گفتگو با دكتر شهيندخت خوارزمي - امين شول سيرجاني
بسياري از كتابخوانها با نام «شهيندخت خوارزمي» از طريق كتاب مشهور «موج سوم» اثر الوين تافلر آشنا شدند. كتابي كه در آن از آينده جهان سخن گفته شده بود. تصويري از سرنوشت تكنولوژي، دموكراسي، اقتصاد و ملتها. خوارزمي صرفاً مترجم نيست. او شخصيتي دانشگاهي است كه سالها كوشيده است نسبت ميان توسعه و تكنولوژي را براي سياستمداران، سياستگذاران و افكار عمومي روشن كند. توسعه روستايي، ارتقاي كيفيت زندگي، مسئوليت اجتماعي شركتها و ... از جمله محورهاي كار خوارزمي در اين سالها بوده است. خوارزمي با تحصيل در سه رشته روانشناسي تربيتي، جامعهشناسي و علوم ارتباطات به دانشوري ميانرشتهاي بدل شده است. از همين روست كه هم در ميان استادان علوم ارتباطات مورد احترام است و هم در ميان پژوهشگران توسعه. خوارزمي ميگويد همواره سعي كرده در ميانه ميدان نباشد؛ چون مطرح شدن را نشانه منيت ميداند و از آن دوري ميكند. متن كامل گفتگوي زير در فصلنامه «جُنگ هنر مس» (ش17) به چاپ رسيده است.
***
در ميان آثار ترجمه و مقالات و فعاليتهاي اجرايي شما، كليدواژههايي چون تكنولوژيهاي نوين، توسعه پايدار، توسعه روستايي وكيفيت زندگي پررنگ است. چگونه توسعه و لوازم آن به دغدغه شما بدل شد؟
علاقه من به هر يك از اين مفاهيم، پيشينة خاص خود را دارد. در مورد توسعه، در دوران تحصيل در آمريكا، دغدغة ذهني من پيشرفت ايران بود و اينكه چگونه ميتوان به تسهيل و تسريع اين فرايند كمك كرد.
من در دوراني متولد شدم كه ايران وارد عصر ثبات سياسي شده بود. درباره انقلاب مشروطيت و ملي شدن نفت و آنچه پس از آن اتفاق افتاد، چيزي نميدانستم، جز شنيدههايي از بحثهاي خانوادگي، تجربههاي وجودي من در جريان رويدادهاي مدرن شدن جامعه سنتي ايران و حركت به سوي پيشرفت، شكل ميگرفت. حس ميكردم ايران رو به سوي آيندهاي بهتر در حركت است. جريان پيشرفت و تحول به خوبي مشهود بود. هر فرزندي ميدانست كه از زندگياي به مراتب بهتر از پدر و مادرش برخوردار خواهد شد. اخبار رسانهها پر بود از خبرهاي مربوط به پيشرفت زيرساختها و پروژههاي مدرنسازي جامعه، هم در بعد اقتصادي و هم در بعد فرهنگي، جامعه ايران از جا كنده شده بود و هم گام با زمانه پيش ميرفت. در دانشگاه پهلوي، در بسياري علوم اجتماعي با موضوع تحول اجتماعي و چگونگي رويارويي جوامع سنتي با پديدهاي به نام «غربيشدن» و گذر اين جوامع از جامعه سنتي به جامعه مدرن درگير بوديم. شواهد عيني اين بحثها را در زندگي روزمره خود حس ميكردم. خيلي زود فهميدم كه اين نوع تحول را بهتر ميتوان تحت عنوان توسعه دنبال كرد. كار در سازمان راديو و تلويزيون ملي به عنوان پژوهشگر، و آشنايي با صاحبنظران برجسته اين حوزه و فعاليتهاي پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ايران، باعث شد كه توسعه ملي دغدغه اصلي ذهن من
شود.
ترجمه كتاب «موج سوم» و بازديد از نمايــشـگاه 1985 EXPO در ژاپن، مرا با اهميت نقش تكنولوژي، به ويژه تكنولوژيهاي نوين در زندگي بشر و در فرايند توسعه ملي ايران آشنا ساخت. همزمان، به اهميت محيطزيست و آسيبهايي پي بردم كه بشر بر سياره زمين وارد كرده. متوجه شدم كه بخش مهمي از اين آسيبها ناشي از رويكرد نادرست به پديده توسعه و سياستگذاري و برنامهريزي توسعه از روي كژفهمي و نداشتن نگاه جامعنگر و آيندهنگر و دورانديش به پيامدهاي زيستمحيطي و اجتماعي فعاليتهاي توسعهاي است. اينجا بود كه به انديشه توسعه پايدار و مباحث آن علاقهمند شدم؛ توسعهاي كه همزمان، هم به حفظ و احياي زيستبوم آسيبديدة سيارة زمين توجه داشته باشد و هم به دستاوردهاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي.
از سوي ديگر، با مباحث كيفيت زندگي آشنا شدم. به اين فهم رسيدم كه وظيفه اخلاقي هر دولتي در هر جامعهاي، بهبود مستمر كيفيت زندگي مردم است. اخلاق حكم ميكند كه منابع جامعه توسط دولت صرف اجراي برنامههايي شود كه كيفيت زندگي مردم را بهبود بخشد. هر دولتي كه چنين دغدغهاي نداشته باشد، مشروعيت اخلاقي ندارد. به اين نتيجه رسيدم كه هدف غايي برنامهريزي توسعه، چيزي نيست جز بهبود مستمر كيفيت زندگي مردم و توجه به محيطزيست. در واقع، پايداري دستاوردهاي توسعه در گرو حفظ و احياي محيطزيست و بهبود كيفيت زندگي مردم خواهد بود. امروزه، هر دوي اينها بدون بهرهگيري از تكنولوژيهاي نوين ممكن نخواهد بود.
در مورد توسعه پايدار روستايي؛ در سالروز مرگ پدرم كه برايم بسيار عزيز بود، به پيشنهاد همسرم دكتر همايون شهرياري سعي كرديم براي روستاهاي دهستان زادگاهم «خبر»، كاري انجام دهيم. يك بورس تحصيلي تعريف كرديم، به نام پدرم و نام آن را گذاشتيم «بورس باقرخان». هدف كمك به دانشآموزان با استعداد خانوادههاي كمدرآمد روستاهاي خبر بود. فكر ميكرديم حداكثر پنج دانشآموز را زير پوشش خواهيم داشت. با شناسايي اين دانشآموزان، رقم به 22 نفر رسيد. براي ديدار با اين كودكان به خبر رفتيم. آنجا بود كه با عمق محروميت و توسعهيافتگي و بيتدبيري در اداره امور اين روستاها و وضع نابسامان زيرساختها و احساس نوميدي مردم به بهبود شرايط آشنا شديم. حس كرديم نميتوانيم در برابر اين وضعيت بيتفاوت بمانيم. طرحي به نام «توسعه پايدار روستايي: پايلوت خبر» طراحي و اجرا كرديم كه از سال 1394 شروع شد. مدل مفهومي اين طرح بر اساس سه مفهوم تكنولوژي نوين، كيفيت زندگي و محيطزيست تدوين شد و هدف، تبديل 16 روستاي خبر به محيطي مناسب براي كار و زندگي بود.
پس از چند دهه كوشش علمي و پژوهشي، از نظر شما مؤلفههاي توسعه پايدار كه در ايران به آنها كمتوجهي شده، شامل چه مواردي است؟
در ايران، در محافل آكادميك علاقهمند به مباحث توسعه، بحث كيفيت زندگي در معناي جامع آن مورد توجه قرار ندارد. در محافل سياستگذاري و برنامهريزي توسعه، از جمله سازمان برنامه و بودجه، توسعه پايدار در معناي واقعي آن مطرح نيست، چه رسد به اينكه كيفيت زندگي مردم شاخص اصلي توسعه تلقي شود. رويكرد حاكم، بيشتر بر متغيرهاي اقتصادي تأكيد دارد و توسعه را در عمل پديدهاي اقتصادي ميدانند. كيفيت زندگي مردم، نه دغدغه نظام حكمراني است و نه دغدغه كارگزاران توسعه، سازمان برنامه و بودجه نيز به سازماني تبديل شده كه نشان داده وظيفه اصلياش تخصيص بودجه است بر اساس قانون برنامههاي پنجساله كه هدف اصلي آنها ايجاد شرايطي براي بهرهمند شدن مردم از زندگي خوب در معنايي كه ذكر شد، نيست.
در يكي از مصاحبهها از نياز كشور به تفكر توسعهخواه به جاي تفكر توسعهستيز سخن گفتهايد. تفكر توسعهستيز چه مشخصههايي دارد و چه آسيبهايي به جاي گذاشته است؟
اجازه دهيد قدري مفهوم توسعه را باز كنيم. توسعه به معناي قرارگرفتن جامعه در وضعيتي است پويا كه مدام در حال كسب قابليتهايي باشد براي پاسخگويي به چالشهاي محيطي و بهرهگيري از فرصتهاي جهاني و منابع داخلي براي ايجاد شرايط لازم براي برخورداري مردم از زندگي خوب. با بياني ساده، معناي زندگي خوب آن است كه مردم از زندگي خود احساس رضايت كنند و به دستيابي به آيندهاي بهتر اميدوار باشند و براي تحقق اين آينده بهتر بتوانند استعدادهاي خود را شكوفا سازند. معيارهاي توسعهيافتگي بر مبناي اين تعريف بايد تدوين شوند. پيششرط برخورداري از زندگي خوب، دسترسي همگان به سطحي مطلوب از رفاه مادي است كه شامل درآمد براي تأمين هزينههاي زندگي، مسكن راحت و شغل مناسب است.
در سطحي ديگر، لازمه زندگي خوب بهرهمندي از امكانات مناسب آموزش با كيفيت و درمان و خدمات سلامت و زندگي در مكاني داراي هوا و آب سالم و برخورداري از انواع امنيت، از امنيت فيزيكي تا امنيت اقتصادي و رواني است. دريافت خدمات با كيفيت دولتي براي رفع نيازها و مشكلات زندگي روزمره نيز معيار مهمي است كه لازمه آن وجود نظام اداري سالم، كارآمد و پاسخگوست. دسترسي به اينترنت پرسرعت ارزان و قابل اتكاء جزء حقوق اساسي انسان معاصر به شمار ميآيد. افراد بايد بتوانند با صرف كمترين هزينه و زمان، بهترين خدمات را از سازمانهاي دولتي و خصوصي دريافت كنند. اما، زندگي خوب در گرو تأمين نيازهاي متعالي نيز هست. از جمله، زندگي در جامعهاي سالم و عاري از فساد و داراي اعتبار جهاني و برخوردار از يك نظام حكمراني پاسخگو و مسئول كه بدون هيچ تبعيضي در خدمت مردم باشد و با تمام توان سعي كند حقوقي را تأمين كند كه در شأن انسان معاصر است، مانند حق برخورداري از آزادي بيان، آزادي پوشش، آزادي ارتباط و تعامل با ديگري در ايران يا در هر جايي از جهان، حق انتخاب مذهب، حق اعتراض به ناهنجاريها موجود، حق حضور فعال در عرصههاي اجتماعي، حق ايجاد تشكل براي كمك به حل معضلات اجتماعي كشور يا جامعه محلي، حق برخورداري از حزب و انتخابات آزاد و رسانههاي آزاد و حق دسترسي به بهترين امكانات براي شكوفايي استعدادها و قابليتها.
براي زندگي خوب ميتوان شاخص تدوين كرد. اين معناي واقعي توسعه است. توسعه دو بخش ديگر هم دارد: محيطزيست سالم و برخوردار از حمايتهاي راهبردي براي حفظ و احياي آن، و ديگري، انسانهاي توسعهيافته است. نظامي كه دغدغه توسعه داشته باشد، ضمن تلاش براي فراهم كردن شرايط زندگي خوب براي مردم، سعي دارد به توسعه و تعالي وجودي افراد جامعه نيز كمك كند. در واقع، وجود ملتي توسعهيافته، نه تنها تهديد تلقي نميشود، بلكه دستيابي به آن، هدف غايي نظام حكمراني بايد باشد.
مشاهدات و تجربههاي من نشان ميدهد كه چنين رويكردي و چنين دغدغهاي در نظام حكمراني وجود ندارد، و در مواردي بسيار شاهد آن هستيم كه اين نظام در جهت معكوس آن گام برداشته و نتيجه آن وضعيتي است كه امروز ميبينيم. به رغم داشتن منابع و امكانات و فرصتهاي بسيار، مردم ايران نه تنها از زندگي خود لذت نميبرند، بلكه اكثريت در رنجي مستمر براي بقا به سر ميبرند و نوميدانه به آيندهاي مينگرند كه چندان روشن به نظر نميآيد.
آنچه بيان شد، تصويري آرماني به نظر ميآيد، ولي حركت به سمت اين وضعيت آرماني، جبر زمانه است. نمونههاي واقعي اين الگو، كشورهاي دانمارك و نروژ و سوئد و نيوزيلند و سنگاپور و ايسلند هستند كه در رتبهبنديهاي جهاني شاخصهاي مربوط به كيفيت زندگي و نيكبودي و خوشبختي رتبههاي اول را دارند. جالب آنكه در پاندمي كرونا، ميزان شيوع و مرگ و مير در اين كشورها به مراتب پايينتر از كشورهايي بود كه در آن مردم از زندگي خود در مقايسه با كشورهاي ياد شده، كمتر راضي بودند، مانند آمريكا و ايتاليا و فرانسه و انگلستان در ميان كشورهاي غربي و البته ايران.
در يكي از مصاحبههايتان (نقل به مضمون) گفتهايد كه براي رسيدن به الگوي درست توسعه، بايد فرصتها و تهديدهاي تكنولوژيهاي نوين را بشناسيم. به نظر شما آيا سياستگذاران ما به شناخت عميق و دقيقي در اين زمينه رسيدهاند؟ از نظر شما، مهمترين فرصتها و تهديدهاي تكنولوژيهاي نوين براي توسعه پايدار ايران چيست؟
سياستگذاران ما نه فهم و شناخت درستي از تكنولوژيهاي نوين دارند و نه پرداختن به آن را ضروري ميدانند. به صورت واكنشي و انفعالي عمل ميكنند. براي سهميهبندي بنزين مجبور شدند در سرتاسر كشور زيرساخت اينترنت را ايجاد كنند تا مردم بتوانند از كارتهاي هوشمند سوخت استفاده كنند. از قبل آن را پيشبيني نكرده بودند. پروژه با ارزش و بزرگي بود ولي با هزينه بسيار و از روي اجبار انجام شد.
امروزه داستان تكنولوژيهاي نوين و سير پرشتاب تحول آن چيز ديگري است. هوش مصنوعي آن را به پيش ميبرد. سازمانهايي داريم متولي اين تكنولوژيها. ولي رابطه اين سازمانها با عرصه واقعيت و نيازهاي واقعي جامعه قطع است. فلسفه وجودي آنان پاسخ به چنين سوالهايي نيست كه چگونه ميتوان مشكلات راهبردي جامعه را با بهرهگيري از اين تكنولوژيها حل كرد. براي مثال، چگونه ميتوان از دستاوردهاي هوش مصنوعي براي بهبود كيفيت خدمات آموزشي و خدمات سلامت و ارائه خدمات بهتر اداري به مردم استفاده كرد. چندين دانشكده، برنامه دكتراي هوش مصنوعي دارند. اغلب دانشآموختگان آنان به كشورهايي ميروند كه به راحتي آنان را با حقوق بالا جذب ميكنند. چرا؟ چون در داخل كشور تقاضايي براي دانش و مهارت آنان وجود دارند. منابع مالي زيادي در سازمانهاي متولي تكنولوژيهاي نوين هزينه ميشود، ولي مشكلات همچنان باقي هستند. مثال ديگر، پاندمي كروناست. قبل از آن، بحث درباره آموزش الكترونيك و دولت الكترونيك و سلامت الكترونيك در سازمانهايي مطرح بود. وزارت ارتباطات، تشكيلات وسيعي را به دولت الكترونيك اختصاص داده بود و سازمان فناوري اطلاعات اين وزارتخانه سخت ميكوشيد با وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت و درمان وارد گفتوگو شود. تفاهمنامههايي امضا شد بدون اجرا شدن. پاندمي كرونا مثل سيل هجوم آورد و همه سازمانها، بهويژه آموزش و پرورش را پرت كرد به فضاي يادگيري مجازي. هنوز دارد دست و پا ميزند و نتوانسته آن زيرساخت لازم را در سطح ملي فراهم آورد، چه رسد به ارائه آموزشهايي با كيفيت بهتر در فضاي مجازي.
در حوزه بهداشت و درمان و خدمات دولت الكترونيك نيز همين وضعيت را داريم. چرا بايد به رغم امكان دسترسي آسان به تكنولوژيهاي روز، واردكننده واكسن كرونا باشيم و واكسنهاي توليد داخل هنوز وارد بازار نشده باشند؟ بيتوجهي و عدم استفاده از تكنولوژيهاي پيشرفته روز جهان، براي مديريت منابع به ويژه آب و سرمايههاي زيستبومي مانند تالابها، وضعيتي نگرانكننده به وجود آورده است. اغلب روستاها به اينترنت دسترسي دارند و با استفاده از تكنولوژيهاي واقعيت مجازي و واقعيت افزوده ميتوانيم بهترين آموزشها را به دورترين نقطه كشور ببريم. يا چاپگر سه بعدي، وارد جامعه شده ولي كمتر به آثار عميق سير تحول آن بر اقتصاد و جامعه توجه داريم. بدون تكنولوژيهاي پيشرفته، دسترسي به سطحي مطلوب از توسعه، در معنايي كه تعريف كردم امكان ندارد. بدون استفاده از تكنولوژي پيشرفته چگونه ميتوان زندگي خوبي براي مردم تامين كرد؟ يا چگونه ميتوان بحرانهايي چون فقر و بيكاري و كمآبي و از دست رفتن پاركهاي ملي و منابع جنگلي و ... را حل كرد؟
میدانیم که برای توسعه روستایی در ایران و به خصوص دسترسی روستاها به فناوریهای ارتباطی کوشش کردهاید. از نظر شما، برای تحقق توسعه پایدار روستایی در ایران، سیاستهای کلان باید چه سمتوسویی پیدا کنند؟
قبل از هر چیز در سطح کلان باید درباره توسعه ملی، به این باور برسیم که تا حدود ۳۷ هزار روستا در کشور به سطح مناسبی از توسعه پایدار دست نیابند و بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت روستایی از زندگی خوبی برخوردار نشوند، توسعه ملی محقق نخواهد شد. وضعیت نابسامان روستاها عامل اصلی مهاجرت روستاییان به شهرها و باعث ایجاد آسیب اجتماعی نگرانکنندهای در شهرهای بزرگ به نام حاشیهنشینی شده است. روستاها باید به مکان مناسبی برای کار و زندگی تبدیل شوند تا این روند مهاجرت نخست کند شود و بعد به نقطه صفر برسد و سرانجام مهاجرت معکوس آغاز شود. یعنی روستاییان که روستاهای خود را ترک کردهاند، به زادگاه خود برگردند.
برای توسعه پایدار روستایی نیز تجربه ما در خبر، درسهای مهمی دارد. اول، بدون استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته، به ویژه زیرساخت اینترنت پرسرعت، توسعه روستایی محقق نمیشود. برای مثال، یکی از علل مهاجرت روستاییان به شهر، نبود امکانات آموزشی با کیفیت است. روستا یا مدرسه یا مدرسههای روستا همة سطوح تحصیلی را ندارند یا کیفیت آموزش بسیار پایین است. اغلب ضعیفترین معلمان را به روستاها میفرستند که ساکن نیستند و بیشترین وقت و انرژی این معلمان صرف رفتوآمد بین شهر و روستا میشود. با استفاده از هوش مصنوعی و تکنولوژیهای نوین آموزشی، میتوان همه این مشکلات را حل کرد و نه تنها آموزشی رسمی با کیفیت در اختیار کودکان و نوجوانان قرارداد و معلمان و مدیران مدارس را توانمند ساخت، بلکه بهترین سطح از آموزش فنی و حرفهای را در اختیار جوانانی قرار داد که دوست دارند مهارتی بیاموزند.
در خبر، مرکز فنی و حرفهای به کاهدان تبدیل شده و به رغم تلاشهای بسیار نتوانستهایم این مرکز را تجهیز و بازسازی کنیم. سه دبیرستانی را که طویله شده بود، به کمک سازمان نوسازی مدارس و با هزینه نیکوکاران خبری و تهرانی و خودمان بازسازی کردیم و مجموعهای به نام خانه فرهنگ ساختیم مجهز به اینترنت و کامپیوتر و امکانات یادگیری الکترونیک. قصد داشتیم با استفاده از هوش مصنوعی در این مرکز عالیترین سطح آموزش رسمی و فنی و حرفهای و آموزشهای مورد نیاز روستاییان از جمله زنان و کشاورزان را ارائه دهیم. متاسفانه آموزش و پرورش قصد داشت این مرکز را به مدرسه تبدیل کند و ما اجازه ندادیم و چند سال است داریم میجنگیم که این ساختمان در اختیار دهیاری قرار گیرد تا بتواند برنامههای مورد نظر ما را اجرا کند، ولی هنوز موفق نشدهایم.
مردم هر روز برای دریافت خدمات مجبورند از خبر به بافت بروند و گاه برای انجام یک کار اداری چند بار این مسافت ۷۰ کیلومتری را طی میکنند، آنهم در جادهای که آن را جاده مرگ نامیدهایم. خیلی تلاش کردیم که با کمک دوستان وزارت ارتباطات این خدمات در قالب دولت الکترونیک در خود روستاها ارائه شود. ولی به دلیل دیدگاه خاص مقامات شهرستان و بیاعتقادی به اهمیت تکنولوژیهای ارتباطی، در این راه موفق نشدیم. بنیاد برکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان ۸ مادهای امام(ره)، شرکتی دارد به نام شرکت سلامت الکترونیک برکت، با بهترین تجهیزات و دارای قابلیت ارائه این خدمات در روستاها. به این معنا که روستاییان با دسترسی به این امکانات میتوانند از بهترین خدمات تشخیص و مشاوره و حتی خدمات درمانی که نیاز به تجهیزات نداشته باشد، در روستای خود بهرهمند شوند، بدون نیاز به پزشک. تنها کافی است کیوسکهای لازم نصب شود با یک تکنیسین. ولی چون سازمانهای متولی توسعه روستایی از جمله معاونت توسعه روستاها و مناطق محروم ریاستجمهوری به اهمیت سلامت الکترونیک باور ندارند، منابع آنان صرفه ارائه چنین خدمات با ارزشی به روستاییان کشور نشده و شرکت سلامت الکترونیک برکت، خدمات خود را به کشورهای دیگر از جمله آفریقا صادر کرده است.
اصولاً سازمانهای متولی توسعه روستایی به جز بنیاد مسکن، تفکر توسعهای ندارند. نکته دیگر، در مورد زیرساخت انرژی در روستاهاست. چرا تمام روستاهای کشور باید به انرژیهای فسیلی وابسته بمانند؟ در حالی که نیاز بسیاری از این روستاها را به راحتی میتوان از طریق انرژیهای پاک، مانند انرژی خورشیدی و انرژی باد تأمین کرد. برنامه توسعه پایدار روستایی در سطح کلان باید در چارچوب الزامات کیفیت زندگی تدوین شود و هر فعالیتی برای توسعه روستا با توجه به الزامات زیستمحیطی تنظیم گردد.
درباره راهکارها و مدل توسعه پایدار روستایی، همسرم و من تجربههای با ارزشی داریم که برای سیاستگذاران و کارگزاران توسعه روستایی سودمند است؛ ولی آنان نیازی به چنین تجربههایی ندارند، چون دغدغه آنان توسعه پایدار روستاها نیست.
شما در سالهای گذشته ارتباطتان را با استان کرمان حفظ کردهاید و همان طور که گفتید، برای توسعه پایدار روستایی در منطقه خبر در استان کرمان با همراهی جامعه محلی اقداماتی انجام دادهاید. قدری بیشتر درباره این نمونه موردی توضیح دهید.
بحث درباره این تجربه مفصل است و در این گفتار نمیگنجد. امیدوارم بتوانیم آن را تدوین و منتشر کنیم. در اینجا به چند نکته اشاره میکنم. این مسئله یکی از پرچالشترین تجربههای زندگی ما بود. یکی از مهمترین اصول بنیادین طرحی که از ابتدا تدوین کردیم و به آن وفادار ماندیم، این بود که بدون مشارکت فعال مردم در جریان طراحی برنامهها و اجرای آن، اهداف طرح محقق نمیشود. دوم اینکه اجرای برنامهها نیاز به منابع مالی دارد. این منابع در اختیار سازمانهایی است که هر یک در قبال اجرای برنامهها وظیفهای دارند که پیش از شروع طرح از آن غفلت کردهاند و حال باید این کوتاهی را جبران کنند. در مرحله بعد باید سراغ شرکتهای خصوصی رفت که برنامه مسئولیت اجتماعی دارند و منابعی را برای این کار تخصیص دادهاند.
در مورد اول، از همان آغاز طرح، افراد باسوادی را که از خبر رفته بودند، در سرتاسر ایران و جهان شناسایی کردیم و با جلب مشارکت فعالشان، در فروردین ۱۳۹۴، در فضای مجازی ۱۴ کارگروه تشکیل دادیم. بدون این جوانان پرشور، این طرح قابل اجرا نبود. همزمان به سراغ سازمانهای دولتی در کرمان و وزارتخانههای مربوطه در تهران رفتیم برای جلب همکاری مسئولانه مدیران ارشد آنها. بدون همکاری این مدیران نیز موفق نمیشدیم. برخی از این مدیران، از جمله مدیرکل بنیاد مسکن، از همان آغاز با تمام وجود حامی طرح بودند و هنوز هم با علاقه بسیار حمایت میکنند. زمان زیادی گذشت تا استاندار وقت کرمان و فرماندار وقت بافت به حامیان قابل اتکای طرح تبدیل شدند. اگر آقای مهندس رزمحسینی میماندند، بسیاری از برنامههای فاز آخر که مربوط به توسعه فرهنگ خبر بود، اجرا میشد.
پس از آمادهشدن برنامهها، در خبر با حضور مردم و مقامات مسئول جلسهای برگزار کردیم که رویدادی مهم بود. داستان بسیار مفصل است. خبر از آن پس تغییر کرد. هر چند بخشی از هدفهای ما که مربوط به توسعه فرهنگ خبر بود هنوز محقق نشده، ولی قطار توسعه پایدار خبر روی ریل افتاده و دیگر به عقب باز نخواهد گشت. مردم خبر به نقطهای رسیدهاند که بتوانند مطالبات خود را دنبال کنند. هماکنون کارزاری راه انداختهاند برای جلوگیری از اجرای قرارداد شرکت ماهان در پارک ملی خبر، به خاطر دغدغههای محیطزیستی. این مهم نیست که ما با اهداف آن موافق هستیم یا نه؛ مهم آن است که مردم با تمام توان سعی دارند برای حفظ منافع آینده محیطزیست روستای خود مبارزه کنند.
از نظر شما شاخصهای توسعه فرهنگی در چه وضعیتی است و چه دورنمایی برای آن متصورید؟
بحث درباره فرهنگ و توسعه آن نیاز دارد به ورود به بحثهای نظری که جای آن اینجا نیست. ولی لازم است به چند نکته اشاره شود. فرهنگ پدیدهای است که بیش از ۵۰۰ تعریف درباره آن وجود دارد. خود این، نشان از پیچیدگی و انتزاع بالای مفهوم فرهنگ دارد. سازمانهای متولی توسعه فرهنگ باید با این تعاریف آشنا شوند و ذات این پدیده را بشناسند. این تعاریف را میتوان در سه گروه طبقهبندی کرد: تعاریف ساختاری که بر عناصر سازنده فرهنگ تأکید دارند، تعاریف کارکردی که کارکردهای فرهنگ را معرفی میکنند و تعاریف وجودی که بر تجربههای وجودی زیست انسان در بستر یک فرهنگ خاص تاکید دارند. ترکیب این سه دیدگاه، فهمی جامع و دقیق از فرهنگ ارائه میدهد. سادهترین تعریف این است که فرهنگ را بستری بدانیم که در آن الگوهای فکری و رفتاری انسانها شکل میگیرد و شیوه بودن آنان را رقم میزند. ولی تا ندانیم فرهنگ از چه عناصری ترکیب یافته، تمرکز بر کارکرد فرهنگ کار درستی نیست. دراینباره مقالهای دارم که در کتاب «کیفیت زندگی و شاخص خوشبختی» به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. غالبا این گرایش وجود دارد که فرهنگ را به ادبیات و هنر تقلیل دهیم و فعالیت فرهنگی را فعالیت هنری و ادبی بدانیم. هنر و ادبیات دو عنصر مهم معرفتی فرهنگ هستند؛ ولی بعد معرفتی فرهنگ، سایر دستاوردهای معرفتی یک جامعه را نیز در بر میگیرد؛ از جمله معرفت علمی که شالوده پیشرفت تکنولوژی است. تاریخ و زبان و دین نیز سه عنصر مهم فرهنگ یک جامعه را تشکیل میدهند که هویت ملی از آن تغذیه می شود.
برای سیاستگذاری در حوزه فرهنگ و توسعه فرهنگی، افزون بر آشنایی با مفاهیم و تعاریف، شناخت ماهیت فرهنگ نیز بسیار مهم است. فرهنگ پدیدهای است بسیار پویا و مدام در حال تکوین. مفاهیمی چون مهندسی فرهنگ، با ذات پویای فرهنگ در تعارض است. فرهنگ با محیطی که در آن شکل گرفته و نیز با محیط جهانی که از طریق رسانههای مدرن بر فرهنگ یک جامعه اثر میگذارد، و نیز با پاره نظامهای نظام اجتماعی مانند اقتصاد و سیاست، تعاملی پیچیده و در هم تنیده دارد. هر نوع تحولی در عرصه اقتصاد و سیاست، بر فرهنگ تاثیر میگذارد. از سوی دیگر، فرهنگ در سطح زندگی فردی و اجتماعی تعادلبخش است؛ به فرد کمک میکند میان دنیای درون خود و محیط پیرامونش تعادل برقرار کند؛ و به جامعه کمک میکند به شیوهای خلاق و سازنده، پاسخگوی تحولات محیطی باشد که با آن تعامل دارد. در نتیجه، در سیر زمان، آن دسته از عناصر فرهنگ پایدار میمانند و تقویت میشوند که برای زندگی فرد و برای جامعه، کارساز و سازنده باشند و عناصری کمرنگ شده و جای خود را به عناصر جدید میدهند که سودمندی خود را از دست داده باشند.
به دلیل پویایی ذاتی فرهنگ، مدام عناصر جدیدی جذب فرهنگ میشوند. پس توسعه فرهنگی در معنای عمیق، مجموعه فرایندهایی است که فرهنگ را جهت تکامل پیچیدگی کارساز و راهگشا هدایت کند. در مورد توسعه فرهنگی و شاخصهای آن در ایران، با توجه به آنچه گفته شد، دو بحث قابل طرح است: بحث دیدگاه و عملکرد نظام حکمرانی پس از انقلاب در زمینه توسعه فرهنگی، و بحث آن بخش از توسعه فرهنگی که خارج از قلمرو نظارت این نظام طی چهار دهه قبل اتفاق افتاده است.
در مورد بحث اول، تعریف نظام از فرهنگ و عناصر سازنده فرهنگ چیست؟ به نظر میرسد سازمانهای متولی توسعه فرهنگی، از انقلاب به این سو، فرهنگ را به دین تقلیل داده و توسعه فرهنگی را اسلامی کردن فرهنگ ایران میدانند و منابع بسیاری را در این راه هزینه کرده و میکنند. اینکه فرهنگ ایران تا چه حد اسلامی تر شده، نیاز به بررسی عملی دارد. شواهد نشان میدهد که در این راه موفقیتی به دست نیامده، اما آن بخش از فرهنگ که مانند موجودی زنده عمل کرده و در جریان زندگی مردم و پویایی اجتماعی مسیر تحول خود را به پیش برده، داستان دیگری است. تحول این بخش، همخوان و همسو و سازگار با تلاشهای نظام در زمینه توسعه فرهنگی نیست و در مواردی به صورت دو جریان معارض عمل کردهاند.
برخی از مهمترین شاخصهای توسعه فرهنگی از این قرار است: در بُعد هنر و ادبیات و معارف شمارگان کتاب و تنوع عناوین آن و تعداد و شمارگان نشریه و مجله و تعداد کتابخانه و موزه و مراجعان آن، شمار سینما و بلیتهای فروخته شده، شمار سالنهای تئاتر و برنامههایی که اجرا میشود و تعداد مخاطبان و البته نوع پیامها و مضامینی که همه اینها اشاعه میدهند. شمار کنسرتهای موسیقی که در سال اجرا میشود و مخاطبان و تنوع برنامههای اجرا شده (محلی، کلاسیک ایرانی و کلاسیک غربی،…) رویدادها و جشنوارههای علمی و هنری برای کودکان و بزرگسالان، برگزاری مناسک و جشنهای ملی، میزان رشد و توسعه صنایعدستی و … در معماری، حوزه عناصر فرهنگ ملی در معماری و فضاهای شهری، شمار ساختمانهای جدیدی که معرف فرهنگ و تاریخ ایران به نسلهای بعدی است، همگی از معیارهای توسعه فرهنگی به شمار میآیند. حضور فعال فرهنگهای قومی و محلی در فرهنگ ملی؛ میزان و کیفیت فعالیتهای فرهنگی در فضای مجازی (این خود بحث مهمی است که جداگانه باید به آن پرداخت)؛ میزان فعالیتهای موثر برای معرفی فرهنگ ایران به کشورهای دیگر و در فضای مجازی؛ میزان رویدادهای فرهنگی ایران در خارج از کشور؛ حضور عناصر فرهنگ ملی ایران در کشورهای دیگر نیز از متغیرهای شاخص توسعه فرهنگی به شمار میآیند.
بعد دیگر توسعه فرهنگی، بستری است که در آن الگوهای فکری و رفتاری ایرانیان شکل میگیرد. میزان رفتارهای ناهنجار مانند انواع فساد و جرم و جنایت و فحشا و قانونگریزی و تعارض(در درون خانواده، میان فرد با دیگری و تعارض ملت با دولت و …)، شمار پروندههای موجود در دادگاهها، شمار زندانها و زندانیان، وجود نابرابریهای جنسیتی و قومی و مذهبی، سطح پایینمدارا و تساهل در جامعه، نشانهای است از توسعهنیافتگی فرهنگی. این پدیدهها بیانگر آن است که بستر فرهنگی جامعه تعالیبخش نیست و نتوانسته ارزشها و فضیلتهای اخلاقی را بر رفتار فردی و جمعی و مهمتر از آن، بر رفتارهای نظام حکمرانی حاکم سازد. مهمترین تحولی که از یک حکومت دینی پس از چهار دهه انتظار میرفت، کاهش رفتارهای خلاف اخلاق و حاکم کردن فضیلتهای اخلاقی بر فرهنگ جامعه بود. فرهنگی توسعهیافته تلقی میشود که آسیبهای مذکور در آن رو به کاهش باشد. کیفیت این بستر، نتیجه طبیعی عملکرد نظام حکمرانی در اداره امور است. این دقیقاً همان بخشی است از فرهنگ که نظام حکومت و نظام اداری در آن نقش مهمی دارد. وقتی سازمانها توسط افرادی اداره میشوند که قوانین را دور میزنند و راه را برای فساد هموار میکنند و پشتیبان و مشوق افراد سالم و درستکار نیستند و افشای حقیقت را سیاهنمایی و رفتاری مجرمانه میدانند و دغدغه زندگی مردم و حل مشکل آنان را ندارند، بستری فرهنگی شکل میگیرد که رشددهنده سقوط اخلاقی است. کیفیت عملکرد نظام قضایی نیز آن را تقویت کرده است. مردم به جای حل و فصل مشکلات خود از راه قانون و منطق و گفتوگو، با هم درگیر میشوند و کارشان به دادگاهی میکشد که خود دچار فساد اخلاقی است. حجم و میزان گستردگی فساد که بخش عمده آن در درون نظام حکمرانی و نظام اداری و قضایی رخ میدهد، حیرتانگیز است.
نکته مهم دیگر، نابرابری در توسعه فرهنگی است. شکاف میان شهرهای بزرگ با شهرهای کوچک و نیز شکاف میان شهر و روستا در برخورداری از امکانات توسعه فرهنگی بسیار مهم است. کاهش این نابرابری، خود شاخص مهمی برای توسعه فرهنگی تلقی میشود.
چه توصیهای برای استفاده از ظرفیتهای توسعه فرهنگی در کرمان دارید؟
در مورد کرمان، بخشی از وضعیت توسعه فرهنگی استان بازتابی است از این وضعیت در کشور. درباره متغیرهای مربوط به عناصری از فرهنگ که معرفی شد، آماری ندارم. هر بار که به کرمان آمدهام انتظار داشتم که از رویدادی علمی یا هنری با خبر شوم. به جز پوسترهای کنسرت خوانندههای پاپ چیزی ندیدم! از موزههای شهر بازدید کردهام، ولی در این موزهها فعالیت جانبی که معرف فرهنگ کرمان باشد و تماشاگر را جذب کند، ندیدهام. نمیدانم در شهر چه تعداد نشریه و کتابخانه و کتابسرا و کتابفروشی و گالری هنری و تالار تئاتر و موسیقی و سالن سینما وجود دارد و کیفیت محتوای برنامهها چیست. این آمار
مهم است.
عنصر دیگری که میتواند به توسعه فرهنگی کرمان کمک کند، تدوین دانشنامه کرمان با بهرهگیری از الگوی بسیار موفق دانشنامه کاشان است. دانشنامه کاشان در چندین جلد نفیس و بر اساس پژوهشهای دقیق علمی درباره تاریخ، معماری، فرش، سکه، فرهنگ مردم، گویشها، نامآوران و موضوعهای دیگر در بنیاد مطالعات کاشان با همت آقای مهندس حسین محلوجی و با نظارت دقیق آقای علی میرزایی تدوین شده است. قرار است این مجموعه به زبان انگلیسی نیز ترجمه شود. چند سال عضو شورای عالی دانشنامه بودم. آرزوی من انتقاد مترولوژی تدوین آن به کرمان بود. کودکان و جوانان کرمان باید با سابقه فرهنگی کرمان آشنا شوند. دانشنامه میتواند هم راهنمای حفظ و توسعه این میراث شود و هم مرجع معتبری برای انتقال این معرفت به نسل حاضر و نسلهای آینده باشد. گویش کرمانی، شیرین و دلانگیز است و در حال نابودی. معماری کرمان ناشناخته مانده و آن هم در حال نابودی است. فرش و صنایع دستی کرمان باید با نگاهی تاریخی حفظ شوند و توسعه یابند.
در مورد بستر فرهنگی الگوهای فکری و رفتاری کرمان، تجربه ما حاکی از آن است که این بستر تعالیبخش نبوده و ضعفهای اخلاقی را گسترش داده است. بسیاری بر این عقیدهاند که نگاه مردم کرمان به هستی، عارفانه و جدلگریز بوده و با دنیاپرستی سازگاری نداشته و در طلب صلح و آرامش و پایبند به ارزشهای انسانی است. دوست بزرگوارم، شادروان داریوش شایگان در سفرهایی که برای دیدار با دوستش آقای همایون صنعتی به کرمان میآمد، شیفته کرمان و مردم آن شده بود. به من میگفت چقدر دوست دارد که در این شهر زندگی کند. نوعی خرد زندگی را در مردم این شهر میدید. نمیدانم آیا مسئولان استان به چنین درایتی رسیدهاند که این فضیلت مهم فرهنگی را حفظ کنند و اشاعه دهند یا نه. کیفیت زندگی مردم در چنین بستری از فرهنگ بهتر تأمین میشود. با دو شهردار کرمان از نزدیک گفتوگو داشتیم. شهردار قبلی و شهردار کنونی. به آنان توصیه کردیم که برنامههای خود را در چارچوب کیفیت زندگی شهری و بر پایه مزیتهای فرهنگی شهر طراحی و اجرا کنند. شاید گرفتار شدن در چنبره معضلات حاشیهای و جنگهای فرساینده قدرت به آنان چنین فرصتی نداده و شاید دغدغه وجودی آنان چیزی دیگری باشد.
در سالهای پیش رو تفکر توسعهخواه در جامعه ایران تقویت میشود؟
ترس و یأس وجود را مسموم میکند و انرژیهای خلاق و سازنده را میبلعد. راهی که ما برای زیستن خود انتخاب کردهایم جایی برای ترس و یأس نمیگذارد. آنچه در ایران و جهان میگذرد، نگرانکننده است. ولی من و همسرم قلمرو نفوذی تعریف کردهایم که در محدوده آن حرکت میکنیم. به مسائلی که حل آن در اختیار ما نیست، به عنوان قلمرو فهم و شناخت و آشنایی با واقعیت مینگریم. سعی داریم رویدادها را دنبال کنیم و ریشهها و علل را کشف کنیم. درگیر شدن با این واقعیتها نه ما را میترساند و نه رنجمان میدهد. برای رنجهای بیهوده نه فرصت داریم و نه توجیه منطقی. اما، دغدغه وجودی ما مسائلی است که در قلمرو نفوذمان قرار دارند. این سوال همیشه برای ما مطرح است: برای حل مشکل و بهبود زندگی دیگری در خانواده و در میان دوستان و آشنایان و برای دیگرانی که با آنان آشنایی قبلی نداریم و برای سرزمینمان ایران چه کاری از ما ساخته است؟ این پرسش، چراغ راه ماست و خواهد بود در زندگی، معنا و فلسفه زندگیمان را شکل داده است.
در مورد تفکر توسعهخواه، جبر زمانه آن را پیش خواهد برد. مردم در سرتاسر جهان، به ویژه ایران، بیش از پیش از طریق حضور در فضاهای مجازی، به دانش و آگاهی بیشتری درباره حقوق شهروندی و انسانی و مطالباتشان از حکومت و معیارهای زندگی خوب دست مییابند و خود را با کشورهای موفق در تأمین زندگی خوب برای مردمشان، مقایسه میکنند. میآموزند چگونه به نحوی موثر این مطالبات را دنبال کنند و حکومت را ترغیب کنند که تأمین این مطالبات و حقوق در اولویت خود قرار دهد. در ایران نیز این تحول مدتهاست آغاز شده است. هر قدر جلوتر میرویم، نظام حکمرانی به اجبار به این سمت حرکت خواهد کرد.
چه آرزویی برای توسعه ایران دارید؟
برای توسعه ایران شاید راه درازی در پیش باشد؛ راهی که چندان هموار نیست. ولی توسعهخواهی در معنایی که مطرح کردم، سرانجام به الگوی فکری حاکم تبدیل خواهد شد. آرزوی من و همه ایرانیان برای سرزمین عزیزمان ایران، دستیابی به جایگاهی است که در شأن آن باشد.