ایران لیبرال
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[09 Mar 2023]
[ فرهاد یزدی]
– هشتم مارس 2023
ایران در مرحله دگرگونی پایه ای اجتماعی و سیاسی می باشد. این دگرگونی، بدون تردید دگرگونی های اساسی در دیگر رشته ها، همراه خواهد آورد. این دوران همزمان شده است با دوران شتاب گسترش علم در جهان که بازهم بدون تردید، براین شتاب افزوده خواهد شد. بدین سان ایران آینده باید بتواند خود را با شتاب دانش در جهان همسو کرده و یا در غیر این صورت شکاف با جهان پیش رفته هرروزه، ژرف تر خواهد شد. ما با نیاز فوری تعریف نوینی از ایران و فرهنگ آن داریم.
ماندگاری پدیده ایران با تمام فراز و نشیبی که داشته است، تصادفی نیست. ایران از معدود کشورهای جهان است که در دوران دراز تاریخ خود با وجود شکست های بسیار، به عنوان یک ملت و یک کشور باقی مانده است. به سخن دیگر پیوند روانی و یا همبستگی ملی، پدیده ای ایکه در دوران دراز قوام گرفته، عامل ماندگاری ایران بوده است. شاید تعداد کشورهای جهان که از چنین سرمایه سترگ ملی برخوردار باشند، از تعداد انگشتان دست نتواند تجاوز کند. چنین پدیده ای و یا چنین سرمایه ملی چگونه بدست ما رسیده است؟ پایه های فرهنگی آن چه می باشد؟ جستجوی این امر مارا به دوران پیش از اسلام و حتا بسیار پیش تر از شکل گرفتن حکومت مذهبی که دست و پای آزاد اندیشی را به زنجیر کشاند و یا به سخن دیگر، در فرهنگ مهری زاده شده در این سرزمین، جستجو باید کرد.
فرهنگ مهری، که به طور شایسته در شاهنامه فردوسی ترسیم گردیده و نفوذ فرهنگی آن در سخنان تمامی بزرگان ادب ایران بازتاب داده شده است، بذر این پدیده بوده است. آزادی انسان و حقوق طبیعی وی که کسی را یارای خدشه آوردن برآن نمی بودند، همراه با احترام به قانون که در آن دوران برپایه ی سنت های جا افتاده بود، پایه های دولت در ایران را بنا نهاد. پادشاه خادم ملت و نه حاکم بر ملت شمرده می شد و از این رو شایسته فره ایزدی می گردید. نگاه به "ما" و نه "من" در کانون اندیشه قرار داشت در حالی که حقوق و آزادی انسان اصل پذیرفته شده بود. ارج داشتن دانش، وظیفه، کار، راستی، مهر به انسان ها و حتا حیوانات، عدم تجاوز اما همیشه آماده به دفاع، تندرستی، پاسداری از محیط زیست، تاکید بسیار بر شادی، از بارزه های اصلی بودند. براین پایه فرهنگی، طبیعی است که در اجتماع بزرگ شکل گرفته از اقوام و تیره های ایرانی، بتوان به سادگی به یگانگی دست یافت و دولت ایجاد کرد. ایران نه تنها به یگانگی رسید، بلکه در هزاره ها، این یگانگی در کثرت تیره ها، همچنان تا به امروز پابرجا ماند و برماست که در پابرجایی آن کوشا باشیم. رابطه انسان با پروردگار-آفریدگار- طبیعت رابطه همکاری بود نه بندگی. آفرینش به انسان نیاز داشت تا بر پلشتی ها پیروز گردد. زیرا پلشتی همراه با نیکی در روی زمین رخ می دهد و امریست عینی و انسان نیز پا در زمین دارد. پدیده شگفت آور دیگر در مقایسه با واقعیات جهان آن روزه و حتا بسیار بعدتر در تاریخ، گناه بودن برده داریست. یونان پایه گذار فرهنگی غرب، آنهم در سده های بعدتر، تنها 10% جمعیت انسان آزاد بودند که از مزایای شهروندی برخوردار می شدند. اعلامیه انقلاب آمریکا، هزاره ها بعدتر که انسان ها را برابر دانست، راجع به انسان سفید پوست و آزاد سخن می گفت نه تمام بشریت.
پرسش پیش آمده براین است که تا چه اندازه ارزش های مهری در کنه فرهنگ ایران با واقعایات امروزی جهان همسو می باشد؟ در این راستا باید توجه کرد که جهان فرهنگی غرب، در تلاشی که بیش از هشت سده به دراز کشید، ارزش های دمکراسی لیبرالی را به تدریج در فرهنگ خود نهادینه کرد. این دست آورد که با هزینه بسیار و با خون ریزی و ویرانی به دست آمد، نباید فرض شده انگاشته شود و باید در پاسداری از آن کوشا بود. کافی است که تنها به سده بیستم نگاه شود که دمکراسی با دو تهدید فوری و جدی فاشیسم و کمونیسم روبرو گردید که دستکم 50 میلیون کشته برجای گذاشت. در این جا نیاز است که اشاره شود که هردو ایدئولوژی ذکر شده، در واقع یکسان عمل کرده و هردو در درجه نخست برملت خود و بر بشریت خسارات جبران ناپذیر وارد کرده اند. کشتار و مقابله قاطع غیرقانونی با مخالفان در هردو رژیم به شدت رایج بود. کیش شخصیت و برتر قراردادن نظر فرد خودکامه بر تمامی ملت و درنده خوئی یک اصل بود که سبب قربانی کردن میلیون ها گردید. با نگاه به واقعیات اتفاق افتاده، ساده انگاری خواهد بود که به توان یکی را بر دیگری ترجیح داد. هنوز هم تحت عنوان های دیگر و با شدت بیش تر و یا کم تر، ما شاهد عملکردهای فاشیستی و کمونیستی هستیم. حتا در دوران ما در کانون دمکراسی های جا افتاده حرکت های غیر لیبرال شکل گرفته اند. دمکراسی شکننده است. نه به این خاطر که مورد نظر توده ها نیست بلکه به این خاطر که قدرت سرکوب توده را ندارد. به واقعه ششم ژانویه 2022 در واشنگتن توجه فرمایید. جمعیت شورشی بسیار بسیار کوچکی توانستند تهدید جدی بر نهادهای پایه ای دمکراسی آمریکا ایجاد کنند. اگر جمعیت شورشی حتا 1% جمعیت کشور را تشکیل می دادند، احتمال سقوط تمامی رژیم بسیار محتمل بود. حال این وضعیت را با جمهوری اسلامی مقایسه کنید که در روزهای متعدد دستکم 5% جمعیت کشور در خیابان ها بودند و هنوز رژیم، برپایه توان سرکوب سرپا ایستاده است.
دمکراسی لیبرالی جا افتاده در غرب، در اثر فرآیندی هشت سد ساله به فرهنگ انسانی امروز رسید. این فرهنگ نه تنها سیمای انسانی به جامعه غرب بخشید، بلکه در دوران دگردیسی، انقلاب صنعتی و اقتصاد بر پایه بازارهای آزاد شکل گرفتند که با خود شکوفایی اقتصادی و پیش رفت دانش را همراه آورد. می توان این فرهنگ را پایه ی اصلی سطح بالاتر زندگی در غرب دانست. پس از سپری شدن دوران برده داری و استیلای استعماری که بخش درآزمدت این دگرگونی اجتماعی در غرب را در بر می گرفت، بتدریج غرب به جهانی بودن فرهنگ دمکراسی لیبرالی دست یافت. همان فرهنگی که در پادشاهی کورش به نمایش گذارده شد. یعنی آزادی، رواداری و حقوق بشر متعلق به ملت و طایفه ویژه ای نیست بلکه به تمام جهان تعلق دارد. شوربختا که ایرانیان بمدت 2500 سال خود را از سرمایه ای که داشتند محروم کردند.
این نوشته تلاشی نوستالژیک و رویایی برای زنده کردن ارزش های قدیمی نیست. بهیچ وجه برپایه ی ناسیونالیسم کور، ادعا نمی گردد که تمام دست آوردهای بشری ریشه در ایران دارد. اما بازهم نباید دست آوردهای ملی را تحقیر کرد. این نوشته تلاشی در آشکار کردن نزدیکی فرهنگی میان ارزش های حاکم برایران باستان و لیبرال دمکراسی که در نیمه دوم سده بیستم و دو دهه بیست و یکم، در غرب باوجود عقب نشینی های موضعی، به اوج خود رسیده است، می باشد. با در نظر گرفتن فرهنگ حاکم در دوران باستان باید والائی فرهنگی ایران را استثنایی در تاریکی آن دوران دانست. این دوره از تاریخ ایران، قانون حاکم نیست بلکه استناست هم در ایران و هم در جهان. در حالیکه برقراری لیبرالیسم در دمکراسی غربی نتیجه تحولات تاریخی سده ها در روابط اجتماعی و اقتصادی در اروپا بوده که گسترش دانش و به ویژه در فلسفه، اجتماع را آماده پذیرایی چنین فرهنگی و مزایای انسانی و اقتصادی آن کرده است. قوانین وضع شده وسیله بشر توانست جایگزین قوانین وضع شده وسیله نهاد استوار مذهب گردد. چون این نگاه به جهان در دگردیسی درازتاریخی بوجود آمده و مزایای آن وسیله ی میلیاردها بشر چشیده شده، ایران راهی به غیر از حرکت در راستای آن ندارد. گرچه ایران سند و اجرای ناقص مشروطیت را در اختیار دارد، آینده ایران، در گرو جذب تجربه های غرب می باشد. نهادهای مورد نیاز برای حمایت از ملت چه در برابر خودکامگی حکومت و چه در راه حمایت از کم درآمدان و چه بعنوان مصرف کننده و چه وچه که در غرب در درازای زمان شکل گرفته اند. نیاز است که ایرانیان به این هماهنگی فرهنگی هرچه بیش تر آشنا گردد و برپایی آن را با درهم آمیزی با سابقه ملی، هرچه زودتر استوار نماید.
فرهنگ لیبرال دمکراسی برای ایرانیان بسیار آشنا است و بدون مقاومت زیاد می تواند در ایران هضم گردد. مقاومت گفته شده زاییده سال های دراز چیره مذهب بر ایران به ویژه در دوره ساسانی و سپس چیره شدن اعراب بر ایران، حمله مغول و سده ها حکمرانی اقوام ترک کوچیده از آسیای مرکزی بر ایران بوده است. با محاسبه 300 سال فرمانفرمایی ساسانیان و 1400 سال پس از حمله اعراب، می توان گفت که فرهنگ مهری زیر تازیانه قرار داشته و با این وجود، هنوز در ایران زنده است. با پیروزی بر موانع پیش رو، ایران آینده به سادگی لیبرال دمکراسی را پذیرا خواهد شد. بالاترین سد در برابر آزادی انسان در ایران، با الغای تز بندگی انسان در برابر آفریدگار قهار می باشد که بهمراه خود خرافات بسیار بوجود آورد. مفهوم آزادی انسان برای گزینش راه خود در اسلامی که ما می شناسیم، وجود ندارد. انسان می تواند تنها بنده باشد و ازاین رو، همیشه همراه با غم. طبقه ای بعنوان واسطه میان انسان بنده با آفریدگار وجود داشت که تمامی تکالیف را به این بنده دیکته می کرد. چون انسان بنده می باشد، نمی تواند شاد باشد. خوشبختانه به خاطر وجود نظام اسلامی و برخلاف نظر و برنامه آنان، گسست بسیار تعیین کننده ای میان ایمان مذهبی و نهاد شریعت بوجود آمد که بنظر نمی رسد ترمیم پذیر باشد. به سخن دیگر کوشش های دستگاه آخوندی برای رسیدن به قدرت مطلق در ایران شیعه، درست در جهت مخالف یعنی پایان قدرت آنان، حرکت کرد. با این وجود هواداران نهاد شریعت که به پول، جنگ افزار و آموزش جنگی مجهز هستند، بدون تردید دست به مقاومت شدید خونین خواهند زد. در میان ایرانی نمایان نظام اسلامی، مجاهدین خلق و گروه های قوم گرا با جذب روش های فاشیستی-کمونیستی ، تمامی دشمنان قسم خورده دمکراسی در ایران هستند.
ایران آینده را چگونه می توان ترسیم کرد؟ زنده شدن فرهنگ مهری، مجبور است که موضوع "اخلاق" و یا تربیت فردی را الویت فرهنگی دهد. پس از گذشت چهل و چند سال از حکومت نظام اسلامی که بی اخلاقی به بالاترین درجه خود در تاریخ ایران رسید، بازسازی ارزش های نابود شده، مورد نیاز اصلی و فوریست تا بتواند بادیگر مسایل مبارزه کند. این سرمایه فرهنگی مورد نیاز است که مساله اصلی ایران که سیاسی است را مورد توجه قرار دهد. تا ایران مساله سیاسی خود را نتواند حل کند، تلاش در راه یافتن راه حل در دیگر مسایل، تلاشی عبث خواهد بود.
از سوی دیگر، آینده سیاسی ایران در گرو دوران گذار می باشد. دورانی بسیار حساس که می تواند از یک سو آینده دمکراسی درخشان با تمام مواهب آن را همراه آورد و از سوی دیگر می تواند به شورش های مدام، جنگ داخلی و حتا تجزیه بی انجامد. این دوران که ما اکنون در آن بسر می بریم تنها و تنها باید بدست ایرانیان ملی گرا بدون ائتلاف با هر گروهی، هرچند ثروتمند (از کیسه کشورهای خارجی) و هرچند با روابط نزدیک با ابر قدرت ها، ممکن نخواهد بود. شرط مورد نیاز سرسپردگی به یکپارچگی و ملت ایران می باشد و بس. اما و اگر در این راه وجود ندارد. هر فرد و گروه، هرچقدر شناخته شده اگر نتواند این خط قرمز را رعات نکند، تنها می تواند دلیل بر عدم استقلال آنان می باشد، و از این رو شایستگی شرکت در این خیزش ملی را ندارد تا چه رسد به پرچمداری.
------------------------
۱ - نویسنده (توماس جفرسن) اعلامیه و رئیس جمهور بعدی و بسیاری از کسانی که این بیانیه را دستینه کردند خود برده دار بودند.
۲ - چون واژه لیبرال دمکراسی بار فرهنگی و اجرایی گسترده دارد و نیاز نیست که اجزای آن را بشکافیم، از این رو این دو واژه استفاده می کنیم.
۳ - سخنان خمینی که مسلمانان گریه کنید که گریه اسلام را زنده نگاه داشته، چگونگی نگاه این گروه به اسلام است.
۴ - بعنوان نمونه دروغ به "تقیه"، رشوه به "خودیاری" و کشتار مردم بی گناه "هدیه به حضرت زهرا" بدل گشت.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: