یکی از رفتارهای عمومی ما که فارغ از جنسیت در سنین نوجوانی و جوانی به ویژه در شرایط فشار روحی مانند دوران امتحان نمود بیشتری پیدا میکرد، "سندروم یخچال" است.
البته این اصطلاح کاملاً ساختگی است و در علم روانشناسی یا رفتارشناسی تعریفی برای آن ارایه نشده است اما ماهیت و شاخصهای این رفتار قاعدتاً به انحاء و اشکال دیگری مورد توجه و مطالعه قرار گرفتهاند که به عنوان نمونه در علومی مانند روانشناسی تغذیه از آن به ریزهخواری یاد میکنند که یکی از عوامل جدی و مضر چاقی محسوب میشود.
این سندروم در شرایط فشار عصبی، استرس، اضطراب، انتظار و... فرد را تحریک به باز کردن مدام یخچال میکند، در حالی که نه تشنه است، نه گرسنه و نه اصلاً میداند که چه میخواهد و اساساً بدن او چه چیزی نیاز دارد ولی در هرصورت چیزی را برای خوردن و ارضا سندروم تحریک شده برمیدارد.
به اعتقاد من آنچه امروزه نیز در رفتار عمومی ما در شبکهها و پیام رسانهای اجتماعی مشهود و پیداست چیزی شبیه همین سندروم یخچال است.
مروری کوتاه بر رفتارهای عموم شهروندان در رسانههایی همچون تلگرام یا اینستاگرام از تشابه جدی آنها با رفتارهای مشاهده شده در سندروم یخچال حکایت دارد، وقتی در محیطهای خانوادگی، دوستانه، کاری و یا حتی عمومی مثل تاکسی و اتوبوس هستید، می توانید این عادت مراجعه غیرضروری و بی هدف به موبایل و چک کردن تلگرام یا اینستاگرام را توسط اطرافیانتان ببینید. در بسیاری از موارد این افراد اساساً منتظر پیام خاص و مهمی نیستند و صرفاً از روی عادت و مطابق با رفتار نهادینه شده در سندروم یخچال به حساب کاربری خود سر میزنند.
در واقع ورود شبکههای اجتماعی به الگوی مصرف رسانهای مردم از خلق یک نیاز کاذب خبر میدهد که صرفاً به بهانه دسترسی سریعتر، یک رفتار ناصحیح (به دلیل تکرر بیدلیل و غیرضروری) را در ما نهادینه کرده است چراکه تا پیش از این نیز هر کسی با ما کاری داشت از طریق نشانی ایمیل یا ارسال پیامکی آن را با ما در میان میگذاشت و ما نیز سر فرصت و بر حسب اولویت و ضرورت به آن میپرداختیم، اما اکنون سر فرصت به در لحظه چک کردن و حسب ضرورت و اولویت، به همه چیز را چک کردن تبدیل شده است.
خوب اگر بخواهم تا اینجا نتیجهگیری کرده باشم باید بگویم که تکرر مراجعه به هر یک از شبکهها و رسانههای اجتماعی که طبیعتاً مبنای کاربرد آنها نه ضرورت، که یک نیاز کاذب است در قالب سندروم یخچال میگنجد و طبیعتاً استفاده مکرر از محتویات شبکههای اجتماعی در مراجعات متعدد، حکم همان ریزهخواری در علم تغذیه را دارد و کمترین نتیجه آن تورم و چاقی مفرط در ذهن و اندیشه و اعصاب کاربران خواهد بود و آثار مخرب فراوان دیگری مانند افزایش نگرانی و استرس به دلیل تعدد و طبقهبندی نبودن اخبار و اطلاعات دریافت شده، از بین رفتن زمان، کم تحرکی، دوری از دنیای واقعی و جمع دوستان و خانواده و... نیز به همراه دارد که به سادگی قابل تحلیل و تشخیص است.
اما قاعدتاً چاره این سندروم، پرهیز یا به عبارت بهتر گریز و حذف ماهیت وجودی این ابزارها از زندگی نیست. به بیان سادهتر همانطور که ما هیچوقت یک فناوری مانند یخچال را از زندگی حذف نمیکنیم نمیتوانیم فناوریهای جدید را انکار و حذف کنیم. در سندروم یخچال بهترین شیوه تبعیت از رژیم غذایی مناسب برای سیری فیزیکی و روانی ذهن است و در سندروم رسانه نیز تدوین یک رژیم رسانهای مناسب برای بهرهمندی هدفمند و طبقهبندی شده از رسانهها و محتوای موجود در آنهاست.
به عنوان مثال همانطور که متخصصان علم تغذیه توصیه می کنند در شبانه روز 5 وعده غذایی کم حجم و متنوع از انواع مواد غذایی که به مرور در طول روز تا شب از حجم هر یک از وعده ها کاسته میشود میتوان در حوزه کاربری رسانه نیز این توصیه را کرد که ضمن گزینش یک سبد رسانهای متنوع مشتمل بر کتاب، فیلم، روزنامه، ارتباط چهره به چهره، شبکههای اجتماعی و... در صورت عضویت در شبکههای اجتماعی نیز حداکثر در 3 تا 5 کانال یا گروه که محتوای آن به هدفی در زندگی شما گره میخورد عضو شوید.
بدیهی است که محتوای مندرج در شبکههای اجتماعی به دو دلیل سو هاضمه رسانهای ایجاد میکند، یکی اینکه غالب مطالب شبکههای اجتماعی فاقد عمق و غنای مبتنی بر اندیشه و ضرورت هستند و دیگر اینکه عضویت در چندین گروه و کانال و پیج به دلیل عدم تولید محتوا ما را پس از مدتی در ورطه مطالعه مطالب تکراری با خوانشها و ویرایشهای مختلف خواهد انداخت و طبیعتاً به این دو دلیل استفاده از شبکههای اجتماعی به هیچ وجه به عنوان جایگزینی برای سایر رسانهها در سبد مصرف رسانهای توصیه نمیشوند.