قدرت نمائی داخلی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[10 Apr 2018]
[ فرهادی یزدی]
- نهم آوریل 2018
پس از خروج انگلستان از خلیج فارس در سال 1971، ایران توانست خود را به عنوان تضمین کننده آزادی کشتیرانی و امنیت این شاهراه دریائی، تثبیت کند. پس از سال های دراز قدرت نمائی استعمار گران، این تحول دست آورد بزرگی برای استقلال کشور بایستی بحساب می آمد. شوربختانه با تحقیر این دست آورد بعنوان ژاندرم خلیج فارس، ارزش این پیروزی درک نگردید. امروز بسیاری از قدرت های بزرگ و حتا میانه، تلاش می کنند که در رقابت با رقبا و گه گاه در همکاری گزینشی با برخی از رقبا، خود را به تنها ژاندارم خلیج فارس (و هرکجای دیگر که بتوانند) بدل کنند. انقلاب اسلامی از روز نخست، شرایط مورد نیاز را هم در عمل و هم در سخن برای قدرت های خارجی برای دردست گرفتن فوری چنین نقشی را فراهم آورد. آمریکا اکنون چند پایگاه در خلیج فارس از جمله کویت، قطر، بحرین و عربستان دارد. اعلان گردید که پایگاه دریائی دایمی انگلستان در بحرین، پس از گذشت بیش از نیم سده، دوباره افتتاح گردید. فرانسه در امارات پایگاه دارد. ترکیه همراه با آمریکا در قطر و حتا پاکستان در عربستان سعودی پایگاه نظامی دارند. افزون برهمه، اسرائیل با نفوذ و روابط نزدیکی که با آمریکا و اعراب خلیج فارس دارد، بدون نیاز به حضور فیزیکی دایم، همیشه به اطلاعات نظامی، کنترل رفت و آمد در آب های منطقه و حتا استفاده فیزیکی از این پایگاه ها مطمئن می باشد. هواپیماهای اسرائیل با استفاده از پایگاه های منطقه به سادگی بیش تر قادر خواهند بود که با ورود به فضای ایران، پدافند هوائی کشور را ارزیابی و در هنگام نیاز از میان بردارند.
عربستان پس از سال ها مماشات با نظام اسلامی، وسیله ی فرد قدرتمند خود اجرای سیاست تهاجمی برعلیه نظام و ایران را چندیست که بر عهده گرفته، با مسافرت به آمریکا و ملاقات با صاحبان نفوذ در آن کشور، حق اسرائیل برای داشتن سرزمین را تائید کرد. به احتمال زیاد این جبهه گیری که با اطلاع قبلی اسرائیل انجام شده بود، اتحاد این دو واحد سیاسی را قوام بیش تر بخشید. فرآیند صلح فلسطینان با اسرائیل، با ورود بازیگری ثروتمند از قلب دنیای عرب، با وجود ریسک بالای فردی که همراه می آورد، امکان موفقیت را افزایش می دهد. بازدید از شرکت های بزرگ تکنولوژی آمریکا و تلاش در راه جذب آنان برای فعالیت های علمی و تکنیکی، بدون نیاز مالی برای سرمایه گذاری آنان و اعلان تاسیس شهرک ویژه ای برای این امر و سپس برنامه سفر به فرانسه با الگوئی مشابه سفر آمریکا، می تواند هم بر نفوذ شخصی و هم عربستان افزاید. بدون تردید این دست آوردها، بر امنیت ملی عربستان که در تهدید دایم طبیعی تجزیه بسر می برد و جبهه ی ضد ایرانی او، اثر مثبت خواهد داشت. مقاومت اروپا در برابر سیاست های ترامپ در مورد ایران، با وعده های سرمایه گذاری عربستان + متحدین در اروپا می تواند تا اندازه ای تحت تاثیر قرار گیرد.
در این گیرودار، اتهام استفاده اسد از گاز سمی بر علیه مخالفان خود که برای نخستین بار نیست و حمله موشکی اسرائیل به پایگاه هوائی و کشته شدن چند ایرانی و آنهم درست همزمان با جابجائی در تیم امنیت ملی آمریکا و تهدید آن کشور به تنبیه سوریه، اوضاع را بشدت تنش آلود کرده است. ایران به عنوان نخستین قربانی گاز در پس از جنگ جهانی دوم، بایستی بشدت در این مورد جبهه گیری کرده باشد. اما حمایت بی چون و چرا از حکومت اسد، ایران به یکی از متهمین و یا دستکم هوادار استفاده اسد از گاز شناخته شده است. این احتمال هر روزه قوی تر می گردد که با تائید قاطع افکار عمومی جهان در واکنش به چنین عمل ددمنشانه، تنبیه اسد به هواداران او نیز گسترش یابد و آنهم در آینده نزدیک. در این میان، ایران و حزب الله ساده تر گنجانده می شوند. فرصت طلائی که بولتن، دشمن قدیمی ایران در انتظار آن بود، به احتمال برای وی بدست آمده است. حمله موشکی اسرائیل به پایگاه سوریه که حضور ایرانی ها دانسته بود، می تواند پیش درآمد حملات سنگین تر در آینده نزدیک با همکاری مستقیم آمریکا باشد.
پس از تعطیلات بیست روزه، که حلقه محاصره ایران هرروز تنگ تر می شد، کم کم کشور در حال بیدار شدن از خواب است. اما پرسش در این است که به چه می توان امیدوار شد؟ شیرازه کشور چنان از هم گسیخته که گذیدارهای پیش رو، امید زیادی بجای نمی گذارد. خلاء قدرت در ایران خود را به نمایش گذارده است. هرکس و هرگروهی هرچه بخواهد انجام می دهد حتا اگر در تضاد با حرکت و منافع دیگری باشد. هرگروه و فردی چون زمان را تنگ می بینند، زحمت هماهنگ کردن با دیگر صاحبان قدرت را بخود نمی دهند. سقوط ناگهانی پول ملی، گرچه از مدت ها پیش قابل انتظار بود، چنان سریع انجام گرفت که نمی توان سنگینی آن را به طور کامل بر دوش بازار گذارد(کاسته شدن هزارتومان از ارزش پول ملی در چهار روز). سقوط پول ملی، بهمراه خود انتظارات تورمی در جامعه را بدون اتلاف وقت بالا می برد. حتا اگر قیمت ارزهای خارجی نیز کمی فروکش کند، بر شتاب تورم دوباره شدت گرفته، بی اثر خواهد بود. احتمال دست کاری در قیمت ارز، برای ساقط کردن رئیس جمهور از قدرت، هر روز به واقعیت نزدیک می گردد. دو سخن رانی بی محتوای رهبر نظام، بدون کوچک ترین راهبرد ی برای خروج از تنگنا، برای فرماندهان نظامی و سردمداران سیاسی، را می توان نمایشی از بیعت گرفتن و قدرت نمائی او در برابر رقبا وبه ویژه رئیس جمهور دانست. غیبت رئیس جمهور در گردهمائی سیاستمداران رژیم این گمانه را شدیدتر می کند. همه ی بالاترین مقام اجرائی کشور یعنی روسای جمهور نظام که در مرحله ی انتخابات اولویت نخست ممکن در آن زمان را برای رهبر داشتند، در دوران حکومت چاره ای بجز در افتادن با وی را پیدا نکردند. چنین بنظر می رسد که دوران رویاروئی پنهانی روحانی با رهبر نظام بسر رسیده باشد. سروصدای بلند شده در مورد حکومت نظامیان، را می توان تائید دیگری بر خلاء قدرت و اقرار بر شکست حکومت آخوندها دانست.
خلاء قدرت را باید در بالاترین کانون قدرت در ساختار نظام اسلامی یعنی "رهبری" جستجو کرد. با تمام سخنانی که در باره حکومت و شخص رئیس جمهور گفته می شود او (و تمامی ملت) از نظر قانونی در برابر رهبر، روبهی بی دست و پای هستند. اما در سرزمینی که قانون ارجی ندارد، تمامی قدرت قانونی رهبر بدون حمایت نیروهای نظامی و امنیتی، ارزش عملی چندانی ندارد. همزمان آشفتگی کشور، بربی قدرتی رهبر، رئیس جمهور، مجلس و دیگر مراکز اثر گذارده که بنوبه خود خلاء قدرت و آشفتگی گسترده تر در تمامی ارگان ها تولید می کند. خلاء قدرت انگیزه و شرایط مورد نیاز رستاخیز ملی را فراهم می آورد، حتا اگر استراتژی و تکتیک ها (بخاطر نبود آزادی و امکانات) هنوز مورد بحث نیز قرار نگرفته است. چنان شوربختی بر ایران رو نموده که احمدی نژاد، فردی که آسیب های بسیار بر پیکر ایران وارد آورد، امروز در سایه جاه طلبی و گستاخی، از نظر عملی به تنها اپوزیسیون موثر حاظر در صحنه، ایران بدل شده است. در رستاخیز ملی پیش رو و در نبود رهبری تثبیت شده، به احتمال بسیار، دستکم در روزهای نخست هم که شده گروه، وابسته به او که سال ها امتحان بی منطقی (اگر نگوئیم خیانت) خود را داده اند، عامل مهم تاثیر گذاری بر روند تحولات خواهند بود. این واقعیت که او از نظر ملت مردود است، در مرحله ای که خلاء قدرت حکمفرماست، چندان مورد توجه قرار نمی گیرد. جمعیت کوچک دور او در سایه رهبری مصممی که تاکنون نشان داده، این امکان را می دهد که بسیار بزرگ تر از تعداد و توان واقعی خود، قدرت نمائی و اثر گذاری کنند. این امر می تواند برای