زمانی که فیلم لوسی با نقشآفرینی اسکارلت جوهانسون و مورگان فریمن روی پرده سینماها اکران شد، بسیاری این سوال را مطرح کردند، آیا این امکان وجود دارد که در دنیای واقعی به چنین توانایی شگفتانگیز مغزی دست پیدا کرد؟ به طوری یک انسان بتواند از تمامی توان مغزی خود برای پیشبرد کارهای خود استفاده کند؟
داستان کلی فیلم لوسی به این شکل بود که یک دانشجوی دانشگاه توسط یک باند خلافکار ربوده میشود. در ادامه این باند خلافکار او و تعداد دیگری از افراد را مجبور میسازند تا کیسههای مهروموم شده یک داروی خاص را ببلعند و به این شکل داروهای غیر مجاز را حمل کنند. اما یکی از این کیسهها دچار نشتی میشود و محتویات ماده CPH4 در شکم لوسی پخش میشود.
این دارو باعث به وجود آمدن ارتباطات جدیدی میان سلولهای عصبی او میشود و به این شکل به لوسی این توانایی را میدهد تا از 90 درصد ظرفیت مغز خود استفاده کند. ظرفیتی که به نظر نمیرسد بسیاری از ما قادر باشیم به آن دست پیدا کنیم. رشد انفجاری مغز لوسی، او را به یک ابرانسان تبدیل میکند، به طوری که به او اجازه میدهد ذهن افراد را بخواند، زبان چینی را در یک لحظه یاد بگیرد، در زمان سفر کند، به شکل ذهنی تجهیزات الکترونیکی را کنترل کند، مشکلات داخلی بدن خود را شناسایی کند، به راحتی و با تمرکز بالا به رانندگی بپردازد و در صحنه آخر فیلم یک مبارزه تا سرحد مرگ را با موفقیت پشت سر بگذارد.
لوسی بر اساس یک نظریه اشتباه ساخته شد
لوک بنسون، کارگردان فیلم لوسی بر مبنای یک ایده اشتباه که بسیاری از ما تنها از 10 درصد ظرفیت مغز خود استفاده میکنیم، تصمیم گرفت فیلم خود را کارگردانی کند. او بر مبنای همین ایده تصمیم به ساخت این فیلم علمیتخیلی گرفت.
کاملا مشخص است، فرضیهای که اعلام میدارد ما تنها از 10 درصد ظرفیت طبیعی مغزی خود استفاده میکنیم، اشتباه است
اما مشکل این است که بسیاری از مردم این افسانه مربوط به مغز را کاملا باور کردهاند و آنرا به عنوان یک واقعیت پذیرفتهاند. انیمشین منتشر شده از سوی TED-Ed نشان میدهد که دو سوم مردم و تقریبا نیمی از معلمان علوم هنوز هم به اشتباه فکر میکنند که این افسانه واقعیت دارد.
نبرد درون مغز ما در جریان است
دنیای علم ثابت کرده است که با افزایش ارتباط و اتصال سلولهای عصبی به یکدیگر تواناییهای مضاعفی در اختیار ما قرار میگیرند. مطالعات نشان دادهاند، موسیقیدانانی که سازهای زهی را مینوازند، بخشهای بیشتری از مغز خود را به خدمت میگیرند تا بتوانند از حرکات دست سریعتری برخوردار باشند. اسکن مغز رانندگان تاکسی در لندن نشان داده است که رانندهای که برای سالهای متمادی به این حرفه اشتغال داشته است موفق شده است ارتباط زیادی میان بخشهای داخلی مغز خود به وجود آورد. این بخشها در بسیاری از موارد اطلاعات لازم برای یک واکنش سریع را در اختیار او قرار میدهند. به همین علت است که آنها نه تنها کمتر تصادف میکنند بلکه در واکنش به اتفاقاتی همچون صدای ممتد بوق دیگر ماشینها یا چرخش ناگهانی یک ماشین روبروی آنها از عکسالعمل دقیقی برخوردار هستند.
این یافتهها قانون Hebb را به اثبات رسانده است. قانونی که اعلام میدارد، سلولهای عصبی که باعث فعال شدن یکدیگر شده و انعطافپذیری عصبی را به وجود میآورند، به مغز ما این توانایی را میدهند تا ساختار فیزیکی خود را تغییر داده و عملکرد خود را بر مبنای تجربیات تکرارشونده، رفتار و افکار تنظیم کند.
مغز ما در طول یک روز و در هر دقیقه با چالشها یا به عبارت دقیقتر مبارزات داخلی روبرو است. مبارزهای که در ارتباط با تصاحب قشر مغز است. تجربیات، رفتار، احساسات و حتا افکار مداوم به معنای واقعی کلمه در حال تغییر دادن و شکل دادن به مغز ما هستند. شما به طور ارادی دو وضعیت را انتخاب میکنید، از مغز خود استفاده میکنید یا از آن استفاده نمیکنید. هر اتصالی که مورد استفاده قرار نگیرد به خواب میرود تا منابعی که برای تقویت ارتباطات مورد نیاز است و اغلب مورد استفاده قرار میگیرند آزاد شوند. در آزمایشهایی که به طور بسته روی تعدادی از شرکتکنندگان انجام گرفت، نشان داد که قشر بصری مغز آنها تنها در مدت دو روز به منظور پردازش صدا یک سازماندهی مجدد را آغاز کرده بود.
اسکنهای مغزی نشان دادهاند، حتا زمانی که انسانها در خواب به سر برده یا در حال استراحت کردن هستند بازهم فعالیتهایی از جانب مغز آنها انجام میشود. نه فقط تمامی 86 میلیارد سلول عصبی به یک مرتبه فعال میشوند، بلکه آنها همواره در یک وضعیت آماده به کار قرار دارند و زمانی که جریان الکتریکی به آنها وارد میشود آماده هستند تا به آن واکنش نشان دهند.
شما از مدتها پیش از 100 درصد ظرفیت مغزی خود استفاده کردهاید.
در همین ارتباط مقالهای در مجله آمریکا ساینس به قلم جان هنلی متخصص مغز و اعصاب در کلینک مایو واقع در ایالت مینه سوتا تحت عنوان "آیا مردم تنها از 10 درصد ظرفیت مغز خودشان استفاده میکنند" به چاپ رسید که توضیح میدهد: «شواهد نشان میدهد که در طول یک روز شما از 100 درصد توان مغزی خود استفاده میکنید. حتا زمانی که در خواب به سر میبرید، بخشهایی همچون بخش قشر پیشانی که وظیفه کنترل کردن چیزهایی همچون خودآگاهی و تفکرات سطح بالا را بر عهده دارند یا بخشهای حسی که به مردم کمک میکند با محیط اطراف خود در تعامل باشند همواره فعال هستند. (احساس گرمی یا سردی محیط زمانی که در خواب به سر میبرید) مشخص است که ما به طور مجازی از هر یک از بخشهای مغز استفاده میکنیم و تقریبا بخش اعظمی از مغز به صورت تمام وقت فعال است.»
مغز بسیار گرسنه قادر است انرژی را به بهینهترین شکل ممکن مصرف کند
مغز شما فوقالعاده گرسنه است و برای آنکه بتواند همواره در وضعیت فعال قرار داشته باشد به مقدار خیلی زیادی انرژی نیاز دارد. در حالی که مغز تنها دو درصد از وزن بدن را شامل میشود اما در مقابل 20 درصد اکسیژن و 25 درصد از گلوکز خون را مصرف میکند. در کودکان مغز به طور روزانه نزدیک به 50 درصد از قند خون و در نوزادان 60 درصد از قند خون را مصرف میکند. اندازه مغز نسبت به بزرگی جثه حیوانات میتواند متفاوت باشد. با این وجود بزرگی همیشه به معنای برترین نیست. تعداد سلولهای عصبی در انسانها بیش از سایر حیوانات است. این تراکم بالا عاملی است که ما را هوشمندتر از سایر حیوانات کرده است. با این حال فرآیند سوخترسانی به مغز پیچیده بوده و نسبتی میان اندازه بدن و تعداد سلولهای پایدار عصبی وجود دارد. به طور مثال یک بوزینه 25 کیلوگرمی برای آنکه بتواند 53 میلیارد سلول عصبی خود را تغذیه کند باید در یک روز نزدیک به هشت ساعت غذا بخورد. اختراع دستگاههای طبخ غذا خود عاملی شده است تا مغز ما به آرامی قدرت خود را به دست آورد، به سبب آنکه شکم ما به راحتی میتواند انرژی موجود در مواد غذایی پخته شده را جذب کرده و به بدن ما تحویل دهد.
مغز ما به مرور زمان این قابلیت را به دست آورده است تا به بهترین و کارآمدترین شکل ممکن انرژی دریافتی را مورد استفاده قرار دهد. در هر لحظه، فقط بخش کوچکی از سلولهای مغزی سیگنالهایی را مخابره میکنند، فرآیندی که به نام رمزنگاری پراکنده شناخته میشود. این فرآیند اجازه میدهد از حداقل انرژی برای انتقال حداکثری اطلاعات استفاده شود. مغز به آن اندازه انرژی در اختیار ندارد تا در آن واحد روی بیش از یک موضوع متمرکز شود. اگر از تمامی ظرفیت مغزی خود به طور کامل و در همه زمانها استفاده کنید، آنگاه به سرنوشتی که در سکانس پایانی فیلم لوسی به تصویر کشیده شد، دچار خواهید شد. یک انسان به راحتی این توانایی را در اختیار ندارد تا فرآیند سوخترسانی کامل به مغز خود را مدیریت کند.
داروهای هوشمند
فیلم دیگری که روی افزایش قدرت ذهنی متمرکز بود، فیلم «بی حد و مرز» بود. یک نویسنده ژولیده که در زندگی خود با شکست روبرو شده بود و در کار خود نیز موفقیت چندانی نداشت، بعد از آنکه چند قرص را از دوستش خریداری کرد و این قرصهای هوشمند قدرت شناختی او را به طرز محسوسی افزایش دادند، در کار خود موفق شد. در حقیقت این داروهای هوشمند به شکل عجیبی قدرت ذهنیش را افزایش دادند. اما در مقابل کاراکتر فیلم به داروها وابستگی شدیدی پیدا کرد. در حالی که در دنیای امروز مشابه این چنین داروهایی وجود دارند، اما داروهایی که در هر دو فیلم به تصویر کشیده شدند، هنوز کشف نشدهاند. جان هریس، مدیر موسسه علم، اخلاق و نوآوری دانشگاه منچستر در این ارتباط گفته است: «داروهای هوشمند میتوانند مردم را به یک مرز (آستانه تحمل حداکثری) ببرند، تاثیرگذاری آنها شبیه به یک کار سخت یا قهوه است. تمرینهای فیزیکی نیز همان اثر دارند. آنها هم به یک اندازه تواناییهای شناختی را افزایش میدهند. اما اگر شما یک نابغه نبودهاید، این داروها شما را به یک نابغه تبدیل نخواهند کرد.»
در نهایت مقاله منتشر شده در مجله آمریکا ساینس میگوید: «این درست نیست که ما تنها از ده درصد از مغز خود استفاده میکنیم، بلکه واقعیت درست این است که ما موفق شدهایم تنها 10 درصد از عملکرد مغز خود را درک کنیم.»