منافع ملی و استقلال
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[28 Dec 2022]
[ فرهاد یزدی]
– بیست و هفتم دسامبر 2022
در جهان دو نوع کشور را می توان تمیز داد: آنان که به دنبال منافع ملی سیاست گذاری می نمایند و دیگران که به دلایل گوناگون، منافع ملی گذیدار نخست نمی باشد. بنا براین تمایز می توان این کشورها را منطقی و یا غیر منطقی نامید. چون در دمکراسی ها، با تمام کمبودهایی که دارند، منافع ملی بنا به اراده ملت و نه یک فرد و گروه و یا حزب، تعیین می گردد، بالاترین منافع ملی در درازمدت از آن آن کشورها می باشد. از این رو تمام دمکراسی ها به بخش کشورهای منطقی تعلق دارند. اما بسیاری از کشورهایی که آنان را دمکرات نمی توانیم بنامیم، می توانند و هستند بخشی از کشورهای منطقی.
منافع ملی و برگذیدن آن، هم در داخل و هم در سیاست خارجی باید مورد نظر قرار گیرد. در داخل کشور، استحکام همبستگی ملی که در درازای تاریخ بوجود آمده، مهم و موثرترین عامل در پرورش منافع ملی کشورهای با سابقه جهان، مانند ایران می باشد. افزون براین عامل، گسترش داد، امید به آینده، کاهش اختلاف طبقاتی، افزایش تولید ملی، آموزش و پرورش و در نهایت نیروهای بازدارنده مسلح، تضمین کننده موقعیت هرکشور در جهان می باشد. از نظر سیاست خارجی، صلح و آرامش در جهان و به ویژه در منطقه شرایط مورد نیاز برای شکل گیری اتحاد ودادوستد آزاد برای افزایش سطح زندگی، را فراهم می آورد. از این رو می توان گفت که استقلال یعنی آزادی در دنبال کردن هدف های ملی. معنای استقلال بهیچوجه ضد خارجی بودن، ضد اتحاد، ضد ثبات، نیست. بلکه در اکثر مواقع، درست در جهت عکس عمل می کنند. به سرنوشت آلمان و ژاپن پس از جنگ دوم جهانی توجه نمایید. آیا این دو کشور در زیر اشغال غرب، مستقل تر بودند یا نظام اسلامی کنونی؟ کدامین توانستند به موقعیت برتر جهانی دست یابند؟ یا چین که انقلاب اقتصادیئ – اجتماعی را همزمان با انقلاب اسلامی آغاز کرد، در پناه نظم جهانی که آمریکا اداره کننده آن بوده و هست، توانست به چنین موفقیت سیاسی، نظامی و به ویژه اقتصادی دست یابد استقلال دارد یا چین زمان مائو؟ شعار مرگ بر آمریکا حتا یک بار نیز بر لب آن ها جاری نشد. از این رو می توان گفت که نه روسیه و نه نظام اسلامی، هیچ یک، به دلیل آن که به دنبال منافع ملی حرکت نکردند، مستقل نیستند. هردو کشورهای دیکتاتوری غیر مستقل زیر بندگی حکومت های فاسد قرار دارند. هردو مجبور به شکست هم در داخل کشور و هم در صحنه جهانی هستند. هرچه زودتر سقوط کنند، به سود کشور می باشد.