ایران بسیار مساله آفرین باشد. یک حرکت و یا شعار غیر منطقی، شرایط و امکان رشد فعالیت های قدرت های خارجی و تجزیه طلبان داخلی را، تا اندازه تعیین کننده می تواند بالا برد. در داخل ایران و در حال حاظر، رهبر سیاسی که بتواند با او رقابت نماید منحصر به رئیس جمهور ترسیده و ساکت شده، می باشد. بهرحال رئیس جمهور آخرین نماینده "انتخابی" ملت است که در صحنه حضور دارد. در مقایسه با باقی مانده سرآمدان نظام که همه بار بیش تر "انتصابی" بودن را بر دوش می کشند، در نظر ملت او موجه تر می باشد. او یاباید به طور آشکار خود را در برابر رهبر نظام قرار داده و به ملت پناه برد، یا در برابر قدرت نمائی رهبر، تسلیم شود و در جرگه تصفیه شدگان دوره او بحساب آید و در بهترین حالت سرنوشتی مشابه رفسنجانی پیدا کند.
شواهد چنین نشان می دهد که نظامیان توانسته اند قدرت خود را در نظام به اندازه ای بالا برند که به عنوان تنها راه نجات باقی مانده در پهنه ی سیاسی ایران، دستکم در کوتاه مدت، در نظر گرفته شوند. اگر مقصود و هدف نهائی نجات ایران است، از هرحکومتی که بند ناف آن هنوز به رژیم اسلامی متصل است، امیدی نمی توان داشت. تنها دولت نظامی که می تواند کورسوئی از امید را همراه آورد، پیوستن نیروهای نظامی به ملت ایران و گسست تمام و کمال آشکار از نظام اسلامی ست. حکومت نظامیانی که بنظر می آید در حال مطرح شد است، حکومتی است هنوز به رهبری "ولی فقیه" و متشکل از دزدان و خائنان شناخته شده و تندروی نظام، با هدف رها شدن کامل از دست دیگر رقبا. چنین ملغمه ای نه از نظر ملت و نه از نظر دولت های خارجی برای حل مسائل ایران و کاستن از تهدید خارجی، کارآئی نخواهد داشت. بلکه برعکس برای همه و از میان ملت و قدرت های خارجی، راهی بجز خشونت در برابر آن باقی نمی گذارد. حکومت نظامی که به منظور حفظ نظام اسلامی بنا شده باشد، شتاب ایران به سوی جنگ داخلی و همزمان دست اندازی مستقیم خارجی را افزایش می دهد و از روز نخست محکوم به شکست است. راه حل ایران، تنها برقراری اراده ملی به عنوان یگانه منبع مشروعیت و اداره کشور می باشد. نیروهای مسلح و به ویژه ارتش ایران از آخرین توطئه های خانمان برانداز باید خود را دور نگاه داشته و تنها در راه ملت گام بردارند.
-----------------------------------
۱ - به احتمال شایعه ورود هواپیماهای اسرائیل به جنوب ایران، بدون نیاز به عبور از آسمان سوریه و عراق، می توانست از این طریق انجام گرفته شده باشد.
۲ - باوجود پیروزی های سریع ولیعهد عربستان، با در نظر گرفتن جامعه به شدت قبیله ای، متعصب و بسته عربستان، امکان واکنش قاطع از سوی مخالفان شخصی و عقیدتی در برابر تحولات بسیار سریع (آخرین آن باز شدن سینما در ریاض) را نباید از دظر دور کرد. از این رو به احتمال زیاد پایگاه پاکستان برای پیش گیری از کودتا و محافظت شخصی انجام گرفته.
۳ - نشستن حاظران برای روی زمین در تمامی ملاقات های داخلی وی، نمایش اسلامی برتخت جلوس کردن پادشاه است. او می خواهد به ملت و کشورهای خارج چنین الغا کند که تمامی قدرت را در دست دارد. نمایشی از انسان های عاجز که در خطیرترین برهه کشور، قدرت را در دست دارند.
۴ - سپاه پاسداران با وجود تمامی اخطارهای داده شده، بنظر می رسد که نتوانسته خود را از چنبره ولی فقیه که بالاترین آسیب ها را به کشور و آن نهاد وارد کرده، تا این لحظه رها کند. این وابستگی نفرت عمومی را برای سپاه خریده است.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: