فرهنگ جهانی چیست؟ آیا چنین فرهنگی وجود دارد؟ پاسخ های متفاوتی به این سوال ها داده شده است. اما اکثر قریب به اتفاق جامعه شناسان همان گونه که فدرستون معتقد است حتی در فقدان همگنی و همگرایی فرهنگی که یک دولت جهانی می تواند آن را تامین کند به نظر می رسد که فرهنگ های جهانی وجود دارند که از طریق شبکه هایی که در پیوند با هیچ حاکمیتی یا محیط فرهنگی ملی خاصی نیستند منتقل می شوند.
مطالعه ی دیدگاه های تئوریک که موضوع جهانی شدن در بعد فرهنگی بر شالوده ی آن ها استوار است در رابطه با پدیده ی جهانی شدن تحت عنوان واقع گرایی، بین المللی شدن، منطقه گرایی و بومی شدن می باشند که به اختصار به شرح آن ها می پردازم:
واقع گرایی: بیان می کند که فشار رسانه ای بی سابقه برای یکسان سازی فرهنگ نه تنها موجب ایجاد یک فرهنگ همسان جهانی نخواهد شد بلکه تنها تفاوت ها و تنوعات فرهنگی را در سطح جهان برجسته تر و آشکارتر خواهد کرد.
بین المللی شدن: بعد از جنگ جهانی دوم فرایندهایی هم چون ایجاد سازمان های پولی نظیر صندوق بین المللی پول و سازمان های مالی نظیر بانک جهانی و هم چنین آغاز مذاکرات دوره ای «گات» همه و همه در راستای بین المللی شدن اقتصاد بود. تاسیس سازمان تجارت جهانی و جهانی شدن حوزه هایی نظیر سیاست و فرهنگ را باید نقطه ی فرود این روند دانست و مقطع فعلی را شکل تکامل یافته و همه جانبه ی این روند که پیش تر محدود به حوزه ی اقتصاد بود دانست وضعیتی که ساختار آن را با مفهوم بین المللی شدن نمی توان بیان کرد.
منطقه گرایی و بومی شدن: رابرت سون می گوید که بومی شدن عین جهانی شدن و جهانی شدن عین بومی شدن است زیرا جهانی شدن به این معنا نیست که همه ی فرهنگ ها ی جهان یکی می شود بلکه فرهنگ های گوناگون در عرصه ی جهانی امکان حضور و تعامل مشخص را داشته باشند. روزنا تئوری واهمگرایی خود را ارائه می دهد که به چارچوب درآوردن تعامل بین نیروهای واگرایانه ی محلی و نیروهای همگرایانه ی جهانی شدن می باشد که طی آن قادر خواهیم بود وفاداری خود را به کشورهای با عضویت های چندگانه در دیگر جوامع در هم آمیزیم. وی برای بیان مطلب خود برجسته ترین نمونه ی منطقه گرایی اتحادیه ی اروپایی را ذکر می کند که به سمت برداشتن موانع همگرایی حرکت می کند.
با توجه به این که جهانی شدن به معنی برقراری پیوندها و ارتباطات متقابل میان جوامع است، فرهنگ از بسیاری جهات مستقیم ترین، بدیهی ترین و قابل رویت ترین عنصری است که از طریق آن این پیوندها در زندگی روزمره تجربه می شود. فرهنگ بدون تردید مهم ترین جزء جهانی است چرا که از طریق فرهنگ است که تفاهم مشترک توسعه می یابد و از محوری ترین پیوندهای میان ملت ها و مکان ها است. در حقیقت صرف نظر از این که جهانی شدن از چه طریق حاصل می شود، می تواند نتیجه ای از تفاهم و درک متقابل سمبل ها باشد و از آن نیروی فرهنگ را می توان نتیجه گرفت.
در ميان انديشمندان پست مدرن نظريات متفاوتي درباره جهاني شدن وجود دارد به عنوان نمونه ادوارد سعيد در كتاب شرق شناسي با استفاده از رويكرد گفتماني فوكو و مفهوم ((اقتدار)) يا هژموني گرامشي كوشيده است تا نشان دهند كه چگونه غربيها از اواخر قرن هيجدهم ب وسيله گفتمان شرق شناسي ، ديگري (شرق)را برساختند و سپس با تكيه روي برتري ذاتي خود (غرب)بر ديگري (شرق) زمينه را براي سلطه بر شرق فراهم نمودند.
از نظر آنتونی گیدنز در جستجوی شرایطی بهتر یا بدتر، ما در نظمی جهانی قرار داریم که هیچ کس آن را به درستی درک نمی کند اما بر همه ی ما موثر است.
اطلاعات، اندیشه ها، ایدئولوژی ها و دانش ها در حقیقت در رده ی نمادها، نشانه ها و در عین حال فراورده ها هستند که در جامعه جریان دارند ومورد مصرف قرار می گیرند. نمادهای فرهنگی جاری در جهان مبتنی بر ماهیت مبادلات کلامی، روریارویی و از طریق رسانه ی گروهی هستند. محصولات فرهنگی به گونه ای دارای ماهیت متقاعد کننده هستند و متضمن نتیجه گیری هایی در حوزه ی باورها، اعتقادات، پیوند با یک پیام، مشارکت در یک دیدگاه و امور مشابه هستند. متقاعد شدن الزاما" نتیجه ی یک مبادله ی تعاملی رویاروی و یا انتشار از طریق رادیو و یا تلویزیون نیست. از قرن ها پیش جریان اندیشه ها به شکل بیانیه، گفتار، بیان و نیز متن، کتاب و مطبوعات مطرح بوده است. نوشتار و به خصوص چاپ سبب به وجود آمدن یک وسیله ی انتقال فراجامعه ای و فرااجتماعی یعنی بین المللی و بین تمدنی گردید. یعنی وسیله ای در مقیاس جهانی برای انتقال و اشاعه ی عقاید و اندیشه های دینی، فلسفی، اطلاعات و اخبار. جهانی شدن از برخی جهات نوعی انقلاب ارتباطی است، انقلابی در نقل و انتقال پیام ها و انقلابی در جابه جایی اشخاص( مثل صنعت توریسم و مهاجرت). تلویزیون های جهانی، بزرگ راههای اطلاعاتی و اینترنت یک جریان جهانی و آنی پیام ها، تصاویر و اطلاعات را امکان پذیر ساختند. برخی از جامعه شناسان امروزه پیش بینی می کنند که جهان در حال حرکت سریع به سوی یک فرهنگ جهانی (Globak Culture) است، جهانی خالی از تنوع فرهنگی و یکی از اساسی ترین ابزارهای آن اشاعه ی فرهنگی و یا توسعه ی استانداردها در میان فرهنگ هاست.
به طور کلی در عرصه ی جهانی شدن فرهنگ حداقل برخی از تحولات قابل تشخیص اند که عبارتند از: 1- میان کشورهای مختلف حجم و سرعت نقل و انتقال اطلاعات فرهنگی رو به افزایش است. 2- وسایل نوین ارتباطی در سراسر جهان افزایش یافته است هر چند که میان مناطق و کشورهای هنوز تفاوت ها زیاد است. 3- ایستگاه های رادیوئی و تلویزیون ملی در معرض کاهش تعداد مخاطبین قرار دارند.
اما علی رغم آن که در دنیای کنونی شاهد این واقعیت هستیم که بسیاری جنبه ها ی فرهنگی جهانی شده است، از سوی دیگر مشاهده می کنیم که اجتماعات و فرهنگ های محلی نیز ثبات خود را حفظ کرده اند و در بسیاری از موارد با شور و حرارت بسیار و حتی گاهی مبارزه و تلاش در حفظ آ ن دارند. می بینیم که افرادی که در یک قوم و یا ملت در آن سوی کره ی زمین در کنار هم زندگی می کنند تلاش می کنند حداقل در برخی از ابعاد فرهنگ آباء و اجداد خود وفادار بمانند.
.به اعتقاد بسياري جهاني شدن نتيجه بلند پروازي هاي امپرياليستي است و جهاني شدن را به عنوان مرحله جديد امپرياليسم رد مي كنند و جهاني شدن را همان آمريكايي شدن مي نامند ومعتقدند اگر امپرياليسم آخرين مرحله سرمايه داري است ، جهاني شدن آخرين مرحله امپرياليسم است .آنها معتقدند جهانی شدن موجب امپریالیسم فرهنگی نمی شود. آن ها معتقدند که مفهوم امپریالیسم فرهنگی چنین القاء می کند که در یک نظام متمرکز سلسله مراتبی وجود دارد که می توان سیطره ی روزافزون فرهنگ خاص خود را بر فرهنگ های دیگر کشورها اعمال کند. در حالی که مفهوم جهانی شدن بر فضاها و عرصه های شبکه ای دلالت دارد که در آن اصلا" مرکزیتی وجود ندارد و این نکته ی دیگر مفهوم یکسان سازی است . کسانی که جهانی شدن و امپریالیسم فرهنگی را از یک دیگر تفکیک می کنند مدعی اند جهانی شدن هر چند به همگون سازی و همسان سازی فرهنگ می انجامد اما چون در بطن این وحدت نوعی کثرت نهفته است، جهانی شدن در واقع به رشد تنوع و تکثر فرهنگ ها می انجامد و امکان تداوم حیات همه ی فرهنگ ها و تمدن ها را فراهم می آورد. بحث و گفتگوی تمدن ها نیز از همین زاویه قابل طرح است که هر یک از اقوام جهانی در یک بستر فرهنگی واحد به طرح نظریه ها و دیدگاه های اختصاصی خود می پردازند و از طریق زمینه های همزیستی مسالمت آمیز با سایر اقوام و فرهنگ ها و تمدن ها را فراهم می آورند.
علاوه بر رشد تنوع و تکثر فرهنگ ها پی آمد مثبت دیگری که برای جهانی شدن ذکر می شود سنت ستیزی و مقابله با جهل و خرافه و همه ی اندیشه های غیر علمی است