***
عقب نشینی نظام اسلامی در پهنه جهانی همچنان ادامه دارد. پس از تحریم های غرب، گردش کامل چین به سوی اعراب خلیج فارس و شکست روسیه در جنگ با اوکراین، بالاترین آسیب به اعتماد بنفس رژیم اسلامی بوده است. رئیس سازمان هسته ای جهانی اجازه بازدید از برخی مکان های فعال هسته ای رژیم را به دست آورد. در همین رابطه وزیر خارجه نظام با وزیر روابط بین المللی جامعه اروپا، دیدار داشت. تمامی این فعالیت ها در راه رسیدن به توافق "برجام" و امید دریافت پول که ادامه زندگی نیم جان رژیم بدان بستگی دارد، انجام گرفت. حتا اگر در مورد موشک، پهباد و موضوعات هسته ای نیز به توافق رسند، یا به سخن درست تر، رژیم تسلیم گردد، دست یابی به منابع مالی در این نظام غیرقابل تصور خواهد بود. رژیم هنوز درک نکرده که با بدنامی که در جامعه جهانی با آن روبروست، هیچ دولتی حتا اگر بخواهد، نمی تواند دست از تحریم ها بردارد. خطای نابخشودنی رژیم، در استفاده از خشونت و اعدام وحشیانه و سریع شرکت کنندگان در خیزش ملی و همزمان، در ارسال پهپاد به روسیه برای استفاده در جنگ اوکراین، امکان رسیدن به هرنوع توافقی را سد کرد.
در همین سفر، وزیر خارجه نظام تلاش در برقراری روابط گرم تر با عربستان، نمود. البته بنا به حکم هم مرزی، داشتن روابط نزدیک با همسایه، یکی از پایه های برقراری ثبات می باشد. از این رو تلاش برای نزدیکی با هر همسایه ای در راه منافع ملی قرار دارد. اما اگر نظام اسلامی احساس ضعف نمی کرد و به ویژه پس از چرخش تند و بدون تعارف های دیپلماتیک، چین، چنین ارزان ایران را به اعراب کرانه خلیج فارس نمی فروخت، چنین فرآیندی آغاز نمی گردید. رژیم اسلامی قادر نیست که روابط دوستانه با کشورهای دیگر داشته باشد. در گفتگوها در اردن، هنوز آشکار نشده که رژیم چه امتیازهائی را به عربستان، به ویژه در مورد دخالت در مناطق شیعه نشین آن سرزمین و یمن، داده است. البته نمی توان مطمئن بود که در برابر، از رژیم فاسد عربستان توانسته باشد امتیازی کسب کرده باشد.
با نا امید شدن رژیم از دست یابی به منابع نجات دهنده مالی در دوران نزدیک، احتمال افزایش اعدام و خشونت نظام در برابر ملت، نیز افزایش می یابد. سردرگمی نظام در برابر خیزش ملت، یک بار دیگر ثابت کرد که این رژیم قابلیت هیچگونه اصلاح را ندارد و از این رو در غیاب گذیدارهای دیگر، باید با نیروی ملت برکنار گردد. هر روز که می گذرد، احتمال سقوط رژیم بخاطر افزایش شدید ریزش نیروی خودی، افزایش خواهد یافت. زمان بر علیه نظام و به سود خیزش می باشد. از سوی دیگر، هر روز که بر عمر نظام افزوده گردد، به زیان ایران و یکپارچگی آن و زخمی افزوده بر زخم های ملت، با تمام اثرات منفی که در حال حاظر و آینده همراه می آورد، خواهد بود. نظام که درماندگی خود را با تمام وجود احساس می کند و راه دیگری را بلد نیست، تنها راه افزایش عمر خود را در ادامه وضع کنونی یعنی سردرگمی می داند.
سفر وزیر خارجه نظام به اردن را با سفر زلینسکی به واشنگتن باید مقایسه کرد تا نقش پشتیبانی جهانی از دولت های کم توان و امکان پیروزی آنان، روشن گردد. می توان گفت ایران و اوکراین هردو کشور ویران شده هستند. یکی از سوی دشمن خارجی و دیگری به سبب ادامه حکومت دشمن داخلی. یکی تلاش می کند که همبستگی ملی را هرچه بیش تر در کشور استوار کند و دیگری برعکس با تمام توان تلاش کرد که در چهل و اندی سال گذشته، هرچه می تواند بر همبستگی و از این رو، توان ملی کشور که با زور و تزویر قصب کرده بودند، آسیب رساند. یکی توانست در برابر ابر قدرت روسیه در ده ماه گذشته ایستادگی کرده و در این فرآیند: پشتیبانی جهانی را به دست آورده؛ اروپا را حفظ و در تحکیم همبستگی تمامی غرب بسیار موثر باشد؛ و بالاخره با گزینش درست، امید به آینده روشن و سازندگی را برای ملت به ارمغان آورد. دیگری امید به آینده را در ملتی چند هزار ساله، نابود کرد. به ویژه برای نسل جوان که سازنده آینده می باشند. با وجود کشتار روسیه، یکی زندگی را ارایه داد و دیگری مرگ و نابودی. یکی در برابر تجاوز ایستادگی کرد و به احتمال، توان متجاوز را برای همیشه نابود و دیگری در رویای دست اندازی و تجاوز به سرزمین و ملت های دیگر را در سر می پروراند، بدون اینکه توان اداره ی کشور خود را داشته باشد.
اکنون ما با این پرسش اساسی روبرو هستیم که آینده بر چه منوال خواهد چرخید؟ چند واقعیت را باید در نظر گرفت: 1) رژیم نمی تواند راه حل مورد قبول ارایه دهد 2) پشتیبانی خارجی از رژیم به پایئن ترین سطح خود از سال 1357 تاکنون رسیده است 3) گردش زمان به سود خیزش ملت و زیان رژیم پیش می رود 4) خیزش ملت پس از دوران کنونی که می توان به آن تجدید قوا نامید، با خروش و تجربه بیش تر آغاز خواهد گردید 5) هرچه بن بست میان ملت و رژیم بیش تر ادامه می یابد، افزایش سطح خشونت از هر طرف بیش تر می گردد 6) هرچه بن بست میان ملت و رژیم بیش تر ادامه می یابد، مرزهای ایران با خطر بالاتر دخالت خارجی روبرو می گردد. با در نظر داشتن تمامی جوانب می توان نتیجه گرفت که اگر ملت ایران هنوز غریزه زنده بودن در جهان را از دست نداده باشد، در نهایت چاره ای به جز پیروزی ندارد.
چرا ملت پیروز خواهد شد؟ در برابر این رستاخیز همگانی، نظام سیاسی قرار دارد که راه دیگری به جزماندن، جنگیدن و استفاده از خشونت آنهم با درماندگی، در پیش ندارد. با اینکه با تمام وجود دست به مقاومت خواهد زد، نتیجه کاشته های فساد خود را خواهد درید. تمامی هواداران رژیم و یا عمله های ظلم، تنها به فکر خویش هستند و اطمینانی به دیگری و به ویژه رده های بالاتر ندارند. تمامی عمله های ظلم که باید برای رژیم به جنگند، در این ترس و دو دلی دایمی بسر می برند که بالا دستی ها با فروش کشور و دادن هرنوع امتیاز، زندگی خود را بدر برده و آنان را قربانی نمایند. انگیزه مبارزه از سر ایمان و وفاداری نخواهد بود و در نهایت چاره ای ندارد که تسلیم خروش ملت گردد. این پیروزی قطعی و بدون هیچ دودلی به دست خواهد آمد. اما پیروزی به چه بهایی؟ بر سر این دو راهی، ایران می تواند یک بار دیگر پرچم آزادی و فرهنگ مهری را در دست گیرد و یا وارد جنگ داخلی و شاید تجزیه گردد.
---------------------
۱ - غرب خواستار جاری شدن نفت ایران که در حال حاظر بسیار ارزان به فروش می رود، به بازارهای جهانی می باشد. برای مقابله با سرکشی های عربستان، بخاطر موقعیت تازه یافته، غرب خواستار حمایت از ایران نیز می باشد. توافق هسته ای با ایران برای پیش گیری حمله نظامی اسرائیل به ایران که می تواند ثبات منطقه را به طور کامل در هم ریزد، مورد نیاز است.
۲ - سفر موفقیت آمیز زلینسکی به واشنگتن، پیروزی و یا رسیدن به توافق صلح بر مبنای خواست های روسیه، را غیر ممکن کرد.
۳ - به روابط تنها متحد رژیم که روسیه باشد، توجه فرمایید. در بهترین حالت می توان آن را به روابط میان رئیس و مرئوس تعریف کرد
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: