژه برقراری روابط با کشور های عربی، بسیار مایل است که در زمان کوتاه باقی مانده بتواند آسیب بزرگی به نظام اسلامی وارد کند. اما، چنین به نظر می رسد که اگر او اختیار گزینش آسیب رسانی میان نظام اسلامی و حزب الله لبنان را داشته باشد، به احتمال بیش تر، وی هدف فوری و نزدیک، یعنی حزب الله را بر خواهد گزید. تجمع قدرت آتش آمریکا در جنوب ایران، همراه با تهدیدهای تجزیه طلبانه در آذربایجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان، برای اخطار به نظم اسلامی است که در برابر حمله احتمالی اسرائیل به حزب الله، واکنش نظام به تهدیدهای توخالی همیشگی محدود باقی ماند. امروز، بیش از هر روز دیگر در تاریخ اسرائیل، آن واحد سیاسی از امنیت ملی برخوردار است. تهدید قابل توجه بر ثبات اسرائیل نه از سوی کشورهای دوردست و یا حماس و فلسطین نیست بلکه از جانب حزب الله است که بالاترین قدرت سیاسی و نظامی در لبنان است. از این رو، حمله همه جانبه به مواضع حزب الله در لبنان و آنهم در حالی که نظام اسلامی فلج شده می تواند بسیار موثر باشد و مرزهای اسرائیل و امنیت داخلی را تا سال ها از ثبات بیش تر، برخوردار کند. البته، حمله مستقیم به ایران، با هر بهانه واقعی و یا ساختگی وسیله ی بازیگران متعدد که پای آمریکا را نیز به معرکه باز نماید، دور از انتظار نیست. اما، برعکس مداخله نظامی در لبنان، برخورد نظامی با ایران باید از اراده سیاسی منسجم برای تحمل یک جنگ همه گیر و درازمدت در غرب، برخوردار باشد که بنظر نمی رسد افکار عمومی پذیرای چنین مساله جدی غیر ضروری باشند. نیروهای قدرتمندی و از آن میان نظامیان خواستار یک درگیری غیرقابل پیش بینی درآزمدت دیگر در خاورمیانه و این بار با ایران 80 میلیونی، نمی باشند. احتمال بالاتر و کم هزینه تر حمله، متوجه حزب الله در لبنان و نه به طور مستقیم به ایران اشاره می کند.
در حالی که این تحولات در منطقه در جریان است، نظام در داخل با فروپاشی همه جانبه روبروست. اگر بخواهیم توانمندی کنونی مراکز قدرت در ایران را حتا با چند سال گذشته مقایسه کنیم، تصویر روشن تری به دست می آید. در صحنه سیاسی که طبق ویژگی های نظام اسلامی، رهبر در بالاترین مقام قرار دارد، شاهد کاهش قدرت او نه به سود یک مرکز سیاسی دیگر، بلکه مراکز متعدد هستیم. پایه های قدرت رهبر را اگر (1) ساختار مذهبی، (2) نیروهای امنیتی و (3) و از همه بالاتر نیروهای مسلح، برآورد نمائیم، روشن می شود که در هر سه مورد، وی با نشیب قدرت روبرو بوده است. مراجع تقلید هوادار او همه در سنین بالا قرار دارند و یک به یک به زودی از صحنه خارج خواهند شد. در مدت باقی مانده از عمر آنان، توان تاثیر گذاری خود در جامعه را از دست داده اند. از آن دوران که آخوندی بتواند ملت را به خیابان ها بکشاند، مدت ها گذشته است. چنان صحنه از آخوند - سیاستمدار پر توان خالی شده است که علم الهدی و احمد خاتمی به ستاره آخوندها بدل شده اند. دیگر بازیگر همه فن حریفی مانند رفسنجانی وجود ندارد که بتواند در هنگام لزوم، اتحادی دستکم ظاهری، میان رقبای سیاسی ایجاد کند. حتا در میان افرای که خود را نامزد مقام رهبری پس از خامنه ای نموده اند، چهره ای که به شدت منفور ملت نباشد، دیده نمی شود. نهاد مجلس که مطیع اوست و ریاست جمهوری، نزد ملت بدل به پول سیاه شده اند و وزنه ای به حساب نمی آیند.
در رابطه با پایه ای دوم - بر توان نیروهای امنیتی در دوسال گذشته آسیب های جبران ناپذیر وارد آمده است. قدرتمندی فرمانده اطلاعات سپاه که بر مبنای برداشت همگانی، خوفناک ترین فرد نظام و یار نزدیک مجتبی خامنه ای می باشد، براثر شکست های چند سال گذشته به شدت آسیب دیده است. اراده فرماندهان نظامی برای برکناری وی دور از ذهن نمی باشد. عامل سوم که نیروهای مسلح باشد، از دو بخش سپاه و ارتش تشکیل شده. سپاه که وظیفه اصلی آن حفظ رژیم می باشد، نه تنها نزد ملت بسیار منفور بلکه شاهد از دست دادن چند مهره مهم نیز بوده است. جانشینی که بتواند خلاء سلیمانی در سپاه را پر کند دیده نمی شود. گرچه با اطمینان زیاد می توان گفت که افراد و گروه هائی که رویای جانشینی رهبر نظام را در سر می پروراندند، اگر در این قتل دست نداشته اند، دستکم از آن در هنگام وقوع، استقبال کردند، امروز خلاء او را احساس می کنند. سردار شاغل و یا بازنشسته ای در سپاه وجود ندارد که صلابت او را داشته باشد و همزمان به شدت منفور ملت نباشد. چند سپاهی قدیمی مانند رئیس مجلس و یا دبیر شورای امنیت ملی، چنان بدنام هستند که یار شاطر رژیم که نمی باشند بلکه باری بر دوش هستند. تنها نهاد باقی مانده ارتش و شاید هم تا مقداری ستاد مشترک باشد که دستکم مورد نفرت ملت هنوز قرار نگرفته اند. با در نظر گرفتن این مطالب، می توان احساس کرد که خلاء قدرت در ایران در حال گسترش است. از یاد نبریم که خلاء قدرت نمی تواند دوام یابد.
بخاطر شکنندگی داخلی نظام اسلامی و احتمال بالای فروپاشی فوری آن در این لحظه، شاید باعث خود داری حمله خارجی به ایران باشد. قدرت های خارجی، نیازی به مداخله مستقیم در نظامی که در حال متلاشی شدن از داخل است، نمی بینند.
/////////////////////////////
۱ - قدرت آتش گردآوری شده آمریکا در خلیج فارس، بسیار بالاتر از توان مورد نیاز برای پاسخ به حملات احتمالی نظام اسلامی می باشد: ورود ناوهواپیمابر نمیتس و ناوگروه همراه آن، نمایش پرواز بمب افکن های ب – 52 و پس از آن مانور دو ساعته بمب افکن های بلند و دورپرواز ب- 2 با قابلیت استفاده از بمب های صخره شکن در کرانه های جنوبی کشور همراه با هواپیماهای شکاری عربستان، امارات و قطر و بالاخره خبر عبور زیردریائی با سوخت هسته ای از تنگه هرمز و احتمال پیوستن زیر دریائی اسرائیلی به این نیرو در خلیج فارس. نباید پایگاه های هوائی و زمینی موجود آمریکا در عربستان، بحرین، امارات و قطر را از یاد برد.
۲ - هیچ حکومتی در آمریکا، توان دور شدن از منافع ملی درآزمدت اسرائیل را ندارد. اما با خروج ترامپ از صحنه، دست و پای اسرائیل برای اجرای اقدامات خودسرانه، بسته تر خواهد شد.
۳ - هفت نفر و از آن میان یک کودک در روز روشن، تابلوی خیابانی بنام شجریان که شورای شهر نصب کرده را بر میدارند و تابلوی دیگری را به جای آن نصب می نمایند. حتا در اواخر قاجار نیز چنین خان خانی دیده نمی شد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: