شهین دخت خوارزمی دکتری روانشناسی و ارتباطات در گفتگوی اختصاصی با شارا دکتر شکرخواه را یک انسان فرهیخته می داند و درباره ی او می گوید: دو چیز از وجود آقای شکرخواه به بیرون ساطع می شود. یکی عشق و دیگری آرامش است و این چیزی است که آقای دکتر شکرخواه را به یک فرهیخته ی کم نظیردر جامعه ی ما تبدیل می کند. ادامه ی گفتگو:شناخت شما از آقای دکتر شکرخواه چه زمانی بود و چونه با ایشان آشنا شدید؟
- هرکسی که با مطبوعات و روزنامه نگاری سر و کار دارد، آقای دکتر شکرخواه را می شناسد. در نتیجه من نیز از طریق نوشته هایش با ایشان آشنا شدم. در سال 1370 بود که در حال ترجمه کردن کتاب جابه جایی در قدرت بودم، یک روز آقای دکتر شکرخواه با من تماس گرفتند و به من گفتند که اگر نمی خواهید این کتاب را ترجمه کنید، من آن را ترجمه می کنم. من نیز در پاسخ گفتم بسیار خوشحال می شوم که دو ترجمه از این کتاب در بازار باشد. در نتیجه آشنایی من با آقای دکتر از طریق همین تماس بود. اما رابطه ی همکاری و دوستی من با آقای دکتر از طریق ایجاد انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی شروع شد که فرصت بسیار با ارزشی بود و باعث شد بیش از هشت سال با آقای دکتر شکرخواه از نزدیک همکاری کنم. در آنجا بود که من آقای دکتر شکرخواه را کشف کردم.
شما و آقای دکتر شکرخواه در آن زمان چه چیزی در کتاب جابه جایی در قدرت دیدید که فکر می کردید باید این کتاب ترجمه و خوانده شود؟
- در سال 1980 یکسال بعد از انقلاب بود و من نیز که در آن زمان دغدغه ی فرهنگی داشتم، به اتفاق همسر اول خود مرحوم دکتر اسدی موجی را حاکم بر جامعه می دیدیم که در حال به هم ریختن بنیان های فکری جامعه است. در آن زمان بزرگترین خطری که برای جامعه می دیدیم، علم ستیزی، دور شدن از تفکر علمی و بحث هایی بود که بر بنیان علم استوار بود که بعدها تحت عنوان تکنولوژی مطرح شد. احساس می کنم آقای دکتر شکرخواه نیز ضرورت این نیاز فکری را برای آهسته کردن جریان علم ستیزی احساس کرده بودند.
شما به عنوان استاد پیشگام روابط عمومی الکترونیک آقای دکتر شکرخواه را چگونه توصیف می کنید؟
- من همیشه معتقد هستم که این کشور نیاز به آدم های فرهیخته دارد و من چند ویژگی را برای این فرهیختگی قائل هستم. اول اینکه دانش روز داشته باشند. یعنی با این فرض که دانش با شتاب منسوخ می شود، انسانی فرهیخته است که بتواند پا به پای نو شدن و پیشرفت دانش در حوزه ی حرفه ی خود قدم بردارد و این کار سختی است. بنابراین داشتن دانش روز و به روز رسانی آن اولین شرط فرهیختگی است. دوم اینکه بتواند این دانش را به کاربرد تبدیل کند. یعنی از قلمرو نظر وارد عمل شود. سوم این که قدرت تجزیه و تحلیل داشته باشد، به خصوص در حوزه علوم اجتماعی تا بتواند این دانش را در بافت اجتماعی و فرهنگی جامعه آن را تفسیر و برای آن کاربردهای مناسب پیدا کند. ویژگی اول را ممکن است خیلی از افراد داشته باشند، اما زمانی که با ویژگی دوم ترکیب می کنیم تعداد افرادی که این ویژگی را دارند، محدودتر می شوند و آن فروتنی و تواضع است. زیرا هر اندازه دانش زیاد شود، علم به جهل نیز بیشتر می شود. یک انسان فرهیخته هر اندازه که بیشتر بداند این احساس در وجود او نمایان می شود که کمتر می داند. در نتیجه به طور خودکار به یک انسان فروتن و متواضع تبدیل می شود. سومین ویژگی این است که این فرد از نظر شخصیتی در فرآیند کشف حقیقت و فهم دانش روز خود را از شهوت، قدرت، ثروت و شهرت خلاص می کند. در نتیجه اگر این اتفاق بیافتد، شما شاهد گام آخر فرهیختگی هستید. گام آخر این است که این انسان فرهیخته دیگر چیزی برای خود نمی خواهد و تمام دغدغه وجودی او این است که دانش و قابلیت هایی را که کسب کرده است در خدمت به دیگران به کار بگیرد.
من آقای شکرخواه را تجلی این نوع فرهیختگی می دانم. فکر می کنم این ترکیب و سیر تکامل را در کمتر فردی دیده ام. در سالهایی که در کنار دکتر شکرخواه از نزدیک کار کرده ام این موارد را در وجود ایشان دیده ام. جالب اینجا است که وقتی این ویژگی ها در وجود یک انسان جمع می شود، یکسری جلوه های رفتاری پیدا می کند. یکی از این جلوه های رفتاری کیفیت حضور در جلسات است. آقای دکتر شکرخواه وارد هر جلسه ای که می شدند، یک کیفیت حضور ناب داشتند. زیرا ایشان برای کمک به بحث جلسه می آمدند و از دیگران فرا می گرفتند. به همین دلیل است که همیشه می گویم دو چیز از وجود آقای شکرخواه به بیرون ساطع می شود. یکی عشق و دیگری آرامش است و این چیزی است که آقای دکتر شکرخواه را به یک فرهیخته ی کم نظیر در جامعه ی ما تبدیل می کند.
ویژگی یک انسان فرهیخته این است که در محل کار، کلاس درس و همکاران همه ایشان را دوست داشته باشند. من تاکنون ندیده ام که آقای دکتر شکرخواه در بین دانشجویان، همکاران و دوستان خود رنجیده باشد. رابطه ی دکتر شکرخواه با دانشجویان خود تحسین برانگیز است. این مواردی است که جامعه ی ما کم دارد و باید در وجود دکتر شکرخواه باید کشف و برای جامعه الگو سازی شود. هنگامی که دکتر شکرخواه را در انجمن ملاقات کردم، مشاهده ی رفتار دکتر شکرخواه با الگوی ارتباطی ایشان با دکتر معتمدنژاد برای من شگفت انگیز بود. یک نوع ارادت صادقانه و بی ریا، یک احترام با تمام وجود که یک نوع اطاعت محض می آفرید. به این معنی که فردی با داشتن چنین سطحی از دانش، نسبت به استاد خود چنین رفتاری داشته باشد، خود نشانه ی یک شخصیت متعالی و رشد یافته است. در مورد شخصیت دکتر شکرخواه می توان نکات برجسته ای گفت. برای مثال هیچ گاه در وجود ایشان ترس و یأس ندیدم و اینها تماماً جلوه های وجودی شخصیت ایشان است که آن شخصیت ناب را می سازد. به عنوان مثال هنگامی که از آقای دکتر شکرخواه خواهش کردم که در پروژه انسان شناسی من همکاری کنند و به عنوان مشاور در کنارم باشند، ایشان آنقدر زیبا واکنش نشان دادند که اگر قبل از آن جرأت نداشتم این کار را با اطمینان خاطر پیش ببرم، بعد از آن احساس کردم دیگر هیچ چیز نمی تواند مانع کار من شود.
به لحاظ علمی، دکتر شکرخواه را چگونه می بینید و شخصیت علمی ایشان از دید شما چگونه است؟
- دکتر شکرخواه دو شخصیت دارند. یکی شخصیت ژورنالیستی و دیگری شخصیت علمی به عنوان استاد دانشگاه، محقق و نویسنده است. ایشان بنیانگذار روزنامه نگاری آنلاین هستند. شاید شما بسیار راحت از این مسئله بگذرید، اما من شاهد آن بودم که در چه شرایطی همشهری آنلاین راه اندازی شد و چه تأثیری بر روی روزنامه نگاری کشور گذاشت. دکتر شکرخواه از معدود افرادی است که امواج انقلاب دیجیتال مجازی را به خصوص در حوزه ی ارتباطات و روزنامه نگاری درک کرد و تحول بسیاری را به عنوان بنیانگذار برجا گذاشت. دکتر شکرخواه در حوزه ی جامعه ی اطلاعاتی از نظر مفاهیم و بنیان های نظری و نقشی که در تدوین قوانین بین المللی (SIS) ایفا کرد، خدمات بسیاری انجام داده اند. من شک دارم که انجمن مطالعات ایرانی جامعه ی اطلاعاتی بدون حضور آقای دکتر شکرخواه می توانست نقش بسیار مؤثری در اجلاس سران جامعه ی اطلاعاتی و اولین بیانیه ها در اجلاس تونس و آتن داشته باشد و این مسئله بدون حضور آقای دکتر شکرخواه به هیچ عنوان عملی نبود. در حال حاضر نیز ایشان سرپرست مرکز مطالعات جامعه مجازی در دانشکده جامعه مطالعاتی جهان هستند. ما وارد فضای مجازی شده بودیم، ولی با این وجود در مورد قواعد حضور مؤثر در فضاهای مجازی آشنایی چندانی نداشتیم. بنابراین دکتر شکرخواه در این زمینه ها نقش بسیار مؤثری داشتند. کمتر استادی را می توان در حوزه ی رسانه و ارتباطات دید که به این اندازه به دانش ارتباطات و فضای مجازی در جامعه ی اطلاعاتی مسلط باشد. من دکتر شکرخواه را هم در حوزه ی دانشگاه و نظری و هم در حوزه ی اجرایی به خصوص روزنامه نگاری پیشگام می دانم.
از دوره ی همکاری خود با آقای دکتر شکرخواه خاطره ای در ذهن دارید؟
- انجن جامعه اطلاعاتی دو دوره ی خاص را پشت سر گذاشت. در هر دو دوره من نایب رییس و آقای دکتر شکرخواه عضو هیات رئیسه بودند. دوره ی اول همه چیز خوب و عالی بود ولی در دوره ی دوم ورق برگشت و تمام فرصت ها و امکاناتی که داشتیم، از دست رفتند. به این صورت که ما به جای اینکه وقت خود را صرف توسعه ی فعالیت های انجمن کنیم، تمام وقت ما صرف حفظ بقای انجمن می شد و گاهی این اتفاق می افتاد که بیش از یک جلسه در هفته برگزار می کردیم. در تمام این جلسات چیزی که از آقای دکتر شکرخواه دیدم، این بود که تمام وجود آقای دکتر شکرخواه مانند من این دغدغه را داشتند که چه کاری انجام دهند تا این انجمن از بین نرود. با وجود خاطره های بسیار زیاد و ناب با آقای دکتر، شاید یکی از زیباترین خاطره ی من از آقای دکتر شکرخواه به روزی بر می گردد که آقای دکتر کمالی پور در جلساتی که آقای دکتر شکرخواه در همشهری آنلاین گذاشته بودند، شرکت کرد. در این جلسات هر بار یکی از صاحب نظران شرکت می کردند و مطلبی را ارایه می دادند. در آن جلسه دکتر کمالی پور، آقای دکتر شکرخواه را به عنوان کدخدای دهکده ی جهانی معرفی کردند و این نام روی آقای دکتر شکرخواه ماند. یکی دیگر از زیباترین خاطره هایی که در ذهن دارم، عشق و ارادت دکتر شکرخواه به مادرشان بود. روزی که مادر ایشان از دنیا رفتند، نگران این بودم که یک سیاه چاهی در وجود آقای دکتر شکل بگیرد و تمام وجود ایشان را ببلعد که خوشبختانه این اتفاق نیافتاد.
شما رسالت خود را در زمینه ی ارتباطات چه می دانید؟ بزرگترین گامی که آقای دکتر شکرخواه و شما می توانید در این زمینه بردارید چیست؟
- در دورانی که در انجمن بودیم، دغدغه ی اصلی ما، دو گروه بود. در درجه ی اول افرادی بودند که سیاست گذاری، برنامه ریزی و تصمیم گیری در حوزه ای به تعبیر شما ارتباطات و از نظر من مسائل جامعه مجازی را در اختیار داشتند. فرض ما بر این بود که به دلیل جهلی که دارند، به طور مداوم در حال اشتباه کردن هستند. فکر می کردیم که چگونه می توانیم سطح دانش و آگاهی این گروه را آنچنان بالا ببریم که هر نوع سیاست گذاری، برنامه ریزی و تصمیمی که می گیرند، مبتنی بر درک عمیق و درست از واقعیت های جهان معاصر باشد. گروه دیگر جوانان بودند که بخشی از آنها جوانان دانشگاهی و عده ی دیگر درجامعه غیر دانشگاهی بودند. ما به دنبال این بودیم که چگونه آنها با فهم این واقعیت ها بتوانند از فرصت های جامعه ی مطالعاتی و اطلاعاتی برای شکوفایی استعدادهای خود و رقم زدن یک سرنوشت بهتر استفاده کنند. این دو گروه نیازهای متفاوتی با یکدیگر داشتند. ما تمام تلاش خودمان را کردیم و اکنون که نگاه می کنم، می بینم تأثیر خودمان را گذاشته ایم ولی داستان بر سر این است که واقعیت با تکامل پیدا و پیشرفت می کند و پیچیده تر می شود. احساس می کنم هر چه نسل جوان ما درک بیشتری از واقعیت های جهان امروز داشته باشند، تصمیمات بهتری برای خود و جامعه می گیرند. باید زیربنای فکری و اعتقادی جامعه را ارتقاء داد. شک دارم که آقای دکتر شکرخواه نیز این رسالت را در خود نبیند. داستان بر سر این است که ما دو گروه از اساتید و پژوهشگران را داریم. یک دسته افرادی هستند که به دنبال رتبه ی علمی بالا و داشتن مقاله های بسیار در ISI هستند. افرادی هم مثل دکتر شکرخواه هستند که این مسائل برای آنها مهم نیست. بلکه مهم این است که بدانند چگونه به جامعه کمک کنند تا مسایل جامعه را بهتر حل کنند و این رسالت ما است. اینکه چه اندازه در این راه موفق بودیم، خود داستان دیگری است. ما با مشکلاتی دست و پنجه نرم کردیم که خیلی قوی تر از اراده ی ما بود و در حال حاضر که از بیرون نگاه می کنم، می بینم که در حوزه ی اقتصاد، تکنولوژی ارتباطات و مدیریت تلنگرهایی زدیم ولی کافی نبوده است. کار ما به تنهایی نبود. شما تنهایی این جامعه ی فکری را می توانستید در وجود مرحوم دکتر معتمدنژاد ببینید.
شما به عنوان استاد روانشناس علاوه بر همه ی تخصص هایی که دارید، دکتر یونس شکرخواه را چگونه توصیف می کنید؟
- یک انسان بسیار سالم که در درون خود آرامش و یک روح بزرگ دارد. به همین دلیل می تواند بسیار بخشنده باشد. دانش درون انسان را به هم می ریزد و انسان هایی هستند که صاحب دانش ولی از درون نا آرام هستند و یکپارچگی شخصیت در درون آنها دیده نمی شود. در حالی که در درون دکتر شکرخواه هم یک شخصیت یکپارچه و هم پایدار و تداوم دیده می شود.