بهار آن سال و «بهار هر سال...»
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[05 Dec 2020]
[ محسن یلفانی ]
بیش از نیم قرن پیش هانا آرنت، اندیشهورز سیاسی که در ایران هم از شهرت و محبوبیت فراوان برخوردار است، این پرسش را مطرح کرد که «آیا انسان میتواند مرتکب شرارت بشود، بیانکه شرور باشد؟» آرنت در جریان حضور در محاکمۀ آدُلف آیشمن در اسرائیل بود که با این پرسش روبرو شد و آن را با دیگران در میان گذاشت و با پاسخهائی که دریافت کرد، سروصدای فراوان برانگیخت.
آرنت آیشمن را کارمندی معمولی و مؤدب یافت و دربارهاش نوشت که او «نه منحرف بود و نه سادیست، فقط بیش از حد عادی بود». آرنت اندکی بعد بر عنوان کتابی که در پی طرح این پرسش نوشت، عبارت مشهور «پیشپاافتادگی شرارت» را هم افزود. این کتاب با وجود محبوبیت فراوان آرنت مجادلات فکری و فلسفی بسیاری برانگیخت. حتۤی برخی دوستان او از ایراد انتقاد و خردهگیری بر او خودداری نکردند.
تجربههای بیشمار، چه بعد از طرح پرسش آرنت و چه در طول تاریخ چند هزار سالۀ بشریت با ارقام نجومی نشان میدهند و اثبات میکنند که پرسش آرنت یک پرسش وجودی است. با سرشت و سرنوشت بشر آمیخته است. و پاسخی نهائی و جامع و قانعکننده برای آن در دست نیست. انسان هم به علت شرارت «ذاتی»، هم به علت گرفتار شدن در یک نظام شریر، و هم به علت بیخبری (=معصومیت) یا حتۤی از سر حسن نیت یا ایمان – که در برابر بغرنج علت و چگونگی ارتکاب شر همه از یک مقولهاند – دست به اعمالی میزند که در برابر معیارهای معتبر و مورد وفاق اخلاقی انسان معاصر نامی جز شرارت نمیتوان داد.
آنچه در میهن ما پس از استقرار حکومت اسلامی، و در مواردی پراکنده حتۤی چند ماه پیش از آن رخ داد، البته با جنایتهای میلیونی رایش سوم قابل مقایسه نیست. اما آنقدر هست که پرسش گریزناپذیر هانا آرنت را در برابر ما، در برابر هر ایرانیای که توانائی روبرو شدن با این پرسش را در خود میبیند، قرار دهد. خشونت، در معنائی مرادف یا همراه با شرارت، حتۤی پیش از استقرار حکومت اسلامی آغاز شد: تعقیب و دستگیری و در واقع به اسارت گرفتن و به دار کشیدن و مثلهکردن چند «ساواکی» که جرمشان بر هیج مرجع معتبری آشکار و ثابت نشده بود و اگر هم شده بود، سزاوار عاقبتی چنین وحشیانه نبودند.
فهرست خشونت و شرارت و آزار و اذیتی که بر مخالفان، معترضان، جداشدگان، دگراندیشان مذهبی و سیاسی، غیرخودیها، مظنونان، و قربانیانی که حتۤی هیچ یک از این «یرچسبها» به آنها نمیچسبید، تا آنجا که ممکن بوده شمارش شده و این شمارش خونین همچنان ادامه دارد. در این فرآیند اعمال خشونت، که شرارت بلافاصله به عنصر جدائیناپذیر آن تبدیل شد، کسانی شرکت کردند که تا اندک زمانی پیش دوست، خویشاوند، همسایه یا آشنای ما بودند. کسانی که ما بی هیچ چشمداشتی به آنها کمک میکردیم یا از کمک آنها بهرهمند میشدیم. در میان آنها مؤمنانی بودند که به خاطر پرهیز از گناه یک مثقال مال حرام را بر خود روا نمیداشتند و در مقابل، یاری و کمک به درماندگان جزئی از وظایف یا عباداتشان بود.
برخی از هم اینان در کشتن یا به کشتن دادن داوطلبانه و عامدانۀ دیگران، و اغلب با قساوتی شیطانی و شریرانه و بی آنکه از این درجه از قساوت و شرارت خود اطلاعی داشته باشند، تردید نکردند. وقتی وصیتنامههای بهائیانی را که اندک زمانی پیش از اعدام نوشتهاند میخوانیم، از پاکدلی، انساندوستی و بینیازی آنها، و بویژه از این که هیچ کینهای نسبت به قاتلان خود ابراز نمیکنند، حیرتزده میشویم. و پیش از هر چیز با این پرسش روبرو میشویم که آیا کسانی که چند ساعت بعد این انسانهای شریف و بیازار را کشتند، از سر ایمان و اخلاص – نسبت به دین و اعتقادات خود – به این جنایت دست زدند یا از سر «شرارت»؟ در چنین برهههائی است که معنا و عواقب هولناک بغرنج «پیشپاافتادگی شرارت» را میفهمیم – چنان هولناک که گاه از به یادآوردن سهم یا نقش خود در آن سرباز میزنیم و حتۤی سکوت خود را دربرابر آن انکار میکنیم.
گرفتار شدن در این آزمون ناخواسته را میتوان در چند جمله چنین خلاصه کرد: میهن ما، که تاریخ بلاواسطه و مؤثر آنچه امروز از آن میشناسیم و با آن میزییم، از انقلاب مشروطیت آغاز میشود، هیچ وقت از گرایشهای آزادیخواهانه و حقطلبانه (در معنی رعایت حقوق اولیۀ همۀ مردم کشور) خالی نبوده است. در کنار و در مواردی همراه با این گرایشها، شیوهها و رویکردهای انقلابی و افراطی و تمامخواهانه نیز وجود داشتهاند. دورانهای طولانی حاکمیت دیکتاتوری سلطنتی این هر دو گرایش را خواه - ناخواه به سوی هم میرانده و گاه به هم نزدیک میکرده است. برخی مشترکات آرمانی و فرهنگ سیاسی نیز به نزدیکی آنها، که اغلب توهمۤی بیش نبوده است، کمک میکرده است. ( یکی از کارکردهای ناخواستۀ زندانهای سیاسی دیکتاتوری سلطنتی – که سرانجام به پاشنۀ آشیل آن تبدیل شد -- فراهم آوردن موجبات این همزیستی اجباری بودهاست.) این گرایشهای آزادیخواهانه بودند که در پی ربع قرن سکوت در اواسط دهۀ پنجاه به صحنه آمدند و رعایت حقوق مردم را با از سرگرفتن قانون اساسی مشروطیت خواستار شدند. این تحوۤل راه را برای سنتیترین گرایش افراطی – یا انقلابی – که اندک زمانی پیشتر تا مرز سازش با استبداد سلطنتی پیش رفته بود – باز کرد. به زودی و به سرعت ابتکار عمل به دست رهبر کاریزماتیک همین گرایش و همکاران و همراهانش افتاد و رهبران آزادیخواهان خواه-ناخواه به کارگزاران این گرایش افراطی مذهبی تبدیل شدند.
چند روزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رهبر کاریزماتیک آن روحانی نه چندان نامداری را به مقام حاکم شرع منصوب کرد. ایشان نیز بلافاصله و به سرعت به اصطلاح محاکمه و اعدام رهبران و مسئولان رژیم پیشین و طبعاَ در صدر آنها فرماندهان ارتش را آغاز کرد. هر چند روز صفحههای اوۤل دو روزنامه پرتیراژ آن روزها با تصویرهای بزرگ جنازههای اینان «مزین» می شد. توصیف فضائی که این تصویرها و معنائی که در آنها نهفته بود، هنوز و همچنان تحمۤلناپذیر است...
رهبران گرایشهای آزادیخواه هنوز تا حد در دست داشتن دولت موقت انقلاب نفوذ و اعتبار خود را حفظ کرده بودند. بخش بزرگتر و غیرمذهبی آنها همچنان در سازمانهای خود و در صحنۀ سیاست و تحولات آن فعال بودند. در میان «تودههای وسیع مردم» نیز خواست آزادی و رعایت حقوق بشر در تکاپو بود (در چهاردهم همان ماه اسفند که مملکت با وحشت و انزجار شاهد اجرای عدالت اسلامی بود، حدود یک میلیون نفر در مراسم بزرگداشت دکتر مصدق، بزرگترین نماد قانون و آزادیخواهی در تاریخ زندۀ ما، شرکت کردند.) اینان همه به روشنی و با وضوحی خیرهکننده میدیدند که این اعدامها و تصویرهای منزجرکننده و شرمآور روزنامهها از این قربانیان «عدالت شرعی» نقطۀ پایانی است بر همۀ آرمانهای آنها: قانون اساسی مشروطیت (آزادی، نهاد دادگستری، حقوق مردم...). انصاف را برخی از آنها کوشیدند تا از طریق مذاکره و چانهزدن «در بالا»این ذبح شرعی را متوقف یا کُند کنند. اما هیچیک، هیچ کس صدای خود را علیه این «پیشپاافتادگی شرارت» بلند نکرد. وقتی به یاد میآوریم که در فحوای معنای واژۀ پیشپاافتادگی (=banality) نوعی عمومیت نیز نهفته است، به عمق و وسعت خطرِ رذیلتی که هانا آرنت کوشیده آن را تحلیل کند و بشناساند، بیشتر پی میبریم.
***
صحنۀ کوچکی از نمایشنامۀ «بهار هر سال...» حاوی اشارهای به همین وهنی است که بر ما رفت و ما به علت ابتلا به همان عارضۀ « پیشپاافتادگی شرارت» در برابرش سکوت کردیم. در گفتگوئی که مدتی پیش برای معرفی کتاب برگزار شد، برخی دوستان حاضر در جلسه صراحتاَ، به اصرار و با وعدۀ ارائۀ سند و دلیل منکر همهگیر بودن چنین سکوتی شدند و اصرار داشتند که بودند کسانی که در این سکوت مجرمانه، شرکت نکردند. نگارنده همچنان بیصبرانه در انتظار یافتن و مشاهدۀ این اسناد و دلایل است تا ادعا یا اتهام یا توهم خود را پس بگیرد...
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: